۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است. و بنابراين، معناى «قصد السبيل»، سبيل قاصد است، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «وَ مِنهَا جَائِرٌ»، كه «جائر» به معناى منحرف از هدف است، و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند. | كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است. و بنابراين، معناى «قصد السبيل»، سبيل قاصد است، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «وَ مِنهَا جَائِرٌ»، كه «جائر» به معناى منحرف از هدف است، و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند. | ||
و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه: بر خدا واجب است كه سبيل قاصد و راه مستقيم را براى بندگانش معين كند، تا آن راه، ايشان را به سعادت و فلاح بكشاند. و چون حاكمى غير از خدا نيست كه او را محكوم به اين واجب كند، پس او خودش بر خود واجب كرده است كه راهى براى بندگان خود قرار دهد و ايشان را به سوى خود هدايت كند، و قرار هم داده. | و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه: | ||
بر خدا واجب است كه سبيل قاصد و راه مستقيم را براى بندگانش معين كند، تا آن راه، ايشان را به سعادت و فلاح بكشاند. و چون حاكمى غير از خدا نيست كه او را محكوم به اين واجب كند، پس او خودش بر خود واجب كرده است كه راهى براى بندگان خود قرار دهد و ايشان را به سوى خود هدايت كند، و قرار هم داده. | |||
زيرا راه قرار دادنش، همين است كه انسان و بلكه هر موجودى را به قوا و ادواتى مجهز كرده كه اگر درست به كارش بزند، او را به كمال مطلوب و سعادتش می رساند. همچنان كه قرآن كريم فرمود: «الَّذِى أعطَى كُلَّ شَئٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى». و در خصوص انسان فرمود: «فَأقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ الله». | زيرا راه قرار دادنش، همين است كه انسان و بلكه هر موجودى را به قوا و ادواتى مجهز كرده كه اگر درست به كارش بزند، او را به كمال مطلوب و سعادتش می رساند. همچنان كه قرآن كريم فرمود: «الَّذِى أعطَى كُلَّ شَئٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى». و در خصوص انسان فرمود: «فَأقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ الله». | ||
و اما «هدايت»، عبارت است از آن تلقين هایى كه از دو ناحيه در بشر القاء نموده. يكى از ناحيه «فطرت»، و يكى از طريق «بعث رُسُل» و انزال كتب و تشريع شرايع. همچنان كه در باره قسمت اول فرموده: «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوَّيهَا فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا». و در باره قسمت دوم فرمود: «إنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إمَّا شَاكِراً وَ إمّا كَفُوراً». | و اما «هدايت»، عبارت است از آن تلقين هایى كه از دو ناحيه در بشر القاء نموده. يكى از ناحيه «فطرت»، و يكى از طريق «بعث رُسُل» و انزال كتب و تشريع شرايع. همچنان كه در باره قسمت اول فرموده: «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوَّيهَا * فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا». و در باره قسمت دوم فرمود: «إنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إمَّا شَاكِراً وَ إمّا كَفُوراً». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۳ </center> | ||
و اگر خداى سبحان اين آيه را كه مربوط به هدايت است، در ميان آياتى قرار داده كه نعمت هاى علوى و سفلى، از آسمان و زمين و انعام و خيل و بغال و حمير و آب نازل از آسمان و زراعت و نظائر آن را مى شمارد، بدين جهت بوده كه كلام در دو آيه انعام و خيل، به معناى راهپيمایى و سوار شدن مركب منتهى شد. لذا مناسب بود كه راه هاى معنوى كه آدمى را به هدف حقيقى او و كمالى كه در مسير حيات در جستجوى آن است، می رساند، خاطرنشان بسازد. | و اگر خداى سبحان اين آيه را كه مربوط به هدايت است، در ميان آياتى قرار داده كه نعمت هاى علوى و سفلى، از آسمان و زمين و انعام و خيل و بغال و حمير و آب نازل از آسمان و زراعت و نظائر آن را مى شمارد، بدين جهت بوده كه كلام در دو آيه انعام و خيل، به معناى راهپيمایى و سوار شدن مركب منتهى شد. لذا مناسب بود كه راه هاى معنوى كه آدمى را به هدف حقيقى او و كمالى كه در مسير حيات در جستجوى آن است، می رساند، خاطرنشان بسازد. |
ویرایش