الأنبياء ٧٩
کپی متن آیه |
---|
فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَ کُلاًّ آتَيْنَا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ کُنَّا فَاعِلِينَ |
ترجمه
الأنبياء ٧٨ | آیه ٧٩ | الأنبياء ٨٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَهَّمْنَاهَا»: قضاوت و داوری تعلیم و تفهیم کردیم. مرجع (ها) (حُکُومَة) به معنی داوری مفهوم از سیاق است. «سَخَّرْنا ...»: (نگا: رعد / و ، إسراء / ، حجّ / ، سبأ / ). «وَ سَخَّرْنَا مَعَ ...»: مراد همآوائی و همصدائی همه چیزهائی است که دور و بر داود بودند در عبادت و پرستش، به زبان حال یا قال.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۷۸ - ۹۱ سوره انبياء
- بررسى عقلى اين كه حكم سليمان و داود، حكم واحد و مصون از خطا بوده است
- تأييد مطلب، با روايات شیعه و اهل سنّت
- معناى تسخير كوه ها و مرغ ها با داود «ع»
- مقصود از جريان باد به امر سليمان «ع»، به سوى سرزمين شام
- داستان يونس «ع» و مناجات او در شکم ماهی
- بحث روايتى: (روایاتی پیرامون آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ «79»
پس ما آن (حكم حقّ) را به سليمان تفهيم كرديم و ما به هر يك از آنها، فرزانگى و دانش داديم، و كوهها را رام داود ساختيم (بطورى كه آنها) و پرندگان (با او) تسبيح مىگفتند، و ما انجام دهندهى اين كارها بوديم.
نکته ها
آنچه از روايات و تفاسير، پيرامون ماجراى مطرح در اين آيه بدست مىآيد اين است كه:
گوسفندانى شبانه وارد تاكستان شخصى مىشوند و آن را ضايع و خراب مىكنند، صاحب درختان انگور، شكايت به نزد داود عليه السلام مىبرد، و حضرت براى جبران خسارت، حكم به تحويل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ مىكند، امّا فرزند ايشان، سليمان، راه حلّ ديگرى به پدر پيشنهاد مىدهد و آن اينكه گوسفندان در اختيار شاكى قرار گيرد تا او از منافع آنها استفاده كند و باغ به صاحب گوسفندان تحويل گردد تا او به ترميم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت، هر يك مال اصلى خود را باز پس گيرند. «1»
بديهى است كه هر دو پيامبر بدنبال راهى براى جبران خسارت بودند، ليكن پدر (داود عليه السلام)
«1». الفقيه، ج 3، ص 57.
جلد 5 - صفحه 479
آن را در تحويل گوسفندان مىدانست ولى فرزند (سليمان عليه السلام) مىخواست به وسيله منافع گوسفندان آن را تدارك كند.
خداوند مىفرمايد: اگر چه ما به هر دو، علم و حكمت عطا كرديم، ولى در اين مورد داورى سليمان بهتر بود.
در حديثى آمده است كه هرگاه داود عليه السلام به خواندن كتاب آسمانى «زبور» مشغول مىشد، كوه و سنگ و پرندهاى نبود مگر اينكه با شنيدن صداى داود عليه السلام با او همنوا مىگرديد. «1»
پیام ها
1- بايد احترام پدر، حتّى در ترتيب ذكر نام او با فرزند رعايت شود. «داوُدَ وَ سُلَيْمانَ»
2- قضاوت، يكى از شئون انبيا است. «إِذْ يَحْكُمانِ»
3- انبيا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. «إِذْ يَحْكُمانِ»
4- جبران ضرر و زيان، اختصاص به موارد عمد ندارد. «نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ»
5- قاضى بايد خدا را بر كار خود شاهد و ناظر بداند. «كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ»
6- فهم و درك درست بدون عنايت الهى ميسور نيست. «فَفَهَّمْناها»
7- گاهى خداوند به فرزند خيرى عطا مىكند كه بهپدر نمىدهد. «فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ»
8- تسبيح كوهها، بازتاب صداى تسبيح كننده نيست، بلكه خود يك تسبيح واقعى و حقيقى است. «مَعَ داوُدَ. يُسَبِّحْنَ»
9- همه موجودات از جمله كوهها و پرندگان بهرهاى از شعور دارند و به تسبيح خداوند مشغولند. «يسبّحن»
«1». تفاسير صافى و نورالثقلين.
