هود ١١٧
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِيُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ |
ترجمه
هود ١١٦ | آیه ١١٧ | هود ١١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْقُرَی»: شهرها و آبادیها. مراد ساکنان آنجاها است. «بِظُلْمٍ»: ستمگرانه و ناعادلانه. حال فاعل است. یا این که ظلم به معنی کفر است و معنی چنین میشود: خداوند کافران را بر اثر کفر از میان نمیبرد و بلکه به سبب بیدادگری و بیانصافی نابودشان میسازد. در این صورت (بِظُلْمٍ) حال مفعول است. «مُصْلِحُونَ»: خوبان و نیکوکاران. اصلاحگران.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۰۹ - ۱۱۹ سوره هود
- بت پرستى، پايه و مبنایى جز تقليد از نياكان ندارد
- دلالت آيه بر تأخير عذاب اختلاف كنندگان در دين، تا روز قيامت
- شك و ترديد يهوديان، در اصالت و صحت تورات موجه بوده است
- معناى جمله: «فَاستَقِم كَمَا أُمِرت»
- معناى «ركون» در آيه: «وَ لَا تَركَنُوا إلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا...»
- منظور از «الَّذِينَ ظَلَمُوا»، در آیه، چه کسانی اند
- نقد گفتار صاحب المنار، درباره مراد از: «الَّذِينَ ظَلَمُوا»
- چه مواردى مشمول نهى آيه شريفه نمى باشد؟
- امر به نماز و صبر، از مهمترين عبادات و اخلاقيات هستند
- معناى لغوی «اختلاف»، و بیان اختلاف نکوهیده، از نظر قرآن
- جمله: «لَا يَزَالُون مُختَلِفِين»، راجع به اختلاف در دين است
- رحمت الهى، غايت خلقت انسان مى باشد
- وجوه گفته شده در معناى دو آيه: «وَ لَو شَاءَ رَبُّك...» و «إلّا مَن رَحِمَ رَبُّك...»
- بحث روايتى: (روایتی ذیل آیات گذشته)
- رواياتى در فضيلت نماز، و اين كه نماز كفاره گناهان است
- اميدوار كننده ترين آيات كتاب خدا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ «117»
و پروردگار تو بر آن نبوده تا آبادىهايى را كه مردمش اصلاحگرند، بهظلم و ستم هلاك كند.
نکته ها
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مراد از اصلاح در آيه، انصاف مردم نسبت به يكديگر است. «3»
«1». لقمان، 14.
«2». حج، 41.
«3». تفسير مجمع البيان
جلد 4 - صفحه 133
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابنمسعود! با مردم رفتارى منصفانه داشته باش وخيرخواه آنان باش وبه آنان رحم كن. اگر چنين باشى و خدا بر مردم شهرى غضب كند كه تو در ميان آنان هستى، به سوى تو نظر مىكند وبه خاطر تو، به آنان رحم مىكند. «1»
پیام ها
1- قهر خداوند، دليل دارد. «لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ»
2- صالح بودن تنها كافى نيست، بلكه بايد «مصلح» بود. ما كانَ رَبُّكَ ... وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (يكى از موارد ايمنى از عذاب الهى، اصلاحطلبى مردم است)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117)
وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ: و شايسته حكمت و مصلحت پروردگار تو نباشد كه هلاك فرمايد اهل شهر را به كفر و شرك. وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ: و حال آنكه اهل آن شهرها به صلاح آورندگان حقوق باشند، يعنى رعايت حقوق يكديگر را نمايند. حاصل آيه شريفه آنكه حق سبحانه به مجرد كفر و شرك هلاك نفرمايد تا فساد و ظلم به آن منضم نشود، و لذا گفتهاند:
الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظّلم. «1» و اين سبب فرط رحمت الهى و مسامحه سبحانى است در حقوق خود، و از اينجا است كه فقهاء اماميه در موقع تزاحم حقوق؛ حقوق عباد را بر حقوق اللّه مقدم مىدارند. 2- آنست كه حق تعالى به ظلم و ستم اهل شهرى را هلاك نكند كه با اصلاح باشند و از كفر و فساد دورى جويند بلكه به جهت ظلم آنها عذاب را نازل فرمايد، چنانچه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» 3- حق تعالى مؤاخذه ظلم احدى از ايشان ننمايد با اصلاح اكثر ايشان، و قول اول از ابن عباس نقل شده. «2»
«1» تفسير منهج الصادقين ج 4 ص 463.
