گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




و بودا از خانوادهاى شاهنشاهى بوده كه به خاندان «'''سوذودانا'''» معروف بوده اند، كه از دنيا و شهوات آن كناره گيرى نموده ، و در جوانى از مردم عزلت مى گزيده است و سالهايى از عمر خود را در بعضى از جنگل هاى وحشتناك به تزهد و رياضت كشيدن گذرانده تا آنجا كه دلش به نور معرفت روشن شده است آنگاه از جنگل خارج شده به ميان مردم آمده و بطورى كه گفته اند در آن هنگام سى و شش سال از عمر او مى گذشته و در بين مردم به دعوت پرداخته و آنان را به تخلص از رنج و بدبختى ،
و بودا از خانواده اى شاهنشاهى بوده كه به خاندان «سوذودانا» معروف بوده اند، كه از دنيا و شهوات آن كناره گيرى نموده، و در جوانى از مردم عزلت مى گزيده است و سال هايى از عمر خود را در بعضى از جنگل هاى وحشتناك به تزهد و رياضت كشيدن گذرانده، تا آن جا كه دلش به نور معرفت روشن شده است. آنگاه از جنگل خارج شده، به ميان مردم آمده و به طورى كه گفته اند، در آن هنگام، سى و شش سال از عمر او مى گذشته و در بين مردم به دعوت پرداخته و آنان را به تخلص از رنج و بدبختى،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۰ </center>
و رستگارى به راحتى كبرى و حياتى آسمانى و ابدى و سرمدى دعوت مى كرده و آنان را نصيحت مى نموده و به تمسك به ذيل شريعت خود تشويق مى كرده است و اصول شريعتش عبارت بوده از تخلق به اخلاق كريمه و رها كردن شهوات و اجتناب از رذائل.
و رستگارى به راحتى كبرى و حياتى آسمانى و ابدى و سرمدى دعوت مى كرده و آنان را نصيحت مى نموده و به تمسك به ذيل شريعت خود تشويق مى كرده است. و اصول شريعتش، عبارت بوده از: تخلق به اخلاق كريمه و رها كردن شهوات و اجتناب از رذائل.


و بودا (بطورى كه نقل شده ) بر خلاف برهمى ها كه خود را تافت هاى جدا بافته مى دانستند و بطور كلى مردم را در تشرف به سعادت دينى متفاوت و زنان و كودكان را به كلى محروم از اين سعادت مى دانستند همواره درباره خود و معايب و وساوس درونيش صحبت مى كرده و هيچ بزرگى و تكبرى براى خود قائل نبوده ، و رسما مى گفته من نيز مانند همه شما گرفتار تسويلات و وساوس نفسانى هستم و نيز مى گفته در عالم به جز يك شريعت ، شريعت ديگرى نيست ، و گويا منظورش اين بوده كه همه شرايع در اين سخن اتفاق دارند كه مجرمين بايد به شدت عقوبت شوند و صالحان به ثواب عظيم برخوردار گردند ولى شريعت من هيچ سخنى از عقوبت نداشته و براى عموم مردم نعمت است و در آن شريعت همانند آسمان ، جايى است براى مردان و زنان و كودكان و دختران و اغنياء و فقراء، چيزى كه هست توانگران به زحمت مى توانند اين راه را بپيمايند.
و بودا (به طورى كه نقل شده)، بر خلاف برهمى ها كه خود را تافته اى جدا بافته مى دانستند و به طور كلى مردم را در تشرف به سعادت دينى متفاوت و زنان و كودكان را به كلّى محروم از اين سعادت مى دانستند، همواره درباره خود و معايب و وساوس درونی اش صحبت مى كرده، و هيچ بزرگى و تكبرى براى خود قائل نبوده، و رسما مى گفته:


تعليم بودا بطورى كه از عقايد بودائيان بر مى آيد بر اين اساس است كه طبيعت ، تهى و تو خالى بوده و چيزى جز وهمى حيله گر نيست و عدم در همه جا و در هر زمان وجود دارد و مملو از غش است و همين عدم است كه همه ديوارها و موانع بين اصناف مردم و جنسيات و احوال دنيوى آنان را بر مى دارد و نه تنها مردم را برادر يكديگر مى سازد بلكه حتى كرمها را نيز برادر بودائيان مى سازد.
من نيز، مانند همه شما گرفتار تسويلات و وساوس نفسانى هستم. و نيز مى گفته: در عالَم، به جز يك شريعت، شريعت ديگرى نيست، و گويا منظورش اين بوده كه همه شرايع در اين سخن اتفاق دارند كه: مجرمان، بايد به شدت عقوبت شوند و صالحان، به ثواب عظيم برخوردار گردند، ولى شريعت من هيچ سخنى از عقوبت نداشته و براى عموم مردم نعمت است و در آن شريعت، همانند آسمان، جايى است براى مردان و زنان و كودكان و دختران و اغنياء و فقراء. چيزى كه هست، توانگران به زحمت مى توانند اين راه را بپيمايند.


بودائيان معتقدند به اينكه آخرين عبارتى كه «'''سقيامونى '''» به آن تكلم كرده اين بوده : «'''هر موجود مركب فانى است '''»، و در نظر بودائيان هدف نهايى و آخرين مرحله كمال عبارت است از: نجات نفس ‍ از هر بيمارى و غرور. و نيز معتقدند به اينكه دوره تناسخ كه البته نقطه اى نهايى كه بدان منتهى شود ندارد در يك صورت از وسط پاره مى شود و قطع مى گردد و آن وقتى است كه نفس از تولد جديد امتناع بورزد كه در اين صورت تصميم مى گيرد خود را حتى از ميل به هستى پاك كند.
تعليم بودا، به طورى كه از عقايد بودائيان بر مى آيد، بر اين اساس است كه طبيعت، تهى و توخالى بوده و چيزى، جز وهمى حيله گر نيست و عدم در همه جا و در هر زمان وجود دارد و مملو از غش است، و همين عدم است كه همه ديوارها و موانع بين اصناف مردم و جنسيات و احوال دنيوى آنان را بر مى دارد و نه تنها مردم را برادر يكديگر مى سازد، بلكه حتى كرم ها را نيز، برادر بودائيان مى سازد.


اين بود قواعد اصولى كيش بودا كه بطور صريح در قديمى ترين تعليماتش كه در «'''الاريانى ستيانس'''» درج شده آمده است و عبارت است از چهار قاعده مهم كه به خود سقيامونى نسبت داده شده و گفته اند وى اين چهار قاعده را در اولين موعظه اش كه در جنگلى معروف به «'''جنگل غزال '''» در نزديكى هاى بنارس ايراد كرده بود خاطرنشان ساخته است .
«بودائيان» معتقدند به اين كه: آخرين عبارتى كه «سقيامونى»، به آن تكلم كرده، اين بوده: «هر موجود مركب فانى است». و در نظر بودائيان، هدف نهايى و آخرين مرحله كمال، عبارت است از: نجات نفس از هر بيمارى و غرور.
 
و نيز معتقدند به اين كه: دوره «تناسخ»، كه البته نقطه اى نهايى كه بدان منتهى شود، ندارد، در يك صورت از وسط پاره مى شود و قطع مى گردد و آن، وقتى است كه نفس از تولد جديد امتناع بورزد، كه در اين صورت، تصميم مى گيرد خود را حتى از ميل به هستى پاك كند.
 
اين بود قواعد اصولى كيش بودا، كه به طور صريح، در قديمى ترين تعليماتش كه در «الاريانى ستيانس» درج شده، آمده است و عبارت است از: چهار قاعده مهم كه به خود سقيامونى نسبت داده شده و گفته اند وى، اين چهار قاعده را در اولين موعظه اش كه در جنگلى معروف به «جنگل غزال»، در نزديكى هاى بنارس ايراد كرده بود، خاطرنشان ساخته است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۱ </center>
و اين حقايق چهارگانه عبارتند از معرفى «'''الم '''»، معرفى ريشه آن ، لا شى ء كردن و از بين بردن الم ، و راهى كه آدمى را موفق به از بين بردن آن مى كند. در معرفى الم گفته است:
و اين حقايق چهارگانه عبارتند از: معرفى «الم»، معرفى ريشه آن، لا شئ كردن و از بين بردن الم، و راهى كه آدمى را موفق به از بين بردن آن مى كند.  