تفسير نور(10جلدى) ج5 480 سوره الأنبياء، آيه 80 ..... ص : 480
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 480
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ (79)
فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ: پس فهمانديم و اعلام فرموديم آن را به سليمان، يعنى
«1» تفسير برهان، ج 3، ص 67.
«2» نور الثقلين، ج 3، ص 443- 442، روايت 113.
جلد 8 - صفحه 422
حكم قضيه را وحى فرموديم به سليمان تا چنين حكم كرد. وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً: و هر يك از داود و سليمان را عطا فرموديم نبوت و رسالت و احكام و شريعت را كه تبليغ نمايند.
تبصره: در حيات القلوب- به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه در حكمت آل داود نوشته: بر عاقل لازم است كه عارف باشد به زمان خود، و اهل زمان را بشناسد و هميشه متوجه اصلاح نفس خود باشد، و زبان را از لغو و بىفايده نگهدارد.
در حديث ديگر: اى فرزند آدم، چگونه به هدايت ديگران سخن مىگوئى و خود از خواب غفلت بيدار نشدهاى. اى فرزند آدم، دل تو صبح كرده با قساوت و فراموشى عظمت پروردگار، اگر عالم بودى به عظمت و جلال پروردگار خود، هر آينه پيوسته از عذاب او ترسان و براى وعدههاى او اميدوار مىبودى؛ واى بر تو چگونه ياد نمىكنى لحد خود و تنهائى را در آن مكان وحشت نشان.
و نيز از حضرت امام محمد باقر عليه السلام مروى است كه حضرت داود عليه السلام به حضرت سليمان عليه السلام فرمود: اى فرزند، زنهار بسيار خنده مكن كه بسيارى خنده بنده را در روز قيامت فقير و تنگدست مىگرداند. اى فرزند، بر تو باد به بسيارى خاموشى مگر از چيزى كه بدانى كه خير تو در گفتن آنست. بدرستى كه يك پشيمانى كه بر خاموشى مىباشد بهتر است از پشيمانىهاى بسيار كه در بسيارى سخن باشد. اى فرزند، اگر كلام از نقره باشد، سزاوار است كه خاموشى از طلا باشد «1».
وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ: و مسخر ساختيم با داود كوهها را كه تسبيح مىكردند با او، و پرندگان را نيز مسخر او نموديم كه با تسبيح او تسبيح مىكردند.
در اكمال الدين- از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه: داود عليه السلام بيرون آمدى زبور مىخواندى، باقى نماندى هيچ كوهى و هيچ
«1» حياة القلوب، علامه مجلسى، چاپ جاويدان، ج 1، ص 341، باب 20، فصل 3.
جلد 8 - صفحه 423
سنگى و هيچ پرندهاى مگر آنكه جواب دادى او را «1».
وَ كُنَّا فاعِلِينَ: و بوديم ما بجا آورنده اين معجزات، و از قدرت ما بعيد نيست ظهور اين گونه امور به جهت دلالت بر صدق نبوت او. 2- و سير داديم با داود كوهها را هر جا سير مىكرد. و تعبير به تسبيح به جهت آنچه در آنست از آيت عظيمهاى كه بتحقيق دعوت نمايد به تسبيح و تعظيم خدا و تنزيه ذات يگانه سبحانى از آنچه سزاوار و شايسته درگاه كبريائى نيست. و ايضا سير پرندگان با او در صبح و عصر، معجزهاى بود براى آن حضرت «ممكن است تسبيح كوهها كنايه باشد از تسبيح ملائكه ساكنين در آن، يا به اينكه خلق فرمود خداى تعالى صدا را در آن كوهها. يا بنابر قول به اينكه براى جمادات شعور مىباشد، حاجت به تكلف بسيار نيست» «2». اين فرمايش علامه مجلسى است بعد از نقل هر دو قول در آيه شريفه در جلد پنجم بحار الانوار.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (77) وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلِينَ (79) وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ (80)
ترجمه
و نوح را هنگاميكه خواند ما را از پيش پس اجابت نموديم او را و نجات داديم او و كسانش را از اندوه بزرگ
و يارى نموديم او را از ميان گروه آنچنانى كه تكذيب نمودند آيتهاى ما را همانا آنها بودند گروه بدى پس غرق كرديم آنها را تمامى
و داود و سليمان را هنگامى كه حكم ميكردند در كشتزار وقتى كه چريد شب در آن گوسفند قوم و بوديم مرحكم ايشانرا دانايان
پس فهمانديم آنرا بسليمان و هر يك را داديم فرمان و دانش و رام نموديم با داود كوهها را كه تسبيح ميكردند و پرندگانرا و هستيم كاركنان
و آموختيم باو ساختن لباس جنگ را براى شما تا نگهدارد شما را از آسيب كارزارتان پس آيا شمائيد شكر گذاران.