«2» تفسير مجمع البيان ج 5 ص 202.
جلد 6 - صفحه 157
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (113) وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ (114) وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (115) فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ (116) وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117)
ترجمه
و ميل مكنيد بسوى آنانكه ظلم كردند پس برسد شما را آتش و نباشد براى شما از غير خدا دوستانى پس يارى كرده نشويد
و بر پادار نماز را در دو طرف روز و در ساعتهاى اوائل شب همانا كارهاى خوب مىبرند كارهاى بد را اين پند است مر پند گيرند گانرا
و صبر كن پس همانا خدا ضايع نميكند مزد نيكوكارانرا
پس چرا نبودند از اهل عصرهاى پيش از شما صاحبان خرديكه نهى كنند از فساد در زمين مگر كمى از آنانكه نجات داديم از آنها و پيروى كردند آنانكه ظلم نمودند آنچه را متنعم شدند در آن و بودند گناهكاران
و نباشد پروردگار تو كه هلاك كند بلدها را بستم با آنكه اهل آنها باشند اصلاح كنندگان.
تفسير
ركون بظالم ظاهرا ميل و رغبت و اعتماد و اعتناء باو است و قمّى ره فرموده و در مجمع از ائمّه عليهم السّلام نقل نموده كه ركون مودّت و نصيحت و طاعت است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آنمردى است كه مىآيد نزد پادشاه ظالم پس دوست دارد بقاء او را نادرست در كيسه خود كند و باو عطاء نمايد و عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه خدا وعده خلود در آتش را نداده ولى بشما ميرسد پس نبايد ركون بظلمه نمائيد و نيست براى مسلمانان ياورانى كه بتوانند دفع نمايند از ايشان عذاب را در صورت اراده الهى بلكه ناصر و معين و ياور اهل ايمان واقعا منحصر بخدا است و او كسانيرا كه ركون بظالم نمودند نصرت نميفرمايد پس نبايد باميد اعانت و نصرت از ظلمه با آنها دوستى و مودّت نمود و خداوند امر فرموده است باقامه نماز در دو طرف روز و در ساعاتى از شب نزديك بروز چون زلف جمع زلفة بمعنى قربة است و در تهذيب از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد از دو طرف روز نماز صبح و مغرب است و مراد از ساعات نزديك بروز از شب نماز عشاء است و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نيز اين معنى را روايت نموده است و از ابن عبّاس و غيره هم نقل شده است و گفتهاند اينكه نماز ظهر و عصر ذكر نشده يا براى معروفيّت آندو بنماز روز است يا براى آنستكه خداوند در جاى ديگر فرموده اقم الصّلوة لدلوك الشّمس الى غسق الليل و دلوك شمس زوال آنست و جمعى از مفسّرين قائل شدهاند كه مراد از دو طرف روز نماز صبح و ظهر و عصر است و مراد از ساعات نزديك بروز از شب نماز مغرب و عشاء است و گفتهاند
جلد 3 صفحه 115
دو طرف روز از روز است و مراد نصف اوّل و نصف آخر است و بين الطّلوعين را جزء روز محسوب نمودهاند با آنكه ظاهر از روز عرفا از اوّل آفتاب تا غروب است و ظاهر از دو طرف چيزى دو نصف آن نيست و زوال شمس نصف روز از اوّل طلوع آفتاب تا غروب است نه نصف از اوّل طلوع فجر تا مغرب گويا حضرات خواستهاند نماز ظهر و عصر را داخل در حكم نمايند و راضى بخروج آندو نشدهاند لذا اين بيان را نمودهاند كه بهيچ وجه موافقت با ظاهر آيه ندارد با آنكه اثبات شىء نفى ما عدا نمىكند و محتمل است ترك ذكر آندو براى اثبات تأكيد جماعت باشد در نماز صبح و مغرب و عشاء و لذا خطاب به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده است با آنكه مراد عامّ است چون اقامه جماعت بعهده آنحضرت بوده و اين نكته را نديدم كسى ذكر كرده باشد در هر حال آنچه از خاندان وحى و تنزيل رسيده اظهر و اقوى و امتن است و بايد دانست كه كارهاى خوب مخصوصا نماز با آداب و شرائط صحّت و قبول كفّاره گناه كارهاى بد است و آثار سوء آنها را از نفس انسانى زائل و بر طرف مينمايد و در حديث نبوى مشهور است كه همانا نماز تا نماز كفّاره ما بين آندو است ماداميكه شخص از معاصى كبيره اجتناب نمايد و در امالى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فرمود خدا محو ميكند بهر حسنهاى سيئهاى را و اين آيه را تلاوت نمود و در كافى و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه نقل نموده كه نماز مؤمن در شب مىبرد آنچه