الأنبياء ٧٨
کپی متن آیه |
---|
وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يَحْکُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِينَ |
ترجمه
الأنبياء ٧٧ | آیه ٧٨ | الأنبياء ٧٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَحْکُمَانِ»: قضاوت و داوری میکردند. «الْحَرْثِ»: زراعت. کشتزار. «نَفَشَتْ»: پخش و پراکنده شدند. در شب چریدند و مایه فساد و تباهی شدند. «شَاهِدِینَ»: گواهان و آگاهان. یادآوری: قصّه قضاوت بدین گونه بود که گوسفندان شخصی شبانه داخل کشتزار کسی شدند و مایه زیان و ضرری گشتند. داود گفت: گوسفندان در برابر ضرر و زیان وارده به کشاورز داده میشود، و سلیمان مخالف این رأی بود و گفت: کشاورز از فرآورده گوسفندان استفاده میکند بدان اندازه که خسارت دیده است سپس گوسفندان به صاحب خود برگردانده میشوند (نگا: المصحف المیسّر).
تفسیر
- آيات ۷۸ - ۹۱ سوره انبياء
- بررسى عقلى اين كه حكم سليمان و داود، حكم واحد و مصون از خطا بوده است
- تأييد مطلب، با روايات شیعه و اهل سنّت
- معناى تسخير كوه ها و مرغ ها با داود «ع»
- مقصود از جريان باد به امر سليمان «ع»، به سوى سرزمين شام
- داستان يونس «ع» و مناجات او در شکم ماهی
- بحث روايتى: (روایاتی پیرامون آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ «78»
و داود و سليمان (را ياد كن) آن هنگام كه درباره كشتزارى كه گوسفندان قوم، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه ساخته بودند) داورى مىكردند و ما شاهد داورى آنان بوديم.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ (78)
وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ: و ياد كن اى پيغمبر داود و سليمان را كه عطا فرموديم ايشان را حكم و علم. إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ: چون حكم كردند در كشتزار.
إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ: زمانى كه چرا نمود در آن زرع گوسفندان قوم و فاسد كرد آن را در شب. وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ: و بوديم ما مر حكم ايشان را گواهان، يعنى به حكم ايشان عالم بوديم و چيزى از علم ما پنهان نشد.
شرح واقعه: على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده فرمود: در بنى اسرائيل مردى تاكستانى داشت، چريدند به شب در آن گوسفندان شخص ديگر، و شكستند و فاسد نمودند آن را. پس آمد صاحب باغ نزد حضرت داود عليه السلام به داورى به صاحب گوسفند. داود عليه السلام فرمود: برويد نزد حضرت سليمان تا حكم نمايد بين شما؛ آمدند نزد حضرت سليمان، بعد از عرض حال حضرت فرمود: اگر گوسفند، اصل و فرع زرع را خورده، پس بر صاحب گوسفند است اينكه دفع كند به صاحب زرع؛ گوسفندان و آنچه در
«1» بحار الانوار، ج 11، ص 320، روايت 25.
جلد 8 - صفحه 421
شكم آنها است. و اگر فرع را از بين برده و اصل باقى است، دفع كند بچههاى گوسفندان را به صاحب زرع. و اين حكم داود بود و جز اين نيست كه خواست بشناساند بنى اسرائيل را كه حضرت سليمان وصى او است بعد از او، و اختلاف در حكم ننمودند، و اگر اختلاف داشت حكم آن دو هر آينه مىفرمود «و كنّا لحكمهما شاهدين» «1».
روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام- خلاصهاش آنكه: خداوند وحى فرمود به داود عليه السلام اتخاذ نما وصى براى خود، زيرا در علم ازلى من گذشته مبعوث نفرمايم پيغمبرى را مگر براى او وصى باشد از اهلش. و داود را اولاد بسيار و در آنها غلامى بود كه مادرش نزد داود بود گفت: هر آينه پسر من باشد. چندى نگذشت دو نفر مخاصم گوسفند و زرع آمدند، وحى شد به داود:
اولاد خود را جمع نما، هر كه حكم صواب را در قضيه نمايد او وصى تو باشد.