«'''الم'''» عبارت است از ولادت و سن و مرض و مرگ و برخورد با ناملايمات و جدا شدن از محبوبها و عجز از رسيدن به مقاصد و اسباب الم عبارت است از شهوات نفسانى و جسمى و هواهاى درونى.  
در معرفى «الم» گفته است: «الم»، عبارت است از ولادت و سن و مرض و مرگ و برخورد با ناملايمات و جدا شدن از محبوب ها و عجز از رسيدن به مقاصد، و اسباب «الم»، عبارت است از شهوات نفسانى و جسمى و هواهاى درونى.  


و حقيقت سوم عبارت است از لا شى ء كردن همه اين سببها. و حقيقت چهارم عبارت است از لا شى ء كردن الم ، كه درباره حقيقت چهارم گفته است اين طريقه هشت قسم است - نظر صحيح ۲ - حس صحيح ۳ - نطق صحيح ۴ - فعل صحيح ۵ - مركز صحيح ۶ - جد و كوشش صحيح ۷ - ذكر صحيح ۸ - تاءمل و تفكر صحيح ، كه اين هشت طريقه از نظر بودائيان عبارت است از ايمان ، و در حفاريهايى كه در بسيارى از بناهاى باستانى آنان شده و همچنين در چند كتاب از كتب مدونه آنان نيز آمده (نوشته اند) كه ايمان عبارت است از اين هشت چيز.
و حقيقت سوم عبارت است از: لا شئ كردن همه اين سبب ها. و حقيقت چهارم عبارت است از: لا شئ كردن الم، كه درباره حقيقت چهارم گفته است: اين طريقه هشت قسم است: ۱ - نظر صحيح. ۲ - حس صحيح. ۳ - نطق صحيح. ۴ - فعل صحيح. ۵ - مركز صحيح. ۶ - جدّ و كوشش صحيح. ۷ - ذكر صحيح. ۸ - تأمل و تفكر صحيح، كه اين هشت طريقه از نظر بودائيان عبارت است از: ايمان، و در حفاری هايى كه در بسيارى از بناهاى باستانى آنان شده، و همچنين در چند كتاب از كتب مدونه آنان نيز، آمده (نوشته اند) كه: ايمان عبارت است از اين هشت چيز.


و اما دستور العمل و ادب بودا هر چه هست برگشتش به سه چيز است ۱ - اجتناب از هر چيز پست و زشت ۲ - عمل كردن و انجام دادن هر كار نيك ۳ - تهذيب عقل.
و اما دستور العمل و ادب «بودا»، هرچه هست، برگشتش به سه چيز است: ۱ - اجتناب از هر چيز پست و زشت. ۲ - عمل كردن و انجام دادن هر كار نيك. ۳ - تهذيب عقل.


و آنچه ما از تعاليم بودا در اينجا آورديم آن تعاليمى است كه مذاهب مختلف بودائى همه در آن اتفاق دارند و هيچ اختلافى در آن نيست و اما غير اينها يعنى كيفيت عبادت و قربانى كردن كهونت و فلسفه و اسرارى كه براى امورى ذكر كرده اند مسايلى است كه در طول زمان و مرور ايام به كيش بودا اضافه كرده اند كه سخنانى عجيب و آرائى غريب در آن ديده مى شود، آرائى در مورد خلقت عالم و سخنانى در مورد نظم عالم و چيزهايى ديگر.
و آنچه ما از تعاليم «بودا» در اين جا آورديم، آن تعاليمى است كه مذاهب مختلف بودایى همه در آن اتفاق دارند و هيچ اختلافى در آن نيست، و اما غير اين ها، يعنى كيفيت عبادت و قربانى كردن كهونت و فلسفه و اسرارى كه براى امورى ذكر كرده اند، مسايلى است كه در طول زمان و مرور ايام به كيش «بودا» اضافه كرده اند، كه سخنانى عجيب و آرایى غريب در آن ديده مى شود. آرایى در مورد خلقت عالم و سخنانى در مورد نظم عالم و چيزهايى ديگر.