تفسير
- خداوند متعال حضرت نوح را هم مشمول عنايات خاصه خود قرار داد وقتى كه خواند پروردگار خود را براى هلاك قوم و نجات خودش كه تفصيل آن در سوره هود گذشت و در سوره نوح بيايد انشاء اللّه تعالى و خداوند اجابت فرمود و نجات داد او و اتباعش را از اذيّت و آزار مردم و از طوفان عالمگير و او را مخصوص بنصرت خود قرار داد از ميان قومش و كشيد انتقام او را از كسانيكه تكذيب نمودند آيات الهى را و آنها بد مردمى بودند و خداوند تمامى را غرق فرمود و بنابراين كلمه من در من القوم الّذين كذّبوا بظاهر خود باقى است و بعضى من را بمعناى على دانستهاند و بنظر حقير لطفى ندارد چون نصرت او بمنع از آزار و كشيدن انتقام او از آنها بود نه بقهر و غلبه بر آنها و خداوند حضرت داود و حضرت سليمان پسرش را هم مخصوص بألطاف خود فرمود وقتى كه حكم كردند در باب
جلد 3 صفحه 566
تلف زراعت و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و خلاصه مستفاد از روايات متعدده راجع باين قضيّه كه وجه جمع بين آنها است بنظر حقير آنستكه حضرت داود ميخواست از ميان فرزندان خود وصىّ براى خويش تعيين فرمايد و منتظر وحى الهى بود چون اختيار آن با خدا است و براى آنحضرت پسرى بود از زنى كه خواهش نموده بود كه آنوصى پسر او باشد و حضرت هم بآنزن علاقهمند بود و ميخواست اجابت نمايد ملتمس او را ولى نميخواست بىاذن خدا باشد لذا بآنحضرت وحى شد كه تعجيل مكن و منتظر فرمان باش ناگاه دو نفر براى محاكمه نزد آنحضرت آمدند كه گوسفند يكى از آندو شب وارد مزرعه ديگرى شده بود و درخت انگور او را كه خوشه آن آشكار و بسته شده بود خورده بود و تا آنزمان در بين علماء بنى اسرائيل معمول بود كه در چنين موردى حكم مينمودند كه گوسفند از آن صاحب درخت باشد چون حراست زرع در روز بعهده زارع و حفاظت گوسفند در شب بعهده راعى است لذا حضرت داود هم بناء حكم حكّام را در آنمورد اعلام فرمود و حضرت سليمان بالهام الهى عرضه داشت كه اين حكم بطور كلّى عادلانه نيست بلكه در صورتى است كه اصل درخت را خورده باشد و قيمت آن برابر با قيمت گوسفند باشد ولى اينجا اصل درخت باقى است و حكم بعدل آنست كه منافع گوسفند از قبيل پشم و شير و ولد از آن صاحب درخت باشد و تربيت درخت بعهده صاحب گوسفند تا بحال اوّلش در آتيه عود نمايد و مال هر كس بمالكش مسترد گردد و حضرت داود هم تصديق نمود و بر طبق آن حكم كرد و آنزن و ساير مردم دانستند كه لايق براى وصايت حضرت سليمان است نه پسر ديگر و نه مردم اجنبى و بنابراين حكم هر دو يكى بوده نهايت آنكه قبلا بحث علمى شده براى ظهور كمال و بروز علم و لياقت حضرت سليمان براى منصب وصايت و حكومت و ديگر حاجت بقائل شدن نسخ در حكم دو پيغمبر در يك مورد يا جواز صدور حكم بر طبق نظر و اجتهاد از دو پيغمبر بر خلاف يكديگر و خطاى حضرت داود العياذ باللّه در حكم كه مفسّرين عامّه و خاصه ذكر نمودهاند نيست با آنكه در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام تصريح شده كه آندو اختلاف در حكم نداشتند حضرت داود هم حكمش همان حكم حضرت سليمان بود نهايت آنكه ميخواست وصى خود را
جلد 3 صفحه 567