سليمان پرسيد: چه وقت گوسفند داخل زرع شده؟ گفت: شب. فرمود: حكم نمايم بر تو اى صاحب گوسفند به اولاد گوسفندان و پشم آنان در اين سال كه به صاحب زرع دهى. داود پرسيد: چگونه حكم به گوسفندان ننمودى و حال آن كه علماء بنى اسرائيل حكم كردند كه قيمت زرع، قيمت گوسفندان است؟ سليمان گفت: زرع از اصل قطع نشده، حمل بار آن خورده شده، و آن عايد شود در سال بعد. حق تعالى وحى فرمود: حكم، حكم حضرت سليمان عليه السلام است «2».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (77) وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ (79) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80)
ترجمه
و نوح را هنگاميكه خواند ما را از پيش پس اجابت نموديم او را و نجات داديم او و كسانش را از اندوه بزرگ
و يارى نموديم او را از ميان گروه آنچنانى كه تكذيب نمودند آيتهاى ما را همانا آنها بودند گروه بدى پس غرق كرديم آنها را تمامى
و داود و سليمان را هنگامى كه حكم ميكردند در كشتزار وقتى كه چريد شب در آن گوسفند قوم و بوديم مرحكم ايشانرا دانايان
پس فهمانديم آنرا بسليمان و هر يك را داديم فرمان و دانش و رام نموديم با داود كوهها را كه تسبيح ميكردند و پرندگانرا و هستيم كاركنان
و آموختيم باو ساختن لباس جنگ را براى شما تا نگهدارد شما را از آسيب كارزارتان پس آيا شمائيد شكر گذاران.
تفسير
- خداوند متعال حضرت نوح را هم مشمول عنايات خاصه خود قرار داد وقتى كه خواند پروردگار خود را براى هلاك قوم و نجات خودش كه تفصيل آن در سوره هود گذشت و در سوره نوح بيايد انشاء اللّه تعالى و خداوند اجابت فرمود و نجات داد او و اتباعش را از اذيّت و آزار مردم و از طوفان عالمگير و او را مخصوص بنصرت خود قرار داد از ميان قومش و كشيد انتقام او را از كسانيكه تكذيب نمودند آيات الهى را و آنها بد مردمى بودند و خداوند تمامى را غرق فرمود و بنابراين كلمه من در من القوم الّذين كذّبوا بظاهر خود باقى است و بعضى من را بمعناى على دانستهاند و بنظر حقير لطفى ندارد چون نصرت او بمنع از آزار و كشيدن انتقام او از آنها بود نه بقهر و غلبه بر آنها و خداوند حضرت داود و حضرت سليمان پسرش را هم مخصوص بألطاف خود فرمود وقتى كه حكم كردند در باب
جلد 3 صفحه 566
تلف زراعت و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و خلاصه مستفاد از روايات متعدده راجع باين قضيّه كه وجه جمع بين آنها است بنظر حقير آنستكه حضرت داود ميخواست از ميان فرزندان خود وصىّ براى خويش تعيين فرمايد و منتظر وحى الهى بود چون اختيار آن با خدا است و براى آنحضرت پسرى بود از زنى كه خواهش نموده بود كه آنوصى پسر او باشد و حضرت هم بآنزن علاقهمند بود و ميخواست اجابت نمايد ملتمس او را ولى نميخواست بىاذن خدا باشد لذا بآنحضرت وحى شد كه تعجيل مكن و منتظر فرمان باش ناگاه دو نفر براى محاكمه نزد آنحضرت آمدند كه گوسفند يكى از آندو شب وارد مزرعه ديگرى شده بود و درخت انگور او را كه خوشه آن آشكار و بسته شده بود خورده بود و تا آنزمان در بين علماء بنى اسرائيل معمول بود كه در چنين موردى حكم مينمودند كه گوسفند از آن صاحب درخت باشد چون حراست زرع در روز بعهده زارع و حفاظت گوسفند در شب بعهده راعى است لذا حضرت داود هم بناء حكم حكّام را در آنمورد اعلام فرمود و حضرت سليمان بالهام الهى عرضه داشت كه اين حكم بطور كلّى عادلانه نيست بلكه