از جمله حرفهاى عجيبى كه زده اند اين است كه بودا به هيچ وجه از ناحيه خدا حرف نمى زده و اين نه بدان جهت بوده كه مبداء هستى را قبول نداشته و يا از آن رويگردان بوده ، بلكه از اين جهت بوده كه او همه تلاش خود را صرف مجهز كردن مردم به زهد و ترك زندگى دنيوى و نفرت دادن از اين خانه غرور و نيرنگ مى كرده .
از جمله حرف هاى عجيبى كه زده اند، اين است كه: «بودا»، به هيچ وجه از ناحيه خدا حرف نمى زده و اين، نه بدان جهت بوده كه مبدأ هستى را قبول نداشته، و يا از آن رويگردان بوده، بلكه از اين جهت بوده كه او همه تلاش خود را صرف مجهز كردن مردم به زهد و ترك زندگى دنيوى و نفرت دادن از اين خانه غرور و نيرنگ مى كرده.
<span id='link288'><span>
<span id='link288'><span>


==وثنيت عرب ==
'''* ۸ - وثنيّت عرب: '''
۸ - وثنيّت عرب : وثنى هاى عرب ، اولين طايفه اى هستند كه اسلام لبه تيز مبارزات خود را متوجه آنان نموده و به دين توحيد دعوتشان كرده و در عهد جاهليت ، قسمت عمده مردم عرب بدوى بودند و شهرنشينها امثال مردم يمن نيز در عين داشتن تمدن شهرى مع ذلك طبع صحرانشينى خود را حفظ كرده بودند و علاوه بر رسوم موروثى از نياكان ، رسومى هم از
 
وثنى هاى عرب، اولين طايفه اى هستند كه اسلام لبه تيز مبارزات خود را متوجه آنان نموده و به دين توحيد دعوتشان كرده و در عهد جاهليت، قسمت عمده مردم عرب بدوى بودند و شهرنشين ها، امثال مردم يمن نيز، در عين داشتن تمدن شهرى، مع ذلك طبع صحرانشينى خود را حفظ كرده بودند و علاوه بر رسوم موروثى از نياكان، رسومى هم از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۲ </center>
همسايگان نيرومندشان چون ايران و روم و مصر و حبشه و هند در آنان حكم مى كرد كه يك دسته از آن رسوم و آداب ، رسوم و آداب دينى بود.
همسايگان نيرومندشان چون ايران و روم و مصر و حبشه و هند در آنان حكم مى كرد، كه يك دسته از آن رسوم و آداب، رسوم و آداب دينى بود.


و نياكان قديم عرب يعنى آنها كه عرب خالص بودند و قوم «عاد»، «ارم» و «ثمود» از آن جمله بودند همه دين وثنيّت داشتند به دليل اينكه خداى تعالى در كتاب مجيدش در ضمن سرگذشت قوم هود و صالح و اصحاب مدين و اهل سبا، و داستان سليمان و خبرى كه هدهد از آن سرزمين برايش آورد، داشتن اين مسلك را به اين اقوام نسبت داده و اين اعتقاد را از آنان حكايت كرده است.
و نياكان قديم عرب، يعنى آن ها كه عرب خالص بودند و قوم «عاد»، «ارم» و «ثمود» از آن جمله بودند، همه دين وثنيّت داشتند. به دليل اين كه خداى تعالى، در كتاب مجيدش، در ضمن سرگذشت قوم هود و صالح و اصحاب مدين و اهل سبا، و داستان سليمان و خبرى كه هدهد از آن سرزمين برايش آورد، داشتن اين مسلك را به اين اقوام نسبت داده و اين اعتقاد را از آنان حكايت كرده است.


