گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
<span id='link212'><span>
<span id='link212'><span>


==استجاب دعاى ايوب «ع» با شفاى امراضش و بازگردان اهل او به او ==
==استجابت دعاى ايّوب«ع»، پس از بیماری ها و گرفتاری ها ==
«'''ارْكُض بِرِجْلِك هَذَا مُغْتَسلُ بَارِدٌ وَ شرَابٌ'''»:
«'''ارْكُض بِرِجْلِك هَذَا مُغْتَسلُ بَارِدٌ وَ شرَابٌ'''»:


واقع شدن اين آيه در دنبال آيه قبلى كه درخواست و نداى ايوب (عليه السلام ) را حكايت مى كرد، اين معنا را افاده مى كند كه خداى سبحان خواسته است به وى اعلام كند كه دعايش مستجاب گشته . و جمله ((اءركض برجلك (( حكايت آن وحيى است كه در هنگام كشف از استجابت به آن جناب فرموده . و يا اينكه در اين جمله چيزى از ماده ((قول (( تقدير گرفته شده ، كه اگر اظهار مى شد چنين مى شد: ((فاستجبنا له و قلنا اءركض ...(( و سياق آيه كه سياق امر است اشعار دارد بلكه كشف مى كند از اينكه : آن جناب در آن موقع آن قدر از پا درآمده بود كه قادر به ايستادن و راه رفتن با پاى خود نبوده ، و در سراپاى بدن بيمارى داشته ، و خداى تعالى اول مرض پاى او را شفا داده ، و بعد چشمهاى در آنجا برايش جوشانده ، و دستور داد كه از آن چشمه حمام بگيرد، و بنوشد تا ظاهر و باطن بدنش از ساير مرضها بهبودى يابد. و اين مطالبى كه گفتيم از سياق آيه استفاده مى شود، مورد تاءييد روايات هم هست.
واقع شدن اين آيه در دنبال آيه قبلى كه درخواست و نداى ايّوب «عليه السلام» را حكايت مى كرد، اين معنا را افاده مى كند كه: خداى سبحان خواسته است به وى اعلام كند كه دعايش مستجاب گشته. و جمله «أُركُض بِرِجلِكَ»، حكايت آن وحيى است كه در هنگام كشف از استجابت به آن جناب فرموده. و يا اين كه در اين جمله، چيزى از مادۀ «قول» تقدير گرفته شده، كه اگر اظهار مى شد، چنين مى شد: «فَاستَجَبنَا لَهُ وَ قُلنَا أُركُض...». و سياق آيه كه سياق امر است، إشعار دارد، بلكه كشف مى كند از اين كه:


و در آيه شريفه از طريق حذف جزئيات ايجاز به كار رفته ، و تقدير آن اين است كه : ((اءركض برجلك هذا مغتسل بارد و شراب ، فركض برجله و اغتسل و شرب فبراء اللّه من مرضه : پاى خود به زمين بكش كه پهلويت چشمهاى خنك و نوشيدنى ايجاد شده ، پس ايوب پاى خود بدان سو كشيد، و چشمه را يافته از آن غسل كرد، و از آبش نوشيد و در نتيجه خدا او را از همه مرضها بهبودى داد((.
آن جناب در آن موقع، آن قدر از پا درآمده بود كه قادر به ايستادن و راه رفتن با پاى خود نبوده، و در سراپاى بدن، بيمارى داشته، و خداى تعالى، اول مرض پاى او را شفا داده، و بعد چشمه اى در آن جا برايش جوشانده، و دستور داد كه از آن چشمه حمام بگيرد، و بنوشد تا ظاهر و باطن بدنش از ساير مرض ها بهبودى يابد. و اين مطالبى كه گفتيم، از سياق آيه استفاده مى شود، مورد تأييد روايات هم هست.
 
و در آيه شريفه، از طريق حذف جزئيات، ايجاز به كار رفته و تقدير آن، اين است كه: «أُركُض بِرِجلِكَ هَذَا مُغتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ، فَرَكَضَ بِرِجلِهِ وَ اغتَسَلَ وَ شَرِبَ فَبَرأ اللّهُ مِن مَرَضِهِ: پاى خود به زمين بكش كه پهلويت، چشمه اى خُنَك و نوشيدنى ايجاد شده. پس ايوب پاى خود بدان سو كشيد، و چشمه را يافته، از آن غسل كرد، و از آبش نوشيد و در نتيجه، خدا او را از همه مرض ها بهبودى داد».


«'''وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لاُولى الاَلْبَابِ'''»:
«'''وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَ ذِكْرَى لاُولى الاَلْبَابِ'''»:


در روايات آمده : تمامى كسان او به غير از همسرش مردند و آن جناب به داغ همه فرزندانش مبتلا شده بود، و بعدا خدا همه را برايش زنده كرد، و آنان را و مثل آنان را به آن جناب بخشيد.
در روايات آمده: تمامى كسان او، به غير از همسرش، مُردند و آن جناب به داغ همۀ فرزندانش مبتلا شده بود، و بعدا، خدا همه را برايش زنده كرد، و آنان را و مثل آنان را به آن جناب بخشيد.