در صورتى است كه اصل درخت را خورده باشد و قيمت آن برابر با قيمت گوسفند باشد ولى اينجا اصل درخت باقى است و حكم بعدل آنست كه منافع گوسفند از قبيل پشم و شير و ولد از آن صاحب درخت باشد و تربيت درخت بعهده صاحب گوسفند تا بحال اوّلش در آتيه عود نمايد و مال هر كس بمالكش مسترد گردد و حضرت داود هم تصديق نمود و بر طبق آن حكم كرد و آنزن و ساير مردم دانستند كه لايق براى وصايت حضرت سليمان است نه پسر ديگر و نه مردم اجنبى و بنابراين حكم هر دو يكى بوده نهايت آنكه قبلا بحث علمى شده براى ظهور كمال و بروز علم و لياقت حضرت سليمان براى منصب وصايت و حكومت و ديگر حاجت بقائل شدن نسخ در حكم دو پيغمبر در يك مورد يا جواز صدور حكم بر طبق نظر و اجتهاد از دو پيغمبر بر خلاف يكديگر و خطاى حضرت داود العياذ باللّه در حكم كه مفسّرين عامّه و خاصه ذكر نمودهاند نيست با آنكه در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام تصريح شده كه آندو اختلاف در حكم نداشتند حضرت داود هم حكمش همان حكم حضرت سليمان بود نهايت آنكه ميخواست وصى خود را
جلد 3 صفحه 567
به بنى اسرائيل بشناساند و اگر اختلاف در حكم داشتند خدا ميفرمود كنّا لحكمهما شاهدين و در روايت فقيه از امام باقر عليه السّلام آنحضرت فرموده جز اين نبود كه آندو مباحثه نمودند و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و در ظاهر قرآن هم ذكرى از اختلاف در حكم نيست نميدانيم اهل سنّت اين نقائص را براى انبياء از كجا پيدا ميكنند و تعجّب از مفسرين ما است كه چرندهاى اينها را ذكر مينمايند با آنكه ميدانند باطل محو ميشود بمحو ميشود ذكرش در هر حال حقير از جادّه خارج نشوم گفتهاند ضمير جمع در حكمهم راجع بدو حاكم و دو محكوم است و اضافه حكم بمحكوم عليه هم مانعى ندارد يا باعتبار آنستكه لفظ جمع برد و نفر هم اطلاق ميشود و بنظر حقير راجع بحكّام حقّ است كه انبياء باشند و بقرينه مقام استفاده ميشود و اينكه لحكمهما نفرموده شايد براى اين نكته است كه حكم خدا يكى است اگر چه حكّام كه انبيائند متعدّدند و خداوند شاهد و ناظر بأحكام ايشان است و نميگذارد خطا كنند و اختلاف در احكامشان روى دهد چنانچه در ذيل روايت قمّى ره اشاره به اين معنى شده بود و شايد لفظ حديث حكميهما بوده بصيغه تثنيه و در نسخه تصحيف روى داده باشد و بنابراين معنى واضح است و تفهيم در كلام خدا متفرّع شده بر مباحثه و مناظره و ذكر دو حكم و شهود آن در پيشگاه الهى و ضمير در ففهّمناها راجع بحكومت حقّه و حقّ مسئله است و اگر چنان بود كه حضرات گفتهاند بايد متفرّع بر حكم حضرت داود شود نه بر حكم هر دو پس ظاهر قرآن هم با وجه جمع بين روايات منطبق است و در نفحات بعد از نقل روايات باب و تصديق بصراحت عدّهئى از آنها در اتّحاد حكم قائل بلزوم طرح آنها شده براى مخالفت با ظاهر كتاب با آنكه به بيان سابق ظاهر مخالفى وجود ندارد و بر فرض وجود، اخبار در مقام تفسير و شرح كلام الهى است و آنكه گفتهاند اخبار مخالف با ظاهر كتاب را بايد قبول ننمود در صورت تعارض است و دليل مفسّر و شارح كه ناظر بمفاد دليل ديگر است حاكم است و بين حاكم و محكوم و مفسّر و مفسّر تعارضى نيست و بر فرض وقوع تعارض بين روايات ما دستور عمل نمودن بروايت مخالف با عامّه است و روايات آنها همانستكه در نفحات و غيره ذكر شده و بهتر آنستكه نقل نشود و با ملاحظه وجه جمع مذكور تعارضى بين روايات ما باقى نميماند تا محتاج بترجيح شويم و بر فرض
