گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
==مراد از «ذكر»، و این که «دل ها، فقط با یاد خدا آرام می گیرد»==
==مراد از «ذكر»، و این که «دل ها، فقط با یاد خدا آرام می گیرد»==


صاحب مجمع البيان براى «ذكر»، معنایى كرده كه برگشتش به ذكر لفظى است. او گفته است: خداوند تعالى، يك جا ذكر را مايه اطمينان قلب دانسته و در جايى ديگر، باعث وجل و ترس قلب خوانده، اين، بدان جهت است كه مقصود از ذكر در اولى، به ياد آوردن ثواب ها و نعمت هاى اوست كه به شمار نمى آيد، و منت هاى او كه كسى را ياراى تلافى آن نيست. آدمى وقتى به ياد نعمت هاى او مى افتد، دلش آرام مى گيرد. و مقصود از ذكر در آن جا كه باعث ترس و اضطراب قلب مى شود، به ياد آوردن عقاب خدا و انتقام اوست، كه به ياد هر كه بيايد، آرامش را از او سلب مى كند.
صاحب مجمع البيان براى «ذكر»، معنایى كرده كه برگشتش به ذكر لفظى است. او گفته است:  


البته اين تفسير با تفسير كسى كه ذكر را به معناى قرآن گرفته، بهتر مى سازد. چنان كه در چند جاى قرآن «ذكر» به معناى خود قرآن آمده. از آن جمله فرموده: «و هذا ذكر مبارك». و نيز فرموده: «انا نحن نزلنا الذكر» و امثال آن.
خداوند تعالى، يك جا «ذكر» را مايه اطمينان قلب دانسته و در جايى ديگر، باعث وجل و ترس قلب خوانده، اين، بدان جهت است كه مقصود از ذكر در اولى، به ياد آوردن ثواب ها و نعمت هاى اوست كه به شمار نمى آيد، و منت هاى او كه كسى را ياراى تلافى آن نيست. آدمى وقتى به ياد نعمت هاى او مى افتد، دلش آرام مى گيرد. و مقصود از «ذكر» در آن جا كه باعث ترس و اضطراب قلب مى شود، به ياد آوردن عقاب خدا و انتقام اوست، كه به ياد هر كه بيايد، آرامش را از او سلب مى كند.


وليكن ظاهر اين است كه مقصود از ذكر، اعم از ذكر لفظى است، و بلكه مقصود از آن، مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است. چه اين كه به مشاهده آيتى و برخوردن به حجتى باشد، و يا به شنيدن كلمه اى صورت گيرد.  
البته اين تفسير با تفسير كسى كه «ذكر» را به معناى قرآن گرفته، بهتر مى سازد. چنان كه در چند جاى قرآن «ذكر» به معناى خود قرآن آمده. از آن جمله فرموده: «وَ هَذَا ذِكرٌ مُبَارَكٌ». و نيز فرموده: «إنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ» و امثال آن.


شاهدش اين است كه بعد از آن كه مى فرمايد: «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه»، به عنوان قاعده كلى مى فرمايد: «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب - با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرد»، و اين خود قاعده اى عمومى است كه شامل همه انحاء ذكر مى باشد. چه اين كه لفظى باشد، و چه غير آن، و چه اين كه قرآن باشد و يا غير قرآن.
وليكن ظاهر اين است كه مقصود از «ذكر»، اعم از ذكر لفظى است، و بلكه مقصود از آن، مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است. چه اين كه به مشاهده آيتى و برخوردن به حجتى باشد، و يا به شنيدن كلمه اى صورت گيرد.
 
