گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۶: خط ۷۶:
<span id='link216'><span>
<span id='link216'><span>


==اختلاف دو فرقه اشاعره و معتزله در دلالت آيه ==
==اختلاف دو فرقه اشاعره و معتزله، در دلالت آيه ==
آيه شريفه از آن آياتى است كه دو طائفه اشاعره و معتزله كه دو فرقه از فرق مسلمين بودند در آن اختلاف كردند معتزله به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه : پاره اى از امور را مى شود به خدا نسبت داد، و پاره اى ديگر را نمى شود نسبت داد، چون در اين آيه قصد السبيل را به خدا نسبت داده ، و سبيل جائر را نسبت نداده ، و تفسير كشاف ، استدلال آنان را نقل كرده است.  
آيه شريفه، از آن آياتى است كه دو طائفه «اشاعره» و «معتزله» - كه دو فرقه از فرق مسلمين بودند - در آن اختلاف كردند.  


در مقابل ، اشاعره براى پاسخگويى به آنان و اينكه اين دلالت را از آيه بگيرند خود را به زحمت انداخته اند يكى گفته است : هر دو راه از ناحيه خداست، و اگر سبيل جائر را به خدا نسبت نداده منظور رعايت ادب نسبت به خدا بوده است . يكى ديگر گفته : مقصود از عبارت «'''و على الله قصد السبيل '''»اين است كه فضل و كرم خدا باعث شد كه از ميان دو راهى كه او خودش درست كرده حق را بيان كند و راه باطل و جائر را بيان نكند و گر نه در اصل هر دو راه مجعول از جانب خداى تعالى مى باشد. بعضى ديگر اصلا انكار كرده اند كه : تغيير اسلوب در آيه دلالت بر چيزى داشته باشد.
«معتزله»، به اين آيه استدلال كرده اند بر اين كه: پاره اى از امور را مى شود به خدا نسبت داد، و پاره اى ديگر را نمى شود نسبت داد. چون در اين آيه، «قَصدُ السَّبيل» را به خدا نسبت داده، و «سبيل جائر» را نسبت نداده، و تفسير كشاف، استدلال آنان را نقل كرده است.  


ولى حق اين است كه دلالت آيه بر اينكه قصد السبيل منسوب به خداست و سبيل جائر منسوب به او نيست ، هيچ شكى ندارد، ليكن اين دلالت مستلزم اين نيست كه سبيل جائر مجعول ديگران باشد، چون گفتيم كه سبيل جائر و راه ضلالت در حقيقت راه نيست ، تا قابل جعل باشد، بلكه اگر دقت كنيم راهى نرفتنى و امرى عدمى است ، و امر عدمى هم قابل جعل نيست تا بنشينيم بحث كنيم در اينكه چه كسى اين بيراهه و ضلالت را جعل و ايجاد كرده است ،
در مقابل، «اشاعره»، براى پاسخگويى به آنان و اين كه اين دلالت را از آيه بگيرند، خود را به زحمت انداخته اند.
 
يكى گفته است: هر دو راه از ناحيه خداست، و اگر «سبيل جائر» را به خدا نسبت نداده، منظور رعايت ادب نسبت به خدا بوده است.
 
يكى ديگر گفته: مقصود از عبارت «وَ عَلَى اللهِ قَصدُ السَّبِيل»، اين است كه: فضل و كرم خدا باعث شد كه از ميان دو راهى كه او خودش درست كرده، حق را بيان كند و راه باطل و جائر را بيان نكند، و گرنه در اصل هر دو راه مجعول از جانب خداى تعالى مى باشد.
 
بعضى ديگر اصلا انكار كرده اند كه: تغيير اسلوب در آيه، بر چيزى دلالت داشته باشد.
 
ولى حق اين است كه: دلالت آيه بر اين كه «قَصدُ السَّبيل» منسوب به خداست و «سبيل جائر»، منسوب به او نيست، هيچ شكى ندارد. ليكن اين دلالت، مستلزم اين نيست كه «سبيل جائر» مجعول ديگران باشد. چون گفتيم كه «سبيل جائر» و راه ضلالت، در حقيقت راه نيست، تا قابل جعل باشد، بلكه اگر دقت كنيم راهى نرفتنى و امرى عدمى است، و امر عدمى هم، قابل جعل نيست، تا بنشينيم بحث كنيم در اين كه چه كسى اين بيراهه و ضلالت را جعل و ايجاد كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۵ </center>
و اگر در مواردى ضلالت گمراهان را به خدا نسبت داده معنايش هدايت نكردن است . با اين حال اگر شما بگوئيد پس چرا در آيه «'''يضل من يشاء و يهدى من يشاء'''» و آيه «'''يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا'''» فرموده هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و هر كه را بخواهد گمراه مى كند؟  
و اگر در مواردى ضلالت گمراهان را به خدا نسبت داده، معنايش هدايت نكردن است. با اين حال، اگر شما بگویيد: پس چرا در آيه «يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهدِى مَن يَشَاءُ»، و آيه «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِى بِهِ كَثِيراً» فرموده هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و هر كه را بخواهد گمراه مى كند؟  


