۱۶٬۲۶۹
ویرایش
خط ۲۰۰: | خط ۲۰۰: | ||
<span id='link222'><span> | <span id='link222'><span> | ||
== | ==واکنش يعقوب «ع»، به پسرانش، پس از شنيدن خبر بازداشت بنيامين == | ||
«'''قَالَ بَلْ | «'''قَالَ بَلْ سَوَّلَت لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصبرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ'''»: | ||
در اين | در اين مقام، مطالب زيادى حذف شده كه جملۀ «ارجِعُوا إلَى أبِيكُم فَقُولُوا... فَهُوَ كَظِيمٌ» بر آن دلالت مى كند، و تقدير آن، چنين است: | ||
و | بعد از آن كه به نزد پدر باز گشته و سفارش برادر بزرگتر خود را انجام داده و آنچه را كه او سفارش كرده بود، به پدر گفتند. پدرشان در جواب فرمود: «بَل سَوَّلَت...». | ||
و جملۀ «بَل سَوَّلَت لَكُم أنفُسُكُم أمراً»، حكايت جوابى است كه يعقوب به فرزندان داد، و اين كلام را به منظور تكذيب ايشان نفرمود. حاشا بر آن حضرت، كه چيزی را كه شواهد و قراين صدق در آن هست، تكذيب نمايد، با اين كه مى تواند با آن شواهد، صدق و كذب آن را تحقيق كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۶ </center> | ||
و نيز منظورش اين نبوده كه به صرف سوء | و نيز منظورش اين نبوده كه به صرف سوء ظن، تهمتى به ايشان زده باشد، بلكه جز اين نبوده كه با فراستى الهى و خدادادى، پيش بينى كرده كه اجمالا اين جريان، ناشى از تسويلات و اغوائات نفسانى ايشان بوده. واقعا هم همين طور بود. زيرا جريان دستگير شدن برادر يوسف، از جريان خود يوسف ناشى شد، كه آن هم از تسويل و اغواى نفسانى برادران به وقوع پيوست. | ||
از اين جا معلوم مى شود كه: چرا يعقوب، خصوص برنگشتن بنيامين را، مستند به تسويلات نفسانى نكرد، بلكه برنگشتن او و برادر بزرگتر را، مستند به آن كرد و به طور كلى فرمود: «اميد است خداوند همه ايشان را به من برگرداند». و با اين جمله، اظهار اميدوارى كرد به اين كه هم يوسف برگردد و هم برادر مادری اش و هم برادر بزرگش. و از سياق بر مى آيد كه اين اظهار اميدواری اش، مبنى بر آن «صبر جميلى» است كه او در برابر تسويلات نفسانى فرزندان، از خود نشان داد. | |||
بنابراين، معناى آيه و خدا داناتر است - اين مى شود كه: اين واقعه، همچنان كه در واقعه يوسف هم گفتم، از خدعه هايى است كه نفس شما با شما كرده. ناگزير در قبال تسويل نفس هاى شما، صبر جميل مى كنم، تا شايد خداوند، همه فرزندانم را به من برگرداند. | |||
از اين جا روشن مى شود اين كه بعضى از مفسران گفته اند: معناى آيه، اين است كه من اعتقاد ندارم مطلب آن طور باشد، كه شما مى گوييد و خيال مى كنم اين نيز، از تسويلات نفسانى شما است، و خلاصه به گفته اين مفسّر، خواسته است تهمت بزند، معناى صحيحى نيست. | |||
و اين كه فرموده «عَسَى اللّهُ أن يَأتِيَنِى بِهِم جَمِيعاً إنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحُكِيمُ»، صرف اظهار اميد است نسبت به بازگشت فرزندان، به اضافه اشاره به اين كه به نظر او، يوسف هنوز زنده است، و به هيچ وجه، معناى دعا از آن استفاده نمى شود. | |||
زيرا اگر اين جمله دعا بود، مناسب نبود در خاتمه اش بگويد: «إنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ»، بلكه مناسب اين بود كه بگويد: «إنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ العُلِيمُ». و يا بگويد: «إنَّهُ هُوَ الرَّؤُفُ الرَّحِيمُ»، و يا امثال اين ها از عباراتى كه در دعاهاى منقول در قرآن كريم، معهود است. | |||
آرى، تنها اظهار اميدوارى است نسبت به ثمرۀ صبر. در حقيقت خواسته است بگويد: واقعۀ يوسف كه سابقا اتفاق افتاد، و اين واقعه كه دو تا از فرزندان مرا از من گرفت، به خاطر تسويلات نفس شما بود. ناگزير من صبر مى كنم و اميدوارم خداوند همه فرزندانم را برايم بياورد، و نعمت خود را همچنان كه وعده داده، بر آل يعقوب تمام كند. آرى، او مى داند چه كسى را برگزيند و نعمت خود را بر او تمام كند، و در كار خود حكيم است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۷ </center> | ||