جلد 3 صفحه 568
احتياج قول باتفاق آن دو پيغمبر در حكم متعيّن است چون روايات آنها دلالت بر تعدّد حكم و اختلاف آن دو دارد و بايد اخذ بروايات مخالفه با آنها شود و شايد براى رفع اين توهمات باشد كه خداوند با آنكه ذكر احوال اين انبيا را عطف فرموده بذكر حضرت لوط و مقتضاى عطف آنستكه باينها هم حكم و علم داده شده باشد با وجود اين بعد از ذكر اين دو پيغمبر فرموده و كلّا آتينا حكما و علما يعنى و هر يك از آن دو يا هر يك از انبياء سابق الذكر را حكومت و دانش داديم تا معلوم شود حكم آنها بوحى الهى و دانش ايشان بالهام غيبى است و خطا و جهل مركّب در آن راه ندارد و گفتهاند حضرت سليمان در وقت حكم يازده ساله بوده و يكى از الطاف بزرگ الهى نسبت بحضرت داود آن بود كه خداوند صوت و آهنگ دلربائى باو عنايت فرموده بود كه وقتى در كوهسارها بتلاوت زبور و ذكر خدا مشغول ميشد مرغان خوش الحان هوا گرد سر آنحضرت جمع ميشدند و به تبع او نغمه سرائى مينمودند و كوهها جواب گوئى ميكردند و اين منظره عجيب و بسيار فرحناك و نشاط آورى بود براى تماشائيان و چون حضرت در اينحال سير ميفرمود بر جمال و جلال آنمنظر افزوده ميشد و در نظر جلوه ميكرد كه كوهسار و احجار و اشجار و مرغان شاخسار آنها با آنحضرت متحرّك و مترنّمند و اين تسبيح و تقديس تبعى از كوهها و پرندگان تسخير الهى آنها بود براى او و شايد واقعا هم كوهها با آن حضرت سير ميكردند و اين معجزهئى براى آنحضرت بوده چنانچه بعضى گفتهاند و بنابراين يسبّحن مأخوذ از سباحت و بمعناى سير است و مؤيّد اينمعنى است روايت احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام كه يهودىاى بحضرت عرض كرد كه داود بر خطائى كه از او سرزده بود بقدرى گريست كه كوهها با او سير كردند براى ترس او و آن حضرت هم تصديق نمود ولى ظاهرا تسبيح بهمان معناى تنزيه و تقديس است و باب تفعيل از سباحت بمعناى شناورى معلوم نيست آمده باشد تا از آن سير اراده شود چنانچه در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت داود از شهر خارج ميشد و زبور ميخواند و چون مشغول تلاوت ميشد باقى نميماند كوه و سنگ و پرندهئى مگر آنكه جواب گوئى ميكردند از او و در مناقب از حضرت سجاد روايت نموده كه آنحضرت دو ركعت نماز خواند و تسبيح فرمود در سجودش پس باقى نماند درختى
جلد 3 صفحه 569
و سنگ ريزهئى مگر آنكه تسبيح نمودند با او و بنظر حقير همان معناى مذكور كه مستفاد از روايت اكمال است احسن و اظهر است و آن دو روايت ديگر هم منافات با آن ندارد و مقصود اثبات معجز نيست بلكه منظور بيان صفت كمال و جلال مخصوصى است براى آنحضرت كه بمنزله معجزه است از قبيل سايه نداشتن پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر حال اين قبيل افعال و الطاف خاصّه از خداوند نسبت به بندگان خاص خود مورد تعجّب نبوده و نيست و تقديم يسبّحن بر طير براى دفع توهم اختصاص تسبيح بآنها است با آنكه عمده مقصود نسبت آن بجبال است كه جمادند و از آن اعجب است و نيز خداوند باو تعليم فرمود ساختن زره را كه لباس جنگ است براى مردم تا حفظ كند آنها را از آسيبهاى وارده در روز مصاف و بايد مردم شكر گذار باشند از نعم الهيّه كه واصل بآنها و انبياء شده چون انعام بر انبياء عليهم السلام انعام بر امم است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود خداوند بداود عليه السّلام وحى فرمود كه تو خوب بندهئى بودى اگر از بيت المال ارتزاق نمينمودى و بى كسب و كار نبودى پس حضرت داود چهل روز گريه كرد تا خداوند وحى فرمود به آهن كه نرم شو در دست بنده من داود پس نرم شد براى او آهن و در هر روز يك زره ساخت و فروخت بهزار درهم تا سيصد و شصت زره ساخت و فروخت و سيصد و شصت هزار درهم كسب نمود و مستغنى شد و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بالهام الهى اين صنعت را نمود و بيادگار از او برقرار ماند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ داوُدَ وَ سُلَيمانَ إِذ يَحكُمانِ فِي الحَرثِ إِذ نَفَشَت فِيهِ غَنَمُ القَومِ وَ كُنّا لِحُكمِهِم شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمناها سُلَيمانَ وَ كُلاًّ آتَينا حُكماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ وَ الطَّيرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ (79)
و داود و سليمان زماني که حكم نمودند در مزرعه که شبانه گوسفندان قوم حمله كردند بر زراعتهاي مزرعه و فاسد كردند آنها را، و بوديم ما براي حكم آنها از شاهدين، پس فهمانيديم مزارع را سليمان را و هر دو را داديم حكم و علم را.
اينکه آيه شريفه از مشكلات آيات است حتي در اخبار بسياري از ائمه اطهار سؤال از تفسير آن كردهاند، و تو هم كردهاند که حكم حضرت داود مخالف و منافي با حكم حضرت سليمان بوده، و ائمه عليهم السلام جواب شبهه آنها را بيان فرمودهاند.
و توضيح كلام مستفاد از مجموع اخبار اينکه است که صاحب مزرعه با صاحب اغنام منازعه داشتند که شبانه گوسفندان حمله به مزرعه كردند و زرع آن را از بين بردند. آيا صاحب اغنام ضامن است و ضمانش چه نحوه است!- بر طبق شرايع
جلد 13 - صفحه 219
سابقه نظر به اينكه حفظ زراعت در روز در عهده صاحب زرع است، و حفظ اغنام در شب در عهده صاحب اغنام است. و چون شب بوده به قرينه كلمه نفشت لذا صاحب اغنام ضامن است، و ضمان او اگر زرع بكلي از بين رفته اغنام را بايد به صاحب زرع بدهد چنانچه داود حكم فرمود و مسأله را ارجاع فرمود به سليمان براي اينكه بدانند سليمان هم داراي مقام نبوت و وصايت هست که گفتند: قبل از بلوغ به مقام رسالت رسيد مثل عيسي و يحيي، و مثل حضرت جواد و حضرت هادي و حضرت بقية اللّه (عج) که قبل از بلوغ به مسند امامت نائل شدند، و حضرت سليمان هم مخالف حضرت داود حكم نفرمود بلكه توضيح او را فرمود به اصطلاح تقييد بعد از اطلاق بوده که اگر زرع بكلي از ريشه كنده شده که ديگر نميرويد بايد اغنام را به او بدهد، و اگر فقط سبز آن را که روئيده شده اغنام خوردهاند آنچه در شكم اغنام است از بچه و شير آنها. اينکه تفصيل در مقابل اجمال، و تقييد در مقابل اطلاق است و هر دو بر حسب احكام شرعيه شرايع قبل صحيح و بجا بوده.
لكن در شريعت اسلام ضمان در اينکه نوع موارد قيمي است بايد زرع را در موقع سبز بودن قيمت كنند و در حال فساد هم قيمت كنند تفاوت قيمت را ضامن است اگر تقصير با صاحب اغنام باشد، و اگر تقصير و كوتاهي نكرده ضماني نيست. پس از اينکه توضيح در مقام تفسير بر آئيم.
(وَ داوُدَ وَ سُلَيمانَ) عطف به انبياء سابق.
(إِذ يَحكُمانِ فِي الحَرثِ): حرث كشتزار است، و مراد از يحكمان حكم حضرت داود که بطور مطلق بوده که اغنام را بايد به صاحب حرث بدهد، و حكم سليمان بود که تفصيل داد پس از ارجاع داود به سليمان.