را بجا آورده است از گناه در روز و نيز در مجمع و عيّاشى ره از آن حضرت نقل نموده كه بدان هيچ چيز عاقبتش مضرّتر و ندامتش سريعتر از گناه نيست و هيچ چيز زياد طلبتر و زودرستر بگناه از عمل خير نيست كار خوب بگناه بزرگ قديمى فراموش شده از نظر صاحبش ميرسد و آنرا از گردن او مىاندازد و ساقط ميكند و از نامه عملش بعد از اثبات محو مىنمايد اين است كه خدا ميفرمايد همانا حسنات ميبرد سيّئات را اين پند است براى پند پذيران و از يكى از صادقين عليهما السّلام نقل شده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود حبيبم رسول خدا فرمود هيچ آيهاى در قرآن بيشتر از اين آيه مايه اميدوارى نيست و آيه دوّم را قرائت فرمود و فرمود اى على قسم بآن كسيكه مرا بحقّ مبعوث فرمود يكنفر از شما برميخيزد براى وضو گرفتن پس ميريزد گناهان از اعضايش و چون بدل و رويش رو بخدا ايستاد از جاى خود حركت نكند تا از تمام گناهان خود پاك شود مانند
جلد 3 صفحه 116
روز كه از مادر متولّد شده پس اگر مرتكب گناهى شود ميان دو نماز بهمين نحو نماز بعد كفّاره گناه پيش است تا پنج نماز تمام شود پس فرمود اى على مثل پنج نماز در شبانه روز براى امّت من مثل نهر آب جارى است بر در خانه هر يك چه گمان ميكند كسيكه بدنش چرك باشد و روزى پنج مرتبه در آن غسل نمايد آيا چركى در بدنش باقى ميماند هم چنين است و اللّه نمازهاى پنجگانه براى امّت من اين دستورات از امر باستقامت در دين و آنچه بعد از آن ذكر شده موعظه و پند است از براى كسانيكه قبول موعظه و پند مينمايند يا اين اقامه نماز و بردن حسنات آثار سيّئات را موجب تذكّر و اتّعاظ است براى اهل ذكر و فكر و بايد صبر نمود بر طاعات مخصوصا اقامه نماز و دانست كه خداوند اجر نيكوكارانرا بنحو اكمل عطا خواهد فرمود و چيزى از آنرا ضايع و باطل نخواهد گذارد و محتمل است مراد صبر حضرت ختمى مرتبت باشد بر آزار و اذيّت قوم و اشاره بتلافى آن حضرت از آنها باحسان و نيكى در مقابل بدى چنانچه سيره مرضيّه آن وجود مبارك بود و جاى تعجّب است از اينكه چرا در اهل هر عصرى از اعصار سابقه نبودند مردمان عاقل فاضل خير خواهى كه سايرين را نهى از فساد و معصيت كنند و از بركت وجود آنها جامعه اصلاح شود و اهل آن عصر مستحقّ عذاب الهى نشوند مگر عده كمى از انبياء و اولياء و اهل ايمان بآنها كه امر بمعروف و نهى از منكر مينمودند و نجات داد ايشانرا خدا در هر عصرى و سايرين كه ستم كار بودند بخودشان و خلق و پيروى مىنمودند از شهوات و لذّات نفسانى ايكه فرو رفته بودند در آنها و مجرم و معصيت كار بودند بعذاب الهى گرفتار شدند پس بايد از حال آنها عبرت گرفت و باصلاح حال خود پرداخت چون خداوند اهل آبادىها را از روى ظلم هلاك نميكند و تا مستحقّ عقوبت نشوند بر آنها عذاب نازل نمىفرمايد يا مراد آنستكه ايشانرا براى مختصر ظلمى كه بين آنها واقع شود هلاك نميكند با آنكه جامعه در مقام اصلاح حال خودشان و بندگان خدا باشند و فساد غالب نشده باشد مانند باغبانيكه گلزارى تهيّه نموده كه اگر علف هرزه كمى در آن زمين باشد آنرا واژگون نميكند ولى اگر زياد شد ناچار بايد آنرا زير و زبر نمايد و گلزار جديدى تشكيل دهد و در نهى از فساد دلالت است بر وجوب امر بمعروف و نهى از منكر چون فساد اعمّ است از فعل حرام و ترك واجب و بقيّه كنايه است از اشياء نفيسه
جلد 3 صفحه 117
شريفهاى كه نوعا مردم آنها را ذخيره مينمايند و براى خودشان يا غير باقى ميگذارند ميگويند فلانى از بقيّه قوم است يعنى از اخيار آنها است و گفتهاند الوابقيّة يعنى صاحبان دين و خير و بركت و تميز و معرفت و بعضى گفتهاند مراد از آيه اخيره آنستكه خداوند بمجرّد شرك و معصيت خود قومى را هلاك نمىفرمايد ماداميكه بحقوق خودشان تعدّى نكنند و اين براى كمال رحمت رحمانيّه است كه از حقّ خود ميگذرد و از حقّ بندگان نميگذرد لذا گفته شده است كه سلطنت با كفر باقى ميماند و با ظلم باقى نميماند و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه اهلها مصلحون يعنى با يكديگر بانصاف رفتار مىنمايند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهلِكَ القُري بِظُلمٍ وَ أَهلُها مُصلِحُونَ (117)
و هرگز پروردگار تو خدايي نيست که هلاك كند شهرستانهايي را از روي ظلم و حال آنكه اهل آن شهرستان مصلح باشند.
