۱۶٬۸۸۰
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
صالح نزد آنان آمد و فرمود: اى قوم ! من از طرف پروردگارتان پيامى برايتان آورده ام | صالح نزد آنان آمد و فرمود: اى قوم! من از طرف پروردگارتان پيامى برايتان آورده ام. پروردگارتان مى گويد: اگر از طغيان و عصيان خود توبه كنيد و به سوى من باز گشته، از من طلب مغفرت كنيد، شما را مى آمرزم و من نيز به رحمت خود، به سوى شما بر می گردم و توبۀ شما را مى پذيرم. | ||
همين كه صالح اين پيام را رساند، عكس العملى زشت تر از قبل از خود نشان داده و سخنانى خبيث تر و ناهنجارتر از آنچه تاكنون مى گفتند، به زبان آوردند، گفتند: «يَا صَالِحُ ائتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إن كُنتَ مِنَ المُرسَلِينَ». | |||
صالح فرمود: شما فردا صبح، روی تان زرد مى شود و روز دوم، سرخ مى گردد و روز سوم، سياه مى شود، و همين طور شد. در اول فرداى آن روز، رخساره ها زرد شد. نزد يكديگر شده و گفتند كه اينك آنچه صالح گفته بود، تحقق يافت. طاغيان قوم گفتند: ما به هيچ وجه به سخنان صالح گوش نمى دهيم و آن را قبول نمى كنيم، هر چند كه آن بلايى كه او را از پيش خبر داده، عظيم باشد. | |||
روز دوم، صورت هايشان گلگون شد. باز نزد يكديگر رفته و گفتند كه: اى مردم! آنچه صالح گفته بود، فرا رسيد! | |||
مؤلف : نبايد در اين | اين بار نيز، سركشان قوم گفتند: اگر همه ما هلاك شويم، حاضر نيستيم سخنان صالح را پذيرفته، دست از خدايان خود برداريم. خدايانى كه پدران ما آن ها را مى پرستيدند. در نتيجه توبه نكردند و از كفر و عصيان برنگشتند. به ناچار، همين كه روز سوم فرا رسيد، چهره هايشان سياه شد. باز نزد يكديگر شدند و گفتند: اى مردم! عذابى كه صالح گفته بود، فرا رسيد و دارد شما را مى گيرد. سركشان قوم گفتند: آرى، آنچه صالح گفته بود، ما را فرا گرفت. | ||
نيمه شب، جبرئيل به سراغشان آمد و نهيبى بر آنان زد كه از آن نهيب و صدا پرده گوش هايشان پاره شد و دل هايشان چاك و جگرهايشان متورم شد و چون يقين كرده بودند كه عذاب نازل خواهد شد، در آن سه روز، كفن و حنوط خود را به تن كرده بودند. و چيزى نگذشت كه همۀ آنان، در يك لحظه و در يك چشم بر هم زدن، هلاك شدند. چه صغيرشان و چه كبيرشان. حتى چهارپايان و گوسفندانشان مُردند، و خداى تعالى، آنچه جاندار در آن قوم بود، هلاك كرد، و فرداى آن شب، در خانه ها و بسترها مسرده بودند. خداى تعالى، آتشى با صيحه اى از آسمان نازل كرد، تا همه را سوزانيد. اين بود سرگذشت قوم ثمود. | |||
مؤلف: نبايد در اين حديث، به خاطر اين كه مشتمل بر امورى خارق العاده است، از قبيل اين كه همه جمعيت، از شير ناقه مزبور مى نوشيدند و اين كه همه آن جمعيت، روز به روز، رنگ رخسارشان تغيير مى كرد، اشكال كرد. | |||
براى اين كه: اصل پيدايش آن ناقه، به صورت اعجاز بوده و قرآن عزيز، به معجزه بودن آن تصريح كرده، و نيز فرموده كه: آب محل در يك روز اختصاص به آن حيوان داشته و روز ديگر، مردم از آب استفاده مى كردند و وقتى اصل يك پديده اى عنوان معجزه داشته باشد، ديگر جا ندارد كه در فروعات و جزئيات آن اشكال كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۱ </center> | ||
و اما | و اما اين كه حديث، صيحه و نهيب را از جبرئيل دانسته، با دليلى كه گفته است: «صيحه آسمانى بوده كه با صداى خود، آن ها را كشته و با آتش خود سوزانده»، منافات ندارد. براى اين كه هيچ مانعى نيست از اين كه حادثه اى از حوادث خارق العاده عالَم و يا حادثه جارى بر عالَم را به فرشته اى روحانى نسبت داد، با اين كه فرشته در مجراى صدور آن حادثه قرار داشته. همچنان كه ساير حوادث عالَم، از قبيل مرگ و زندگى و رزق و امثال آن نيز، به فرشتگانى كه در آن امور دخالت دارند، نسبت داده مى شود. | ||
و اين كه امام صادق «عليه السلام» فرمود: قوم ثمود، در اين سه روزه، كفن و حنوط خود را پوشيده بودند. گويا خواسته است به طور كنايه بفرمايد كه: آماده مرگ شده بودند. | |||
