ابراهيم ٣٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۵ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۴ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ إِذْ قَالَ‌ إِبْرَاهِيمُ‌ رَبِ‌ اجْعَلْ‌ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي‌ وَ بَنِيَ‌ أَنْ‌ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ‌

ترجمه

(به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [= مکّه‌] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار!

|و آن‌گاه كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهر را ايمن گردان و من و فرزندانم را از پرستش بتان دور بدار
و [ياد كن‌] هنگامى را كه ابراهيم گفت: «پروردگارا، اين شهر را ايمن گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار.
و (یادآر) وقتی که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا، این شهر (مکه) را مکان امن و امان قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتان دور دار.
و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر [مکه] را منطقه ای امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور بدار.
و ابراهيم گفت: اى پروردگار من، اين سرزمين را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستش بتان دور بدار.
و چنین بود که ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را [حرم‌] امن بگردان و مرا و فرزندانم را از پرستش بتان دور بدار
و [ياد كن‌] آنگاه كه ابراهيم گفت: اى پروردگار من، اين شهر- مكه- را ايمن ساز و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور دار.
(ای پیغمبر! برای قوم خود بیان کن) آن گاه را که ابراهیم (پس از بنای کعبه) گفت: پروردگارا! این شهر (مکّه نام) را محلّ امن و امانی گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار.
و چون ابراهیم گفت: «پروردگارم! این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور بدار.»
و هنگامی که گفت ابراهیم پروردگارا بگردان این شهر را آسوده و برکنار دار مرا و فرزندانم از پرستش بتها

Recall that Abraham said, “O my Lord, make this land peaceful, and keep me and my sons from worshiping idols.”
ترتیل:
ترجمه:
ابراهيم ٣٤ آیه ٣٥ ابراهيم ٣٦
سوره : سوره ابراهيم
نزول : ١٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«آمِناً»: در امن و امان. محلّ امن و امان. «أُجْنُبْنِی»: به دورم دار. برکنارم کن.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ «35»

و (به ياد آور) زمانى را كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهر (مكه) را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اينكه بت‌ها را بپرستيم دور بدار.

نکته ها

در اين آيه و آيات بعد، سيمايى از دعاهاى حضرت ابراهيم كه نشان دهنده‌ى سوز و روح بزرگ اوست مطرح است و شايد به دليل همين دعاها، اين سوره، «ابراهيم» ناميده شد.

ابراهيم عليه السلام در دو زمان براى مكه دعا كرد: بار اوّل زمانى بود كه اسماعيل و هاجر را در آن جا اسكان داد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» «1» پروردگارا! اين مكان را شهر امن قرار


«1». بقره، 126.

جلد 4 - صفحه 419

ده. بار دوم زمانى بود كه جمعيّتى به مكه آمد و در اين شهر مقيم شد، در اين جا هم ابراهيم دعا كرد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً»

سؤال: آيا تمام افراد نسل ابراهيم به خاطر اين دعا موحّد شدند؟

پاسخ: دعا يك عامل است و اراده‌ى فرزندان عامل ديگر مى‌باشد. قصّه‌ى پسر نوح را فراموش نكنيم.

سؤال: چگونه ابراهيم عليه السلام از «مكه» به عنوان شهر ياد كرد با اين كه در آيات بعد مى‌گويد:

«اين جا سرزمينى غير قابل كشت است»؟

پاسخ: شهر بودن مكه يا بعد از ورود قبايل به اين منطقه بوده كه اين دعا هم مربوط به آن وقت است و يا اينكه بگوييم: ميان شهر بودنِ يك منطقه و غيرقابل كشت بودن آن منافاتى وجود ندارد. الآن هم مكه شهرى غير قابل كشت است.

سؤال: با اين كه حضرت ابراهيم عليه السلام قهرمان توحيد بود، پس چرا دعا كرد كه خدايا! مرا از شرك دور كن؟

پاسخ: پيامبر اسلام نيز همواره در صراط مستقيم گام برمى‌داشت، با اين حال در هر نماز مى‌گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» يعنى اگر كسى يقين هم دارد در راه راست قدم برمى‌دارد، باز بايد از خطر انحراف بترسد و از خداوند استمداد كند.

مراد از «جعل امنيّت»، قانونى است كه امنيّت مكه را تضمين كند، نه آنكه مكه در طول تاريخ امن بوده است، زيرا كعبه بارها مورد هجوم دشمنان قرار گرفت و در مكه خون‌ها ريخته شد و خود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و يارانش شكنجه شدند و امام حسين عليه السلام به دليل ناامنى مكه، حج را رها كرد، ولى قانون الهى آن جا را منطقه‌ى امن قرار داده است.