مسئلة- از اصول مذهب شيعه و معتزله از عامه مسئله عدل است و لكن اشاعره از عامّه و يهود و نصاري منكر عدل هستند و استدلال كردند بر اينكه خدا قدرت بر هر چيزي دارد مثلا اگر اراده كند فرداي محشر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ساير انبياء و اولياء را جهنم برد و فرعون و نمرود و شدّاد و ساير اشقياء را بهشت برد ميتواند و احدي حق اعتراض ندارد لا يُسئَلُ عَمّا يَفعَلُ وَ هُم يُسئَلُونَ انبياء آيه 23 و جواب از اينکه شبهه اينكه قدرت حق منافي با ترك فعل قبيح نيست فرق است بين نتوانستن و نكردن چنانچه معصومين عليهم السلام محال است از آنها صدور معصيت نه اينكه قدرت ندارند و الّا فضيلتي نبود كسي نتواند معصيت كند و اينکه آيه هم منافي نيست زيرا عدم سؤال از فعل الهي دليل نيست بر اينكه فاعل قبيح است و آيات شريفه سر تا سر قرآن ببانگ بلند ميفرمايد إِنَّ اللّهَ لا يَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ نساء آيه 44 وَ ما كانَ اللّهُ لِيَظلِمَهُم توبه آيه 71 وَ ما ظَلَمناهُم هود آيه 103 الي غير ذلک از آيات و مكرر اينکه موضوع را در موارد متعدده تذكر دادهايم لذا ميفرمايد وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهلِكَ القُري بِظُلمٍ وَ أَهلُها مُصلِحُونَ که اگر اهل صلاح باشند هرگز خداوند عذاب نازل نميكند و لو اهل صلاح كمتر باشند و اكثريت با اهل فساد باشد و از اينکه آيه شريفه چند نكته استفاده ميشود:
جلد 11 - صفحه 141
1- اينكه اگر آمرين بمعروف و ناهين از منكر ميان قوم باشند خداوند عذاب نميفرستد.
2- آنكه هر بلائي بانسان متوجه ميشود در اثر معاصي است مثل معاصي مثل زهر است ممكن است قليل آن و لو كسالت، و مرض توليد كند لكن قابل معالجه هست که برگرداند و رفع اثر آن بشود، و اما كثير آن قابل معالجه نيست و موجب هلاكت است، معاصي هم قابل توبه است اما كثير آن که موجب سياهي قلب و قساوت شود ديگر قابل علاج نيست و موجب هلاكت ميشود و همچنين زخم كم او قابل جرّاحي هست و اما زياد آن مورث تلف ميشود و هكذا ساير مضرّات 3- مثلي که معروف است بين مردم که ميگويند آتش که آمد تر و خشك هر دو را ميسوزاند تمام نيست تا تر را خشك نكند نميسوزاند اگر يك نفر صالح ميان قومي که اهل فساد هستند باشد عذاب نازل نميشود يا آن صالح را خارج ميكند پس از آن عذاب نازل ميفرمايد يا آنهم فاسد ميشود يَومَ لا تَملِكُ نَفسٌ لِنَفسٍ شَيئاً انفطار آيه 19.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 117)- سپس برای تأکید این واقعیت، اضافه میفرماید: این که میبینی خداوند این اقوام را به دیار عدم فرستاد به خاطر آن بود که مصلحانی در میان آنها نبودند «و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را به ظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند» (وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).
