الأنعام ١٠٧
کپی متن آیه |
---|
وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَ مَا جَعَلْنَاکَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَکِيلٍ |
ترجمه
الأنعام ١٠٦ | آیه ١٠٧ | الأنعام ١٠٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لا تَسُبُّوا»: دشنام ندهید. «الَّذِینَ»: کسانی را که. اگر مراد از (الَّذِینَ) خود مشرکان باشد، معنی چنین میشود که دشنام به معبودها و بتهای مشرکان در اصل دشنام به خود آنان است. معبودها و بتهائی که. با توجّه بدین معنی، به کار رفتن (الَّذِینَ) بنابر عقیده مشرکان است که معبودها و بتهای خود را متصرّف در امور میبینند و همچون ذویالعقول میپندارند. یا بر اثر تغلیب ذویالعقولی است از قبیل: فرشتگان، عیسی، عُزَیر و غیره که با دیگر چیزها پرستش میکنند. «یَدْعُونَ»: میپرستند. «عَدْواً»: تجاوزکردن از حق و گرائیدن به باطل. حال یا مفعولٌله است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ... (۱) سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَکُوا لَوْ... (۴)
وَ إِنْ مَا نُرِيَنَّکَ بَعْضَ... (۰) فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۰) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ (۰)
تفسیر
- آيات ۱۱۳ - ۱۰۶، سوره انعام
- در نظام عالم تشريع نيز سنت عليت و معلوليت حاكم است .
- مراد از اينكه پيامبر (ص ) حفيظ و وكيل بر مردم نيست .
- نهى از هر كلام زشتى نسبت به مقدسات دينى .
- اقسام لذائذى كه عمل و متعلقات عمل انسان را زينت داده او را به عمل وامى دارد.
- وجه اينكه لذات موافق با هواى نفس و گناهان بدون واسطه به خدا نسبت داده نمى شود.
- اقوال متعددى كه درباره مراد از زينت دادن اعمال در (( و كذلك زينالكل امة عملهم )) گفته شده است .
- ايمان آوردن مردم منوط به مشيت الهى است و كفرشان نيز خارج از مشيت خدا نمى باشد.
- (روايتى در ذيل آيات شريفه گذشته : نهى از سب خدايان مشركين ، ايمان نياوردن كفارو...).
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «107»
و اگر خداوند مىخواست (همه به اجبار ايمان مىآوردند و) شرك نمىورزيدند (ولى سنّت الهى چنين نيست) و ما تورا بر آنان نگهبان قرار نداديم و تو وكيل (ايمان آوردن) آنان نيستى.
نکته ها
مشيّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشريعى و خواست تكوينى. خداوند از نظر تشريعى، هدايتِ همهى مردم را خواسته است و لذا پيامبران و كتب آسمانى را فرستاده است، امّا از نظر تكوينى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختيار خود، راه را انتخاب
«1». حجر، 3.
«2». آلعمران، 173.
«3». مائده، 42.
«4». توبه، 73.
«5». بقره، 194.
جلد 2 - صفحه 527
كنند، نه آنكه مجبور به پذيرش دين باشند.
پیام ها
1- اراده وخواست خداوند، تخلّف ندارد. «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا»
2- مشيّت و ارادهى الهى بر آزاد گذاشتن انسانهاست و وجود مشركان، نشانهاى از اين آزادى است. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا»
3- پيامبران الهى، مربّى و معلّم مردمند نه زندانبانانى كه با زور و تحميل، دستور دهند. «ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً»
4- پيامبر، نه مسئول دفع بلا از مشركان و نه مسئول جلب منفعت براى آنان است.
«ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»
5- انبيا ضامنِ وظيفهاند نه نتيجه. با آن همه تلاش، گروه بسيارى مشرك ماندند.
«وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»
6- پيامبر، براى هدايت مردم سوز و گداز داشت. «وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا: و اگر بخواهد خداى تعالى توحيد و مشرك نشدن آنان را بر وجه قهر و جبر، هرگز شرك نياورند، لكن اين منافى تكليف است، چه تكليف مستلزم اختيار باشد نه اجبار. پس مراد آيه آنكه اگر حق تعالى توحيد
«1» نهج البلاغه، خطبه 165.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 350
كفار خواستى بر سبيل قهر و اجبار، ايشان شرك نياوردى. در تفسير اهل البيت:
لو شاء اللّه ان يجعلهم كلّهم مؤمنين معصومين حتّى كان لا يعصيه احد لما كان يحتاج الى جنّة و نار و لكنّه امرهم و امتحنهم و اعطاهم ماله به عليهم الحجّة من الالة و الاستطاعة ليستحقّوا الثّواب و العقاب. «1» اگر خواستى خدا اينكه قرار دهد به اجبار تمام كفار را مؤمن معصوم، تا اينكه معصيت نكنند او را، هيچكس هر آينه محتاج نبود به بهشت و جهنم، و لكن امر فرموده ايشان را و امتحان نموده آنها را، و عطا فرموده آنچه را كه بسبب آن بر بندگان حجت باشد از آلت هدايت كه رسول باطن- عقل- و رسول ظاهر- پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است- و استطاعت كه تمكن و توانائى قبول حق باشد تا مستحق شوند ثواب و عقاب را وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً: و قرار ندادهايم تو را بر ايشان نگهبان تا به قهر و جبر ايشان را از كفر منع كنى، و يا حافظى، كه به جهت نگهدارى تو كافر نشوند، و بر فرض كفر آنها، بر تو حرجى و گناهى باشد وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ: و نيستى تو بر ايشان وكيلى كه به مصالح دنيا و دين ايشان قيام نمائى و نگذارى در مفاسد داخل شوند، چه اين هر دو بر تو مفوض نيست، و بر تو همين تبليغ است نه اجبار در ايمان، و مائيم كه حفيظ افعال و رقيب احوال و كفيل ارزاق ايشانيم، و حاسب اعمال و مجزى آنان. جمع ميان حفيظ و و كيل جهت اختلاف معنى است، چه حافظ شىء كسى باشد كه جلب خير و دفع ضرر نمايد از او. و و كيل كسى است كه جلب خير كند به او.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (107)
ترجمه
و اگر خواسته بود خدا شرك نمىآوردند و قرار نداديم ترا بر آنها نگهبان و نيستى تو برايشان كارگذار.
تفسير
در مجمع از تفسير اهل بيت (ع) نقل نموده كه اگر ميخواست خداوند كه تمام بندگان مؤمن و معصوم از گناه باشند تا كسى معصيت او را ننمايد احتياجى بخلق بهشت و جهنّم نبود ولى امر و نهى فرمود و امتحان كرد و اتمام حجّت نمود بر آنها بتهيّه وسائل و اعطاء قدرت تا مستحق ثواب و عقاب شوند و قمى ره قريب باين معنى را نقل فرموده است و ذيل آيه شريفه باز براى تسكين خاطر مبارك پيغمبر (ص) است كه مسئوليت اعمال آنها را از عهده شريف سلب فرموده است و حفيظ كسى است كه دفع ضرر مىكند و و كيل جلب نفع مينمايد لذا جمع بين دو عنوان شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو شاءَ اللّهُ ما أَشرَكُوا وَ ما جَعَلناكَ عَلَيهِم حَفِيظاً وَ ما أَنتَ عَلَيهِم بِوَكِيلٍ (107)
و اگر خدا ميخواست شرك نميآوردند و ما قرار نداديم تو را بر آنها که حفظ آنها را بكني و نه تو را وكيل بر آنها.
