الأنبياء ٩٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۳۲ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ حَرَامٌ‌ عَلَى‌ قَرْيَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ‌ لاَ يَرْجِعُونَ‌

ترجمه

و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند؛) آنها هرگز باز نخواهند گشت!

|و مردم شهرى كه آن را هلاك كرده‌ايم محال است بازگشتى داشته باشند
و بر [مردم‌] شهرى كه آن را هلاك كرده‌ايم، بازگشتشان [به دنيا] حرام است.
و اهل دیاری را که ما هلاک گردانیم دیگر زندگانی بر آنها حرام است و هرگز (به دنیا یا به ایمان) باز نخواهند گشت.
و بر [اهل] شهری که نابودشان کردیم، محال است که [در قیامت به سوی ما] باز نگردند.
و قريه‌اى را كه به هلاكت رسانده‌ايم محال است كه بازگشتى داشته باشند.
و بر اهل هر شهری که ما نابودش کردیم حرام است که بازگردند
و بر مردم شهرى كه آنها را هلاك كرديم حرام- ناشدنى- است كه [به اين دنيا] بازگردند [تا از كفر توبه كنند].
غیرممکن است که به سوی ما (برای حساب و کتاب) برنگردند مردمانی که آنان را (در جهان بر اثر کفر و ظلم) نابود کرده باشیم (و این که همان گونه که خود گمان می‌برند مرگ آخرین مرحله‌ی زندگی ایشان باشد).
و بر گروهی که هلاکشان کردیم، بی‌چون عدم بازگشتشان (در رجعت به دنیا) حرام است (که ناگزیر و ناگریز رجعت خواهند کرد).
و حرام است بر شهری که نابودش کردیم که آنان بازنمی گردند

There is a ban on the town that We had destroyed—that they will not return.
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ٩٤ آیه ٩٥ الأنبياء ٩٦
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حَرَامٌ»: ممتنع. غیرممکن. این واژه خبر مقدم و (أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ) تأویل به اسم مرفوع بوده و مبتدا است. برخی هم (حَرامٌ) را به معنی (واجِبٌ) دانسته‌اند و آیه را چنین معنی کرده‌اند: عدم بازگشت به دنیا برای مردمانی که آنان را به جرم گناهانشان نابود کرده‌ایم، واجب و قطعی است (نگا: مؤمنون / و .

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ حَرامٌ عَلى‌ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ «95»

و بر آبادى‌هايى كه آنها را (بخاطر فساد و گناه) هلاك نموديم، حرام است (كه باز گردند) آنان باز نمى‌گردند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ حَرامٌ عَلى‌ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ (95)

وَ حَرامٌ عَلى‌ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها: و ممتنع است بر اهل شهرى كه هلاك نموديم ايشان را. يا حكم فرموديم به هلاك آنان. يا ايشان را هلاك يافتيم.

أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ‌: بدرستى كه ايشان باز گردند.

در مجمع- مفسران را در اين آيه چند وجه است: 1- (لا مزيده) يعنى حرام است بر اهل قريه كه به عقوبت هلاك شده باشند آنكه به دنيا برگردند.

2- حرام به معنى واجب آمده در كلام عرب، يعنى واجب است بر اهل قريه‌اى كه هلاك يافته‌اند آنكه هرگز بازنگردند به دنيا. و اين تخويف است كفار مكه را كه اگر معذب شوند، رجوع نخواهند كرد به دنيا بعد از استيصال مانند غير

جلد 8 - صفحه 441

ايشان از امم مهلكه. 3- (لام علت باشد) يعنى حرام است بر اهل قريه‌اى كه هلاك شده‌اند به سبب گناهان، آنكه عملشان مقبول باشد به جهت آنكه بازنگردند، و توبه و انابه نتوانند كرد بعد از استيصال. 4- (لام اصلى) يعنى حرام و ممتنع است بر هالكان، يعنى نشايد كه رجوع نكنند بعد از ممات به حيات در نشأه آخرت، بلكه محشور خواهند شد براى مجازات.

محمد بن مسلم از حضرت باقر روايت نموده كه: كلّ قرية اهلكناها بعذاب فانّهم لا يرجعون‌ «1».