وضع نياكان عرب بدين منوال بود تا آنكه ابراهيم (عليه السلام ) فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر را به سرزمين مكه آورد كه سرزمينى خشك و بدون آب و علف بود و تنها قبيله «'''جرهم '''» در آن زندگى مى كردند، ابراهيم (عليه السلام ) آن دو را در آن سرزمين گذاشت ، و اسماعيل در آنجا رشد كرد و به تدريج شهر مكه ساخته شد آنگاه ابراهيم (عليه السلام ) كعبه بيت الحرام را در آنجا بنا نهاد و مردم را به دين حنيف خود كه همان دين اسلام بود دعوت نمود و مردم حجاز و اطراف آن ، دين آن جناب را پذيرفتند، و ابراهيم (عليه السلام ) حج خانه خدا و مراسم آن را براى آنان تشريع نمود كه آيه شريفه زير به همه اين مطالب دلالت داشته و فرمان خداى تعالى به ابراهيم را اين طور حكايت مى كند: «و اذن فى الناس بالحج ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق».
وضع نياكان عرب بدين منوال بود، تا آن كه ابراهيم «عليه السلام»، فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر را به سرزمين مكه آورد، كه سرزمينى خشك و بدون آب و علف بود، و تنها قبيلۀ «جُرهُم» در آن زندگى مى كردند. ابراهيم «عليه السلام»، آن دو را در آن سرزمين گذاشت، و اسماعيل در آن جا رشد كرد و به تدريج شهر مكه ساخته شد.  


پس از گذشت ايام ، بعضى از اعراب در اثر معاشرتشان با يهوديانى كه در ناحيه اى از حجاز ساكن بودند به دين يهود گرايش پيدا نموده و كيش ‍ نصرانيت نيز در بعضى از نواحى جزيره رخنه يافت و همچنين كيش ‍مجوسيت در ناحيه اى ديگر براى خود جا باز كرد.
آنگاه ابراهيم «عليه السلام»، كعبه بيت الحرام را در آن جا بنا نهاد و مردم را به دين حنيف خود، كه همان دين اسلام بود، دعوت نمود و مردم حجاز و اطراف آن، دين آن جناب را پذيرفتند. و ابراهيم «عليه السلام»، حج خانه خدا و مراسم آن را براى آنان تشريع نمود، كه آيه شريفه زيرف به همه اين مطالب دلالت داشته و فرمان خداى تعالى، به ابراهيم را اين طور حكايت مى كند: «وَ أذِّن فِى النَّاسِ بِالحَجِّ يَأتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلّ ضَامِرٍ يَأتِينَ مِن كُلّ فَجٍّ عَمِيقٍ».


بعد از اين حوادث ، وقايعى در مكه بين دودمان اسماعيل و قوم «'''جرهم '''» اتفاق افتاد و سرانجام دودمان اسماعيل قوم جرهم را از مكه بيرون كرد و «'''عمرو بن لحى '''» بر شهر مكه و اطراف آن مستولى گرديد.
پس از گذشت ايام، بعضى از اعراب در اثر معاشرتشان با يهوديانى كه در ناحيه اى از حجاز ساكن بودند، به دين يهود گرايش پيدا نموده و كيش نصرانيت نيز، در بعضى از نواحى جزيره رخنه يافت و همچنين كيش ‍مجوسيت، در ناحيه اى ديگر، براى خود جا باز كرد.


زمانى كه عمرو بن لحى به مرض سختى مبتلا شد، به او گفتند: در «'''بلقاء'''»، از سرزمين شام آبگرمى هست كه اگر در آن استحمام كنى بهبودى مى يابى . عمرو به شام رفت و در ناحيه بلقاء در آن آبگرم استحمام كرد و بهبودى يافت ، و در آن سرزمين به مردمى برخورد كه بت مى پرستيدند، از آنان پرسيد كه:
بعد از اين حوادث، وقايعى در مكه، بين دودمان اسماعيل و قوم «جُرهُم» اتفاق افتاد و سرانجام دودمان اسماعيل، قوم «جُرهُم» را از مكه بيرون كرد و «عمرو بن لحى»، بر شهر مكه و اطراف آن مستولى گرديد.
 
