گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۰۰: خط ۲۰۰:
<span id='link222'><span>
<span id='link222'><span>


==جواب يعقوب (عليه السلام ) به پسران بعد از شنيدن خبر بازداشت بنيامين ==
==واکنش يعقوب «ع»، به پسرانش، پس از شنيدن خبر بازداشت بنيامين ==
«'''قَالَ بَلْ سوَّلَت لَكُمْ أَنفُسكُمْ أَمْراً فَصبرٌ جَمِيلٌ عَسى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ'''»:
«'''قَالَ بَلْ سَوَّلَت لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصبرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ'''»:


در اين مقام مطالب زيادى حذف شده كه جمله «'''ارجعوا الى ابيكم فقولوا... فهو كظيم '''» بر آن دلالت مى كند، و تقدير آن چنين است : بعد از آنكه به نزد پدر بازگشته و سفارش برادر بزرگتر خود را انجام داده و آنچه را كه او سفارش كرده بود به پدر گفتند، پدرشان در جواب فرمود: «'''بل سولت...'''»
در اين مقام، مطالب زيادى حذف شده كه جملۀ «ارجِعُوا إلَى أبِيكُم فَقُولُوا... فَهُوَ كَظِيمٌ» بر آن دلالت مى كند، و تقدير آن، چنين است:  


و جمله «'''بل سولت لكم انفسكم امرا'''» حكايت جوابى است كه يعقوب به فرزندان داد، و اين كلام را به منظور تكذيب ايشان نفرمود، حاشا بر آن حضرت كه چيزيرا كه شواهد و قراين صدق در آن هست تكذيب نمايد، با اينكه مى تواند با آن شواهد، صدق و كذب آنرا تحقيق كند.
بعد از آن كه به نزد پدر باز گشته و سفارش برادر بزرگتر خود را انجام داده و آنچه را كه او سفارش كرده بود، به پدر گفتند. پدرشان در جواب فرمود: «بَل سَوَّلَت...».
 
و جملۀ «بَل سَوَّلَت لَكُم أنفُسُكُم أمراً»، حكايت جوابى است كه يعقوب به فرزندان داد، و اين كلام را به منظور تكذيب ايشان نفرمود. حاشا بر آن حضرت، كه چيزی را كه شواهد و قراين صدق در آن هست، تكذيب نمايد، با اين كه مى تواند با آن شواهد، صدق و كذب آن را تحقيق كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۶ </center>
و نيز منظورش اين نبوده كه به صرف سوء ظن ، تهمتى به ايشان زده باشد، بلكه جز اين نبوده كه با فراستى الهى و خدادادى پيش بينى كرده كه اجمالا اين جريان ناشى از تسويلات و اغوائات نفسانى ايشان بوده، واقعا هم همينطور بود، زيرا جريان دستگير شدن برادر يوسف از جريان خود يوسف ناشى شد، كه آنهم از تسويل و اغواى نفسانى برادران به وقوع پيوست.
و نيز منظورش اين نبوده كه به صرف سوء ظن، تهمتى به ايشان زده باشد، بلكه جز اين نبوده كه با فراستى الهى و خدادادى، پيش بينى كرده كه اجمالا اين جريان، ناشى از تسويلات و اغوائات نفسانى ايشان بوده. واقعا هم همين طور بود. زيرا جريان دستگير شدن برادر يوسف، از جريان خود يوسف ناشى شد، كه آن هم از تسويل و اغواى نفسانى برادران به وقوع پيوست.
 
از اين جا معلوم مى شود كه: چرا يعقوب، خصوص برنگشتن بنيامين را، مستند به تسويلات نفسانى نكرد، بلكه برنگشتن او و برادر بزرگتر را، مستند به آن كرد و به طور كلى فرمود: «اميد است خداوند همه ايشان را به من برگرداند». و با اين جمله، اظهار اميدوارى كرد به اين كه هم يوسف برگردد و هم برادر مادری اش و هم برادر بزرگش. و از سياق بر مى آيد كه اين اظهار اميدواری اش، مبنى بر آن «صبر جميلى» است كه او در برابر تسويلات نفسانى فرزندان، از خود نشان داد.