در بعضى از روايات، درباره خصوصيات ناقه صالح آمده كه آن قدر درشت هيكل بود، كه فاصله بين دو پهلويش يك ميل بوده. (و ميل به گفته صاحب المنجد، مقدار معينى ندارد. بعضى آن را به يك چشم انداز معنا كرده اند، و بعضى به چهار هزار ذراع، كه حدود دو كيلومتر مى شود). | |||
و همين مطلب، از امورى است كه روايت را ضعيف و موهون مى كند. البته نه براى اين كه چنين چيزى ممتنع الوقوع است - چون اين محذور قابل دفع است و ممكن است در دفع آن گفته شود: | |||
حيوانى كه اصل | حيوانى كه اصل پيدايشش، به معجزه بوده، خصوصياتش نيز معجزه است - بلكه از اين جهت كه (در خود روايات آمده كه مردم از شير آن مى نوشيدند و حيوانى كه بين دو پهلويش، دو كيلومتر فاصله باشد، بايد ارتفاع شكم و پستانش به سه كيلومتر برسد)، چنين حيوانى با در نظر گرفتن تناسب اعضايش، بايد بلندى كوهانش از زمين شش كيلومتر باشد و با اين حال، ديگر نمى توان تصور كرد كه كسى بتواند او را با شمشير به قتل برساند. درست است كه حيوان به معجزه پديد آمده، ولى قاتل آن، ديگر به طور قطع صاحب معجزه نبوده. | ||
بله با همه اين | بله با همه اين احوال، جملۀ «لَهَا شِربُ يَومٍ وَ لَكُم شِربُ يَومٍ: يك روز، آب محل از آن شتر و يك روز براى شما»، خالى از اشاره و بلكه خالى از دلالت بر اين معنا نيست كه ناقه مزبور، جثه اى بسيار بزرگ داشته است. | ||
<span id='link316'><span> | <span id='link316'><span> | ||
== | ==گفتارى درباره داستان صالح «ع»، در چند فصل== | ||
۱- ثمود، قوم صالح | |||
'''* ۱ - ثمود، قوم صالح «عليه السلام»:''' | |||
ثمود، قومى از عرب اصيل بوده اند كه در سرزمين «وادى القرى»، بين مدينه و شام زندگى مى كردند و اين قوم، از اقوام بشر ماقبل تاريخ اند، و تاريخ جز اندكى، چيزى از زندگى اين قوم را ضبط نكرده، و گذشت قرن ها، باعث شده كه اثرى از تمدن آن ها بر جاى نماند. بنابراين، ديگر به هيچ سخنى كه درباره اين قوم گفته شود، اعتماد نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۲ </center> | ||
آنچه كتاب خدا از اخبار اين قوم شرح | آنچه كتاب خدا از اخبار اين قوم شرح داده، اين است كه: اين ها، قومى از عرب بوده اند، و ما اين معنا را از نام پيامبرشان «صالح» كه كلمه اى است عربى، استفاده مى كنيم و از آيه ۶۱ سوره «هود» بر مى آيد كه آن جناب، از همان قوم بوده. | ||
قوم | پس معلوم مى شود اين ها، مردمى عرب بوده اند، كه نام مردى از آنان «صالح» بوده و اين قوم، بعد از قوم عاد پديد آمده و تمدنى داشته اند، كه زمين را آباد مى كردند و در زمين، هموار قصرها و در شكم كوه ها، خانه هايى ايمن مى ساختند و يكى از مشاغل آنان زراعت بوده. يعنى چشمه هايى به راه انداخته و نخلستان ها و باغ ها و كشتزارها پديد آوردند. | ||
قوم ثمود، طبق سنت قبائل زندگى مى كردند كه پيرمردان و بزرگتران، در قبيله حكم مى راندند و در شهرى كه جناب صالح «عليه السلام» در آن جا مبعوث شد، هفت طايفه بودند كه كارشان فساد در زمين بود و هيچ كار شايسته اى نداشتند. و در آخر، در زمين طغيان كرده، بت ها پرستيدند و طغيان و سركشى را از حد گذراندند. | |||
<span id='link317'><span> | <span id='link317'><span> | ||
'''* ۲ - بعثت صالح «عليه السلام»:''' | |||
۲ - بعثت صالح | |||
صالح | بعد از آن كه قوم ثمود، پروردگار خود را فراموش كرد و در فسادكارى خود، از حد گذشت، خداى عزوجل، حضرت صالح پيغمبر «عليه السلام» را به سوى آنان مبعوث كرد و آن جناب، از خاندانى آبرومند و صاحب افتخار و معروف به عقل و كفايت بود، قوم خود را به دين توحيد و به ترك بت پرستى دعوت كرد، و آنان را همى خواند تا در مجتمع خود، به عدل و احسان رفتار كنند و در زمين، علوّ و گردنكشى نكنند و اسراف و طغيان نورزند، و در آخر، آنان را به عذاب الهى تهديد كرد. | ||
صالح «عليه السلام»، همچنان به امر دعوت قيام مى نمود و مردم را به «حكمت» و «موعظه حسنه» نصيحت مى كرد و در برابر آزار و اذيت آنان، در راه خدا صبر مى نمود، تا شايد دست از لجبازى برداشته، ايمان بياورند، ولى به جز جماعتى اندك از مستضعفان قوم، كسى ايمان نياورد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۳ </center> | ||
