۱۶٬۹۴۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
«'''مَن كانَ | == وجوه گفته شده در معناى آيه: «مَن كَانَ يَظُنُّ أن لَن يَنصُرَهُ اللهُ...»== | ||
«'''مَن كانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسبَبٍ إِلى السَّمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظ'''»: | |||
در مجمع البيان گفته : | در مجمع البيان گفته: كلمۀ «سبب»، به معناى هر چيزى است كه با آن و به وسيله آن، چيز ديگرى را به دست مى آورند و به همين جهت است كه طناب را «سبب» مى گويند (كه به وسيله آن، آب از چاه بيرون مى آورند). و طريق را «سبب» مى گويند (چون به وسيله آن به مقصد مى رسند) و درب را «سبب» مى گويند (چون به وسيله آن وارد خانه مى شوند). و مراد خداى تعالى از «سبب» در اين آيه، همان معناى اول، يعنى طناب است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۶ </center> | ||
كلمۀ «قطع» به معناى بريدن و از جمله معانى آن اختناق است و گويا از اين باب اختناق را قطع مى گويند، كه مستلزم قطع نفس است. | |||
و | مفسران گفته اند: ضمير در «لَن يَنصُرَهُ اللّهُ» به رسول خدا بر مى گردد. چون مشركان مكه مى پنداشتند دينى كه وى آورده، دروغى و نوظهور است كه اساس محكمى ندارد و به همين جهت دعوتش منتشر نمى شود، و نزد خدا هم منزلتى ندارد تا او پشتيبانش باشد. ولى وقتى كه آن جناب به مدينه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دينش عالَمگير شد و آوازه اش همه جا پيچيد، اين حادئه غيرمنتظره، سخت ايشان را به خشم آورد. | ||
و | لذا خدا در اين آيه، ايشان را نكوهش كرده و اشاره مى كند كه ياور او، خدا است و چون ياور او خداست، خشم ايشان پايان نمى پذيرد و لو خود را خفه كنند. پس نقشه هاى ايشان هم اثرى نخواهد داشت. | ||
ولى بعضى از | و معناى آيه، اين است كه: هر كه از مشركان خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و در دنيا نام پيغمبر خود را بلند نمى كند و دين او را گسترش نمى دهد و در آخرت او را مشمول مغفرت و رحمت خود نمى گرداند و گروندگان به وى را نيز وا مى گذارد، آنگاه به خاطر همين خيال وقتى مى بيند كه خدا او را يارى كرده، دچار خشم مى شود، چنين كسى طنابى بگيرد و با آن به بلندى برود - مثل كسى كه با طناب به درخت بلندى بالا مى رود - آنگاه با همان طناب خود را خفه كند. بعد ببيند آيا كيد و حيله اش، خشمش را مى نشاند، يا خير؟ | ||
و اين معنا، معناى خوبى است كه سياق آيات قبلى، و نزول اين سوره به اندك مدتى بعد از هجرت، يعنى در ايامى كه مشركان هنوز قدرت و شوكت خود را داشتند، آن را تأييد مى كند. | |||
ولى بعضى از مفسران گفته اند كه: ضمير مذكور به كلمۀ «مَن» بر مى گردد، و معناى قطع هم، قطع مسافت و بريدن راه است. و مقصود از «مدّ سبب به سوى آسمان»، بالا رفتن به آسمان به منظور ابطال حكم خدا است. و معناى آيه اين است كه: كسى كه مى پندارد كه خدا در دنيا و آخرت ياری اش نمى كند، به آسمان بالا رود و آنگاه مسافت را بپيمايد، و سپس ببيند آيا كيد و مكرش، حكم خداى را كه مايه خشم او شده، از بين مى برد، يا نه؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۷ </center> | ||
