۱۷٬۱۹۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
و | و «بودا»، از خانواده اى شاهنشاهى بوده كه به خاندان «سوذودانا» معروف بوده اند، كه از دنيا و شهوات آن كناره گيرى نموده، و در جوانى از مردم عزلت مى گزيده است و سال هايى از عمر خود را در بعضى از جنگل هاى وحشتناك به تزهد و رياضت كشيدن گذرانده، تا آن جا كه دلش به نور معرفت روشن شده است. آنگاه از جنگل خارج شده، به ميان مردم آمده و به طورى كه گفته اند، در آن هنگام، سى و شش سال از عمر او مى گذشته و در بين مردم به دعوت پرداخته و آنان را به تخلص از رنج و بدبختى، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۰ </center> | ||
و رستگارى به راحتى كبرى و حياتى آسمانى و ابدى و سرمدى دعوت مى كرده و آنان را نصيحت مى نموده و به تمسك به ذيل شريعت خود تشويق مى كرده است. و اصول شريعتش، عبارت بوده از: تخلق به اخلاق كريمه و رها كردن شهوات و اجتناب از رذائل. | و رستگارى به راحتى كبرى و حياتى آسمانى و ابدى و سرمدى دعوت مى كرده و آنان را نصيحت مى نموده و به تمسك به ذيل شريعت خود تشويق مى كرده است. و اصول شريعتش، عبارت بوده از: تخلق به اخلاق كريمه و رها كردن شهوات و اجتناب از رذائل. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
آنگاه ابراهيم «عليه السلام»، كعبه بيت الحرام را در آن جا بنا نهاد و مردم را به دين حنيف خود، كه همان دين اسلام بود، دعوت نمود و مردم حجاز و اطراف آن، دين آن جناب را پذيرفتند. و ابراهيم «عليه السلام»، حج خانه خدا و مراسم آن را براى آنان تشريع نمود، كه آيه شريفه زيرف به همه اين مطالب دلالت داشته و فرمان خداى تعالى، به ابراهيم را اين طور حكايت مى كند: «وَ أذِّن فِى النَّاسِ بِالحَجِّ يَأتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلّ ضَامِرٍ يَأتِينَ مِن كُلّ فَجٍّ عَمِيقٍ». | آنگاه ابراهيم «عليه السلام»، كعبه بيت الحرام را در آن جا بنا نهاد و مردم را به دين حنيف خود، كه همان دين اسلام بود، دعوت نمود و مردم حجاز و اطراف آن، دين آن جناب را پذيرفتند. و ابراهيم «عليه السلام»، حج خانه خدا و مراسم آن را براى آنان تشريع نمود، كه آيه شريفه زيرف به همه اين مطالب دلالت داشته و فرمان خداى تعالى، به ابراهيم را اين طور حكايت مى كند: «وَ أذِّن فِى النَّاسِ بِالحَجِّ يَأتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَى كُلّ ضَامِرٍ يَأتِينَ مِن كُلّ فَجٍّ عَمِيقٍ». | ||
پس از گذشت ايام، بعضى از اعراب در اثر معاشرتشان با يهوديانى كه در ناحيه اى از حجاز ساكن بودند، به دين يهود گرايش پيدا نموده و كيش نصرانيت نيز، در بعضى از نواحى جزيره رخنه يافت و همچنين كيش | پس از گذشت ايام، بعضى از اعراب در اثر معاشرتشان با يهوديانى كه در ناحيه اى از حجاز ساكن بودند، به دين يهود گرايش پيدا نموده و كيش نصرانيت نيز، در بعضى از نواحى جزيره رخنه يافت و همچنين كيش مجوسيت، در ناحيه اى ديگر، براى خود جا باز كرد. | ||
بعد از اين حوادث، وقايعى در مكه، بين دودمان اسماعيل و قوم «جُرهُم» اتفاق افتاد و سرانجام دودمان اسماعيل، قوم «جُرهُم» را از مكه بيرون كرد و «عمرو بن لحى»، بر شهر مكه و اطراف آن مستولى گرديد. | بعد از اين حوادث، وقايعى در مكه، بين دودمان اسماعيل و قوم «جُرهُم» اتفاق افتاد و سرانجام دودمان اسماعيل، قوم «جُرهُم» را از مكه بيرون كرد و «عمرو بن لحى»، بر شهر مكه و اطراف آن مستولى گرديد. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
عمرو، مردم را دعوت كرد به اين كه بت ها را بپرستند و اين پيشنهاد را در بين قوم خود ترويج كرد و قوم او، كه همان دودمان اسماعيل بودند، پس از آن كه سال ها بر دين توحيد بودند و مردم دنيا آنان را پيروان دين حنيف مى شناختند - چون پيروان ملت ابراهيم «عليه السلام» بودند - به كيش بت پرستى برگشتند. در حقيقت معناى «حنفيت» را از دست داده و فقط اسم آن برايشان باقى ماند و «حنفاء»، اسم شد براى بت پرستان عرب. | عمرو، مردم را دعوت كرد به اين كه بت ها را بپرستند و اين پيشنهاد را در بين قوم خود ترويج كرد و قوم او، كه همان دودمان اسماعيل بودند، پس از آن كه سال ها بر دين توحيد بودند و مردم دنيا آنان را پيروان دين حنيف مى شناختند - چون پيروان ملت ابراهيم «عليه السلام» بودند - به كيش بت پرستى برگشتند. در حقيقت معناى «حنفيت» را از دست داده و فقط اسم آن برايشان باقى ماند و «حنفاء»، اسم شد براى بت پرستان عرب. | ||