(إِذ نَفَشَت فِيهِ): يعني شبانه در آن حرث آمدند.
(غَنَمُ القَومِ): گوسفندان قوم و زرع او را خوردند.
جلد 13 - صفحه 220
(وَ كُنّا لِحُكمِهِم شاهِدِينَ): ذكر جمع در ضمير هم با اينکه که داود و سليمان دو نفر بودند بعضي گفتند: اقل جمع دو است مثل: «فَإِن كانَ لَهُ إِخوَةٌ» نساء آيه 12. که شامل دو برادر ميشود. لكن مراد جمع بين حاكم و محكوم له و محكوم عليه است و خداوند بر همه چيز شاهد و ناظر و خبير و بصير و عليم است.
(فَفَهَّمناها سُلَيمانَ): که بيان تفصيل در مسأله فرمود و توضيح فرمايش داود که بطور مجمل بود.
(وَ كُلًّا آتَينا حُكماً وَ عِلماً): هر دو بحكم الهي و وحي پروردگار و دستور الهي بود.
وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ وَ الطَّيرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ و مسخر كرديم با داود كوهها را که تسبيح ميكردند و پرندهها را، و بوديم ما قادر و توانا بر اينکه امور.
(وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ): مكرر گفتهايم که در آيات بسيار و اخبار اهل بيت دارد و استفاده ميشود که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حيوانات و خورشيد و ماه و ستارگان و آسمان و زمين داراي عقل و شعور و معرفت هستند و تسبيح و تمجيد و سجده و عبادت دارند: «وَ إِن مِن شَيءٍ إِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لكِن لا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم» اسراء آيه 46. «وَ النَّجمُ وَ الشَّجَرُ يَسجُدانِ» الرحمن آيه 5 «أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ الطَّيرُ صَافّاتٍ كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ» نور آيه 41 «يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ». حشر آيه 24 يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ» جمعه آيه 1. «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ» صف آيه 1. الي غير ذلک از آيات. سنگ ريزه در كف مبارك رسول
جلد 13 - صفحه 221
و سوسمار شهادت به توحيد و رسالت دادند، مورچه در سوره نمل و هدهد در مورد سليمان.
«قالَت نَملَةٌ يا أَيُّهَا النَّملُ ادخُلُوا مَساكِنَكُم ... الايه» و هدهد گفت:
«إِنِّي وَجَدتُ امرَأَةً تَملِكُهُم ... الايه» و غير اينها. و با اينکه تصريحات جاي تأويل و ترديد نيست فقط معجزه حضرت داود اينکه بود که صداي جبال و طيور را ميشنيدند که با داود تسبيح ميكنند و همين است معناي تسخير.
(يُسَبِّحنَ وَ الطَّيرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ): فعل الهي آن است که چنين معجزهاي به داود عنايت فرمود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 78)- قضاوت داود و سلیمان: در تعقیب سر گذشتهای مربوط به موسی و هارون و ابراهیم و نوح و لوط در اینجا به بخشی از زندگی داود و سلیمان اشاره میکند، و در آغاز اشاره سر بستهای به ماجرای یک قضاوت و داوری که از ناحیه داود و سلیمان صورت گرفت دارد.
میفرماید: «و داود و سلیمان را به یاد آر، هنگامی که در باره کشتزاری قضاوت میکردند که گوسفندان قوم شبانه آن را چریده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حکم آنها بودیم» (وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ).
داستان بدین قرار بود که: گله گوسفندانی شبانه به تاکستانی وارد میشوند، و برگها و خوشههای انگور را خورده و ضایع میکنند، صاحب باغ شکایت نزد داود میبرد، داود حکم میدهد که در برابر این خسارت بزرگ باید تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سلیمان که در آن زمان کودک بود به پدر میگوید: ای پیامبر بزرگ خدا! این حکم را تغییر ده و تعدیل کن! پدر میگوید: چگونه؟
در پاسخ میگوید: گوسفندان باید با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شیر و پشمشان استفاده کند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بکوشد هنگامی که باغ به حال اول باز گشت به صاحبش تحویل داده میشود، و گوسفندان نیز به صاحبش بر میگردد- و خداوند طبق آیه بعد حکم
ج3، ص183
سلیمان را تأیید کرد.