از اينجا معلوم مى شود كه چرا يعقوب خصوص برنگشتن بنيامين را مستند به تسويلات نفسانى نكرد بلكه برنگشتن او و برادر بزرگتر را مستند به آن كرد و به طور كلى فرمود: «'''اميد است خداوند همه ايشان را به من برگرداند'''» و با اين جمله اظهار اميدوارى كرد به اينكه هم يوسف برگردد و هم برادر مادريش و هم برادر بزرگش ، و از سياق برمى آيد كه اين اظهار اميدواريش مبنى بر آن صبر جميلى است كه او در برابر تسويلات نفسانى فرزندان از خود نشان داد.
بنابراين، معناى آيه و خدا داناتر است - اين مى شود كه: اين واقعه، همچنان كه در واقعه يوسف هم گفتم، از خدعه هايى است كه نفس شما با شما كرده. ناگزير در قبال تسويل نفس هاى شما، صبر جميل مى كنم، تا شايد خداوند، همه فرزندانم را به من برگرداند.


بنابراين ، معناى آيه و خدا داناتر است - اين مى شود كه اين واقعه ، همچنانكه در واقعه يوسف هم گفتم از خدعه هايى است كه نفس شما با شما كرده ، ناگزير در قبال تسويل نفسهاى شما صبر جميل مى كنم تا شايد خداوند همه فرزندانم را به من برگرداند.
از اين جا روشن مى شود اين كه بعضى از مفسران گفته اند: معناى آيه، اين است كه من اعتقاد ندارم مطلب آن طور باشد، كه شما مى گوييد و خيال مى كنم اين نيز، از تسويلات نفسانى شما است، و خلاصه به گفته اين مفسّر، خواسته است تهمت بزند، معناى صحيحى نيست.


از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه من اعتقاد ندارم مطلب آنطور باشد كه شما مى گوييد و خيال مى كنم اين نيز از تسويلات نفسانى شما است ، و خلاصه به گفته اين مفسر خواسته است تهمت بزند، معناى صحيحى نيست.
و اين كه فرموده «عَسَى اللّهُ أن يَأتِيَنِى بِهِم جَمِيعاً إنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحُكِيمُ»، صرف اظهار اميد است نسبت به بازگشت فرزندان، به اضافه اشاره به اين كه به نظر او، يوسف هنوز زنده است، و به هيچ وجه، معناى دعا از آن استفاده نمى شود.  


و اينكه فرموده «'''عسى اللّه ان ياتينى بهم جميعا انه هو العليم الحكيم '''» صرف اظهار اميد است نسبت به بازگشت فرزندان ، به اضافه اشاره به اينكه به نظر او يوسف هنوز زنده است ، و بهيچ وجه معناى دعا از آن استفاده نمى شود، زيرا اگر اين جمله دعا بود مناسب نبود در خاتمه اش بگويد: «'''انه هو العليم الحكيم '''» بلكه مناسب اين بود كه بگويد: «'''انه هو السميع العليم '''» و يا بگويد «'''انه هو الروف الرحيم '''» و يا امثال اينها از عباراتى كه در دعاهاى منقول در قرآن كريم معهود است.
زيرا اگر اين جمله دعا بود، مناسب نبود در خاتمه اش بگويد: «إنَّهُ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ»، بلكه مناسب اين بود كه بگويد: «إنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ العُلِيمُ». و يا بگويد: «إنَّهُ هُوَ الرَّؤُفُ الرَّحِيمُ»، و يا امثال اين ها از عباراتى كه در دعاهاى منقول در قرآن كريم، معهود است.


آرى تنها اظهار اميدوارى است نسبت به ثمره صبر، در حقيقت خواسته است ، بگويد: واقعه يوسف كه سابقا اتفاق افتاد، و اين واقعه كه دو تا از فرزندان مرا از من گرفت ، بخاطر تسويلات نفس شما بود، ناگزير من صبر مى كنم و اميدوارم خداوند همه فرزندانم را برايم بياورد، و نعمت خود را همچنانكه وعده داده بر آل يعقوب تمام كند، آرى او مى داند چه كسى را برگزيند و نعمت خود را بر او تمام كند، و در كار خود حكيم است ،
آرى، تنها اظهار اميدوارى است نسبت به ثمرۀ صبر. در حقيقت خواسته است بگويد: واقعۀ يوسف كه سابقا اتفاق افتاد، و اين واقعه كه دو تا از فرزندان مرا از من گرفت، به خاطر تسويلات نفس شما بود. ناگزير من صبر مى كنم و اميدوارم خداوند همه فرزندانم را برايم بياورد، و نعمت خود را همچنان كه وعده داده، بر آل يعقوب تمام كند. آرى، او مى داند چه كسى را برگزيند و نعمت خود را بر او تمام كند، و در كار خود حكيم است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۷ </center>
و امور را بر مقتضاى حكمت بالغه اش تقدير مى كند، بنابراين ديگر چه معنا دارد كه آدمى در مواقع برخورد بلايا و محنت ها مضطرب شود، و به جزع و فزع درآيد و يا از روح و رحمت خدا ماءيوس گردد؟!
و امور را بر مقتضاى حكمت بالغه اش، تقدير مى كند. بنابراين، ديگر چه معنا دارد كه آدمى در مواقع برخورد بلايا و محنت ها مضطرب شود، و به جزع و فزع درآيد و يا از روح و رحمت خدا مأيوس گردد؟!
 