زمانى كه «عمرو بن لحى» به مرض سختى مبتلا شد، به او گفتند: در «بلقاء»، از سرزمين شام، آبگرمى هست كه اگر در آن استحمام كنى، بهبودى مى يابى. عمرو به شام رفت و در ناحيه «بلقاء»، در آن آبگرم استحمام كرد و بهبودى يافت، و در آن سرزمين به مردمى برخورد كه بت مى پرستيدند. از آنان پرسيد كه:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۳ </center>
اين چه مراسمى است ؟ گفتند اين بت ها ارباب ما هستند كه ما آنها را به شكل هياكل علوى و به شكل افرادى از بشر ساخته ايم تا از آنها يارى بخواهيم و آنها ما را يارى كنند و در هنگام خشكسالى از آنها باران بخواهيم و براى ما باران بفرستند. عمرو بن لحى از اين سخن خوشش آمد و از آن مردم خواست تا بتى از بتهايشان را به وى بدهند.  
اين چه مراسمى است؟ گفتند: اين بت ها، ارباب ما هستند كه ما آن ها را به شكل هياكل علوى و به شكل افرادى از بشر ساخته ايم، تا از آن ها يارى بخواهيم و آن ها ما را يارى كنند و در هنگام خشكسالى از آن ها باران بخواهيم و براى ما باران بفرستند.  
 
«عمرو بن لحى»، از اين سخن خوشش آمد و از آن مردم خواست تا بتى از بت هايشان را به وى بدهند.
 
آن ها نيز، بتى به نام «هُبَل» به وى دادند. عمرو، «هُبَل» را به مكه آورد و بر بام كعبه نهاد. بت «أساف» و بت «نائله»، كه به گفته شهرستانى، در كتاب «ملل و نحل»، به شكل زن و شوهرى بودند، و بنا به گفته ديگران، به شكل دو جوان بودند، نيز با او بود.  


آنها نيز بتى به نام «'''هبل '''» به وى دادند، عمرو، هبل را به مكه آورد و بر بام كعبه نهاد، بت «'''اساف '''» و بت «'''نائله '''» كه به گفته شهرستانى در كتاب «'''ملل و نحل '''» به شكل زن و شوهرى بودند، و بنا به گفته ديگران به شكل دو جوان بودند نيز با او بود، عمرو مردم را دعوت كرد به اينكه بتها را بپرستند و اين پيشنهاد را در بين قوم خود ترويج كرد و قوم او كه همان دودمان اسماعيل بودند پس از آنكه سالها بر دين توحيد بودند و مردم دنيا آنان را پيروان دين حنيف مى شناختند، - چون پيروان ملت ابراهيم (عليه السلام ) بودند - به كيش بت پرستى برگشتند، در حقيقت معناى حنفيت را از دست داده و فقط اسم آن برايشان باقى ماند و حنفاء، اسم شد براى بت پرستان عرب.
عمرو، مردم را دعوت كرد به اين كه بت ها را بپرستند و اين پيشنهاد را در بين قوم خود ترويج كرد و قوم او، كه همان دودمان اسماعيل بودند، پس از آن كه سال ها بر دين توحيد بودند و مردم دنيا آنان را پيروان دين حنيف مى شناختند - چون پيروان ملت ابراهيم «عليه السلام» بودند - به كيش بت پرستى برگشتند. در حقيقت معناى «حنفيت» را از دست داده و فقط اسم آن برايشان باقى ماند و «حنفاء»، اسم شد براى بت پرستان عرب.