پیام ها

1- دعا براى حفظ فكر و عقيده‌ى صحيح، از بهترين دعاهاست. «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» 2- مراكز عبادت بايد امنيّت داشته باشد. «هَذَا الْبَلَدَ آمِناً»

3- امنيّت، شرط لازم براى زندگى است. «الْبَلَدَ آمِناً»

جلد 4 - صفحه 420

4- رهبران جامعه بايد به فكر امنيّت مردم باشند. رَبِّ اجْعَلْ‌ ... آمِناً

5- امنيّت، براى آزادى گناه و عياشى نيست، بلكه امنيّت بايد مقدّمه‌ى عبادت باشد. «آمِناً» «أَمْناً يَعْبُدُونَنِي» «1»

6- احتمال خطر شرك، از هيچ مقامى حتّى قهرمان توحيد و ابراهيم دور نيست.

وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَ‌ ...

7- در دعاها، ديگران به خصوص فرزندان خود را نيز ياد كنيم. «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35)

جلد 7 - صفحه 60

بعد از نهى از عبادت اصنام و اثبات پرستش منان، فرمايد آنچه را كه حضرت ابراهيم عليه السّلام بر آن بوده از تشدد در انكار عبادت اصنام و دعا بر حفظ از آن:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ‌: و ياد بياور زمانى را كه گفت حضرت ابراهيم عليه السّلام در مناجات. رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً: اى پروردگار من، قرار ده اين شهر مكه را ايمن از مخاوف و مكاره تا آنكه گرگ و ميش و كبوتر و باز با يكديگر باشند و اگر كسى خوفى داشته باشد چون به آنجا پناه برد در امان و ضررى به او نرسانند. حق تعالى دعاى او را اجابت گردانيد و حرم كعبه را مأمن قرار داد بر وجهى كه اگر كسى قاتل پدر خود را در آنجا ببيند، نتواند تعرضى به او رساند، و وحوش و طيور آن آسايش دارند در كمال راحتى. فرق ميان اين آيه و آيه‌ (اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً) «1» آنكه مراد از آيه ثانيه آن است كه حق تعالى آن را از جمله بلاد آمنه گردانيد، و به آيه اولى آن كه: خوف را از آن زايل گردانيده و آن را محل امن و امان قرار داده كأنّه قال (هو بلد مخوف فاجعله آمنا).

وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَ‌: و دور گردان مرا و فرزندان مرا. أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ‌: از اين كه پرستش كنيم بتان را، يعنى لطف فرما كه نزد آن عبادت اصنام اجتناب كنيم و بر آن مستدام باشيم.

در احتجاج‌ «2» از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روايت نموده: چون حضرت ابراهيم عليه السّلام فهميد از فرمايش الهى‌ (لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) «3»


«1» سوره بقره آيه 126.

«2» تفسير نورالثقلين، جلد 2، صفحه 546، حديث 97 (به نقل از احتجاج)

«3» سوره بقره آيه 124.

جلد 7 - صفحه 61

عهد امامت به ظالمين نمى‌رسد و مشركين هم ظالم مى‌باشند چنانچه فرموده‌ (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ) «1» و دانست كه عبده اصنام مشرك و لايق امامت نيستند، پس عرض كرد: خدايا، دور فرما مرا و اولاد مرا از آنكه عبادت اصنام نمائيم. پس هر كه عبادت اصنام نمايد، لايق امامت نيست.

و در امالى‌ «2» از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قريب به همين مضمون روايت نموده، و در آخرش فرمود: تا منتهى شد دعوت به من و به برادرم على عليه السّلام و هيچيك بت نپرستيديم، پس مرا پيغمبر نمود و على را وصى.

صاحب مجمع‌ «3» فرمايد: چون دعاى انبياء مردود نمى‌شود و لا محاله مستجاب مى‌شود، بنابراين سؤال آن حضرت مخصوص است به كسانى كه علم الهى تعلق گرفته كه مؤمن باشند و غير ذات الهى را پرستش نكنند، و خداوند سبحان ابراهيم عليه السّلام را اذن فرموده باشد كه دعا كند در حق ايشان، پس آن حضرت دعا نموده و دعايش مستجاب شده.

تنبيه: در تنزيه الانبياء سيد مرتضى قدس اللّه سره فرمايد: اگر مخالف، اعتراض كند كه به مذهب شما دعاى انبياء مستجاب مى‌شود و ابراهيم عليه السّلام دعا نمود (وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ) با اين حال بسيارى از فرزندان او بت‌پرست بودند و كريمه‌ (رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي) نيز مناقض قول شما باشد؟

جواب آنكه: مفسران اين آيه را حمل نموده‌اند بر خصوص نه بر عموم، و آن شامل كسانى است كه در علم الهى مؤمن باشند و پرستش اصنام نكنند تا دعايش مستجاب بوده باشد و بيان نموده‌اند كه عدول از ظاهر آيه يعنى عموم به خصوص به دلائل عقليه و نقليه واجب است، پس اينجا حمل آيه بر خصوص‌


«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 318.

