۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۴: | ||
<span id='link308'><span> | <span id='link308'><span> | ||
== گفتارى پيرامون داستان | == گفتارى پيرامون داستان هود«ع» == | ||
۱ - عاد، قوم هود: اما قوم | '''* ۱ - عاد، قوم هود:''' | ||
اما قوم او، مردمى عرب از انسان هاى ماقبل تاريخ بوده و در جزيره زندگى مى كرده اند، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۵۶ </center> | ||
و | و آن چنان منقرض شده اند كه نه خبرى از آن ها باقى مانده و نه اثرى، و تاريخ از زندگى آنان، جز قصه هايى كه اطمينانى به آن ها نيست، ضبط نكرده و در تورات موجود نيز، نامى از آن قوم برده نشده است. | ||
و آنچه قرآن كريم از سرگذشت اين قوم آورده، چند كلمه است: | |||
يكى اين كه: «قوم عاد»، (كه چه بسا از آنان به تعبير «عاد اولى» نيز تعبير شده، و از آن به دست مى آيد كه عاد دومى نيز بوده)، مردمى بوده اند كه در «احقاف» زندگى مى كردند. و «احقاف»، كه جمع «حقف» (شنزار و ناهموار) است، و در كتاب عزيز خدا نامش آمده، بيابانى بوده بين عمان و سرزمين مهره (واقع در يمن)، و بعضى گفته اند: بيابان شنزار ساحلى بوده، بين عمان و حضر موت و مجاور سرزمين ساحلى شجر. | |||
و ضحاك گفته : | و ضحاك گفته: «احقاف»، نام كوهى است در شام. و اين نام، در سوره «احقاف»، آيه ۲۱ آمده، و از آيه شريفه ۶۹ از سوره «اعراف»، و آيه ۴۶ سوره «ذاريات» بر مى آيد كه اين قوم، بعد از قوم نوح بوده اند. | ||
و از آيه ۲۰ سوره | و از آيه ۲۰ سوره «قمر»، آيه ۷ سوره «الحاقه» استفاده مى شود كه: آن ها مردمى بوده اند بلند قامت، چون درخت خرما. و از آيه ۶۹ سوره «اعراف» بر مى آيد كه: مردمى بوده اند بسيار فربه و درشت هيكل. و از آيه ۱۵ سوره «سجده»، و آيه ۱۳۰ سوره «شعراء» بر مى آيد: مردمى بوده اند سخت نيرومند و قهرمان. و از آيات سوره «شعراء» و سوره هايى غير آن، بر مى آيد كه: | ||
اين قوم براى خود تمدنى داشته و مردمى مترقى بوده | اين قوم براى خود تمدنى داشته و مردمى مترقى بوده اند، داراى شهرهايى آباد و سرزمينى حاصلخيز و پوشيده از باغ ها و نخلستان ها و زراعت ها بوده اند و در آن عصر، مقامى برجسته داشته اند و در پيشرفتگى و عظمت تمدن آنان، همين بس كه در سوره «فجر»، درباره آنان فرموده: «ألَم تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إرَمَ ذَاتِ العِمَادِ * الَّتِى لمَ يُخلَق مِثلُهَا فِى البِلاَد». | ||
و اين | و اين قوم، به طور دوام، غرق در نعمت خدا و متنعم به نعم او بودند، تا اين كه وضع خود را تغيير دادند و مسلك بت پرستى در بينشان ريشه دوانيده و در هر مرحله اى براى خود، بتى به عنوان سرگرمى ساختند و در زير زمين، مخزن هاى آب درست كردند، به اميد اين كه جاودانه خواهند بود، و طاغيان مستكبر خود را اطاعت مى كردند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۵۷ </center> | ||
هود | خداى تعالى، به خاطر همين انحراف هايشان، برادرشان هود «عليه السلام» را مبعوث كرد تا به سوى حق دعوتشان نموده، و ارشادشان كند به اين كه: خداى تعالى را بپرستند و بت ها را ترك گويند و از استكبار و طغيان دست برداشته، به عدل و رحمت در بين خود رفتار كنند. | ||
هود «عليه السلام»، در پند و اندرز آنان، نهايت سعى را كرد و خيرخواهى خود را به همه نشان داد. راه را برايشان روشن و از بيراهه مشخص كرد و هيچ عذرى براى آنان باقى نگذاشت. با اين حال، مردم خيرخواهى آن جناب را با اباء و امتناع مقابله كردند و با انكار و لجبازى با او روبرو شدند، و به جز عده كمى، ايمان نياوردند و اكثريت جمعيت، بر دشمنى و لجبازی هاى خود اصرار ورزيدند و نسبت سفاهت و ديوانگى به آن حضرت دادند، و اصرار و پافشارى كردند كه آن عذابى كه ما را از آن مى ترسانى و به آن تهديد مى كنى، بياور. | |||
آن جناب، در پاسخ اين اصرار و شتابزدگى آنان مى فرمود: «إنَّمَا العِلمُ عِندَ اللّهِ وَ أُبَلِّغُكُم مَا أُرسِلتُ بِهِ وَ لَكِنِّى أرَيكُم قَوماً تَجهَلُونَ». | |||
چيزى نگذشت كه خداى | چيزى نگذشت كه خداى تعالى، عذاب را بر آنان نازل كرد، به اين صورت كه بادى عقيم از باران (باد بدون باران)، به سوى آن ها گسيل داشت. بادى كه در سرِ راه خود، هيچ چيزى بر جاى نگذاشت، همه را مانند استخوان پوسيده كرد. بادى صرصر (داراى صدايى مهيب)، و در ايامى نحس، به مدت هفت شب و هشت روز، پشت سرِ هم وزيد، كه اگر آن جا بودى، مى ديدى كه مردم به حال غش افتاده اند. گويى تنه هاى خرماى سرنگون شده اند. بادى كه مردم بلندبالاى آن قوم را، مانند نخل منقعر (كنده شده)، از جاى مى كَند. | ||
ویرایش