۱۷٬۰۰۸
ویرایش
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
==انتقام فردى و انتقام اجتماعى == | ==انتقام فردى و انتقام اجتماعى == | ||
پس از آنچه | پس از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه يك قسم انتقام، آن انتقامى است كه بر اساس احساس درونى صورت مى گيرد، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۶ </center> | ||
و | و آن، «انتقام فردى» است كه غرض از آن، تنها رضايت خاطر است. و قسم ديگر انتقام، انتقامى است كه بر اساس عقل انجام مى پذيرد، و آن، «انتقام اجتماعى» است كه غرض از آن، حفظ نظام و احقاق حق مجتمع است. | ||
و اگر خواستى اين طور تعبير كن كه :يك قسم | و اگر خواستى اين طور تعبير كن كه: يك قسم انتقام، حق فرد فرد اجتماع است، و قسم ديگر، حق قانون و سنت است. زيرا قانون كه مسؤول تعديل زندگى مردم است، خود مانند يك فرد، سلامتى و مرض دارد و سلامتى و استقامتش اقتضاء مى كند كه مجرم متخلف را كيفر كند، و همان طور كه او سلامتى و آرامش و استقامت قانون را سلب نموده، به همان مقدار قانون نيز تلافى نموده، از او سلب آسايش مى كند. | ||
حال كه اين معنا روشن | حال كه اين معنا روشن شد، به آسانى مى توان فهميد كه هرجا در قرآن كريم و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، منظور از آن، انتقامى است كه حقى از حقوق دين الهى و شريعت آسمانى (ضايع شده) باشد و به عبارت ديگر: انتقام هايى به خدا نسبت داده شده، كه حقى از حقوق مجتمع اسلامى (ضايع شده) باشد، هرچند كه در پاره اى موارد، حق فرد را هم تأمين كند. مانند مواردى كه شريعت و قانون دين، داد مظلوم را از ظالم مى ستاند كه در اين موارد، انتقام، هم «حق فرد» است و هم «حق اجتماع». | ||
پس كاملا روشن گرديد كه در اين گونه | پس كاملا روشن گرديد كه: در اين گونه موارد، نبايد توهم كرد كه مقصود خدا از انتقام، رضايت خاطر است، چون ساحت او مقدس و مقامش عزيزتر از اين است كه از ناحيه جرم مجرمان و معصيت گنهكاران، متضرر شود و از اطاعت مطيعين منتفع گردد. | ||
<span id='link89'><span> | <span id='link89'><span> | ||
==بيان بطلان يك اشكال در ارتباط با انتقام گرفتن خداوند == | ==بيان بطلان يك اشكال در ارتباط با انتقام گرفتن خداوند == | ||
پس با توضيح فوق ، سقوط و ابطال اين اشكال ظاهر مى شود كه :«'''انتقام همواره به منظور رضايت خاطر و دق دل گرفتن است '''»؟ چون وقتى مى دانيم كه خداوند از هيچ عملى از اعمال خوب و بد بندگانش منتفع و متضرر نمى شود، ديگر نمى توانيم نسبت انتقام به او بدهيم ، همچنانكه نمى توانيم عذاب خالد و ابدى را با حفظ اعتقاد به غير متناهى بودن رحمتش توجيه كنيم .و چطور توجيه كنيم با اينكه انسان هاى رحمدل را مى بينيم كه به مجرم خود كه از روى نادانى او را مخالفت نموده است ، رحم نموده ، از عذابش صرفنظر مى كنند، با اينكه رحمت انسان هاى رحمدل متناهى است و اين خود خداى تعالى است كه در مقام توصيف انسان كه يكى از مخلوقات اوست و به وضع او كمال آگاهى را دارد مى فرمايد:«'''انه كان ظلوما جهولا'''». | پس با توضيح فوق ، سقوط و ابطال اين اشكال ظاهر مى شود كه :«'''انتقام همواره به منظور رضايت خاطر و دق دل گرفتن است '''»؟ چون وقتى مى دانيم كه خداوند از هيچ عملى از اعمال خوب و بد بندگانش منتفع و متضرر نمى شود، ديگر نمى توانيم نسبت انتقام به او بدهيم ، همچنانكه نمى توانيم عذاب خالد و ابدى را با حفظ اعتقاد به غير متناهى بودن رحمتش توجيه كنيم .و چطور توجيه كنيم با اينكه انسان هاى رحمدل را مى بينيم كه به مجرم خود كه از روى نادانى او را مخالفت نموده است ، رحم نموده ، از عذابش صرفنظر مى كنند، با اينكه رحمت انسان هاى رحمدل متناهى است و اين خود خداى تعالى است كه در مقام توصيف انسان كه يكى از مخلوقات اوست و به وضع او كمال آگاهى را دارد مى فرمايد:«'''انه كان ظلوما جهولا'''». |
ویرایش