«2» سوره لقمان آيه 13.

«3» سوره ابراهيم آيه 40.

جلد 7 - صفحه 62

واجب باشد و قوله‌ (رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ) دافع شبهه است به جواب مذكور؛ چه (من) تبعيضيه مقتضى خصوص است و در ميان ذريه او بسيار كس اقامه نماز نموده، به وحدانيت الهى معترف بودند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى‌ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41)

ترجمه‌

و ياد كن وقتى را كه گفت ابراهيم پروردگار من بگردان اين شهر را ايمن و دور دار مرا و فرزندانم را از آنكه بپرستيم بتان را

پروردگار من همانا آنها گمراه كردند بسيارى از مردم را پس هر كس پيروى كرد مرا پس همانا او از من است و هر كس نافرمانى كرد مرا پس همانا تو آمرزنده مهربانى‌

پروردگار ما همانا من سكونت دادم بعضى از فرزندانم را در دامنه كوهى غير داراى زراعت نزد خانه تو كه حرام شده است هتك آن پروردگار ما تا بر پا دارند نماز را پس بگردان دلهائى از مردم را كه بشتابند با شوق بسوى ايشان و روزى ده آنها را از ميوه‌ها باشد كه ايشان شكر گذارى كنند

پروردگار ما همانا تو ميدانى آنچه پنهان ميداريم و آنچه آشكار ميكنيم و پوشيده نمى‌باشد بر خدا هيچ چيز در زمين و نه در آسمان‌

ستايش مر خداوندى را است كه بخشيد بمن در پيرى اسمعيل و اسحق را همانا پروردگار من هر آينه شنونده دعا است‌

پروردگار من بگردان مرا بر پا دارنده نماز و از فرزندانم پروردگار من اجابت كن دعاء مرا

پروردگار ما بيامرز مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را روز كه بپا ميشود حساب..

تفسير

در ذيل اين آيه در سوره بقره حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده و گفته‌اند جهت آنكه اينجا رب اجعل هذا البلد فرموده و آنجا رب اجعل هذا بلدا آنستكه نكره وقتى مكرّر شود و اعاده گردد معرفه ميشود مانند قول خداوند فيها


جلد 3 صفحه 234

مصباح المصباح فى زجاجه الزّجاجة كانها كوكب درى و ايمن بودن شهر مكّه و حرم براى انسان و حيوان محتاج به بيان نيست و دعاء حضرت ابراهيم كه خداوند بلطف خود فرزندان او را باز دارد از عبادت بتها يا بطور عموم است و بنابراين بايد ملتزم شد كه فرزندان حقيقى آن حضرت عبادت بتها را ننمودند اگر چه بعضى از آنها قائل بودند بآنكه بتها شفعاء ايشانند چنانچه از روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام استفاده ميشود نسبت باولاد حضرت اسمعيل كه مقصود بدعاء بودند يا بنحو خصوص است و بنابراين بايد قائل شد بآنكه مراد حضرت آن فرزندانى بودند كه بايد به نبوّت و امامت برسند و چون آنحضرت ميدانست كه باين مقام نميرسد مگر كسيكه سجده در مقابل بت نكرده باشد از خدا طلب نمود كه حفظ فرمايد بلطف خود قابليّت ايشانرا براى اين مقام و مؤيّد اين معنى است آنكه در دعاء ابتداء بنفس شريف خود فرمود با آنكه معصوم بود بعنايت الهى و اين معنى را در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده و در امالى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلاوه آنكه پس منتهى شد دعاء آنحضرت بمن و برادرم على كه من و او هرگز براى بتى سجده نكرديم پس خدا مرا برگزيد به پيغمبرى و على را وصى من قرار داد و اين معنى اقوى و اظهر و امتن است در هر حال چون پيغمبر الو العزم بوده بايد دعائش باجابت رسيده باشد لذا خداوند تمام انبياء بنى اسرائيل و خاتم پيغمبران و اوصياء او را از نسل آنحضرت بوجود آورد و تمام اولاد حضرت اسمعيل يا بسيارى از ايشانرا با آنكه ساكن مكّه بودند و در ميان اعراب بت پرست زندگى ميكردند از اين بليّه و ساير آفات نجات داد و نسبت اضلال به بتها بمناسبت آنستكه مردم بسبب آنها گمراه شدند مانند قول خداوند و غرّتهم الحيوة الدنيا و هر كس متابعت كند حضرت ابراهيم را در توحيد و ملّت و شريعت در تحت لواء و حمايت او خواهد بود و بمنزله اولاد بلكه پاره تن آنحضرت است و هر كس مخالفت نمايد و معصيت كند اختيارش با خدا است مى‌تواند او را بيامرزد و مشمول رحمت خود فرمايد اگر چه بتوفيق توبه از كفر باشد چنانچه هر كس از شيعيان كه صالح و متقى باشد از اهل بيت محسوب خواهد شد بمقتضاى روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام بلكه كسيكه دوست اين خانواده باشد از ايشان است بمقتضاى فرمايش امام باقر عليه السّلام كه براى اثبات اين معنى تمسك باين قسمت از آيه شريفه‌