اميدوار او نباشد و خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و به خاطر همين خيال دچار غيظ | و اين حرف صحيح نيست و شايد مقصودشان اين باشد كه مراد از آيه شريفه اين باشد كه بفرمايد: بر هر انسانى لازم است كه در امور دنيا و آخرت خود اميدوار خدا باشد، و اگر اميدوار او نباشد و خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و به خاطر همين خيال دچار غيظ شود، پس هر نقشه كه مى تواند بريزد كه نقشه اش، سودى به حالش نخواهد داشت. | ||
بعضى ديگر گفته اند كه: ضمير مذكور به موصول بر مى گردد، همچنان كه در قول سابق به آن بر مى گشت. و مراد از «نصرت»، رزق است. وقتى مى گويند: «أرضُ مَنصُورَة»، معنايش زمين باران ديده است، و معناى آيه، همان معنايى است كه در قول سابق گذشت. | |||
چيزى كه هست، قول دومى از قول سابق به اعتبار عقلى، نزديك تر و بهتر است، ليكن اشكالى بر هر دو قول متوجه است و آن، اين است كه لازمه هر دو قول اين است كه آيه شريفه متصل به آيات قبلش نباشد. | |||
اشكال ديگر اين كه: اگر اين دو قول صحيح بود، جا داشت بفرمايد: «مَن ظَنَّ أن لَن يَنصُرَهُ اللّهُ...»، نه اين كه بفرمايد: «مَن كَانَ يَظُنُّ». زيرا تعبير دومى كه در قرآن آمده، استمرار ظن در گذشته را مى رساند و همين تعبير، مؤيد قول اول است. | |||
«'''وَ كذَلِك أَنزَلْنَاهُ | «'''وَ كذَلِك أَنزَلْنَاهُ آيَاتِ بَيِّنَاتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يُرِيدُ'''»: | ||
در سابق مكرر گذشت كه | در سابق مكرر گذشت كه كلمۀ «كَذَالِكَ: اين چنين»، از باب تشبيه كلى به فرد است، با اين كه فرد مصداق كلى است، ولى به اين اعتبار كه ميان كلى و فرد تباين فرض شده باشد، و اين اعتبار به خاطر اين است كه بفهماند حكم جارى در فرد مفروض در ساير افراد نيز جريان دارد. مثل كسى كه به حسن و جواد كه مشغول صحبت كردن و قدم زدن هستند، اشاره كرده بگويد: انسان بايد اين طور باشد. يعنى حكم و طريقه حرف زدن و تكلم كه در اين دو نفر جريان دارد، بايد در همه جريان يابد. | ||
پس | پس معناى آيه اين مى شود كه: ما قرآن را در حالى كه آياتى روشن و واضح الدلاله است، نازل كرديم، همچنان كه آيات سابقه بر اين سوره نيز واضح بود. | ||
جملۀ «وَ أنَّ اللّهَ يَهدِى مَن يُرِيدُ»، خبرى است براى مبتداى حذف شده، و تقدير آن «وَ الأمرُ أنَّ اللّهَ يَهدِى مَن يُرِيدُ» است، و معنايش اين است كه مطلب از اين قرار است كه خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و اما كسى كه او نخواهد، هدايت كند، ديگر هدايت كننده اى برايش نخواهد بود. پس صرف اين كه آيات الهى بينات واضحه الدلاله هستند، در هدايت شنونده كافى نيست، مگر آن كه خدا بخواهد هدايتش كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۸ </center> | ||
كلام | بعضى از مفسران گفته اند: جملۀ مذكور، عطف است بر ضمير در «أنزَلنَاهُ» و تقدير كلام «وَ كَذَلِكَ أنزَلنَا أنَّ اللّهَ يَهدِى مَن يُرِيدُ» است، ولى وجه اول صدر و ذيل آيه را بهتر متصل مى سازد، و اين خود روشن است. | ||
==بحث روايتى== | ==بحث روايتى== | ||
در تفسير | در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «وَ يَتَّبُعُ كُلَّ شَيطَانٍ مَرِيد» فرموده: «مَرِيد»، به معناى خبيث است. | ||
<span id='link347'><span> | <span id='link347'><span> | ||
و در الدر المنثور است كه: ابن ابى حاتم، از ابى زيد روايت كرده كه در ذيل آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِى اللّه بِغَيرِ عِلمٍ» گفته: اين آيه، درباره «نضر بن حارث» نازل شد. | |||