دو اسم «عليم» و «حكيم»، همان دو اسمى است كه يعقوب در روز نخست، در وقتى كه يوسف رؤياى خود را نقل مى كرد، به زبان آورد، و در آخر هم، يوسف در موقعى كه پدر و مادر را بر تخت سلطنت نشاند و همگى در برابرش به سجده افتادند، به زبان مى آورد و مى گويد: «يَا أبَتِ هَذَا رُؤيَاىَ... وَ هُوَ العَلِيمُ الحَكِيمُ».
 
«'''وَ تَوَلى عَنهُمْ وَ قَالَ يَا أَسفَى عَلى يُوسُف وَ ابْيَضَّت عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ'''»:


دو اسم «'''عليم '''» و «'''حكيم '''» همان دو اسمى است كه يعقوب در روز نخست در وقتى كه يوسف روياى خود را نقل مى كرد به زبان آورد، و در آخر هم يوسف در موقعى كه پدر و مادر را بر تخت سلطنت نشاند و همگى در برابرش به سجده افتادند به زبان مى آورد و مى گويد: «'''يا ابت هذا روياى ... و هو العليم الحكيم '''».
راغب در مفردات گفته: كلمۀ «أسَف»، به معناى اندوه توأم با غضب است، و گاهى در تك تك آن دو نيز، استعمال مى شود. و حقيقت «أسف»، عبارت است از فوران خون قلب و شدت اشتهاى به انتقام، و اين حالت اگر در برابر شخص ضعيف تر و پايين دست آدمى باشد، غضب ناميده مى شود و اگر در برابر مافوق باشد، حالت گرفتگى و اندوه دست مى دهد...  


«'''وَ تَوَلى عَنهُمْ وَ قَالَ يَا أَسفَى عَلى يُوسف وَ ابْيَضت عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ'''»:
و اين كه در قرآن فرموده: «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمنَا مِنهُم»، معنايش اين است كه: وقتى ما را به خشم درآوردند، از ايشان انتقام گرفتيم.


راغب در مفردات گفته : كلمه «'''اسف '''» به معناى اندوه تواءم با غضب است ، و گاهى در تك تك آن دو نيز استعمال مى شود، و حقيقت اسف ، عبارتست از فوران خون قلب و شدت اشتهاى به انتقام ، و اين حالت اگر در برابر شخص ضعيف تر و پايين دست آدمى باشد غضب ناميده مى شود و اگر در برابر ما فوق باشد حالت گرفتگى و اندوه دست مى دهد...  
ابوعبداللّه رضا گفته: خداوند مانند ما أسَف نمى خورد، وليكن او، اوليائى دارد كه ايشان أسَف مى خورند و خشنود مى شوند. خداوند هم، أسَف و رضاى ايشان را، أسَف و رضاى خود خوانده. آنگاه اين روايت را نقل مى كند كه خداوند فرموده: كسى كه يكى از اولياى مرا اهانت كند، با من اعلام جنگ داده است.


و اينكه در قرآن فرموده : «'''فلما آسفونا انتقمنا منهم '''» معنايش اين است كه وقتى ما را به خشم درآوردند از ايشان انتقام گرفتيم ، ابو عبداللّه رضا گفته: خداوند مانند ما اسف نمى خورد، و ليكن او اوليائى دارد كه ايشان اسف مى خورند و خشنود مى شوند، خداوند هم اسف و رضاى ايشان را اسف و رضاى خود خوانده.
صاحب مفردات، درباره «كَظم» مى گويد:  


آنگاه اين روايت را نقل مى كند كه خداوند فرموده : كسى كه يكى از اولياى مرا اهانت كند با من اعلام جنگ داده است.
«كَظم»، به معناى بيرون آمدن نفس است. وقتى مى گويند كظم خود را گرفت، يعنى جلو نفس خود را گرفت، و «كَظُوم»، به معناى حبس كردن نفس است، كه خود كنايه از سكوت است. همچنان كه در هنگام توصيف و مبالغه درباره سكوت مى گويند: فلانى نفسش بيرون نمى آيد، و دم نمى زند. يعنى بسيار كم حرف است، و «كَظَمَ فُلَانٌ»، يعنى نفس فلانى حبس شد.  