جلد 3 صفحه 235

فرموده‌اند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم در شام اقامت داشت و چون حضرت اسمعيل از هاجر متولّد شد ساره بسيار غمگين گشت چون ابراهيم عليه السّلام از او اولاد نداشت و او حضرت را اذيّت ميكرد براى هاجر و غمگين مينمود لذا آنحضرت از اين پيش آمد بخداوند شكايت نمود و باو وحى شد كه مثل زن مثل دنده كج است اگر آنرا بحال خود واگذارى از او بهره‌مند خواهى شد و اگر خواسته باشى راستش كنى مى‌شكنى آنرا پس امر فرمود او را كه اسمعيل و مادرش را از شام خارج نمايد و او عرضه داشت پروردگارا كجا ببرم فرمود در حرم امن من و اوّل بقعه‌اى كه خلق نمودم آنرا از زمين كه مكّه است پس جبرئيل نازل شد با براق و حمل نمود ابراهيم و اسمعيل و هاجر را و هر وقت حضرت ابراهيم بموضع خوبى ميرسيد كه درخت و نخل و زرع داشت از جبرئيل سؤال ميفرمود اينجا آنجاست و او عرض ميكرد خير تا رسيدند بمكّه پس در محلّ خانه كعبه فرود آورد ايشانرا ولى حضرت ابراهيم با ساره عهد كرده بود كه از مركب پياده نشود تا برگردد و در آنمكان درختى بود هاجر گليمى را كه با خود آورده بود روى آندرخت انداخت و سايبانى براى خودشان تهيّه كرد پس چون حضرت ابراهيم آندو را واگذارد و خواست مراجعت كند نزد ساره هاجر عرض كرد اى ابراهيم چرا ما را در محلّيكه مونسى و آب و گياهى نيست گذاردى حضرت فرمود خداوندى كه امر نمود مرا كه شما را در اين مكان منزل دهم حاضر است نزد شما و مراجعت فرمود تا رسيد بكوهيكه در ذى طوى بود متوجّه بآنها شد و عرضه داشت ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى تا آخر آيه و رفت و هاجر ماند و چون پاره‌اى از روز گذشت اسمعيل تشنه شد و طلب آب نمود و هاجر در آن وادى جائيكه حجّاج سعى ميكنند ايستاد و فرياد زد آيا در اين وادى انيسى براى ما هست ناگاه اسمعيل از نظر او غائب شد پس هاجر رفت بالاى كوه صفا و از ميان وادى سرابى بنظرش رسيد و بگمان آب بزير آمد و سعى كرد تا مروه و اسمعيل از نظرش غائب شد پس سرابى بنظرش در طرف صفا رسيد و متوجّه بآنجانب شد باز اسمعيل از نظرش غائب شد و بصفا بر آمد تا هفت مرتبه و در شوط هفتم كه هاجر بالاى مروه بود باسماعيل نظر نمود ديد آب از زير پاى او جارى شده نشست و شن‌ها را دور آب جمع كرد و جلو آب را گرفت و نگذارد جارى شود و باين جهت آن چشمه را زمزم‌