مؤلف: اين روايت را، الدر المنثور، از ابن جرير و ابن منذر از ابن جريح نيز روايت كرده. و ظاهرا منظور وى تطبيق «نضر بن حارث» با عنوان كلى آيه است، همان طور كه روش راويانى كه متعرض اسباب نزول شده اند، همين است كه به جاى اين كه بگويند: فلان مورد، يكى از مصاديق آيه است، مى گويند: آيه درباره فلان مورد نازل شده. | |||
و بنابراين، گفتار مجاهد كه گفته است آيه بعدى كه مى فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِى اللّه بِغَيرِ عِلمٍ وَ لَا هُدىً» درباره نضر بن حارث نازل شده، از روايت گذشته بهتر است. چون شخص مزبور، از معاريف قوم خود بوده، و آيه دوم همان طور كه گفتيم، درباره بزرگان ضلالت و پيشوايان كفر، و آيه اول درباره پيروان ايشان است. | |||
و در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «مُخَلَّقَة وَ غَيرِ مُخَلَّقَة»، از امام «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: «مُخَلّقَة»، جنين كامل الخلقه است، و «غَيرِ مُخَلّقة»، جنينى است كه ناقص سقط شود. | |||
و در | و در الدر المنثور است كه احمد، بخارى، مسلم، ابو داوود، ترمذى، نسايى، ابن ماجه، ابن منذر، ابن ابى حاتم، و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از عبداللّه بن مسعود روايت كرده اند كه گفت: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۹ </center> | ||
براى ما صحبت كرد كه خلقت هر يك از شما در شكم | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كه پيغمبرى صادق و مصدق است، براى ما صحبت كرد كه خلقت هر يك از شما در شكم مادر، بعد از چهل روز در حالى كه نطفه است، شروع مى شود و به صورت علقه در مى آيد. چهل روز هم علقه است، آنگاه به صورت مضغه در مى آيد. چهل روز هم مضغه است، آنگاه خداوند فرشته خود را مى فرستد تا در آن نفخ روح كند و دستور مى دهد تا مقدر او را در چهار جهت بنويسد: يكى رزق، دوم اجل و مدت عمر، سوم عمل، چهارم سعادت و شقاوت. | ||
به آن خدايى كه غير او خدايى | به آن خدايى كه غير او خدايى نيست، بعضى از شما عمل اهل بهشت را انجام مى دهد تا جايى كه ميان او و بهشت بيش از يك ذراع فاصله نماند، ولى آن نوشته از عمل او پيشى گرفته، كار خود را مى كند و با ارتكاب چند عمل از اعمال اهل دوزخ او را دوزخى مى كند. و بعضى از شما عمل اهل جهنم را مرتكب مى شود، تا جايى كه ميان او و آتش دوزخ بيش از يك ذراع فاصله نماند، ولى آن نوشته از عمل او پيشى گرفته، كار خود را مى كند. يعنى او را موفق به چند عمل از اعمال اهل بهشت مى سازد و به همان وسيله او را بهشتى مى كند. | ||
مؤلف : اين روايت به طرق ديگرى نيز از ابن مسعود، ابن | مؤلف: اين روايت به طرق ديگرى نيز از ابن مسعود، ابن عباس، انس و حذيفه بن اسيد روايت شده. البته در متن آن ها اختلاف هست. در بعضى از آن ها - يعنى روايت ابن جرير از ابن مسعود - آمده كه به فرشته گفته مى شود: راه بيفت به سوى امّ الكتاب و از روى آن كتاب، نسخه اى از اوصاف اين نطفه بردار. پس فرشته نزد امّ الكتاب مى رود و از آن كتاب، از مطالبى كه درباره آن نطفه است، نسخه برداشته، تمامى صفات آن را مى گيرد... | ||
از طرق | از طرق شيعه، از ائمه اهل بيت «عليهم السلام» نيز قريب به اين مضمون رواياتى رسيده، مانند آن روايتى كه در قرب الاسناد حميرى، از احمد بن محمد، از احمد بن ابى نصر، از حضرت رضا «عليه السلام» نقل شده كه در آن آمده: پس همين كه چهار ماهش تمام شد، خداى تبارك و تعالى، دو فرشته خلاق مى فرستد تا او را صورتگرى كنند و رزق و مدت عمرش، و شقاوت و سعادتش را بنويسند... | ||