تبصره: آيه شريفه دال است بر صحت رجعت، چنانچه على بن ابراهيم قمى از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت نموده كه فرمودند: هر قريه‌اى كه هلاك فرموده باشد اهلش را به عذاب، برنمى‌گردند در رجعت‌ «2». پس اين آيه از اعظم دلالات است در رجعت، زيرا هيچكس از اهل اسلام منكر نيست كه مردم برمى‌گردند به قيامت، چه آنها كه به عذاب هلاك شده و چه آنها كه هلاك نشده‌اند. پس «لا يرجعون» در آيه و در فرمايش حضرت، مختص به رجعت است. و اما در قيامت بازگشت كنند تا آنكه داخل آتش شوند، و هيچ استبعادى ندارد از ثبوت رجعت، زيرا همينقدر كه دليل بر امتناع آن نيست وقوع آن ممكن باشد. و بو على سينا حكيم معروف گويد:

(كلّما قرع سمعك من غرائب الاوهام فذره فى بقعة الامكان ما لم يردك قاطع البرهان) هر چه به گوش تو خورد از غرائب اوهام، پس واگذار او را در بقعه امكان مادامى كه رد ننمايد آن را قاطع برهان.

ايضا بالاترين دليلها بر امكان چيزى، وقوع آن است، و در امم سابقه رجعت واقع شده، چنانچه آيات قرآنى اخبار فرمايد. از جمله قضيه هلاك شدن هفتاد نفر زمان حضرت موسى به صاعقه به جهت تقاضاى رؤيت حق، و زنده شدن آنان بعد از مردن كه‌ «ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ» «3». و همچنين قضيه عزير و


«1» مجمع البيان، ج 4، ص 62 و 63.

«2» تفسير برهان، ج 3، ص 71.

«3» سوره بقره، آيه 56.

جلد 8 - صفحه 442

ميراندن او صد سال و بعد زنده شدن او. و نيز جماعتى كه از طاعون فرار و به كنار شطى فرود آمدند، خطاب «موتوا» رسيد، تمام مردند، بعد مدتى به دعاى ارمياء پيغمبر زنده شدند. و بنا به فرمايش مأثوره نبوى صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: واقع شود در امت من آنچه در امم سابقه واقع شده. اما از اخبار قريب به دويست حديث از چهل راوى موثق در پنجاه كتاب معتبر مى‌باشد كه نقل آن موجب تطويل است، «1» و شخص سليم را يك دليل كافى و جاحد را هزاران برهان مكفى نخواهد بود، و مصدق آنكه مراد آيه رجعت به دنيا است آنكه: حق تعالى خروج يأجوج و مأجوج را در دنيا كه از علائم قيامت است غايت آيه مذكوره گردانيده.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ (91) إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (92) وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ (93) فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ (94) وَ حَرامٌ عَلى‌ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ (95)

حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (96)

ترجمه‌

- و ياد كن آنزن را كه نگهداشت عورت خود را پس دميديم در او از روح خود و گردانيديم او و پسرش را آيتى براى جهانيان‌

همانا اين ملّت شما است با آنكه ملّت يگانه است و من پروردگار شمايم پس بپرستيد مرا

و جدا نمودند كار دينشان را ميانشان تمامى باشند بسوى ما بازگشت كنندگان‌

پس كسيكه بجا آورد از كارهاى شايسته با آنكه اهل ايمان باشد پس نيست ناسپاسى مرسعيش را و همانا مائيم مر آنرا نويسندگان‌

و حرام است بر اهل بلدى كه هلاك نموديم آنها را براى آنكه آنها باز گشت نميكنند

تا وقتى كه باز شود سدّ يأجوج و مأجوج و آنها از هر بلندى ميشتابند.

تفسير

- خداوند در ذيل احوال انبياء مخصوصا خانواده حضرت زكريّا متذكّر حال مريم و فرزند برومندش عيسى عليهما السلام شد چون اين دو خانواده با يكديگر نسبت داشتند و حضرت عيسى پسر خاله حضرت يحيى بود و از اوصاف حضرت مريم ببزرگترين صفت كمال و جمال زن كه حفظ ناموس و عفّت و عصمت است اكتفاء فرمود با اشاره‌ئى بدو آيت و معجزه مشهوره در وجود آن دو چون عيسى عليه السّلام بدون پدر بدنيا آمد و در مهد، شهادت ببرائت ساحت مادرش از تهمت يهود داد و اين واقعه امر فوق العاده و كرامتى بود براى حضرت مريم و فرزندش حضرت عيسى با آنكه يك امر و واقعه مشهوره‌ئى بود لذا حاجت بتعبير از آن بآيتين كه صيغه تثنيه است نداشت و در خاتمه بيان فرمود قدر مشترك ميان دعوت تمام انبياء و اولياء خدا را كه آن توحيد و معاد، اصل دين اسلام و پيروى از سفراء خدا است باين تقريب كه اين ملّت و دين شما است كه يك ملّت و دين است ولى مردم هوا پرست مانند يهود و نصارى و مجوس بدلخواه خودشان امر مشتركى را تجزيه و تقسيم و پاره پاره و متفرّق نمودند و هر دسته‌ئى براى خودشان ملّت و طريقه و كيشى اختيار كردند و خود را بآن معرّفى نمودند و هر يك از آن فرق و ملل و تمامى آنها روز قيامت در پيشگاه ما حاضر خواهند شد و بپاداش اعمال خودشان خواهند رسيد پس هر كس اعمال صالحه‌ئى بجا آورده با آنكه مؤمن بخدا و روز جزا و وسائط فيض الهى باشد خداوند اجر او را ضايع نميكند و نميگذارد سعى و كوشش او هدر رود و از عمل او قدردانى خواهد فرمود و در صحيفه اعمالش نوشته و ثبت‌