به بنى اسرائيل بشناساند و اگر اختلاف در حكم داشتند خدا ميفرمود كنّا لحكمهما شاهدين و در روايت فقيه از امام باقر عليه السّلام آنحضرت فرموده جز اين نبود كه آندو مباحثه نمودند و خداوند مسئله را بحضرت سليمان فهماند و در ظاهر قرآن هم ذكرى از اختلاف در حكم نيست نميدانيم اهل سنّت اين نقائص را براى انبياء از كجا پيدا ميكنند و تعجّب از مفسرين ما است كه چرندهاى اينها را ذكر مينمايند با آنكه ميدانند باطل محو ميشود بمحو ميشود ذكرش در هر حال حقير از جادّه خارج نشوم گفتهاند ضمير جمع در حكمهم راجع بدو حاكم و دو محكوم است و اضافه حكم بمحكوم عليه هم مانعى ندارد يا باعتبار آنستكه لفظ جمع برد و نفر هم اطلاق ميشود و بنظر حقير راجع بحكّام حقّ است كه انبياء باشند و بقرينه مقام استفاده ميشود و اينكه لحكمهما نفرموده شايد براى اين نكته است كه حكم خدا يكى است اگر چه حكّام كه انبيائند متعدّدند و خداوند شاهد و ناظر بأحكام ايشان است و نميگذارد خطا كنند و اختلاف در احكامشان روى دهد چنانچه در ذيل روايت قمّى ره اشاره به اين معنى شده بود و شايد لفظ حديث حكميهما بوده بصيغه تثنيه و در نسخه تصحيف روى داده باشد و بنابراين معنى واضح است و تفهيم در كلام خدا متفرّع شده بر مباحثه و مناظره و ذكر دو حكم و شهود آن در پيشگاه الهى و ضمير در ففهّمناها راجع بحكومت حقّه و حقّ مسئله است و اگر چنان بود كه حضرات گفتهاند بايد متفرّع بر حكم حضرت داود شود نه بر حكم هر دو پس ظاهر قرآن هم با وجه جمع بين روايات منطبق است و در نفحات بعد از نقل روايات باب و تصديق بصراحت عدّهئى از آنها در اتّحاد حكم قائل بلزوم طرح آنها شده براى مخالفت با ظاهر كتاب با آنكه به بيان سابق ظاهر مخالفى وجود ندارد و بر فرض وجود، اخبار در مقام تفسير و شرح كلام الهى است و آنكه گفتهاند اخبار مخالف با ظاهر كتاب را بايد قبول ننمود در صورت تعارض است و دليل مفسّر و شارح كه ناظر بمفاد دليل ديگر است حاكم است و بين حاكم و محكوم و مفسّر و مفسّر تعارضى نيست و بر فرض وقوع تعارض بين روايات ما دستور عمل نمودن بروايت مخالف با عامّه است و روايات آنها همانستكه در نفحات و غيره ذكر شده و بهتر آنستكه نقل نشود و با ملاحظه وجه جمع مذكور تعارضى بين روايات ما باقى نميماند تا محتاج بترجيح شويم و بر فرض
جلد 3 صفحه 568
احتياج قول باتفاق آن دو پيغمبر در حكم متعيّن است چون روايات آنها دلالت بر تعدّد حكم و اختلاف آن دو دارد و بايد اخذ بروايات مخالفه با آنها شود و شايد براى رفع اين توهمات باشد كه خداوند با آنكه ذكر احوال اين انبيا را عطف فرموده بذكر حضرت لوط و مقتضاى عطف آنستكه باينها هم حكم و علم داده شده باشد با وجود اين بعد از ذكر اين دو پيغمبر فرموده و كلّا آتينا حكما و علما يعنى و هر يك از آن دو يا هر يك از انبياء سابق الذكر را حكومت و دانش داديم تا معلوم شود حكم آنها بوحى الهى و دانش ايشان بالهام غيبى است و خطا و جهل مركّب در آن راه ندارد و گفتهاند حضرت سليمان در وقت حكم يازده ساله بوده و يكى از الطاف بزرگ الهى نسبت بحضرت داود آن بود كه خداوند صوت و آهنگ دلربائى باو عنايت فرموده بود كه وقتى در كوهسارها بتلاوت زبور و ذكر خدا مشغول ميشد مرغان خوش الحان هوا گرد سر آنحضرت جمع ميشدند و به تبع او نغمه سرائى مينمودند و كوهها جواب گوئى ميكردند و اين منظره عجيب و بسيار فرحناك و نشاط آورى بود براى تماشائيان و چون حضرت در اينحال سير ميفرمود بر جمال و جلال آنمنظر افزوده ميشد و در نظر جلوه ميكرد كه