گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۸: خط ۴۸:
«'''وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََديكُمْ أَجْمَعِينَ'''»:
«'''وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََديكُمْ أَجْمَعِينَ'''»:


كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است. و بنابراين، معناى «قصد السبيل»، سبيل قاصد است، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «وَ مِنهَا جَائِرٌ»، كه «جائر» به معناى منحرف از هدف است، و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند.
كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است.  
 
بنابراين، معناى «قَصدُ السَّبِيل»، سبيل قاصد است، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «وَ مِنهَا جَائِرٌ»، كه «جائر» به معناى منحرف از هدف است، و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند.


و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه:  
و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه:  
خط ۶۲: خط ۶۴:
لذا فرمود: يكى از نعمت هایى كه خدا بر بندگانش منت نهاده، اين است كه بر خود واجب كرده راه ميانه را به آنان بنماياند، تا بتوانند به سعادت زندگی شان برسند و به سوى پروردگارشان هدايت گردند.
لذا فرمود: يكى از نعمت هایى كه خدا بر بندگانش منت نهاده، اين است كه بر خود واجب كرده راه ميانه را به آنان بنماياند، تا بتوانند به سعادت زندگی شان برسند و به سوى پروردگارشان هدايت گردند.


در اين آيه، خداى سبحان، «قصد السبيل» را به خودش نسبت داده، ولى «سبيل جائر» را نسبت نداده. جهتش اين است كه: «جائر»، راه ضلالت است و از ناحيه خدا جعل نشده است، بلكه راهى كه خدا جعل كرده، راه قصد و هدايت است، و راه جائر، به معنى انحراف از راه هدايت و نپيمودن آن است. پس در حقيقت، راه نيست، بلكه بيراهه است.
در اين آيه، خداى سبحان، «قَصدُ السَّبِيل» را به خودش نسبت داده، ولى «سبيل جائر» را نسبت نداده. جهتش اين است كه: «جائر»، راه ضلالت است و از ناحيه خدا جعل نشده است، بلكه راهى كه خدا جعل كرده، راه قصد و هدايت است، و راه جائر، به معنى انحراف از راه هدايت و نپيمودن آن است. پس در حقيقت، راه نيست، بلكه بيراهه است.


و به هر حال، آيه شريفه، ظاهر در اين است كه «قصد السبيل» را به خدا نسبت داده و آن ديگرى را نسبت نداده، و چون «قصد السبيل» - كه آن را به خدا نسبت داده - رهرو خود را به خدا منتهى مى كند، و از اين مى فهميم كه «راه جائر» كه آن را به خدا نسبت نداده، رهرو خود را به خدا منتهى نمى كند، و نيز مى فهميم كه راه نيست، بلكه انحراف از راه است.
و به هر حال، آيه شريفه، ظاهر در اين است كه «قَصدُ السَّبِيل» را به خدا نسبت داده و آن ديگرى را نسبت نداده، و چون «قَصدُ السَّبِيل» - كه آن را به خدا نسبت داده - رهرو خود را به خدا منتهى مى كند، و از اين مى فهميم كه «راه جائر» كه آن را به خدا نسبت نداده، رهرو خود را به خدا منتهى نمى كند، و نيز مى فهميم كه راه نيست، بلكه انحراف از راه است.


و چون ممكن است كسى توهم كند كه همين عمل خدا باعث شده كه خدا خود به دست خودش، خود را مغلوب كرده و نعمتش را مكفور نمايد. براى اين كه مى بينيم اكثر مردم اين راه را نپيموده، و به هدايت آن مهتدى نشده اند، و اگر او چنين راهى را جعل نمى فرمود، بندگان نافرمانی اش نمى كردند. پس خودش، خود را در تدبير خويش مغلوب بندگانش كرده است. و چون جاى چنين توهمى بوده، جمله اى را اضافه كرد تا آن را دفع كند، و آن جمله: «وَ لَو شَاءَ لَهَداكُم أجمَعِين» است.  
و چون ممكن است كسى توهم كند كه همين عمل خدا باعث شده كه خدا خود به دست خودش، خود را مغلوب كرده و نعمتش را مكفور نمايد. براى اين كه مى بينيم اكثر مردم اين راه را نپيموده، و به هدايت آن مهتدى نشده اند، و اگر او چنين راهى را جعل نمى فرمود، بندگان نافرمانی اش نمى كردند. پس خودش، خود را در تدبير خويش مغلوب بندگانش كرده است. و چون جاى چنين توهمى بوده، جمله اى را اضافه كرد تا آن را دفع كند، و آن جمله: «وَ لَو شَاءَ لَهَداكُم أجمَعِين» است.  
۱۶٬۸۸۰

ویرایش