جلد 3 صفحه 236

ناميدند و قبيله جرهم در ذى المجاز و عرفات منزل داشتند چون آب در مكّه پيدا شد پرندگان و چرندگان دور آب جمع شدند و آن قبيله هم از توجّه پرندگان بآن جانب متوجّه بمكّه شدند و در دنبال آنها آمدند ديدند زنى و بچه‌اى در آن وادى زير سايه درختى منزل نموده‌اند و آب براى آنها از زمين بيرون آمده بهاجر گفتند تو كيستى و كار تو و اين بچّه اينجا چيست او گفت من كنيز ابراهيم خليل الرّحمن و مادر اين پسر اويم كه بامر خدا ما را اينجا منزل داده و استجازه نمودند از او كه نزديك ايشان منزل نمايند و چون روز سوّم حضرت ابراهيم عليه السّلام بديدار ايشان آمد هاجر باو عرض كرد كه قبيله جرهم اينجا آمدند و خواهش نمودند كه نزديك ما منزل نمايند آيا اجازه ميفرمائى حضرت فرمود بلى و هاجر بآنها اجازه داد و آمدند نزديك ايشان چادرهاشان را زدند و منزل نمودند و هاجر و اسمعيل با آنها مأنوس شدند و حضرت ابراهيم مرتبه سوّم كه آنجا آمد ديد مردم بسيارى در اطراف آنها جمع شده‌اند خوشحال و مسرور گرديد و عيّاشى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آن ذريّه مائيم و ما و اللّه بقيّه آن عترتيم و قمّى ره نيز اين معنى را از آنحضرت نقل نموده و در مجمع علاوه نموده كه و دعاء حضرت ابراهيم عليه السّلام براى خصوص ما بود و اطلاق بيت با آنكه هنوز بنا نشده بود يا باعتبار بقاء اساس و پايه آن بود بعد از طوفان نوح يا باعتبار وجود آن در علم الهى و علم حضرت ابراهيم بآنكه بر پا خواهد شد بامر خدا و نيز عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه مراد از افئدة من النّاس دلهاى تمام مردم نيست مراد دلهاى شيعيان است سزاوار است كه حج كنند بيت را و تعظيم نمايند آنرا براى تعظيم خدا از آن و آنكه ملاقات نمايند ما را هر جا باشيم چون ما دلالت كنندگانيم براه خدا و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه اراده نفرموده است از تهوى اليهم بيت را والا ميفرمود اليه مراد از دعاء ابراهيم عليه السّلام و اللّه مائيم و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام و در بصائر از امام صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده است و در جوامع از اهل بيت عليهم السلام تهوى بفتح و او نقل شده كه قرائت فرموده‌اند يعنى و بگردان دلهائى را از مردم محب و مايل بسوى ايشان و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ثمرات ميوه دلها است يعنى محبوب مردم گردان آنانرا تا بيايند بسوى ايشان و برگردند و در علل از آنحضرت نقل نموده است كه آن ثمرات، ثمرات قلوب‌


جلد 3 صفحه 237

است و ظاهرا مراد بيان فرد خفى است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ميوه‌ها حمل ميشود از آفاق بسوى ايشان و بتحقيق مستجاب فرمود خدا دعاى آنحضرت را بنحويكه يافت نميشود در بلاد شرق و غرب ميوه‌اى كه يافت نشود در آن حتى آنكه نقل كرده‌اند يافت ميشود در آن در يكروز ميوه چهار فصل بهار و تابستان و پائيز و زمستان و عيّاشى ره از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم بعد از آنكه دعاء كرد بمضمون آيه شريفه خداوند باو وحى فرمود كه برو بالاى كوه ابو قبيس و ندا كن در ميان مردم كه اى گروه خلائق خدا امر نموده است شما را بحج اين خانه كه در مكّه است با احرام، واجب است بر كسيكه استطاعت داشته باشد بحكم خدا پس خداوند رساند صوت ابراهيم عليه السّلام را كه شنيدند اهل مشرق و مغرب عالم و ما بين آندو حتّى نطفه‌هائيكه در اصلاب مردان مقدّر فرموده بود خدا و آنچه در ارحام زنان مقدّر فرموده بود تا روز قيامت پس آنهنگام واجب شد حجّ بر تمام خلائق و لبّيك گفتن حاجّ در ايّام حج، اجابت نداء ابراهيم عليه السّلام است بحج در آنروز و چون معمولا عرض حال و حاجت بكسى ميشود كه مطّلع از ضمائر و عالم باحوال نباشد و دعاء و طلب مناسب است از كسى شود كه كرم و لطف و رحمتش اقتضاء عطاء بر وفق مصلحت نداشته باشد حضرت ابراهيم عليه السّلام بعد از عرض حال و دعاء دفع اين توهم را فرمود باين بيان كه پروردگارا تو عالمى بسرّ و علانيه ما و چيزى از احوال و افعال و حوائج و آمال ما بر تو مخفى نيست و تو ارحم الرّاحمينى بر بندگان خود و دعاء و توسل ما براى اظهار بندگى و احتياج برحمت تو است و اينكه خودت فرمودى ما عرض حاجت كنيم و صبر ننمائيم از سؤال در پيشگاه اقدس تو در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند تعالى ميداند چيزيرا كه ميخواهد بنده در وقتى كه ميخواند او را ولى دوست دارد كه عرض حوائج كنند نزد او پس وقتى خوانديد او را حاجت خود را ذكر نمائيد و علم ذاتى الهى احاطه دارد بيك نسبت بر تمام موجودات ارضيّه و سماويّه و هيچ چيز از او مخفى و پوشيده نبوده و نيست و نخواهد بود و از ابن عباس نقل شده كه خداوند بحضرت ابراهيم عليه السّلام اسمعيل عليه السّلام را عطا فرمود در سن نود و نه سالگى و اسحق عليه السّلام را در سن يكصد و دوازده سالگى و اين بعد از آن بود كه مأيوس شده بود بر حسب عادت از اولاد با آنكه از خداوند خواسته بود كه باو خلف صالح‌