كوهسار و احجار و اشجار و مرغان شاخسار آنها با آنحضرت متحرّك و مترنّمند و اين تسبيح و تقديس تبعى از كوهها و پرندگان تسخير الهى آنها بود براى او و شايد واقعا هم كوهها با آن حضرت سير ميكردند و اين معجزهئى براى آنحضرت بوده چنانچه بعضى گفتهاند و بنابراين يسبّحن مأخوذ از سباحت و بمعناى سير است و مؤيّد اينمعنى است روايت احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام كه يهودىاى بحضرت عرض كرد كه داود بر خطائى كه از او سرزده بود بقدرى گريست كه كوهها با او سير كردند براى ترس او و آن حضرت هم تصديق نمود ولى ظاهرا تسبيح بهمان معناى تنزيه و تقديس است و باب تفعيل از سباحت بمعناى شناورى معلوم نيست آمده باشد تا از آن سير اراده شود چنانچه در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت داود از شهر خارج ميشد و زبور ميخواند و چون مشغول تلاوت ميشد باقى نميماند كوه و سنگ و پرندهئى مگر آنكه جواب گوئى ميكردند از او و در مناقب از حضرت سجاد روايت نموده كه آنحضرت دو ركعت نماز خواند و تسبيح فرمود در سجودش پس باقى نماند درختى
جلد 3 صفحه 569
و سنگ ريزهئى مگر آنكه تسبيح نمودند با او و بنظر حقير همان معناى مذكور كه مستفاد از روايت اكمال است احسن و اظهر است و آن دو روايت ديگر هم منافات با آن ندارد و مقصود اثبات معجز نيست بلكه منظور بيان صفت كمال و جلال مخصوصى است براى آنحضرت كه بمنزله معجزه است از قبيل سايه نداشتن پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هر حال اين قبيل افعال و الطاف خاصّه از خداوند نسبت به بندگان خاص خود مورد تعجّب نبوده و نيست و تقديم يسبّحن بر طير براى دفع توهم اختصاص تسبيح بآنها است با آنكه عمده مقصود نسبت آن بجبال است كه جمادند و از آن اعجب است و نيز خداوند باو تعليم فرمود ساختن زره را كه لباس جنگ است براى مردم تا حفظ كند آنها را از آسيبهاى وارده در روز مصاف و بايد مردم شكر گذار باشند از نعم الهيّه كه واصل بآنها و انبياء شده چون انعام بر انبياء عليهم السلام انعام بر امم است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود خداوند بداود عليه السّلام وحى فرمود كه تو خوب بندهئى بودى اگر از بيت المال ارتزاق نمينمودى و بى كسب و كار نبودى پس حضرت داود چهل روز گريه كرد تا خداوند وحى فرمود به آهن كه نرم شو در دست بنده من داود پس نرم شد براى او آهن و در هر روز يك زره ساخت و فروخت بهزار درهم تا سيصد و شصت زره ساخت و فروخت و سيصد و شصت هزار درهم كسب نمود و مستغنى شد و گفتهاند او اوّل كسى بود كه بالهام الهى اين صنعت را نمود و بيادگار از او برقرار ماند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ داوُدَ وَ سُلَيمانَ إِذ يَحكُمانِ فِي الحَرثِ إِذ نَفَشَت فِيهِ غَنَمُ القَومِ وَ كُنّا لِحُكمِهِم شاهِدِينَ (78) فَفَهَّمناها سُلَيمانَ وَ كُلاًّ آتَينا حُكماً وَ عِلماً وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ وَ الطَّيرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ (79)
و داود و سليمان زماني که حكم نمودند در مزرعه که شبانه گوسفندان قوم حمله كردند بر زراعتهاي مزرعه و فاسد كردند آنها را، و بوديم ما براي حكم آنها از شاهدين، پس فهمانيديم مزارع را سليمان را و هر دو را داديم حكم و علم را.