یعنی، هرگاه جامعهای ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنین جامعهای میماند، ولی اگر ظالم بود و در مسیر اصلاح و پاکسازی نبود، نخواهد ماند.
نکات آیه
۱- خداوند ، هیچ گاه ظالمانه و بدون دلیل جوامع بشرى را به عذابهاى دنیوى گرفتار نساخته و نخواهد ساخت. (و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم) حرف «باء» در «بظلم» براى ملابست است. براین اساس جمله «ما کان ...» چنین معنا مى شود: هرگز خداوند مردم آبادیها را از سر ظلم به هلاکت نمى رساند. نسبت دادن هلاکت به آبادیها، گویاى این نکته است که مراد از هلاکت، هلاکت دنیوى و عذاب استیصال است.
۲- رفتار عادلانه و بدون کمترین ستم ، سنت خداوند با بندگان خویش (و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم) ترکیبهایى نظیر «ما کان لیفعل کذا» (نبوده است که چنین کند) دلالت بر این دارد که صدور فعل از این فاعل شدنى نیست.
۳- خداوند ، امتهاى صالح و درستکار را با عذاب استیصال نابود نمى کند. (و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و أهلها مصلحون)
۴- نزول عذاب بر امتهاى درستکار ، ظلم به آنهاست. (و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و أهلها مصلحون) کلمه «مصلح» هم به معناى اصلاح کننده خویش و هم به معناى اصلاح کننده دیگران است. برداشت فوق ، ناظر به معناى اول مى باشد.
۵- ستم به انسانها و به هلاکت رساندن جوامع درستکار ، ناسازگار با مقام ربوبیت خدا و مدبر بودن اوست. (و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و أهلها مصلحون) برداشت فوق از «رب» - که به معناى مدبر و مربى است - استفاده مى شود.
۶- امتهاى هلاک شده پیشین (نظیر امت نوح ، هود ، صالح ، شعیب و قوم فرعون) امتهایى ناصالح و فاسد بودند. (فلولا کان من القرون ... ما کان ربک لیهلک القرى بظلم) بیان این حقیقت که خداوند امتهاى صالح را عذاب نمى کند ، پس از مطرح ساختن هلاکت امتهاى پیشین (فلولا کان ...) اشاره به این دارد که: امتهاى پیشین ، ناصالح و مستحق عذاب بودند و از ناحیه خدا بر آنان ستمى روا نشد.
روایات و احادیث
۷- «عن رسول الله(ص): ... یا ابن مسعود انصف الناس من نفسک وانصح الأمة و ارحمهم ، فإذا کنت کذلک و غضب الله على أهل بلدة أنت فیها و أراد أن ینزل علیهم العذاب نظر إلیک فرحمهم بک، یقول الله تعالى: «و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و أهلها مصلحون»;[۱] از رسول خدا(ص) روایت شده است:...اى ابن مسعود! با مردم رفتار منصفانه داشته باش و خیرخواه امت باش و به ایشان رحم کن. اگر چنین باشى و خدا بر مردم شهرى غضب کند که تو در میان آنان باشى و بخواهد عذاب خود را بر ایشان نازل کند، به سوى تو نظر مى کند و به خاطر تو به آنان رحم مى نماید. خداوند متعال مى فرماید: و ما کان ربک ...».
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: صفات جلال ۱، ۵
- اقوام: اقوام فاسد ۶; ظلم به اقوام صالح ۴; عذاب اقوام صالح ۴; فلسفه هلاکت اقوام ۱; مصونیت اقوام صالح ۳
- اقوام پیشین: فساد اقوام پیشین ۶
- اهل مدین: فساد اهل مدین ۶
- خدا: تنزیه خدا ۱; خدا و ظلم ۱، ۵; ربوبیت خدا ۵; سنتهاى خدا ۲; عدالت خدا ۲
- صالحان: ظلم به صالحان ۵
- ظلم: موارد ظلم ۴
- عذاب: عذاب استیصال ۳; مصونیت از عذاب ۳
- فرعونیان: فساد فرعونیان ۶
- قوم ثمود: فساد قوم ثمود ۶
- قوم عاد: فساد قوم عاد ۶
- قوم نوح: فساد قوم نوح ۶
- مصلحان: عذاب مصلحان ۷
منابع
- ↑ مکارم الأخلاق، ص ۴۵۷، ب ۱۲; بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۰۹، ح ۱.