جلد 3 صفحه 238

عنايت فرمايد لذا حمد و شكر نعمت الهى را بجاى آورد و اعتراف فرمود بآنكه خداوند اجابت ميفرمايد دعاء بندگانرا اگر چه بطول انجامد تا مأيوس شوند و بنابراين سميع بمعناى مجيب است مانند سمع اللّه لمن حمده و پس از آن دعاء فرمود در باره خود و بعض ذريّه قابل خويش كه موفق فرمايد خداوند ايشانرا باقامه نماز اعم از تهيّه وسائل و اسباب آن و بجا آوردن و مواظبت اوقات آن و آنكه قبول فرمايد از او عبادتش را يا اجابت فرمايد دعائش را و پس از آن طلب مغفرت نمود از براى خود و پدر و مادرش و اهل ايمان و اين دلالت دارد بر آنكه آندو مؤمن بودند چون طلب مغفرت براى كافر جائز نيست و عيّاشى ره از يكى از صادقين عليهما السّلام نقل نموده كه مراد آدم و حواء است و لو لدىّ نيز قرائت شده است و در جوامع آنرا نسبت باهل بيت داده و در چند روايت اين قرائت تأكيد شده و فرموده‌اند مراد اسمعيل و اسحق عليهما السّلام است و در يك روايت تصريح شده كه قرائت مشهوره كه و لو الدى باشد از تصحيف كتّاب است و روز كه بر پا ميشود حساب بندگان معلوم است كه روز قيامت است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ إِبراهِيم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل‌ هَذَا البَلَدَ آمِناً وَ اجنُبنِي‌ وَ بَنِي‌َّ أَن‌ نَعبُدَ الأَصنام‌َ (35)

و ياد كن‌ زماني‌ ‌که‌ ابراهيم‌ ‌در‌ پيشگاه‌ احديت‌ استدعا كرد ‌که‌ پروردگار ‌من‌ مقدر فرما ‌اينکه‌ شهرستان‌ مكه‌ معظمه‌ ‌را‌ محل‌ امان‌ و مانع‌ شو و جلوگيري‌ كن‌ مرا و اولادهاي‌ مرا اينكه‌ عبادت‌ كنيم‌ بتهاي‌ مشركين‌ ‌را‌.

وَ إِذ قال‌َ إِبراهِيم‌ُ ‌اينکه‌ كلام‌ ابراهيم‌ ‌پس‌ ‌از‌ بناي‌ كعبه‌ ‌بود‌ چنانچه‌ ‌در‌ سوره‌ بقره‌ ميفرمايد وَ إِذ قال‌َ إِبراهِيم‌ُ رَب‌ِّ اجعَل‌ هذا بَلَداً آمِناً، ‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ وَ إِذ يَرفَع‌ُ إِبراهِيم‌ُ القَواعِدَ مِن‌َ البَيت‌ِ وَ إِسماعِيل‌ُ، ‌الي‌ ‌قوله‌: رَبَّنا وَ اجعَلنا

جلد 11 - صفحه 394

مُسلِمَين‌ِ لَك‌َ وَ مِن‌ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسلِمَةً لَك‌َ الاية ‌آيه‌ 121 و 122.

رَب‌ِّ اجعَل‌ هَذَا البَلَدَ آمِناً بحدي‌ امان‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اگر‌ قاتل‌ پدر پناه‌ ميبرد ‌او‌ ‌را‌ قصاص‌ نميكردند ‌حتي‌ حيوانات‌، طيور ‌در‌ حرم‌ ‌در‌ امان‌ هستند فقط ‌بر‌ ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ امان‌ نبود ‌که‌ اراده‌ قتل‌ ‌او‌ ‌را‌ داشتند و ‌براي‌ احترام‌ حرم‌ خارج‌ شد و حج‌ ‌را‌ بدل‌ بعمره‌ مفرده‌ كرد.

وَ اجنُبنِي‌ وَ بَنِي‌َّ أَن‌ نَعبُدَ الأَصنام‌َ اشكال‌‌-‌ بسياري‌ ‌از‌ اولادهاي‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ مشرك‌ شدند مثل‌ قريش‌ ‌که‌ ‌از‌ نسل‌ اسمعيل‌ بودند و بني‌ اسرائيل‌ ‌که‌ ‌از‌ نسل‌ اسحق‌ بودند.