و يكى از عواملى كه باعث شد كيش وثنيّت را زود بپذيرند و آنان را به كيش وثنيت نزديك سازد اين بوده كه مردم حجاز چه يهود و چه نصارا و چه مجوس و چه بت پرستش ، احترام بسيارى براى كعبه قائل بودند و اين شدت احترام به حدى رسيده بود كه وقتى مى خواستند از اين سرزمين خارج شوند و به نقطه اى سفر كنند، سنگى از سنگهاى حرم را به عنوان تبرك و محفوظ بودن از خطر با خود مى بردند و هر جا كه منزل مى كردند آن سنگ را زمين گذاشته دورش طواف مى كردند تا هم به اين وسيله سفر خود را مبارك سازند و هم محبّت خود نسبت به كعبه و حرم را اظهار كرده باشند.
و يكى از عواملى كه باعث شد كيش وثنيّت را زود بپذيرند و آنان را به كيش وثنيت نزديك سازد اين بوده كه مردم حجاز چه يهود و چه نصارا و چه مجوس و چه بت پرستش ، احترام بسيارى براى كعبه قائل بودند و اين شدت احترام به حدى رسيده بود كه وقتى مى خواستند از اين سرزمين خارج شوند و به نقطه اى سفر كنند، سنگى از سنگهاى حرم را به عنوان تبرك و محفوظ بودن از خطر با خود مى بردند و هر جا كه منزل مى كردند آن سنگ را زمين گذاشته دورش طواف مى كردند تا هم به اين وسيله سفر خود را مبارك سازند و هم محبّت خود نسبت به كعبه و حرم را اظهار كرده باشند.
خط ۶۷: خط ۷۸:
<span id='link289'><span>
<span id='link289'><span>


==دفاع اسلام از توحيد و مبارزه اش با وثنيت==
'''* ۹- دفاع اسلام از توحيد و نبردش با وثنيّت:'''
۹ - دفاع اسلام از توحيد و نبردش با وثنيّت : دعوت الهى چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام همواره با وثنيّت در جنگ بوده و در برابر آن ايستاده و مردم را به سوى دين توحيد خوانده است ، همچنانكه خداى تعالى در قرآن كريم در ضمن سرگذشت دعوت انبياء و رسولانى چون نوح و هود و صالح و ابراهيم و شعيب و موسى (عليه السلام ) اين معنا را آورده و در ضمن سرگذشت عيسى و لوط و يونس (عليه السلام) به آن اشاره فرموده است.
 
دعوت الهى چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام همواره با وثنيّت در جنگ بوده و در برابر آن ايستاده و مردم را به سوى دين توحيد خوانده است ، همچنانكه خداى تعالى در قرآن كريم در ضمن سرگذشت دعوت انبياء و رسولانى چون نوح و هود و صالح و ابراهيم و شعيب و موسى (عليه السلام ) اين معنا را آورده و در ضمن سرگذشت عيسى و لوط و يونس (عليه السلام) به آن اشاره فرموده است.


و در آيه شريفه زير مطلب را بطور اجمال آورده مى فرمايد: «'''و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون '''».
و در آيه شريفه زير مطلب را بطور اجمال آورده مى فرمايد: «'''و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون '''».
خط ۹۰: خط ۱۰۲:
و نيز روايت وارد شده كه عبادت كردن خدا به طمع بهشت ، عبادت اجيران است و عبادت كردن از ترس عذاب خدا، عبادت بردگان زير دست است ، و حق عبادت آن است كه آدمى خداى تعالى را به خاطر اينكه دوستش مى دارد عبادت كند و اين عبادت ، عبادت بندگان گرامى و بزرگوار است و اين مقامى است مكنون كه جز پاكان كسى به آن دسترسى ندارد و در سابق در بحث هايى كه گذشت رواياتى چند در اين باب نقل شد.
و نيز روايت وارد شده كه عبادت كردن خدا به طمع بهشت ، عبادت اجيران است و عبادت كردن از ترس عذاب خدا، عبادت بردگان زير دست است ، و حق عبادت آن است كه آدمى خداى تعالى را به خاطر اينكه دوستش مى دارد عبادت كند و اين عبادت ، عبادت بندگان گرامى و بزرگوار است و اين مقامى است مكنون كه جز پاكان كسى به آن دسترسى ندارد و در سابق در بحث هايى كه گذشت رواياتى چند در اين باب نقل شد.
<span id='link290'><span>
<span id='link290'><span>
==بناى سيره رسول خدا (ص ) بر توحيد و نفى شركاء ==
 