ما در تفسير اول سوره | ما در تفسير اول سوره «آل عمران»، حديث كافى، از امام باقر «عليه السلام» را كه درباره تصوير جنين و نوشتن مقدرات او است، نقل كرديم، و در آن داشت كه آن دو ملك، تمامى مقدرات آن طفل را از روى لوحى كه در پيشانى مادرش مى خورد، نسخه برداشته و در آخر هر مقدرى كه مى نويسند، شرط مى كنند كه اگر بدائى حاصل نشود و گرنه اين مقدر تغيير مى كند... | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۰ </center> | ||
و در اين | و در اين معنا، روايات ديگرى نيز هست و مقتضاى اين حديث و هر حديثى كه بدين معنا باشد، اين است كه: | ||
هر مقدرى كه براى كودك نوشته مى شود، قابل تغيير است، همچنان كه مقتضاى روايات وارده از طرف اهل سنت كه گذشت، خلاف اين معنا است، ولى به هر حال، منافاتى ميان اين دو مدلول نيست. براى اين كه براى هر چيز - و از آن جمله براى آدميان - بهره اى از لوح محفوظى است كه هرگز دچار تغيير و تبديل نمى شود و نيز بهره اى از لوح محو و اثبات دارد، كه قابل تغيير و تبديل هست. | |||
و بنابراين، قضاهاى رانده شده، دو نوع است: قضاى حتمى و غير حتمى، كه خداى تعالى، درباره آن دو فرموده: «يَمحُوا اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ أُمّ الكِتَاب». | |||
و ما، در گذشته، گفتارى پيرامون معناى قضا گذرانديم و در آن جا روشن كرديم كه «لوح قضا» هرچه باشد، با نظام عليت و معلوليت منطبق است، كه به دو سلسله منحل مى شود: يكى سلسله علل تامه و معلولات آن ها كه هيچ قابل تغيير و تبديل نيست. و ديگرى سلسله علل ناقصه و معلول هاى آن، كه اين سلسله تغيير و تبديل مى پذيرد. | |||
و گويا طايفه اول از روايات، به قضاهاى حتمى جنين و دسته دوم به قضاهاى غير حتمى او اشاره مى كنند، و ما اين معنا را نيز توضيح داديم كه حتميت قضا، منافاتى با اختياريت افعال آدمى ندارد، كه خواننده عزيز بايد متوجه اين نكته باشد. | |||
و در | و در كافى، به سند خود، از سلام بن مستنير روايت كرده كه گفت: از امام ابوجعفر «عليه السلام»، از معناى آيه «مُخَلَّقَة وَ غَيرِ مُخَلَّقَة» پرسش نمودم. | ||
مؤلف : در | فرمود: «مُخَلَّقَة» عبارتند از: همان ذرّه هايى كه خدا در پشت آدم قرار داده و از آن ها پيمان گرفته و سپس به پشت مردان و رحم زنان روانشان كرد و آنان همان افرادى از انسان هايند كه به دنيا مى آيند تا از آن پيمان پرسش شوند. و اما «غير مُخَلّقة» عبارتند از: هر انسانى كه خداوند در هنگام خلقت ذرّه در پشت آدم قرارشان نداد و در نتيجه يا به صورت نطفه هدر رفته از بين مى روند، يا اگر هم صورت انسانى به خود بگيرند، هنوز به كمال نرسيده و قبل از نفخ روح سقط مى شوند. | ||
مؤلف: در گذشته، يعنى در بحث روايتى كه در ذيل آيه «ذَر»، در سوره «اعراف» عنوان كرديم، توضيحى براى اين حديث گذشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۱ </center> | ||
و در تفسير | و در تفسير قمى، به سند خود، از على بن مغيره، از امام صادق، از پدر بزرگوارش نقل كرده كه فرمود: وقتى آدمى به سن صد سالگى رسد، به «أرذَلِ العُمُر» رسيده است. | ||
مؤلف: در تفسير سوره «نحل»، در ذيل آيه هفتم، پاره اى روايات در اين معنا ذكر كرديم. | |||
==چند روايت در ذيل آيه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعبُدُ اللهَ عَلى حَرفٍ»== | |||