و يكى از عواملى كه باعث شد كيش وثنيّت را زود بپذيرند و آنان را به كيش وثنيت نزديك | و يكى از عواملى كه باعث شد كيش وثنيّت را زود بپذيرند و آنان را به كيش وثنيت نزديك سازد، اين بوده كه مردم حجاز، چه يهود و چه نصارا و چه مجوس و چه بت پرستش، احترام بسيارى براى كعبه قائل بودند، و اين شدت احترام به حدّى رسيده بود كه وقتى مى خواستند از اين سرزمين خارج شوند و به نقطه اى سفر كنند، سنگى از سنگ هاى حرم را به عنوان تبرك و محفوظ بودن از خطر با خود مى بردند، و هر جا كه منزل مى كردند، آن سنگ را زمين گذاشته، دورش طواف مى كردند، تا هم به اين وسيله، سفر خود را مبارك سازند و هم محبّت خود نسبت به كعبه و حرم را اظهار كرده باشند. | ||
اين كارها باعث شد كه وثنيّت در عرب شايع شود چه عرب اصلى و چه | اين كارها باعث شد كه وثنيّت در عرب شايع شود. چه عرب اصلى و چه آن هايى كه در اصل عرب نبودند، بعدها عرب شدند و ديگر از اهل توحيد، كسى از اين انحراف سالم نماند، مگر عدد اندكى كه در هيچ جا نامشان برده نمى شد. | ||
عمرو بن | و از جمله بت هاى معروف در بين آنان، بت «هُبَل» و «أساف» و «نائله» بود، كه گفتيم: عمرو بن لحى، آن ها را از شام آورد و مردم را به پرستش آن ها دعوت كرد. (و از ديگر بتان آنان)، بت «لات» و «عُزّى» و «مَنَاة» و «وُدّ» و «سُوَاع» و «يَغُوث» و «يَعُوق» و «نَسر» بود، كه نام اين هشت بت، در قرآن كريم آمده و پنج بت اخير آن ها را به قوم نوح نسبت داده اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۴ </center> | ||
در | در كافى، به سند خود، از عبدالرحمان بن اشلّ بياع الانماط، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: بت «يَغُوث»، در برابر درب كعبه نصب شده بود و جاى بت «يَعُوق»، دست راست كعبه و محل بت «نَسر»، دست چپ كعبه بود. | ||
و نيز در همين روايت آمده كه بت | و نيز در همين روايت آمده كه: بت «هُبَل» بر بام كعبه، «اساف» و «نائله»، بر بالاى صفا و مروه نصب شده بودند. | ||
و در تفسير قمى آمده كه امام | و در تفسير قمى آمده كه امام «عليه السلام» فرمود: بت «وُدّ»، متعلق به قبيلۀ «كلب» و بت «سُوَاع»، متعلق به «هُذَيل»، و بت «يَغُوث»، مربوط به «مراد»، و بت «يَعُوق»، متعلق به «هَمدان»، و بت «نسر»، از آنِ «حُصَين» بود. | ||
و در وثنيّت | و در وثنيّت عرب، آثارى از وثنيّت «صابئه» از قبيل غسل كردن بعد از جنابت و امثال آن وجود داشت. و آثارى ديگر، از وثنيّت «براهمه»، در آن ديده مى شد. نظير اعتقاد به «انواع». (اعتقاد به تأثير داشتن ۲۲ ستاره در اوضاع كره زمين، كه طلوع و غروب هر يك به دنبال ديگرى است). و اعتقاد به دهر (و اين كه عالَم از ازل بوده و تا ابد خواهد بود و صانعى آن را نيافريده)، كه بيانش در وثنيّت بودا گذشت. | ||
و خداى تعالى، از بت پرستان عرب، همين اعتقاد را حكايت نموده، مى فرمايد: «وَ قَالُوا مَا هِىَ إلَّا حَيَاتُنَا الدُّنيَا نَمُوتُ وَ نَحيَا وَ مَا يُهلِكُنَا إلَّا الدَّهرُ». هر چند كه بعضى از مفسران گفته اند: اين آيه، مربوط به مادّيّون است، كه اصلا وجود صانع تبارك و تعالى را قبول ندارند. | |||
در وثنيّت عرب، آثارى هم از دين حنيف، يعنى اسلام ابراهيم باقى مانده بود. مانند ختنه كردن و حج رفتن. چيزى كه هست، همين سنت ها را نيز با سنن وثنيت مخلوط كرده بودند. مثلا وقتى به زيارت خانه خدا (حج) مى آمدند، دستى هم به سر و گوش بت هاى دور كعبه مى كشيدند و هنگام طواف، لخت مادر زاد مى شدند، و «لبّيك» را به اين عبارت مى گفتند: «لَبَّيكَ لَبَّيكَ اللَّهُمَّ لَبَّيكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إلّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ، تَملِكُهُ وَ مَا مَلَكَ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۲۵ </center> | ||
ديگرى نيز داشتند كه نمى توان گفت از آثار كدام كيش | وثنيّت عرب، مراسم و معتقدات ديگرى نيز داشتند كه نمى توان گفت از آثار كدام كيش است، بلكه از تراشيده هاى خود آنان بوده. مانند اعتقاد به «بُحَيرة» و «سَائِبه» و «وَصِيلَة» و «حام»، و اعتقاد به «صدى» و «هام» و «أنصاب: بت ها» و «أزلام: تيره چوب هايى كه با آن تار مى زدند»، و امورى ديگر، كه بيان و شرحش در كتب تاريخ آمده، و ما در سوره «مائده»، در ذيل آيه ۱۰۳، كلمات «بحيره» و «سائبه» و «وصيله» و «حام» را، و نيز در ذيل آيه ۳ و آيه ۹ آن سوره، كلمات «أزلام» و «أنصاب» را تفسير كرديم. | ||
<span id='link289'><span> | <span id='link289'><span> | ||
ویرایش