و امور را بر مقتضاى حكمت بالغه | و امور را بر مقتضاى حكمت بالغه اش، تقدير مى كند. بنابراين، ديگر چه معنا دارد كه آدمى در مواقع برخورد بلايا و محنت ها مضطرب شود، و به جزع و فزع درآيد و يا از روح و رحمت خدا مأيوس گردد؟! | ||
دو اسم «عليم» و «حكيم»، همان دو اسمى است كه يعقوب در روز نخست، در وقتى كه يوسف رؤياى خود را نقل مى كرد، به زبان آورد، و در آخر هم، يوسف در موقعى كه پدر و مادر را بر تخت سلطنت نشاند و همگى در برابرش به سجده افتادند، به زبان مى آورد و مى گويد: «يَا أبَتِ هَذَا رُؤيَاىَ... وَ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ». | |||
«'''وَ تَوَلى عَنهُمْ وَ قَالَ يَا أَسفَى عَلى يُوسُف وَ ابْيَضَّت عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ'''»: | |||
دو | راغب در مفردات گفته: كلمۀ «أسَف»، به معناى اندوه توأم با غضب است، و گاهى در تك تك آن دو نيز، استعمال مى شود. و حقيقت «أسف»، عبارت است از فوران خون قلب و شدت اشتهاى به انتقام، و اين حالت اگر در برابر شخص ضعيف تر و پايين دست آدمى باشد، غضب ناميده مى شود و اگر در برابر مافوق باشد، حالت گرفتگى و اندوه دست مى دهد... | ||
و اين كه در قرآن فرموده: «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمنَا مِنهُم»، معنايش اين است كه: وقتى ما را به خشم درآوردند، از ايشان انتقام گرفتيم. | |||
ابوعبداللّه رضا گفته: خداوند مانند ما أسَف نمى خورد، وليكن او، اوليائى دارد كه ايشان أسَف مى خورند و خشنود مى شوند. خداوند هم، أسَف و رضاى ايشان را، أسَف و رضاى خود خوانده. آنگاه اين روايت را نقل مى كند كه خداوند فرموده: كسى كه يكى از اولياى مرا اهانت كند، با من اعلام جنگ داده است. | |||
صاحب مفردات، درباره «كَظم» مى گويد: | |||
«كَظم»، به معناى بيرون آمدن نفس است. وقتى مى گويند كظم خود را گرفت، يعنى جلو نفس خود را گرفت، و «كَظُوم»، به معناى حبس كردن نفس است، كه خود كنايه از سكوت است. همچنان كه در هنگام توصيف و مبالغه درباره سكوت مى گويند: فلانى نفسش بيرون نمى آيد، و دم نمى زند. يعنى بسيار كم حرف است، و «كَظَمَ فُلَانٌ»، يعنى نفس فلانى حبس شد. | |||
و از اين باب است جملۀ «إذ نَادَى وَ هُوَ مَكظُومٌ». يعنى: ندا كرد، در حالى كه نفسش گرفته شده بود، و همچنين «كظم غيظ»، حبس آن است، و جملۀ «وَ الكَاظِمِينَ الغَيظ»، به همين معنا است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ </center> | ||
و نيز از همين باب است | و نيز از همين باب است: «كَظَمَ البَعِيرُ إذَا تَرَكَ الاجتَرَار». يعنى شتر از نشخوار كردن باز ايستاد، و «كَظَمَ السِّقاء بَعدَ مِلئِهِ»، يعنى: درب مشك را بعد از پُر شدنش بست. | ||
و در جمله | و در جمله «وَ ابيَضَّت عَينَاهُ مِنَ الحُزن»، سفيد شدن چشم، به معناى سفيد شدن سياهى چشم است كه آن هم، به معناى كورى و بطلان حس باصره است، و هرچند اين كلمه، گاهى با ديد مختصر هم جمع مى شود، وليكن از اين كه در آيه بعد فرموده: «پيراهن مرا ببريد و به روى پدرم بيندازيد، بينا مى شود»، معلوم مى شود كه سفيدى چشم در جمله مورد بحث، به معناى كورى است، و چنين به دست مى آيد كه يعقوب، به كلّى نابينا شده بود، نه اين كه نور چشمش كم شده باشد. | ||
و معناى | و معناى آيه، اين است كه: يعقوب بعد از اين كه فرزندان را خطاب كرده و گفت: «بَل سَوَّلَت لَكُم أنفُسُكُم أمراً»، و بعد از آن ناله اى كه كرد و گفت: «يَا أسَفَى عَلَى يُوسُف»، و نيز بعد از آن كه در اندوه بر يوسف، ديدگان خود را از دست داد، ناگزير از ايشان روى برگردانيد و خشم خود را فرو برد، و متعرض فرزندان نشد. | ||
ویرایش