۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
«'''وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََديكُمْ أَجْمَعِينَ'''»: | «'''وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََديكُمْ أَجْمَعِينَ'''»: | ||
كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است. | كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است. | ||
بنابراين، معناى «قَصدُ السَّبِيل»، سبيل قاصد است، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «وَ مِنهَا جَائِرٌ»، كه «جائر» به معناى منحرف از هدف است، و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند. | |||
و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه: | و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه: | ||
خط ۶۲: | خط ۶۴: | ||
لذا فرمود: يكى از نعمت هایى كه خدا بر بندگانش منت نهاده، اين است كه بر خود واجب كرده راه ميانه را به آنان بنماياند، تا بتوانند به سعادت زندگی شان برسند و به سوى پروردگارشان هدايت گردند. | لذا فرمود: يكى از نعمت هایى كه خدا بر بندگانش منت نهاده، اين است كه بر خود واجب كرده راه ميانه را به آنان بنماياند، تا بتوانند به سعادت زندگی شان برسند و به سوى پروردگارشان هدايت گردند. | ||
در اين آيه، خداى سبحان، | در اين آيه، خداى سبحان، «قَصدُ السَّبِيل» را به خودش نسبت داده، ولى «سبيل جائر» را نسبت نداده. جهتش اين است كه: «جائر»، راه ضلالت است و از ناحيه خدا جعل نشده است، بلكه راهى كه خدا جعل كرده، راه قصد و هدايت است، و راه جائر، به معنى انحراف از راه هدايت و نپيمودن آن است. پس در حقيقت، راه نيست، بلكه بيراهه است. | ||
و به هر حال، آيه شريفه، ظاهر در اين است كه | و به هر حال، آيه شريفه، ظاهر در اين است كه «قَصدُ السَّبِيل» را به خدا نسبت داده و آن ديگرى را نسبت نداده، و چون «قَصدُ السَّبِيل» - كه آن را به خدا نسبت داده - رهرو خود را به خدا منتهى مى كند، و از اين مى فهميم كه «راه جائر» كه آن را به خدا نسبت نداده، رهرو خود را به خدا منتهى نمى كند، و نيز مى فهميم كه راه نيست، بلكه انحراف از راه است. | ||
و چون ممكن است كسى توهم كند كه همين عمل خدا باعث شده كه خدا خود به دست خودش، خود را مغلوب كرده و نعمتش را مكفور نمايد. براى اين كه مى بينيم اكثر مردم اين راه را نپيموده، و به هدايت آن مهتدى نشده اند، و اگر او چنين راهى را جعل نمى فرمود، بندگان نافرمانی اش نمى كردند. پس خودش، خود را در تدبير خويش مغلوب بندگانش كرده است. و چون جاى چنين توهمى بوده، جمله اى را اضافه كرد تا آن را دفع كند، و آن جمله: «وَ لَو شَاءَ لَهَداكُم أجمَعِين» است. | و چون ممكن است كسى توهم كند كه همين عمل خدا باعث شده كه خدا خود به دست خودش، خود را مغلوب كرده و نعمتش را مكفور نمايد. براى اين كه مى بينيم اكثر مردم اين راه را نپيموده، و به هدايت آن مهتدى نشده اند، و اگر او چنين راهى را جعل نمى فرمود، بندگان نافرمانی اش نمى كردند. پس خودش، خود را در تدبير خويش مغلوب بندگانش كرده است. و چون جاى چنين توهمى بوده، جمله اى را اضافه كرد تا آن را دفع كند، و آن جمله: «وَ لَو شَاءَ لَهَداكُم أجمَعِين» است. |
ویرایش