جواب‌‌-‌ مراد انبياء و اوصياء ‌آنها‌ ‌که‌ ‌از‌ نسل‌ ابراهيم‌ بودند مثل‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ و پيغمبر اسلام‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و اوصياء ‌او‌ و آباء ‌او‌ ‌تا‌ اسماعيل‌ و كلمه‌ بني‌ عموم‌ ندارد بلكه‌ اطلاق‌ ‌هم‌ ندارد ‌که‌ شامل‌ جميع‌ اولاد ‌او‌ ‌باشد‌ بعلاوه‌ آنهايي‌ ‌که‌ عبده‌ اصنام‌ بودند ‌از‌ اهليت‌ ابراهيم‌ خارج‌ شدند چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ پسر نوح‌ ميفرمايد إِنَّه‌ُ لَيس‌َ مِن‌ أَهلِك‌َ إِنَّه‌ُ عَمَل‌ٌ غَيرُ صالِح‌ٍ هود ‌آيه‌ 43، و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ معني‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 35)- دعاهای سازنده ابراهیم بت شکن: از آنجا که در آیات گذشته از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمتهای خدا در میان بود، به دنبال آن در اینجا گوشه‌ای از دعاها و درخواستهای ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان می‌کند تا سرمشق و الگویی باشد برای آنها که می‌خواهند از نعمتهای الهی بهترین بهره را بگیرند.

نخست می‌گوید: «و (به خاطر بیاورید) زمانی را که ابراهیم (به پیشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! این شهر «مکّه» را سرزمین امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).

چرا که نعمت «امنیت» نخستین شرط برای زندگی و سکونت انسان در یک منطقه است.

نکات آیه

۱- زندگى حضرت ابراهیم(ع) و کیفیت و نوع دعایش، درس آموز و شایسته یادآورى است. (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا) «و إذ قال» متعلق به «اذکر» و یا «اذکروا» در تقدیر است. روشن است که تذکر به یادآورى داستان حضرت ابراهیم(ع) نشانگر اهمیت و درس آموزى آن است.

۲- حضرت ابراهیم(ع) از خداوند درخواست امنیت براى سرزمین مکه کرد. (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامناً)

۳- حضرت ابراهیم(ع) از خداوند، وضع قوانین براى تأمین امنیت و حفظ حرمت مکه را خواستار گردید. (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا) برداشت فوق مبتنى بر این است که مقصود از «اجعل»، جعل تشریعى باشد، چنان که دستورهاى متعددى در همین باره در اسلام تشریع شد.

۴- مکه، حرم امن الهى است. (ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا) نقل دعاى حضرت ابراهیم(ع) با لسان تمجید، گویاى استجابت آن دعا از جانب خداوند است.

۵- حضرت ابراهیم(ع) از خداوند درخواست امنیت و مصونیت سرزمین مکه از نفوذ و رخنه آیین شرک و بت پرستى کرد.* (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا) درخواست حضرت ابراهیم(ع) براى مصونیت خود و خاندانش از گرایش به شرک، مى تواند قرینه اى باشد بر اینکه مقصود از امنیت مکه، مصونیت آن از شرّ نفوذ آیین شرک و بت پرستى است.

۶- خواندن خداوند با اسم «ربّ» از آداب دعاست. (ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا)

۷- مکه در عصر حضرت ابراهیم(ع) داراى بافت شهرى بود. (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا)

۸- عنایت و توجه خاص حضرت ابراهیم(ع) به حرمت و امنیت مکه (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا) از اینکه حضرت ابراهیم(ع) در دعاى خویش ابتدا امنیت شهر مکه را مطرح ساخت و آن را از هدایت فرزندانش مقدم شمرد، اهمیت امنیت مکه نزد ایشان و عنایت ویژه او به این مسأله به دست مى آید.

۹- امنیت و آرامش در محیط زندگى، با اهمیت و ارزشمند است. (ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا)

۱۰- حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواستار مصونیت خویش و فرزندانش از گرایش به بت پرستى شد. (و إذ قال إبرهیم ربّ ... اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام)

۱۱- تأثیر امنیت و آرامش محیط زندگى، در فراهم آمدن زمینه براى هدایت و راهیابى به حقایق الهى (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام) از اینکه حضرت ابراهیم(ع) پیش از درخواست هدایت فرزندانش خواستار امنیت محل سکونت آنان (شهر مکه) شد، برداشت فوق به دست مى آید.

۱۲- دعا براى فرزندان و توجه به سرنوشت اخروى و دیانت و سعادت آنان، امرى مهم و ارزشمند است. (و إذ قال إبرهیم ربّ ... اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام)

۱۳- حضرت ابراهیم(ع) در زمان دعا براى اهل مکه، بیش از یک فرزند داشت. (و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل هذا البلد ءامنًا و اجنبنى و بنىّ)

۱۴- مردم عصر ابراهیم(ع)، مردمى بت پرست و پرستشگر چند بت بودند. (و إذ قال إبرهیم ربّ ... اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام)

۱۵- موحد بودن و مصونیت کامل از شرک، نیازمند به توفیق خداوند و امداد اوست. (و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام) برداشت فوق به این دلیل است که حضرت ابراهیم(ع) با آنکه از انبیاى بزرگ الهى (اولواالعزم) بود، از خداوند خواستار مصونیت خود و فرزندانش از شرک شد.