صاحب مفردات درباره «'''كظم '''» مى گويد: كظم به معناى بيرون آمدن نفس است ، وقتى مى گويند كظم خود را گرفت ، يعنى جلو نفس خود را گرفت ، و «'''كظوم '''» به معناى حبس كردن نفس است، كه خود كنايه از سكوت است ، همچنانكه در هنگام توصيف و مبالغه درباره سكوت مى گويند: فلانى نفسش بيرون نمى آيد، و دم نمى زند يعنى بسيار كم حرف است و «'''كظم فلان '''» يعنى نفس فلانى حبس شد، و از اين باب است جمله «'''اذ نادى و هو مكظوم '''» يعنى ندا كرد در حالى كه نفسش گرفته شده بود، و همچنين كظم غيظ، حبس آنست و جمله «'''و الكاظمين الغيظ'''» بهمين معنا است .
و از اين باب است جملۀ «إذ نَادَى وَ هُوَ مَكظُومٌ». يعنى: ندا كرد، در حالى كه نفسش گرفته شده بود، و همچنين «كظم غيظ»، حبس آن است، و جملۀ «وَ الكَاظِمِينَ الغَيظ»، به همين معنا است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۸ </center>
و نيز از همين باب است «'''كظم البعير اذا ترك الاجترار'''» يعنى شتر از نشخوار كردن بازايستاد و «'''كظم السقاء بعد ملئه '''» يعنى درب مشك را بعد از پر شدنش بست.
و نيز از همين باب است: «كَظَمَ البَعِيرُ إذَا تَرَكَ الاجتَرَار». يعنى شتر از نشخوار كردن باز ايستاد، و «كَظَمَ السِّقاء بَعدَ مِلئِهِ»، يعنى: درب مشك را بعد از پُر شدنش بست.


و در جمله «'''و ابيضت عيناه من الحزن '''» سفيد شدن چشم به معناى سفيد شدن سياهى چشم است كه آن هم به معناى كورى و بطلان حس باصره است و هر چند اين كلمه گاهى با ديد مختصر هم جمع مى شود، و ليكن از اينكه در آيه بعد فرموده : «'''پيراهن مرا ببريد و به روى پدرم بيندازيد بينا مى شود'''» معلوم مى شود كه سفيدى چشم در جمله مورد بحث به معناى كورى است ، و چنين به دست مى آيد كه يعقوب بكلى نابينا شده بود، نه اينكه نور چشمش كم شده باشد.
و در جمله «وَ ابيَضَّت عَينَاهُ مِنَ الحُزن»، سفيد شدن چشم، به معناى سفيد شدن سياهى چشم است كه آن هم، به معناى كورى و بطلان حس باصره است، و هرچند اين كلمه، گاهى با ديد مختصر هم جمع مى شود، وليكن از اين كه در آيه بعد فرموده: «پيراهن مرا ببريد و به روى پدرم بيندازيد، بينا مى شود»، معلوم مى شود كه سفيدى چشم در جمله مورد بحث، به معناى كورى است، و چنين به دست مى آيد كه يعقوب، به كلّى نابينا شده بود، نه اين كه نور چشمش كم شده باشد.


و معناى آيه اين است كه يعقوب بعد از اينكه فرزندان را خطاب كرده و گفت : «'''بل سولت لكم انفسكم امرا'''»، و بعد از آن ناله اى كه كرد و گفت : «'''يا اسفى على يوسف '''»، و نيز بعد از آنكه در اندوه بر يوسف ديدگان خود را از دست داد، ناگزير از ايشان روى برگردانيد و خشم خود را فرو برد، و متعرض فرزندان نشد.
و معناى آيه، اين است كه: يعقوب بعد از اين كه فرزندان را خطاب كرده و گفت: «بَل سَوَّلَت لَكُم أنفُسُكُم أمراً»، و بعد از آن ناله اى كه كرد و گفت: «يَا أسَفَى عَلَى يُوسُف»، و نيز بعد از آن كه در اندوه بر يوسف، ديدگان خود را از دست داد، ناگزير از ايشان روى برگردانيد و خشم خود را فرو برد، و متعرض فرزندان نشد.




۱۶٬۲۶۹

ویرایش