شاهدش اين است كه بعد از آن كه مى فرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكرِ اللّه»، به عنوان قاعده كلى مى فرمايد: «ألَا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب: با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرد»، و اين خود قاعده اى عمومى است كه شامل همه انحاء ذكر مى باشد. چه اين كه لفظى باشد، و چه غير آن، و چه اين كه قرآن باشد و يا غير قرآن.
<span id='link350'><span>
<span id='link350'><span>


و در اين كه فرمود: «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب»، تنبيهى است براى مردم به اين كه متوجه پروردگار خود بشوند و با ياد او، دل هاى خود را راحت سازند. چون آدمى در زندگى خود، هدفى جز رستگارى به سعادت و نعمت نداشته، و بيمى جز از برخورد ناگهانى شقاوت و نعمت ندارد، و تنها سببى كه سعادت و شقاوت و نعمت و نقمت به دست اوست، همان خداى سبحان است، چون بازگشت همه امور به اوست، و او است كه فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعال ما يشاء و ولىّ مؤمنان و پناهندگان به اوست. پس ياد او براى نفسى كه اسير حوادث است و همواره در جستجوى ركن وثيقى است كه سعادت او را ضمانت كند،
و در اين كه فرمود: «ألَا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب»، تنبيهى است براى مردم به اين كه متوجه پروردگار خود بشوند و با ياد او، دل هاى خود را راحت سازند.  
 
چون آدمى در زندگى خود، هدفى جز رستگارى به سعادت و نعمت نداشته، و بيمى جز از برخورد ناگهانى شقاوت و نعمت ندارد، و تنها سببى كه سعادت و شقاوت و نعمت و نقمت به دست اوست، همان خداى سبحان است، چون بازگشت همه امور به اوست، و او است كه فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعال ما يشاء و ولىّ مؤمنان و پناهندگان به اوست. پس ياد او براى نفسى كه اسير حوادث است و همواره در جستجوى ركن وثيقى است كه سعادت او را ضمانت كند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۷ </center>
و نفسى كه در امر خود متحير است و نمى داند به كجا مى رود و به كجايش مى برند و براى چه آمده، مايه انبساط و آرامش است، آن گونه كه نوشدارو مايه راحتى و آرامش مارگزيده است. همان طور كه مارگزيده به نوشدارو ركون و اعتماد نموده، خود را به آن مى رساند، و پس از به كار بردن، آناً فآناً احساس نشاط سلامتى و عافيت مى كند، نفس نيز از ياد خدا اين احساس را مى نمايد.
و نفسى كه در امر خود متحير است و نمى داند به كجا مى رود و به كجايش مى برند و براى چه آمده، مايه انبساط و آرامش است، آن گونه كه نوشدارو مايه راحتى و آرامش مارگزيده است. همان طور كه مارگزيده به نوشدارو ركون و اعتماد نموده، خود را به آن مى رساند، و پس از به كار بردن، آناً فآناً احساس نشاط سلامتى و عافيت مى كند، نفس نيز از ياد خدا اين احساس را مى نمايد.
خط ۱۳۴: خط ۱۳۸:
پس هر قلبى به طورى كه جمع مُحلّى به الف و لام (القلوب) افاده مى كند، با ذكر خدا اطمينان مى يابد، و اضطرابش تسكين پيدا مى كند.  
پس هر قلبى به طورى كه جمع مُحلّى به الف و لام (القلوب) افاده مى كند، با ذكر خدا اطمينان مى يابد، و اضطرابش تسكين پيدا مى كند.  


آرى، اين معنا حكمى است عمومى كه هيچ قلبى از آن مستثناء نيست، مگر اين كه كار قلب به جايى برسد كه در اثر از دست دادن بصيرت و رشدش، ديگر نتوان آن را قلب ناميد. البته چنين قلبى از ذكر خدا گريزان و از نعمت طمأنينه و سكون محروم خواهد بود. همچنان كه فرموده: «فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور». و نيز فرموده: «لهم قلوب لا يفقهون بها». و نيز فرموده: «نسوا اللّه فنسيهم».
آرى، اين معنا حكمى است عمومى كه هيچ قلبى از آن مستثناء نيست، مگر اين كه كار قلب به جايى برسد كه در اثر از دست دادن بصيرت و رشدش، ديگر نتوان آن را قلب ناميد. البته چنين قلبى از ذكر خدا گريزان و از نعمت طمأنينه و سكون محروم خواهد بود. همچنان كه فرموده: «فَإنَّهَا لَا تَعمَى الأبصَارُ وَلَكِن تَعمَى القُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُور». و نيز فرموده: «لَهُم قُلُوبٌ لَا يَفقَهُونَ بِهَا». و نيز فرموده: «نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُم».