بعضى گفته اند كه فرزندانش در ايام ابتلايش از او دورى كردند و خدا با بهبودى اش آنان را دوباره دورش جمع كرد، و همان فرزندان زن گرفتند و بچه دار شدند. پس معناى اينكه خدا فرزندانش را و مثل آنان را به وى بخشيد همين است كه آنان و فرزندان آنان را دوباره دورش جمع كرد.
بعضى گفته اند كه: فرزندانش در ايام ابتلايش از او دورى كردند و خدا با بهبودى اش، آنان را دوباره دورش جمع كرد، و همان فرزندان، زن گرفتند و بچه دار شدند. پس معناى اين كه خدا فرزندانش را و مثل آنان را به وى بخشيد، همين است كه آنان و فرزندان آنان را، دوباره دورش جمع كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۲۱ </center>
«'''رحمة منا و ذكرى لاولى الالباب'''» - كلمه ((رحمة (( مفعول له است . و معناى جمله اين است كه : ما اين كار را كرديم براى اينكه رحمتى از ما به وى بوده باشد، و نيز تذكرى براى صاحبان عقل باشد تا با شنيدن سرگذشت آن جناب متذكر شوند.
«'''رَحمَةً مِنّا وَ ذِكرَى لِأولِى الألبَاب'''» - كلمه «رحمة»، مفعولٌ له است. و معناى جمله، اين است كه: ما اين كار را كرديم، براى اين كه رحمتى از ما به وى بوده باشد، و نيز، تذكرى براى صاحبان عقل باشد، تا با شنيدن سرگذشت آن جناب، متذكر شوند.


«'''وَ خُذْ بِيَدِك ضِغْثاً فَاضرِب بِّهِ وَ لا تحْنَث إِنَّا وَجَدْنَاهُ صابِراً نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ'''»:
«'''وَ خُذْ بِيَدِك ضِغْثاً فَاضرِب بِهِ وَ لا تَحْنَث إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ'''»:


در مجمع البيان مى گويد: كلمه ((ضغث (( به معناى يك مشت پر از شاخه درخت و يا از گياه و يا از خوشه خرما است و ايوب (عليه السلام ) سوگند خورده بود كه اگر حالش خوب شود همسرش را صد تازيانه بزند، چون در امرى او را ناراحت كرده بود - كه به زودى روايتش ذكر مى شود - و چون خداى تعالى عافيتش داد، به وى فرمود تا يك مشت شاخه به عدد تازيانه هايى كه بر آن سوگند خورده بود (صد عدد) در دست گرفته يك نوبت آن را به همسرش بزند تا آن كه سوگند خود را نشكسته باشد.
در مجمع البيان مى گويد: كلمه «ضغث»، به معناى يك مشت پر از شاخه درخت و يا از گياه و يا از خوشه خرما است، و ايوب «عليه السلام» سوگند خورده بود كه اگر حالش خوب شود، همسرش را صد تازيانه بزند، چون در امرى او را ناراحت كرده بود - كه به زودى روايتش ذكر مى شود - و چون خداى تعالى عافيتش داد، به وى فرمود تا يك مشت شاخه، به عدد تازيانه هايى كه بر آن سوگند خورده بود (صد عدد)، در دست گرفته، يك نوبت آن را به همسرش بزند، تا آن كه سوگند خود را نشكسته باشد.


و سياق اين آيه به آنچه ذكر شده اشاره دارد. و اگر جرم همسر او و سبب سوگند او را ذكر نكرده براى اين است كه هم تادب و هم نامبرده را احترام كرده باشد.
و سياق اين آيه، به آنچه ذكر شده، اشاره دارد. و اگر جرم همسر او و سبب سوگند او را ذكر نكرده، براى اين است كه هم تأدّب و هم نامبرده را احترام كرده باشد.


«'''انا وجدناه صابرا'''» - يعنى ما او را در برابر ابتلائاتى كه به وسيله آن او را آزموديم يعنى در برابر مرض و از بين رفتن اهل و مال صابر يافتيم . و اين جمله تعليل جمله ((و اذكر(( و يا تعليل جمله ((عبدنا(( است و چنين معنا مى دهد كه اگر ما او را عبد ناميديم ، و يا عبد خود ناميديم، براى اين است كه ما او را صابر يافتيم.
«'''إنّا وَجَدنَاهُ صَابِراً'''» - يعنى: ما او را در برابر ابتلائاتى كه به وسيلۀ آن او را آزموديم، يعنى در برابر مرض و از بين رفتن اهل و مال، صابر يافتيم. و اين جمله، تعليل جمله «وَ اذكُر»، و يا تعليل جمله «عَبدَنا» است، و چنين معنا مى دهد كه: اگر ما او را عبد ناميديم، و يا عبد خود ناميديم، براى اين است كه ما او را صابر يافتيم.


البته در بين اين دو احتمال احتمال اول بهتر است . و جمله ((نعم العبد انه اواب (( مدح ايوب (عليه السلام ) است .
البته در بين اين دو احتمال، احتمال اول بهتر است. و جمله «نِعمَ العَبدُ إنّهُ أوّاب»، مدح ايّوب «عليه السلام» است.
<span id='link213'><span>
<span id='link213'><span>


۱۶٬۳۳۱

ویرایش