گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
<span id='link198'><span>
<span id='link198'><span>


==معناى الصافنات الجياد كه بر سليمان «ع» عرضه مى شده است ==
==معناى «صَافِنَاتُ الجِياد»، كه بر سليمان «ع»، عرضه شد==
«'''إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصافِنَات الجِْيَادُ'''»:
«'''إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصّافِنَات الجِْيَادُ'''»:


كلمه ((عشى (( در مقابل ((غداة (( است ، كه به معناى اول روز است و در نتيجه ((عشى (( به معناى آخر روز و بعد از ظهر است . و كلمه ((صافنات (( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - جمع ((صافنة (( است ، و ((صافنة (( آن اسبانى را مى گويند كه بر سه پاى خود ايستاده و يك دست را بلند مى كند تا نوك سمش روى زمين قرار گيرد. و - نيز بنا به گفته وى - كلمه ((جياد(( جمع ((جواد(( است كه ((واو(( آن در جمع به ((ياء(( قلب مى شود، و اصل ((جياد(( جواد - به كسره جيم - بوده ، و معنايش تندرو است ، گويا حيوان از دويدن بخل نمى ورزد.
كلمه «عَشِىّ»، در مقابل «غداة» است، كه به معناى اول روز است. و در نتيجه، «عَشِىّ»، به معناى آخر روز و بعد از ظهر است. و كلمۀ «صَافِنَات» - به طورى كه در مجمع البيان گفته - جمع «صَافِنَة» است،  و «صافنة»، آن اسبانى را مى گويند كه بر سه پاى خود ايستاده و يك دست را بلند مى كند، تا نوك سُمش روى زمين قرار گيرد.  
 
و - نيز، بنابه گفته وى - كلمه «جِيَاد»، جمع «جواد» است، كه «واو» آن، در جمع به «ياء» قلب مى شود، و اصل «جياد»، جِواد - به كسره جيم - بوده، و معنايش تندرو است. گويا حيوان از دويدن بخل نمى ورزد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۸ </center>
<span id='link199'><span>
<span id='link199'><span>


«'''فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ'''»:
«'''فَقَالَ إِنّى أَحْبَبْتُ حُبّ الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبّى حَتىّ تَوَارَت بِالحِْجَابِ'''»:


ضمير ((قال : گفت (( به سليمان برمى گردد، و مراد از خير - به طورى كه گفته اند - اسب است ، چون عرب اسب را خير مى نامند، و از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم روايت شده كه فرمود: تا قيامت خير را به پيشانى اسبها گره زده اند.
ضمير «قَالَ: گفت» به سليمان بر مى گردد، و مراد از «خير» - به طورى كه گفته اند - اسب است. چون عرب، اسب را «خير» مى نامند، و از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» هم، روايت شده كه فرمود: «تا قيامت، خير را به پيشانى اسب ها، گره زده اند».


بعضى هم گفته اند: ((مراد از كلمه ((خير(( مال بسيار است و در بسيارى از موارد در قرآن به اين معنا آمده ، مانند آيه ((ان ترك خيرا((.
بعضى هم گفته اند: «مراد از كلمه «خير»، مال بسيار است و در بسيارى از موارد، در قرآن، به اين معنا آمده. مانند آيه «إن تَرَكَ خَيراً».


مفسرين در تفسير جمله ((احببت حب الخير(( گفته اند: كلمه ((احببت (( متضمن معناى ايثار است ، و كلمه ((عن (( به معناى ((على (( است ، و منظور سليمان (عليه السلام ) اين است كه : من محبتى را كه به اسبان دارم ايثار و اختيار مى كنم بر ياد پروردگارم ، كه عبارت است از نماز، در حالى كه آن را نيز دوست مى دارم ، و يا معنايش ‍ اين است كه : من اسبان را دوست مى دارم دوستى اى كه در مقابل ياد پروردگارم نمى توانم از آن چشم بپوشم ، در نتيجه وقتى اسبان را بر من عرضه مى دارند از نمازم غافل مى شوم تا خورشيد غروب مى كند.
مفسران، در تفسير جملۀ «أحبَبتُ حُبّ الخَير» گفته اند:  


«'''حتى توارت بالحجاب'''» - ضمير در ((توارت (( - به طورى كه گفته اند - به كلمه ((شمس (( برمى گردد، با اينكه قبلا نامش نيامده بود، ولى از كلمه ((عشى (( كه در آيه قبلى بود استفاده مى شود. و مراد از توارى خورشيد غروب كردن و پنهان شدن در پشت پرده افق است ، مؤ يد اينكه ضمير به خورشيد برمى گردد كلمه ((عشى (( در آيه قبلى است ، چون اگر مقصود توارى خورشيد نبود، ذكر كلمه ((عشى (( در آن آيه بدون غرض مى شد و غرضى كه هر خواننده آن را بفهمد براى آن باقى نمى ماند.
كلمه «أحبَبتُ»، متضمن معناى ايثار است، و كلمۀ «عَن»، به معناى «على» است، و منظور سليمان «عليه السلام» اين است كه: من محبتى را كه به اسبان دارم، ايثار و اختيار مى كنم بر ياد پروردگارم، كه عبارت است از نماز، در حالى كه آن را نيز دوست مى دارم.
 