در جواب مى گوئيم اين گمراه كردن بخاطر مجازات اعمالى است كه از فرد مستحق ضلالت سر زده است ، نه اينكه گمراه كردن ابتدايى باشد چنانكه جمله «'''و ما يضل به الا الفاسقين '''» آن را تفسير كرده و فهمانده است كه وقتى انسان فسق و تباهى را پيشه خود كند و به سوء اختيار خود از زى عبوديت خدا بيرون آيد، يعنى خداى را نافرمانى كند و رجوع هم نكند، اين روش ، ضلالت ابتدائى آدمى و شروع به ضلالت است، كه از ناحيه خود انسان سر مى زند، و مستند به خود آدمى است ، و در صورتى كه انسان از آن بازگشت نكند خدا او را به ضلالتى بيشتر مجازاتش مى كند و در حالت ضلالتش ثابت مى كند. و اينكه گفتيم ضلالت ابتدائى از ناحيه خود بشر شروع شود براى اين است كه خداى تعالى بشر را، هم از طريق فطرت و هم بوسيله دعوت انبياء هدايت كرده و راه را يادشان داده است پس اگر كسى با اين حال راه را گم مى كند خودش مى كند.
در جواب مى گویيم:


«'''هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً لَّكم مِّنْهُ شرَابٌ وَ مِنْهُ شجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ'''»:
اين گمراه كردن، به خاطر مجازات اعمالى است كه از فرد مستحق ضلالت سر زده است، نه اين كه گمراه كردن ابتدايى باشد. چنان كه جملۀ «وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلَّا الفَاسِقِين»، آن را تفسير كرده و فهمانده است كه وقتى انسان فسق و تباهى را پيشه خود كند و به سوء اختيار خود از زىّ عبوديت خدا بيرون آيد، يعنى خداى را نافرمانى كند و رجوع هم نكند، اين روش، ضلالت ابتدایى آدمى و شروع به ضلالت است، كه از ناحيه خود انسان سر مى زند، و مستند به خود آدمى است، و در صورتى كه انسان از آن بازگشت نكند، خدا او را به ضلالتى بيشتر مجازاتش مى كند و در حالت ضلالتش ثابت مى كند.


از اينجا به نوعى ديگر از نعمتهاى خدا اشاره مى شود كه همه از روئيدنى ها هستند كه بشر و غير بشر از آنها استفاده هاى غذائى مى كنند، و عواملى كه در پيدايش آنها دخالت دارند، از قبيل تاريكى شب ، روشنى روز، آفتاب ، ماه ، و امثال اين عوامل را بر مى شمارد و لذا سياق قبلى را عوض ‍ كرده و فرمود: «'''هو الذى انزل من السماء'''» و حال آنكه اگر سياق قبلى را رعايت مى كرد مى بايست مى فرمود: «'''انزل من السماء'''».
و اين كه گفتيم ضلالت ابتدایى از ناحيه خود بشر شروع شود، براى اين است كه خداى تعالى، بشر را، هم از طريق فطرت و هم به وسيله دعوت انبياء هدايت كرده و راه را يادشان داده است. پس اگر كسى با اين حال راه را گُم مى كند، خودش مى كند.


كلمه «'''تسيمون '''» از ماده «'''اسامه '''» است كه به معناى چريدن چهارپايان است ، و حيوان سائمه را هم از اين باب سائمه مى گويند. (حيوانى كه خودش مى چرد و برايش علوفه تهيه نمى كنند).
«'''هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَكُم مِّنْهُ شرَابٌ وَ مِنْهُ شجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ'''»:
 
از اين جا، به نوعى ديگر از نعمت هاى خدا اشاره مى شود كه همه از رویيدنى ها هستند، كه بشر و غير بشر از آن ها استفاده هاى غذایى مى كنند، و عواملى كه در پيدايش آن ها دخالت دارند، از قبيل تاريكى شب، روشنى روز، آفتاب، ماه و امثال اين عوامل را بر مى شمارد. و لذا سياق قبلى را عوض كرده و فرمود: «هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّمَاء»، و حال آن كه اگر سياق قبلى را رعايت مى كرد، مى بايست مى فرمود: «أنزَلَ مِنَ السَّمَاء».
 