نکات آیه
۱- داستان داوود و سلیمان، شایسته یاد و یادآورى است. (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث ) برداشت یاد شده مبتنى براین است که «داود» مفعولٌ به براى فعل مقدرى، چون «اذکر» باشد (البته با حذف مضافى مانند «خبر»); یعنى، به یاد آور خبر داوود و سلیمان را.
۲- داورى داوود و سلیمان(ع)، در باره کشتزار چراشده در شبان گاه به وسیله گوسفندان مردم (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم ) «نفش» به معناى چریدن حیوان در شب، بدون چوپان و یا بى اطلاع وى است.
۳- داوود و سلیمان(ع)، در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان، به مشورت پرداختند. (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم ) برداشت یاد شده بدین احتمال است که «یحکمان» با صیغه تثنیه، اشاره به مشورت داوود و سلیمان داشته باشد، چه این که حکم هر یک به صورت استقلالى در یک واقعه، بعید به نظر مى رسد.
۴- مشورت در امر قضاوت، امرى است پسندیده و شایسته. (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث ... و کنّا لحکمهم شهدین )
۵- داوود و سلیمان(ع)، در تطبیق و چگونگى پیاده کردن حکم خدا در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان، اختلاف نظر داشتند. (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم و کنّا لحکمهم شهدین) نوع مفسران برآنند که «ففهّمناها» مى رساند که خداوند نظر سلیمان را تأیید کرد. از سوى دیگر، جمله هاى «کنّا لحکمهم شاهدین» و «و کلاًّ آتینا حکماً و علماً» مى فهماند که نظر هر دو براساس نظارت، حکم و علم الهى بوده است. جمع میان این دو سخن، به این است که بگوییم: اختلاف آن دو در حکم الهى نبود; بلکه در تطبیق و چگونگى پیاده کردن آن بود.
۶- قضاوت داوود و سلیمان(ع)، مورد نظارت و تأیید خداوند بود. (و کنّا لحکمهم شهدین ) ضمیر «حکمهم» به داوود و سلیمان بازمى گردد. بنابراین ذکر شهادت خداوند نسبت به حکم این دو، اشاره به تأیید آن دارد.
۷- داوود و سلیمان(ع)، از مقام قضاوت در میان مردم عصرخویش برخوردار بودند. (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث )
روایات و احادیث
۸- «عن أبى جعفر(ع) فى قول اللّه تبارک و تعالى: «داود و سلیمان إذ یحکمان فى الحرث...» قال لم یحکما إنّما کانا یتناظران ففهّمها سلیمان...; از امام باقر(ع) در باره قول خداى - تبارک و تعالى - «و داوود و سلیمان إذ یحکمان فى الحرث...» روایت شده که فرمود: داوود و سلیمان(ع) داورى نکردند، تنها مشغول مناظره بودند که خدا حکم واقعه را به سلیمان تفهیم کرد».[۱]
۹- «أحمدبن عمرالحلبى قال: سألت أباالحسن(ع) عن قول اللّه عزّوجلّ : «و داود و سلیمان إذ یحکمان فى الحرث» قال: کان حکم داوود(ع) رقاب الغنم، و الذى فهّم اللّه عزّوجلّ سلیمان(ع) أن احکم لصاحب الحرث باللبن و الصوف ذلک العام کلّه; احمدبن عمر حلبى گوید: از امام ابى الحسن(ع) در باره سخن خداوند عزّوجلّ «و داود و سلیمان إذ یحکمان فى الحرث» سؤال کردم، فرمود: حکم داوود(ع) دادن گوسفندان به صاحب زراعت بود و چیزى را که خداوند به سلیمان فهماند، این بود که براى صاحب زراعت حکم کن تا شیر و پشم گوسفندان در کلّ آن سال براى او باشد».[۲]