جلد 3 صفحه 577

خواهد شد براى تدارك آن بثواب و نعيم بهشتى ولى آن ثواب و نعيم حرام و ممنوع است بر اهالى بلدى كه هلاك نموديم ما آنها را بعذاب دنيوى براى آنكه آنها ديگر بدنيا بر نميگردند تا احتمال داده شود كه عمل صالحى بجا آورند و مستحق ثواب شوند بلكه بهمين حال بر قرارند تا سدّ يأجوج و مأجوج منهدم شود كه از علائم بر پا شدن قيامت است و البتّه در آنروز خلق اولين و آخرين در پيشگاه الهى حاضر خواهند شد و بمقام لايق خود خواهند رسيد اين معنائى است كه بنظر حقير رسيده براى آيه پنجم كه مناسب با آيه قبل و بعد و خالى از خلل و اشكال است ولى حضرات مفسّرين بعضى گفته‌اند حرام است رجوع آنها بدنيا و بعضى گفته‌اند حرام است رجوع آنها بتوبه و بر اين دو تقدير لا زائده است و بعضى حرام را بمعناى واجب و حتم گرفته‌اند و بعضى گفته‌اند حرام است رجوع ننمودن آنها در روز جزا و در هر حال حرام را خبر انّهم لا يرجعون دانسته‌اند با آنكه زائده بودن لا خلاف اصل است خصوص در مقاميكه مأمون از اشتباه نيست و بودن حرام بمعناى واجب اگر ثابت باشد در لغت با آنكه نيست از زائده بودن لا بعيدتر است و همچنين است حتم اگر چه بهتر است از واجب و مصحّحى ميتوان براى آن فرض نمود ولى اين تركيب فى نفسه و بخودى خود حسنى ندارد چنانچه بر ارباب سليقه و ذوق ادبى پوشيده نيست و معناى اخير كه عبارت از حرمت رجوع ننمودن آنها در روز جزا باشد تخصيص بلا مخصّص و موجب لغويّت حتّى در صدر آيه بعد است چون تمام خلق بايد در روز جزا حاضر شوند اختصاص بآنها ندارد و ديگر تا فتح سدّ يأجوج و مأجوج معنى ندارد علاوه بر آنكه اين معنى مخالف است با اخبار مفسّره اين آيه كه رجوع را بمعناى باز گشت بدنيا و رجعت بآن گرفته‌اند و فتح سدّ يأجوج و مأجوج منتهاى اين رجوع ننمودن است نه منتهاى رجوع نمودن در روز جزاء كه مستفاد از حرمت و ممنوعيّت عدم رجوع در آنروز است بنابر معناى اخير و هيچيك از اين اشكالات بر معناى مختار وارد نيست با آنكه منطبق بر مفاد اخبار است و حاجت بتقديرى ندارد جز مبتدا براى حرام كه مستفاد از آيات سابقه و مؤيّد بساير آيات و اخبارى است كه دلالت دارد بر حرمت و ممنوعيّت نعيم بهشت بر كفّار و اضمار لام تعليل قبل از كلمه أنّ بقرائت مشهوره كه رايج است با تأييد آن بقرائت كسر كه‌