از ظاهر الفاظ آيه انحصار فهميده مى شود، چون متعلق فعل، يعنى «بذكر اللّه»، بر خود فعل، يعنى «تطمئن» مقدم آمده، در نتيجه مى فهماند كه دل ها جز به ياد خدا به چيز ديگرى اطمينان نمى يابد. بيان گذشته ما نيز اين معنا را روشن مى كند. زيرا گفتيم كه دل هاى آدميان كه همان نفوس مدركه باشد، هيچ هدفى جز رسيدن به سعادت و امنيت از شقاوت ندارد.  
از ظاهر الفاظ آيه انحصار فهميده مى شود، چون متعلق فعل، يعنى «بِذِكرِ اللّه»، بر خود فعل، يعنى «تَطمَئِنُّ» مقدم آمده، در نتيجه مى فهماند كه دل ها جز به ياد خدا به چيز ديگرى اطمينان نمى يابد. بيان گذشته ما نيز اين معنا را روشن مى كند. زيرا گفتيم كه دل هاى آدميان كه همان نفوس مدركه باشد، هيچ هدفى جز رسيدن به سعادت و امنيت از شقاوت ندارد.  


و به همين جهت است كه دست به دامن اسباب مى زند و چون هيچ سببى از اسباب نيست، مگر آن كه از جهتى غالب و از جهتى مغلوب است، و تنها سبب غالب و غير مغلوب خداى سبحان و خداى غنىّ و ذوالرحمه است، پس تنها به ياد او دل ها آرامش مى يابد. و اگر دلى به ياد غير او آرامش يابد، دلى است كه از حقيقت حال خود غافل است و اگر متوجه وضع خود بشود، بدون درنگ دچار رعشه و اضطراب مى گردد.
و به همين جهت است كه دست به دامن اسباب مى زند و چون هيچ سببى از اسباب نيست، مگر آن كه از جهتى غالب و از جهتى مغلوب است، و تنها سبب غالب و غير مغلوب خداى سبحان و خداى غنىّ و ذوالرحمه است، پس تنها به ياد او دل ها آرامش مى يابد. و اگر دلى به ياد غير او آرامش يابد، دلى است كه از حقيقت حال خود غافل است و اگر متوجه وضع خود بشود، بدون درنگ دچار رعشه و اضطراب مى گردد.


حرف هايى كه پاره اى مفسران در اين آيه، يعنى در تفسير آيه «الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه...» زده اند، يكى اين است كه: اين آيه جمله ای است استئنافى و ابتدایى، و كلمه «الذين آمنوا»، مبتداء و جمله «طوبى لهم و حسن مآب» در آيه بعدى خبر آن است. و جمله «الذين آمنوا و عملوا الصالحات»، بدل از جمله ابتدائيه است، و جمله «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب»، جمله معترضه ای است ما بين مبتداء و خبر آن. وليكن اين سخن كلامى بيهوده است.
حرف هايى كه پاره اى مفسران در اين آيه، يعنى در تفسير آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكرِ اللّه...» زده اند، يكى اين است كه:  
 
اين آيه، جمله ای است استئنافى و ابتدایى، و كلمۀ «الَّذِينَ آمَنُوا»، مبتداء و جملۀ «طُوبَى لَهُم وَ حُسنَ مَآب» در آيه بعدى خبر آن است. و جملۀ «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات»، بدل از جمله ابتدائيه است، و جملۀ «ألَا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب»، جمله معترضه ای است ما بين مبتداء و خبر آن. وليكن اين سخن كلامى بيهوده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۸ </center>


۱۶٬۹۰۷

ویرایش