۱۰- «عن أبى عبداللّه(ع) قال: کان فى بنى اسرائیل رجل له کرم و نفشت فیه غنم رجل آخر باللیل و قضمته و أفسدته فجاء صاحب الکرم إلى داود فاستعدى على صاحب الغنم فقال داود(ع): إذهبا إلى سلیمان(ع) لیحکم بینکما فذهبا إلیه فقال: سلیمان إن کانت الغنم أکلت الأصل و الفرع فعلى صاحب الغنم أن یدفع إلى صاحب الکرم الغنم و ما فى بطنها و إن کانت ذهبت بالفرع و لم تذهب بالأصل فإنّه یدفع ولدها إلى صاحب الکرم و کان هذا حکم داود...; از امام صادق(ع) روایت شده: مردى از بنى اسرائیل داراى تاکستانى بود، گوسفندان فردى شبان گاه وارد آن شدند و آن را خوردند و تباه کردند ... صاحب تاکستان از صاحب گوسفندان نزد داوود شکایت برد، او گفت: نزد سلیمان بروید تا میان شما داورى کند. پس نزد سلیمان رفتند، وى گفت: اگر گوسفند اصل و فرع تاک را خورده، پس بر صاحب گوسفند است که باید گوسفند و بچه در شکم او را به صاحب تاک بدهد و اگر فرع درخت را خورده و اصل درخت باقى است، بچه گوسفند را به صاحب تاکستان بدهد و نظر داوود هم همین بود...».[۳]
۱۱- «عن أبى عبداللّه(ع) (فى) قول اللّه عزّوجلّ: «و داود و سلیمان إذ یحکمان فى الحرث» ... قال: إنّه کان أوحى اللّه عزّوجلّ إلى النبیین قبل داود إلى أن بعث اللّه داود(ع) أى غنم نفشت فى الحرث فلصاحب الحرث رقاب الغنم ... فحکم داود(ع) بما حکمت به الأنبیاء(ع) من قبله و أوحى اللّه عزّوجلّ إلى سلیمان(ع) أى غنم نفشت فى الزرع فلیس لصاحب الزرع إلاّ ما خرج من بطونها و کذلک جرت السنّة بعد سلیمان»; از امام صادق(ع) [در باره] قول خداى عزّوجلّ «و داود و سلیمان إذ یحکمان فى الحرث» روایت شده ... که فرمود: همانا خداى عزّوجلّ به پیامبران قبل از داوود - تا زمانى که او را برانگیخت - وحى نموده بود که هر گوسفندى شبانه وارد زراعتى شود، براى صاحب زراعت است که آن گوسفند را به تملک خود درآورد ... پس داوود به همان حکم پیامبران پیش از خودحکم داد و خداى عزّوجلّ به سلیمان وحى نمود: هر گوسفندى که شبانه وارد زراعتى شود، صاحب زراعت حقى ندارد; مگر به چیزى (بچه اى) که از شکم آن بیرون مى آید و بعد از سلیمان همین سنت جریان داشت...».[۴]
موضوعات مرتبط
- خدا: نظارت خدا ۶
- داود(ع): اختلاف داود(ع) و سلیمان(ع) ۵; زیان کشتزار قصه داود(ع) ۵; قصه داود(ع) ۲ ،۹ ۱۰ ۱۱; کشتزار قصه داود(ع) ۲، ۳، ۹، ۱۰، ۱۱; قضاوت داود(ع) ۲، ۵، ۷، ۸، ۹، ۱۰; مبانى قضاوت داود(ع) ۱۱; مقامات داود(ع) ۷; مناظره داود(ع) با سلیمان(ع) ۸; ناظر قضاوت داود(ع) ۶
- ذکر: ذکر قصه داود(ع) ۱; ذکر قصه سلیمان(ع) ۱
- سلیمان(ع): زیان کشتزار قصه سلیمان(ع) ۵; قصه سلیمان(ع) ۲، ۹، ۱۰، ۱۱; قضاوت سلیمان(ع) ۲، ۵، ۷، ۸، ۹، ۱۰; کشتزار قصه سلیمان(ع) ۲، ۳ ; مبانى قضاوت سلیمان(ع) ۱۱; مشورت سلیمان(ع) با داود(ع) ۳; مقامات سلیمان(ع) ۷; ناظر قضاوت سلیمان(ع) ۶
- عمل: عمل ناپسند ۴
- قضاوت: آداب قضاوت ۴; مشورت در قضاوت ۴
منابع