جلد 3 صفحه 578

محتاج باضمار نيست چون بعضى بكسر انّ قرائت نموده‌اند ولى مشهو أنّهم بفتح است در فقيه از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه در خطبه روز جمعه فرمود آيا نمى‌بينيد پيشينيان خود را كه باز گشت نميكنند و باز ماندگان را كه باقى نميمانند خدا فرموده‌ وَ حَرامٌ عَلى‌ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ‌ و قمّى ره از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه فرمودند هر بلدى كه هلاك كرد خداى عزّ و جلّ اهل آنرا بعذاب رجوع نميكنند در رجعت و در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر بلديكه هلاك كرد آنرا خدا بعذاب پس همانا آنها رجوع نميكنند و معلوم است كه مراد دنيا است و شرح انهدام سدّ اسكندر و باز شدن راه يأجوج و مأجوج پيش از صور اسرافيل بدنيا و اختلال امور مردم و بر پا شدن قيامت در سوره كهف گذشت ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ حَرام‌ٌ عَلي‌ قَريَةٍ أَهلَكناها أَنَّهُم‌ لا يَرجِعُون‌َ (95)

‌در‌ ترجمه‌ و تفسير ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ مفسّرين‌ اختلاف‌ كردند بعضي‌ كلمه ‌لا‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌لا‌ يرجعون‌ گفتند: زائده‌ ‌است‌ و معني‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ حرام‌ ‌است‌ ‌بر‌ ‌هر‌ اهل‌ قريه‌ ‌که‌ بعذاب‌ الهي‌ هلاك‌ شدند ‌اينکه‌ ‌که‌ برگردند ‌به‌ دنيا و زندگاني‌ كنند.

و ‌اينکه‌ قول‌ بعلاوه‌ ‌از‌ اينكه‌ مكرّر گفته‌ايم‌ كلمه زايده‌ ‌در‌ قرآن‌ نيست‌ خلاف‌ ظاهر قرآن‌ ‌است‌. زيرا تمام‌ اهل‌ عالم‌ مي‌دانند كسي‌ ‌که‌ مرد و هلاك‌ شد ديگر زنده‌ نمي‌شود و ‌اينکه‌ امر واضح‌ و روشن‌ ‌را‌ خداوند توضيح‌ واضح‌ نمي‌دهد.

و بعضي‌ گفتند: حرام‌ ‌در‌ اينجا بمعني‌ واجب‌ ‌است‌ ‌يعني‌ واجب‌ ‌است‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ رجوع‌ نكنند ‌در‌ دنيا. ‌اينکه‌ ‌هم‌ ‌در‌ اشكال‌ نظير سابق‌ ‌است‌.

بعضي‌ گفتند: حرام‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ ‌در‌ قيامت‌ رجوع‌ نكنند، البتّه‌ ‌در‌ قيامت‌ رجوع‌ مي‌كنند و ‌به‌ عذاب‌ قيامت‌ معذّب‌ مي‌شوند. ‌اينکه‌ ‌هم‌ ‌به‌ نظر تمام‌ نيست‌. زيرا رجوع‌ ‌در‌ قيامت‌ اختصاص‌ ‌به‌ اينها ندارد خلق‌ اوّلين‌ و آخرين‌ مؤمن‌ و كافر همه‌ رجوع‌ مي‌كنند و ‌به‌ پاداش‌ عمل‌ ‌خود‌ جزاء داده‌ مي‌شوند.

و آنچه‌ بنظر مي‌رسد ‌اينکه‌ آيه يكي‌ ‌از‌ ادلّه رجعت‌ ‌است‌ ‌که‌ ضروري‌ مذهب‌

جلد 13 - صفحه 242

شيعه‌ ‌است‌، و اخبار متواتره‌ بتواتر اجمالي‌ ‌بر‌ ‌او‌ قائم‌ ‌است‌ و ‌در‌ اخبار دارد: كساني‌ ‌که‌ ‌در‌ دوره رجعت‌ رجوع‌ ‌به‌ دنيا مي‌كنند:

«‌من‌ محّض‌ الايمان‌ محضا و ‌من‌ محّض‌ الكفر محضا»

‌تا‌ مؤمنين‌ خدمت‌ ائمّه طاهرين‌ ‌به‌ نعم‌ الهي‌ متنعّم‌ شوند، و كفّار ‌به‌ عقوبات‌ دنيوي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ انتقام‌ كشيده‌ شود.