۱۰ - بناى سيره رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر توحيد و نفى شركاء: خداى تعالى در آيه زير برنامه اى را كه به رسول گراميش ‍ دستور داده تا آن را سيره خود در مجتمع بشرى قرار دهد بطور اجمال بيان كرده و مى فرمايد:
'''* ۱۰ - بناى سيره رسول خدا «ص»، بر توحيد و نفى شركاء:'''
 
خداى تعالى در آيه زير برنامه اى را كه به رسول گراميش ‍ دستور داده تا آن را سيره خود در مجتمع بشرى قرار دهد بطور اجمال بيان كرده و مى فرمايد:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۸ </center>
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» و نيز در آيه زير به رخنه يافتن عقايد وثنيّت در دين حنيف آنان اشاره نموده مى فرمايد: «قل يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل» و نيز در مقام مذمت اهل كتاب فرموده: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون».
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» و نيز در آيه زير به رخنه يافتن عقايد وثنيّت در دين حنيف آنان اشاره نموده مى فرمايد: «قل يا اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل» و نيز در مقام مذمت اهل كتاب فرموده: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه و المسيح بن مريم و ما امروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون».
خط ۱۰۳: خط ۱۱۷:
نه در نوشيدنيها، نه در پوشيدنيها و كيفيت آن ، نه در نشستن و جاى آن ، نه در راه رفتن و نه در هيچ چيز ديگر كه ما جوامع و كليات سيره آن جناب را در جلد ششم اين كتاب آورديم.
نه در نوشيدنيها، نه در پوشيدنيها و كيفيت آن ، نه در نشستن و جاى آن ، نه در راه رفتن و نه در هيچ چيز ديگر كه ما جوامع و كليات سيره آن جناب را در جلد ششم اين كتاب آورديم.


«'''بحثى ديگر در ادامه بحث سابق'''»
==بحثى ديگر، در ادامه بحث سابق==


در اين بحث ، تعليم قرآن كريم را بطور اجمال و كلى به قياس با تعاليم «ويدا» و «اوستا» و تورات و انجيل يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى سنجيم و اين بحث ، بحثى است تحليلى و شريف.
در اين بحث ، تعليم قرآن كريم را بطور اجمال و كلى به قياس با تعاليم «ويدا» و «اوستا» و تورات و انجيل يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى سنجيم و اين بحث ، بحثى است تحليلى و شريف.
<span id='link291'><span>
<span id='link291'><span>


==تناسخ در نظر وثنى مذهبان==
'''*  ۱ - تناسخ در نظر وثنى مذهبان:'''
 
يكى از اصول اوليه اى كه كيش برهميه و امثال آن از قبيل بودائيه و صابئيه دارند اعتقاد به تناسخ است ، و تناسخ اين است كه بگوييم عالم محكوم به كون و فساد دائمى است ، پس اين عالم مشهود كه حس ما آن را احساس مى كند و همچنين اجزايى كه در آن هست از عالم ديگرى مثل خود و سابق بر خود تكون يافته و همچنين آن عالم سابق بر اين عالم نيز از عالمى قبل از خود متولد شده و پديد آمده و همچنين تا بى نهايت هر عالمى از عالم سابق بر خود متولد شده است ، و اين عالم به زودى فاسد مى شود همانطور كه مى بينيم تك تك اجزاى آن فاسد مى شود.  
يكى از اصول اوليه اى كه كيش برهميه و امثال آن از قبيل بودائيه و صابئيه دارند اعتقاد به تناسخ است ، و تناسخ اين است كه بگوييم عالم محكوم به كون و فساد دائمى است ، پس اين عالم مشهود كه حس ما آن را احساس مى كند و همچنين اجزايى كه در آن هست از عالم ديگرى مثل خود و سابق بر خود تكون يافته و همچنين آن عالم سابق بر اين عالم نيز از عالمى قبل از خود متولد شده و پديد آمده و همچنين تا بى نهايت هر عالمى از عالم سابق بر خود متولد شده است ، و اين عالم به زودى فاسد مى شود همانطور كه مى بينيم تك تك اجزاى آن فاسد مى شود.  


۱۶٬۲۶۹

ویرایش