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و ابن مردويه، به سند صحيح، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: مردمى از اعراب بودند كه نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى آمدند و اسلام مى آوردند، و چون به ديار خود بر مى گشتند، اگر آن سالشان، سال پر باران و پر حاصل و پر نتاج مى بود، مى گفتند: دين ما، دين صالحى است و به آن تمسك مى كردند. و اگر آن سالشان، سال بى باران و قحطى و مصيبت زا مى بود، مى گفتند: اين دين كه ما اختيار كرديم، هيچ خير و بركتى ندارد، و بدين جهت بود كه آيه شريفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعبُدُ اللّهَ عَلَى حَرفٍ» نازل شد. | |||
مؤلف: اين معنا به غير اين، از طريق ابن عباس نيز روايت شده. | |||
و در كافى، به سند خود، از زراره، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: از آن جناب، از معناى كلام خداى عزوجل پرسيدم كه مى فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعبُدُ اللّهَ عَلى حَرفٍ» فرمود: | |||
بله مردمى هستند كه خدا را به يگانگى مى پرستند و از پرستش غير خدا دست بر مى دارند و از شرك بيرون مى شوند، ولى نمى دانند كه محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، رسول خدا است. اين ها، كسانى هستند كه خدا را به يك طرف مى پرستند. يعنى با شك در نبوت محمّد و حقانيت آنچه آورده، و مى گويند: ما صبر مى كنيم، ببينيم اموالمان زياد مى شود و عافيت در بدن و فرزند مى يابيم، يا نه. اگر اموالمان زياد شد و خود و فرزندانمان قرين عافيت شديم، آن وقت مى فهميم كه اين مرد صادق، و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، و اما اگر نشد، به دين سابق خود بر مى گرديم. | |||
لذا خداى تعالى درباره آنان مى فرمايد: | لذا خداى تعالى درباره آنان مى فرمايد: «فَإن أصَابَهُ خَيرٌ اطمَأنَّ بِه». يعنى اگر عافيتى در دنياى خود يافت، به آن دين اطمينان مى يابد، «وَ إن أصَابَتهُ فِتنَةٌ»، يعنى اگر دچار بلايى در خود شد «انقَلَبَ عَلَى وَجهِهِ»، با شك خود به سوى شرك قبلی اش بر مى گردد، «خَسِرَ الدُّنيَا وَ الآخِرَة ذَلِكَ هُوَ الخُسرَانُ المُبِينُ يَدعُوا مِن دُونِ اللّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَ مَا لَا يَنفَعُهُ». | ||
فرمود: مقصود از «انقلاب»، همين است كه مشرك مى شود، و غير خدا را مى خواند و مى پرستد... | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۲ </center> | ||
مؤلف: اين روايت را | مؤلف: اين روايت را صدوق، در كتاب توحيد خود، با مختصر اختلافى نقل كرده. | ||
و در الدر المنثور است كه | |||
و در الدر المنثور است كه فاريابى، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه در ذيل آيه «مَن كَانَ يَظُنُّ أن لَن يَنصُرَهُ اللّهُ» گفته: | |||
يعنى كسى كه بپندارد كه خدا، محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را در دنيا و آخرت يارى نمى كند، «فَليَمدُد بِسَبَبٍ إلَى السَّمَاء»، يعنى طنابى به سقف خانه خود بياويزد، «ثُمّ ليَقطَع»، پس خود را خفه كند تا بميرد. | |||
مؤلف : | مؤلف: هرچند اين حرف تفسيرى است از ابن عباس، وليكن در حقيقت معناى شأن نزول را در بر دارد و به همين جهت ما آن را نقل كرديم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۳ </center> | ||
<span id='link350'><span> | <span id='link350'><span> |
ویرایش