طاغيان مستكبر و عامه | طاغيان مستكبر و عامه مردم، كه هميشه دنباله رو طغيان اند، همچنان بر كفر و عناد خود اصرار ورزيدند و مؤمنان به صالح را خوار شمردند و جناب صالح را، به سفاهت و جادوگرى متهم ساختند. | ||
و از آن جناب، دليل و شاهدى بر نبوتش خواسته و گفتند: آيتى معجزه بياور، تا شاهدى بر صدق گفتارت در ادعاى رسالتت باشد، و از پيش خود اين معجزه را پيشنهاد كردند كه: صالح، براى آنان، از شكم صخره سختى كه در كوه بود، ماده شترى بيرون بياورد. | |||
صالح «عليه السلام» نيز، اين كار را كرد و ناقه، مطابق آنچه آن ها خواسته بودند، از شكم كوه بيرون آمد و به آنان فرمود: خداى تعالى، به شما امر فرموده كه از آب چشمه، خود يك روز استفاده كنيد و يك روز ديگر را به اين ناقه اختصاص دهيد، تا آن حيوان از آن چشمه بنوشد. در حقيقت، يك روز در ميان، براى شما باشد و يك روز در ميان براى ناقه. و نيز دستور داده او را آزاد بگذاريدف تا در زمين خدا هر جور كه مى خواهد، بچرد و زنهار كه به او آسيب برسانيد كه اگر چنين كنيد، عذابى دردناك و نزديك شما را خواهد گرفت. | |||
و | دعوت صالح و انكار ثمود مدتى ادامه يافت، تا آن كه قوم ثمود، طغيان را به اين حد رساندند كه نقشه كشتن ناقه را طرح كرده و شقى ترين فرد خود را، وادار كردند تا آن ناقه را به قتل برساند و به صالح گفتند: حالا اگر از راستگويان هستى، آن عذابى كه ما را به آن تهديد مى كردی، بياور. | ||
صالح در پاسخشان فرمود: تنها سه روز مهلت داريد كه در خانه هايتان از زندگى برخوردار باشيد و اين وعده اى است كه تكذيب پذير نيست. | |||
بعد از اين | بعد از اين تهديد، مردم شهر و قبائل آن، نقشه از بين بردن صالح «عليه السلام» را طرح كردند و در بين خود سوگندها خوردند كه ما شب هنگام، بر سرِ او و خانواده اش مى تازيم و همه را به قتل مى رسانيم، و آنگاه به صاحب خون او مى گوييم: ما هيچ اطلاعى از ماجراى كشته شدن او و خانواده اش نداريم و ما به يقين راستگويانيم. | ||
آرى، اين نقشه را طرح كردند و خداى تعالى نيز، نقشه اى داشت كه آن ها از آن خبر نداشتند. چيزى نگذشت كه صاعقه آنان را گرفت، در حالى كه آمدنش را تماشا مى كردند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۴ </center> | ||
و همچنين رجفه (زلزله بسيار شديد) و صاعقه اى آمد و قوم ثمود در خانه هايشان هلاك | و همچنين رجفه (زلزله بسيار شديد) و صاعقه اى آمد و قوم ثمود در خانه هايشان هلاك شدند. پس از آن، حضرت صالح روى از آنان برتافت و به آن جسدهاى بى جان خطاب كرد كه: | ||
اى قوم! چقدر به شما گفتم دست از اين بت ها برداريد و چند بار رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ نموده، درباره شما خيرخواهى كردم، وليكن شما خيرخواهان خود را دوست نمى داشتيد. | |||
و خداى تعالى، صالح و آن هايى كه ايمان آورده و از عذاب خدا پروا داشتند را، نجات داد و بعد از آن كه همه از بين رفتند، منادى الهى ندا در داد: «ألَا إنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُم ألَا بُعداً لِثَمُود: آگاه باشيد كه قوم ثمود به پروردگارشان كفر ورزيدند و از رحمت خدا دور گشتند». | |||
<span id='link318'><span> | <span id='link318'><span> | ||
۳ - شخصيت صالح | '''* ۳ - شخصيت صالح «عليه السلام»:''' | ||
در كتاب تورات حاضر، از اين پيامبر صالح، هيچ نامى به ميان نيامده و آن جناب، از ميان قوم ثمود، سومين پيغمبرى است كه نامشان در قرآن آمده، كه به امر الهى قيام نموده و به طرفدارى از توحيد و عليه وثنيّت نهضت كردند. و خداى تعالى، نام آن جناب را بعد از نوح و هود آورده و او را به همان ثنائى كه انبياء و رسولان خود را مى ستايد، ستوده است و او را برگزيده و مانند ساير انبياء «عليهم السلام»، بر عالميان برترى داده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۷۵ </center> | ||
<span id='link319'><span> | <span id='link319'><span> |
ویرایش