و يا معنايش اين است كه: من اسبان را دوست مى دارم، دوستى اى كه در مقابل ياد پروردگارم، نمى توانم از آن چشم بپوشم. در نتيجه، وقتى اسبان را بر من عرضه مى دارند، از نمازم غافل مى شوم، تا خورشيد غروب مى كند.
 
«'''حَتّى تَوَارَت بِالحِجَاب'''» - ضمير در «تَوَارَت» - به طورى كه گفته اند - به كلمه «شمس» بر مى گردد، با اين كه قبلا نامش نيامده بود. ولى از كلمه «عَشِىّ» كه در آيه قبلى بود، استفاده مى شود. و مراد از توارى خورشيد، غروب كردن و پنهان شدن در پشت پرده افق است.
 
مؤيد اين كه ضمير به خورشيد بر مى گردد، كلمه «عَشِىّ» در آيه قبلى است. چون اگر مقصود توارى خورشيد نبود، ذكر كلمه «عَشِىّ» در آن آيه، بدون غرض مى شد و غرضى كه هر خواننده آن را بفهمد، براى آن باقى نمى ماند.
<span id='link200'><span>
<span id='link200'><span>


پس حاصل معناى آيه اين است كه من آن قدر به اسب علاقه يافتم ، كه وقتى اسبان را بر من عرضه كردند، نماز از يادم رفت تا وقتش فوت شد، و خورشيد غروب كرد. البته بايد دانست كه علاقه سليمان (عليه السلام ) به اسبان براى خدا بوده ، و علاقه به خدا او را علاقه مند به اسبان مى كرد، چون مى خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربيت كند، پس رفتنش و حضورش براى عرضه اسبان به وى ، خود عبادت بوده است . پس در حقيقت عبادتى او را از عبادتى ديگر باز داشته ، چيزى كه هست نماز در نظر وى مهم تر از آن عبادت ديگر بوده است .
پس حاصل معناى آيه، اين است كه: من آن قدر به اسب علاقه يافتم، كه وقتى اسبان را بر من عرضه كردند، نماز از يادم رفت تا وقتش فوت شد، و خورشيد غروب كرد.  
 
البته بايد دانست كه علاقۀ سليمان «عليه السلام» به اسبان، براى خدا بوده، و علاقۀ به خدا، او را علاقه مند به اسبان مى كرد. چون مى خواست آن ها را براى جهاد در راه خدا تربيت كند. پس رفتنش و حضورش براى عرضۀ اسبان به وى، خود عبادت بوده است. پس در حقيقت، عبادتى او را از عبادتى ديگر باز داشته. چيزى كه هست، نماز در نظر وى، مهم تر از آن عبادت ديگر بوده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۹ </center>
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: ((ضمير در ((توارت (( به كلمه ((خيل (( برمى گردد و معنايش اين است كه : سليمان از شدت علاقه اى كه به اسبان داشت ، بعد از سان ديدن از آنها، همچنان به آنها نظر مى كرد، تا آنكه اسبان در پشت پرده بعد و دورى ناپديد شدند((. ولى در سابق گفتيم كه : كلمه ((عشى (( در آيه قبلى ، مؤ يد احتمال اول است ، و هيچ دليلى هم نه در لفظ آيه و نه در روايات بر گفتار اين مفسر نيست .
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: «ضمير در «تَوَارَت»، به كلمه «خيل» بر مى گردد، و معنايش اين است كه: سليمان، از شدت علاقه اى كه به اسبان داشت، بعد از سان ديدن از آن ها، همچنان به آن ها نظر مى كرد، تا آن كه اسبان در پشت پرده بعد و دورى ناپديد شدند». ولى در سابق گفتيم كه: كلمۀ «عَشِىّ» در آيه قبلى، مؤيد احتمال اول است، و هيچ دليلى هم، نه در لفظ آيه و نه در روايات، بر گفتار اين مفسّر نيست.
<span id='link201'><span>
<span id='link201'><span>


۱۶٬۳۳۸

ویرایش