كلمۀ «تُسِيمُون»، از ماده «اسامه» است، كه به معناى چريدن چهارپايان است، و حيوان «سائمه» را هم از اين باب سائمه مى گويند. (حيوانى كه خودش مى چرد و برايش علوفه تهيه نمى كنند).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۶ </center>
در اين آيه دو بار حرف «'''من '''» آمده ، اولى تبعيض ، و دومى نشويه است ، و «'''شجر'''» عبارت است از آن روئيدنيهايى كه ساقه و برگ دارند، آنگاه به عنوان توسعه در تمام روئيدنيها - چه ساقه دار و چه بى ساقه نيز - استعمال مى شود، همچنانكه در اين آيه بكار رفته و فرموده : «'''و منه شجر فيه تسيمون '''» بقيه كلمات آيه روشن است.
در اين آيه، دو بار حرف «مِن» آمده. اولى تبعيض، و دومى نشويّه است. و «شَجَر» عبارت است از آن رویيدنی هايى كه ساقه و برگ دارند. آنگاه به عنوان توسعه در تمام رویيدنی ها - چه ساقه دار و چه بى ساقه نيز - استعمال مى شود. همچنان كه در اين آيه به كار رفته و فرموده: «وَ مِنهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ». بقيه كلمات آيه روشن است.


«'''يُنبِت لَكم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الاَعْنَاب وَ مِن كلِّ الثَّمَرَاتِ ...'''»:
«'''يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعََ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الاَعْنَاب وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ ...'''»:


«'''زيتون '''»، درخت معروفى است كه به ميوه آن نيز زيتون گفته مى شود، بعضى هم گفته اند: كلمه زيتون اسم جنس جمعى است ، و واحد آن را «'''زيتونه '''» مى گويند، و همچنين كلمه «'''نخيل'''» كه در واحدش «'''نخيله '''» گفته مى شود، و اين كلمه هم بر واحد اطلاق مى شود و هم بر جمع ، و كلمه «'''اعناب '''»، جمع «'''عنبه '''» است كه ميوه درخت مو است ، اين كلمه نيز هم بر خود درخت اطلاق مى شود و هم بر ميوه اش.
«زيتون»، درخت معروفى است كه به ميوه آن نيز زيتون گفته مى شود. بعضى هم گفته اند: كلمه زيتون، اسم جنس جمعى است، و واحد آن را «زيتونه» مى گويند. و همچنين، كلمۀ «نخيل» كه در واحدش «نخيله» گفته مى شود، و اين كلمه هم بر واحد اطلاق مى شود و هم بر جمع. و كلمۀ «أعناب»، جمع «عنبه» است، كه ميوه درخت مو است. اين كلمه نيز، هم بر خود درخت اطلاق مى شود و هم بر ميوه اش.


و از سياق استفاده مى شود كه تقدير جمله «'''من كل الثمرات '''»، «'''و من كل الثمرات انبت اشجارها'''» مى باشد، و اگر از ميان همه ميوه ها تنها به اسامى اين چند ميوه تصريح نموده و بقيه را به آنها عطف كرده ، شايد از اين جهت بوده است كه غالبا به عنوان غذا مصرف مى شوند. و چون در اين تدبير عمومى و وسيع - كه شامل انسان و حيوان در ارتزاق از آن ميوه و نباتات است - حجتى است بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت ، لذا آيه شريفه با جمله «'''ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون '''» ختم گرديد.
و از سياق استفاده مى شود كه تقدير جملۀ «مِن كُلِّ الثَّمَرَات»، «وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَات أنبَتَ أشجَارُهَا» مى باشد. و اگر از ميان همه ميوه ها، تنها به اسامى اين چند ميوه تصريح نموده و بقيه را به آن ها عطف كرده، شايد از اين جهت بوده است كه غالبا به عنوان غذا مصرف مى شوند. و چون در اين تدبير عمومى و وسيع - كه شامل انسان و حيوان در ارتزاق از آن ميوه و نباتات است - حجتى است بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت، لذا آيه شريفه با جملۀ «إنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَةً لِقَومٍ يَتَفَكَّرُون» ختم گرديد.


«'''وَ سخَّرَ لَكمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ ...'''»:
«'''وَ سخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ ...'''»:


در اين كتاب چند نوبت پيرامون معناى تسخير شب و روز و ماه و آفتاب و نجوم ، بحث كرده ايم و چون هر يك از اين مذكورات و همچنين مجموع شب و روز، و مجموع آفتاب و ماه و نجوم داراى خواص و آثارى هستند كه هر يك براى خود دليل مستقلى است بر اثبات وحدانيت پروردگار در ربوبيت ، لذا خداى تعالى ، آيه مورد بحث را با جمله «'''ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون '''» ختم فرمود، و كلمه «'''آيت '''» را به صيغه جمع آورد، بخلاف دو آيه قبل و بعد كه در آنها به صيغه مفرد آورده است.
در اين كتاب، چند نوبت پيرامون معناى تسخير شب و روز و ماه و آفتاب و نجوم، بحث كرده ايم و چون هر يك از اين مذكورات و همچنين مجموع شب و روز، و مجموع آفتاب و ماه و نجوم، داراى خواص و آثارى هستند كه هر يك براى خود دليل مستقلى است بر اثبات وحدانيت پروردگار در ربوبيت، لذا خداى تعالى، آيه مورد بحث را با جملۀ «إنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَومٍ يَعقِلُون» ختم فرمود. و كلمۀ «آيت» را به صيغه جمع آورد، به خلاف دو آيه قبل و بعد، كه در آن ها به صيغه مفرد آورده است.


«'''وَ مَا ذَرَأَ لَكمْ فى الاَرْضِ مخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكرُونَ'''»:
«'''وَ مَا ذَرَأَ لَكُمْ فى الاَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكرُونَ'''»:


كلمه «'''ذرء'''» به معناى خلق كردن است ، و «'''اختلاف الوان '''»، اختلاف الوان معادن و ساير مركبات عنصرى است كه از زمين خلق كرده و بشر از آن منتفع مى شود،
كلمۀ «ذرء»، به معناى خلق كردن است، و «اختلاف الوان»، اختلاف الوان معادن و ساير مركبات عنصرى است، كه از زمين خلق كرده و بشر از آن منتفع مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۷ </center>
و بعيد نيست كه اختلاف الوان كنايه از اختلاف نوعى باشد، و در آن صورت آيه مورد بحث قريب المعنا با آيه «'''و فى الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقى بماء واحد و نفضل بعضها على بعض فى الاكل '''» خواهد بود، كه در سابق بيان استدلال به اين آيه گذشت.
و بعيد نيست كه اختلاف الوان، كنايه از اختلاف نوعى باشد، و در آن صورت، آيه مورد بحث قريب المعنا با آيه «وَ فِى الأرضِ قِطَعٌ مُتجَاوِرَاتٌ وَ جَنَّاتٌ مِن أعنَابٍ وَ زَرعٍ وَ نَخِيلٍ صِنوَانٌ وَ غَيرٌ صِنوَانٍ يُسقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعضَهَا عَلَى بَعضٍ فِى الأُكُل» خواهد بود، كه در سابق، بيان استدلال به اين آيه گذشت.


و اختلاف الوان آنچه كه در زمين خلق كرده از گياهان و درختها و ميوه ها، امرى است كه با آن مى توان بر وحدانيت و يكتائى خدا، در ربوبيت استدلال كرد، و چون امر واحدى است لذا فرمود: «'''لاية '''» و نفرمود: «'''لايات '''».
و اختلاف الوان آنچه كه در زمين خلق كرده، از گياهان و درخت ها و ميوه ها، امرى است كه با آن مى توان بر وحدانيت و يكتایى خدا، در ربوبيت استدلال كرد. و چون امر واحدى است، لذا فرمود: «لَآيَةً»، و نفرمود: «لَآيَاتٍ».
<span id='link217'><span>
<span id='link217'><span>
==سه قسم احتجاج براى سه گروه مختلف از انسانها بر وحدانيت خدا در ربوبيت ==
==سه قسم احتجاج براى سه گروه مختلف از انسانها بر وحدانيت خدا در ربوبيت ==
و اين سه قسم احتجاج است كه اولى به مردم متفكر و دومى به اشخاص ‍ متعقل و سومى به افراد متذكر نسبت داده شده ، و جهتش اين است كه حجت اول از مقدمات ساده اى تركيب يافته كه در استفاده و نتيجه گرفتن از آن صرف تفكر، كافى است ، ولى دومى مركب از مقدمات علمى است كه فهم آن جز براى دانشمندانى كه از اوضاع اجرام آسمانى و اسرار زمينى باخبرند ميسر نيست ، تنها كسى از آن حجت نتيجه مى گيرد كه حركات و انتقالات اجرام آسمانى و آثار آن حركات را مى داند.
و اين سه قسم احتجاج است كه اولى به مردم متفكر و دومى به اشخاص ‍ متعقل و سومى به افراد متذكر نسبت داده شده ، و جهتش اين است كه حجت اول از مقدمات ساده اى تركيب يافته كه در استفاده و نتيجه گرفتن از آن صرف تفكر، كافى است ، ولى دومى مركب از مقدمات علمى است كه فهم آن جز براى دانشمندانى كه از اوضاع اجرام آسمانى و اسرار زمينى باخبرند ميسر نيست ، تنها كسى از آن حجت نتيجه مى گيرد كه حركات و انتقالات اجرام آسمانى و آثار آن حركات را مى داند.
۱۶٬۱۸۶

ویرایش