۱۶٬۲۶۹
ویرایش
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
==واکنش يعقوب «ع»، به پسرانش، پس از شنيدن خبر بازداشت بنيامين == | ==واکنش يعقوب «ع»، به پسرانش، پس از شنيدن خبر بازداشت بنيامين == | ||
«'''قَالَ بَلْ سَوَّلَت لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً | «'''قَالَ بَلْ سَوَّلَت لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ'''»: | ||
در اين مقام، مطالب زيادى حذف شده كه جملۀ «ارجِعُوا إلَى أبِيكُم فَقُولُوا... فَهُوَ كَظِيمٌ» بر آن دلالت مى كند، و تقدير آن، چنين است: | در اين مقام، مطالب زيادى حذف شده كه جملۀ «ارجِعُوا إلَى أبِيكُم فَقُولُوا... فَهُوَ كَظِيمٌ» بر آن دلالت مى كند، و تقدير آن، چنين است: | ||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
دو اسم «عليم» و «حكيم»، همان دو اسمى است كه يعقوب در روز نخست، در وقتى كه يوسف رؤياى خود را نقل مى كرد، به زبان آورد، و در آخر هم، يوسف در موقعى كه پدر و مادر را بر تخت سلطنت نشاند و همگى در برابرش به سجده افتادند، به زبان مى آورد و مى گويد: «يَا أبَتِ هَذَا رُؤيَاىَ... وَ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ». | دو اسم «عليم» و «حكيم»، همان دو اسمى است كه يعقوب در روز نخست، در وقتى كه يوسف رؤياى خود را نقل مى كرد، به زبان آورد، و در آخر هم، يوسف در موقعى كه پدر و مادر را بر تخت سلطنت نشاند و همگى در برابرش به سجده افتادند، به زبان مى آورد و مى گويد: «يَا أبَتِ هَذَا رُؤيَاىَ... وَ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ». | ||
«'''وَ تَوَلى عَنهُمْ وَ قَالَ يَا | «'''وَ تَوَلى عَنهُمْ وَ قَالَ يَا أَسَفَى عَلى يُوسُف وَ ابْيَضَّت عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ'''»: | ||
راغب در مفردات گفته: كلمۀ «أسَف»، به معناى اندوه توأم با غضب است، و گاهى در تك تك آن دو نيز، استعمال مى شود. و حقيقت «أسف»، عبارت است از فوران خون قلب و شدت اشتهاى به انتقام، و اين حالت اگر در برابر شخص ضعيف تر و پايين دست آدمى باشد، غضب ناميده مى شود و اگر در برابر مافوق باشد، حالت گرفتگى و اندوه دست مى دهد... | راغب در مفردات گفته: كلمۀ «أسَف»، به معناى اندوه توأم با غضب است، و گاهى در تك تك آن دو نيز، استعمال مى شود. و حقيقت «أسف»، عبارت است از فوران خون قلب و شدت اشتهاى به انتقام، و اين حالت اگر در برابر شخص ضعيف تر و پايين دست آدمى باشد، غضب ناميده مى شود و اگر در برابر مافوق باشد، حالت گرفتگى و اندوه دست مى دهد... | ||
خط ۲۴۱: | خط ۲۴۱: | ||
و از اين باب است جملۀ «إذ نَادَى وَ هُوَ مَكظُومٌ». يعنى: ندا كرد، در حالى كه نفسش گرفته شده بود، و همچنين «كظم غيظ»، حبس آن است، و جملۀ «وَ الكَاظِمِينَ الغَيظ»، به همين معنا است. | و از اين باب است جملۀ «إذ نَادَى وَ هُوَ مَكظُومٌ». يعنى: ندا كرد، در حالى كه نفسش گرفته شده بود، و همچنين «كظم غيظ»، حبس آن است، و جملۀ «وَ الكَاظِمِينَ الغَيظ»، به همين معنا است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ </center> | ||
و نيز از همين باب است: «كَظَمَ البَعِيرُ إذَا تَرَكَ | و نيز از همين باب است: «كَظَمَ البَعِيرُ إذَا تَرَكَ الاجتِرَار». يعنى شتر از نشخوار كردن باز ايستاد، و «كَظَمَ السِّقاء بَعدَ مِلئِهِ»، يعنى: درب مشك را بعد از پُر شدنش بست. | ||
و در جمله «وَ ابيَضَّت عَينَاهُ مِنَ الحُزن»، سفيد شدن چشم، به معناى سفيد شدن سياهى چشم است كه آن هم، به معناى كورى و بطلان حس باصره است، و هرچند اين كلمه، گاهى با ديد مختصر هم جمع مى شود، وليكن از اين كه در آيه بعد فرموده: «پيراهن مرا ببريد و به روى پدرم بيندازيد، بينا مى شود»، معلوم مى شود كه سفيدى چشم در جمله مورد بحث، به معناى كورى است، و چنين به دست مى آيد كه يعقوب، به كلّى نابينا شده بود، نه اين كه نور چشمش كم شده باشد. | و در جمله «وَ ابيَضَّت عَينَاهُ مِنَ الحُزن»، سفيد شدن چشم، به معناى سفيد شدن سياهى چشم است كه آن هم، به معناى كورى و بطلان حس باصره است، و هرچند اين كلمه، گاهى با ديد مختصر هم جمع مى شود، وليكن از اين كه در آيه بعد فرموده: «پيراهن مرا ببريد و به روى پدرم بيندازيد، بينا مى شود»، معلوم مى شود كه سفيدى چشم در جمله مورد بحث، به معناى كورى است، و چنين به دست مى آيد كه يعقوب، به كلّى نابينا شده بود، نه اين كه نور چشمش كم شده باشد. |
ویرایش