روایات و احادیث

۱۶- «عن أبى عبدالله(ع) ... قال:... إن الله أمر إبراهیم(ع) أن ینزل إسماعیل بمکة ففعل فقال إبراهیم: «ربّ اجعل هذا البلد أمناً و اجنبى و بنىّ أن نعبد الأصنام» فلم یعبد أحد من ولد إسماعیل صنماً قطُّ ...;[۱] امام صادق(ع) ... فرمود:... همانا خداوند به ابراهیم(ع) امر کرد که اسماعیل را به مکه اسکان دهد. پس ابراهیم(ع) بعد از انجام آن گفت: «ربّ اجعل هذا البلد أمناً و اجنبى و بنىّ أن نعبد الأصنام». پس هیچ یک از فرزندان اسماعیل هرگز بتى را نپرستیدند...».

۱۷- «قال رسول الله(ص): ... أوحى الله عزّوجلّ إلى إبراهیم: «إنى جاعلک للناس إماماً» ... فقال: یا ربّ و من ذرّیتى أئمة مثلى؟ ... فأوحى الله عزّوجلّ إلیه ... من سجد لصنم ... لا أجعله إماماً أبداً ... قال إبراهیم: «و اجنبى و بنىّ أن نعبد الأصنام ...» قال النبىّ(ص) فانتهت الدعوة الىّ و الى أخى علىّ (ع) لم یسجد أحد منّا لصنم قطُّ فاتخذنى الله نبّیاً و علیّاً وصّیاً;[۲] رسول الله(ص) فرمود: خداوند - عزّوجلّ - به ابراهیم(ع) وحى کرد «إنى جاعلک للناس إماماً ...» ... پس [ابراهیم] گفت: پروردگارا! آیا از نسل من هم مانند من به امامت مى رسند؟ ... پس خداوند - عزّوجلّ - به او وحى کرد:... کسى که بتى را سجده کند ... هرگز او را امام قرار نخواهم داد ... ابراهیم(ع) گفت: «و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام ...». پیامبر(ص) فرمود: پس از [استجابت] دعاى ابراهیم(ع) به من و برادرم على منتهى گشت. هیچ کدام از ما بتى را سجده نکردیم. پس خدا مرا نبىّ و على را جانشین انتخاب کرد».

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): اهتمام ابراهیم(ع) به امنیت مکه ۸; بت پرستی در دوران ابراهیم(ع) ۱۴; تعالیم قصه ابراهیم(ع) ۱; تعدد فرزندان ابراهیم(ع) ۱۳; توحید فرزندان ابراهیم(ع) ۱۶; دعاى ابراهیم(ع) ۲، ۳، ۵، ۱۰، ۱۶، ۱۷; شرک ستیزى ابراهیم(ع) ۵; عبرت از قصه ابراهیم(ع) ۱; فرزندان ابراهیم(ع) ۱۰; فرزندان ابراهیم(ع) و بت پرستى ۱۶
  • امامت: شرایط امامت ۱۷
  • امام على(ع): فضایل امام على(ع) ۱۷
  • امنیت: آثار امنیت اجتماعى ۱۱; اهمیت امنیت اجتماعى ۹
  • بت پرستان ۱۴:
  • بت پرستى: تاریخ بت پرستی ۱۴; درخواست مصونیت از بت پرستى ۱۰
  • تذکر: تذکر دعاى ابراهیم(ع) ۱; تذکر قصه ابراهیم(ع) ۱
  • خدا: ربوبیت خدا ۶
  • دعا: آداب دعا ۶
  • دیندارى: درخواست دیندارى ۱۲
  • سعادت: درخواست سعادت اخروى ۱۲
  • شرک: عوامل مصونیت از شرک ۱۵
  • عبرت: عوامل عبرت ۱
  • فرزند: ارزش دعا براى فرزند ۱۲; اهمیت دعا براى فرزند ۱۲; اهمیت سرنوشت فرزند ۱۲; دعا براى فرزند ۱۰
  • محمد(ص): فضایل محمد(ص) ۱۷
  • مک: احترام مکه ۳; امنیت مکه ۴; تاریخ مکه ۷; درخواست امنیت مکه ۲، ۳، ۵; شهر مکه ۷; فضیلت مکه ۴; مکه در دوران ابراهیم(ع) ۷
  • موحدان: نیازهاى معنوى موحدان ۱۵
  • نیازها: نیاز به امدادهاى خدا ۱۵
  • هدایت: زمینه هدایت ۱۱

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۳۰، ح ۳۱; نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۴۶، ح ۹۶.
  2. أمالى شیخ طوسى، ج ۱، ص ۳۸۸; نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۴۶، ح ۹۸.