‌اينکه‌ آيه شريفه‌ بيان‌ مي‌فرمايد ‌که‌ ‌آن‌ كفّار محض‌ ‌که‌ رجوع‌ مي‌كنند ‌در‌ دوره رجعت‌ كفّاري‌ هستند ‌که‌ بعذاب‌ الهي‌ هلاك‌ نشده‌ باشند و بمرگ‌ طبيعي‌ ‌از‌ دنيا رفته‌ باشند، و امّا كفّاري‌ ‌که‌ بعذاب‌ الهي‌ هلاك‌ شدند مثل‌ قوم‌ نوح‌ و هود و صالح‌ و لوط و شعيب‌ و فرعونيان‌ و اشباه‌ ‌آنها‌ ديگر ‌در‌ دوره رجعت‌ ‌بر‌ نمي‌گردند چون‌ عذاب‌ دنيوي‌ ‌را‌ درك‌ كرده‌اند فقط ‌در‌ قيامت‌ بازگشت‌ دارند ‌براي‌ عذاب‌ ‌آن‌ عالم‌، و ‌بر‌ طبق‌ ‌اينکه‌ معني‌ ‌هم‌ خبري‌ داريم‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ فرمود:

«‌کل‌ قرية اهلك‌ اللّه‌ اهلها بالعذاب‌ ‌لا‌ يرجعون‌ ‌في‌ الرجعة، فيرجعون‌ ‌من‌ محّض‌ الايمان‌ و غيرهم‌ ‌من‌ ‌لم‌ يهلكوا بالعذاب‌ و محّض‌ الكفر».

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 95)- کافران در آستانه رستاخیز: در آیه قبل سخن از «مؤمنان نیکو کار

ج3، ص189

و صالح العمل» بود و در این آیه، به افرادی اشاره می‌کند که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها که تا آخرین نفس به ضلالت و فساد ادامه می‌دهند، می‌فرماید: «و حرام است بر شهرهایی که آنها را (به جرم گناهانشان) نابود کردیم (به دنیا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلی قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ).

در حقیقت آنها کسانی هستند که بعد از مشاهده عذاب الهی، یا بعد از نابودی و رفتن به جهان برزخ، پرده‌های غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار می‌رود آرزو می‌کنند ای کاش برای جبران این همه خطاها بار دیگر به دنیا باز می‌گشتند ولی قرآن با صراحت می‌گوید: بازگشت آنها بکلی حرام، یعنی ممنوع است و راهی برای جبران باقی نمانده است.

نکات آیه

۱- عدم امکان بازگشت امت هاى هلاک شده به دنیا و تدارک اعمال خویش (و حرم على قریة أهلکنها أنّهم لایرجعون) برداشت یاد شده مبتنى بر این است که «حرام» خبر مقدم و مصدر مؤوّل (رجوع) در «أنّهم لایرجعون» مبتداى مؤخّر باشد. هم چنین «لا» در «لایرجعون» زایده و مقصود از رجوع، بازگشت به دنیا باشد.

۲- جوامع هلاک شده، آرزومند بازگشت به دنیا و تدارک اعمال خویش اند. (حرم على قریة أهلکنها أنّهم لایرجعون) اگر مراد از بازگشت، بازگشت به دنیا باشد; با توجه به تأکید خداوند (حرام... أنّهم لایرجعون) چنین استفاده مى شود که امت ها خواهان بازگشت بوده اند.

۳- حتمى بودن بازگشت امت هاى هلاک شده به سوى خدا براى مجازات در قیامت (کلٌّ إلینا رجعون ... و حرم على قریة أهلکنها أنّهم لایرجعون) برداشت یاد شده مبتنى بر این است که «حرام» خبر مقدم و مصدر مؤوّل (رجوع) در «أنّهم لایرجعون» مبتداى مؤخّر باشد و هم چنین «لا» در «لایرجعون» براى نفى و مقصود از رجوع به قرینه (کلٌّ إلینا راجعون) بازگشت به آخرت باشد; یعنى، بازنگشتن اقوام هلاک شده به آخرت، ممکن نیست; بلکه حتماً بازمى گردند.

۴- بازگشت از شرک و کفر (توبه) براى کافران و مشرکانى که هلاکتشان مقدر شده ممکن نیست. (و حرم على قریة أهلکنها أنّهم لایرجعون) برداشت یاد شده مبتنى بر این است که «لا» در «لایرجعون» زایده و مقصود از رجوع، بازگشت از کفر و شرک باشد.

موضوعات مرتبط

  • آرزوى: آرزوى بازگشت به دنیا ۲
  • امتها: آرزوهاى امتهاى هلاک شده ۲; بازگشت امتهاى هلاک شده ۱; توبه امتهاى هلاک شده ۴; کیفر اخروى امتهاى هلاک شده ۳
  • بازگشت به خدا: حتمیت بازگشت به خدا ۳
  • بازگشت به دنیا: استحاله بازگشت به دنیا ۱
  • توبه: توبه از شرک ۴; توبه از کفر ۴
  • عمل: جبران عمل ۱، ۲

منابع