از اينکه آيه استفاده ميشود که مراد از اعراض در آيه قبل معناي دوم است که اعراض از دعوت باشد و در اينجا و در بسياري از آيات يك مسئله مشكله که بسياري از عامه بلكه بسياري از حكماء را که جبريه باشند در شبهه جبر انداخته و تمسك باين آيات كردند که ايمان و كفر و شرك و اطاعت و عصيان و كليه افعال بشري در تحت اختيار آنها نيست اگر خدا خواست ايمان ميآورند و اطاعت ميكنند
جلد 7 - صفحه 165
و اگر نخواست و مشيئة او تعلق نگرفت بطرف كفر و شرك و عصيان ميروند و ما مكرر در ذيل اينکه آيات و در باب جبر و تفويض در كلم الطيب مجلد اول بيان كردهايم که هيچ فعلي در عالم واقع نميشود تا مشيئة الهي تعلق نگيرد ما قَطَعتُم مِن لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي أُصُولِها فَبِإِذنِ اللّهِ حشر آيه 5، و لكن در افعال اختياريه عباد يكي از مقدمات فعل اختيار عبد است و خداوند هم علمش بهمه چيز تعلق گرفته و چون ميداند که مشرك يا كافر يا عاصي اختيار ايمان و اطاعت نميكند لذا مشيئت او هم تعلق نميگيرد اينکه آيه شريفه مفاد وَ لَو شاءَ اللّهُ ما أَشرَكُوا است اينکه است که اگر خدا ميدانست که اينها اختيار ايمان و توحيد ميكنند مشيئت او تعلق ميگرفت بايمان آنها و ترك شرك لكن ميداند که اختيار نميكنند لذا مشيئت او هم تعلق نگرفته لذا گفتند:
علم ازلي علّت عصيان بودنبرگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- اگر مشیت الهى بر مشرک نبودن آدمیان تعلق مى گرفت، هیچکس به شرک گرایش نمى یافت. (و لو شاء الله ما أشرکوا)
۲- مشیت الهى، نافذ و تخلف ناپذیر است. (و لو شاء الله ما أشرکوا)
۳- خداوند خواهان ایمان آزادانه و انتخابى آدمیان (و لو شاء الله ما أشرکوا)
۴- گرایش به توحید و یا شرک آدمیان وابسته به مشیت الهى و در قلمرو آن است. (و لو شاء الله ما أشرکوا)
۵- پیامبر (ص) مسؤول وادار ساختن مردم به ایمان و رها ساختن آنان از شرک نیست. (و ما جعلنک علیهم حفیظا)
۶- احساس مسؤولیت شدید پیامبر (ص) در مورد هدایت مردم به توحید (و ما جعلنک علیهم حفیظا)
۷- پیامبر (ص) وکیل و پاسخگوى ایمان و شرک مردم نیست. (و ما أنت علیهم بوکیل) «وکیل» به کسى گفته مى شود که از جانب دیگرى انجام کارى را بر عهده گیرد. وکیل نبودن پیامبر (ص) بر مردم به این معنى مى تواند باشد که خداوند به خاطر اعمال و عقاید مردم پیامبر را مورد سؤال و مؤاخذه قرار نخواهد داد.
۸- پیامبر (ص) مسؤول تبلیغ و رساندن پیام الهى است، نه وادار ساختن مردم بر ایمان (و ما جعلنک علیهم حفیظا و ما أنت علیهم بوکیل)
۹- مبلغان دین وظیفه دار دعوت مردم به دین خدا، نه وادار کننده مردم به آن (و ما جعلنک علیهم حفیظا و ما أنت علیهم بوکیل)
موضوعات مرتبط
- انسان: اختیار انسان ۱، ۳، ۵
- توحید: منشأ توحید ۴
- خدا: حتمیت مشیّت خدا ۲; مشیّت خدا ۱، ۳، ۴
- دین: اختیار در دین ۳، ۵، ۸، ۹; نفى اکراه در دین ۳، ۵، ۸، ۹
- شرک: منشأ شرک ۱، ۴
- عمل: مسؤول عمل ۷
- مبلغان: محدوده مسؤولیت مبلغان ۹
- محمّد (ص): احساس مسؤولیت محمّد (ص) ۶; محدوده مسؤولیت محمّد (ص) ۵، ۷، ۸; سیره تبلیغى محمّد (ص) ۶; هدایتگرى محمّد (ص) ۶
منابع