اينکه آيه شريفه از مشكلات آيات است حتي در اخبار بسياري از ائمه اطهار سؤال از تفسير آن كردهاند، و تو هم كردهاند که حكم حضرت داود مخالف و منافي با حكم حضرت سليمان بوده، و ائمه عليهم السلام جواب شبهه آنها را بيان فرمودهاند.
و توضيح كلام مستفاد از مجموع اخبار اينکه است که صاحب مزرعه با صاحب اغنام منازعه داشتند که شبانه گوسفندان حمله به مزرعه كردند و زرع آن را از بين بردند. آيا صاحب اغنام ضامن است و ضمانش چه نحوه است!- بر طبق شرايع
جلد 13 - صفحه 219
سابقه نظر به اينكه حفظ زراعت در روز در عهده صاحب زرع است، و حفظ اغنام در شب در عهده صاحب اغنام است. و چون شب بوده به قرينه كلمه نفشت لذا صاحب اغنام ضامن است، و ضمان او اگر زرع بكلي از بين رفته اغنام را بايد به صاحب زرع بدهد چنانچه داود حكم فرمود و مسأله را ارجاع فرمود به سليمان براي اينكه بدانند سليمان هم داراي مقام نبوت و وصايت هست که گفتند: قبل از بلوغ به مقام رسالت رسيد مثل عيسي و يحيي، و مثل حضرت جواد و حضرت هادي و حضرت بقية اللّه (عج) که قبل از بلوغ به مسند امامت نائل شدند، و حضرت سليمان هم مخالف حضرت داود حكم نفرمود بلكه توضيح او را فرمود به اصطلاح تقييد بعد از اطلاق بوده که اگر زرع بكلي از ريشه كنده شده که ديگر نميرويد بايد اغنام را به او بدهد، و اگر فقط سبز آن را که روئيده شده اغنام خوردهاند آنچه در شكم اغنام است از بچه و شير آنها. اينکه تفصيل در مقابل اجمال، و تقييد در مقابل اطلاق است و هر دو بر حسب احكام شرعيه شرايع قبل صحيح و بجا بوده.
لكن در شريعت اسلام ضمان در اينکه نوع موارد قيمي است بايد زرع را در موقع سبز بودن قيمت كنند و در حال فساد هم قيمت كنند تفاوت قيمت را ضامن است اگر تقصير با صاحب اغنام باشد، و اگر تقصير و كوتاهي نكرده ضماني نيست. پس از اينکه توضيح در مقام تفسير بر آئيم.
(وَ داوُدَ وَ سُلَيمانَ) عطف به انبياء سابق.
(إِذ يَحكُمانِ فِي الحَرثِ): حرث كشتزار است، و مراد از يحكمان حكم حضرت داود که بطور مطلق بوده که اغنام را بايد به صاحب حرث بدهد، و حكم سليمان بود که تفصيل داد پس از ارجاع داود به سليمان.
(إِذ نَفَشَت فِيهِ): يعني شبانه در آن حرث آمدند.
(غَنَمُ القَومِ): گوسفندان قوم و زرع او را خوردند.
جلد 13 - صفحه 220
(وَ كُنّا لِحُكمِهِم شاهِدِينَ): ذكر جمع در ضمير هم با اينکه که داود و سليمان دو نفر بودند بعضي گفتند: اقل جمع دو است مثل: «فَإِن كانَ لَهُ إِخوَةٌ» نساء آيه 12. که شامل دو برادر ميشود. لكن مراد جمع بين حاكم و محكوم له و محكوم عليه است و خداوند بر همه چيز شاهد و ناظر و خبير و بصير و عليم است.
(فَفَهَّمناها سُلَيمانَ): که بيان تفصيل در مسأله فرمود و توضيح فرمايش داود که بطور مجمل بود.
(وَ كُلًّا آتَينا حُكماً وَ عِلماً): هر دو بحكم الهي و وحي پروردگار و دستور الهي بود.
وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ وَ الطَّيرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ و مسخر كرديم با داود كوهها را که تسبيح ميكردند و پرندهها را، و بوديم ما قادر و توانا بر اينکه امور.
(وَ سَخَّرنا مَعَ داوُدَ الجِبالَ): مكرر گفتهايم که در آيات بسيار و اخبار اهل بيت دارد و استفاده ميشود که تمام موجودات از جمادات و نباتات و حيوانات و خورشيد و ماه و ستارگان و آسمان و زمين داراي عقل و شعور و معرفت هستند و تسبيح و تمجيد و سجده و عبادت دارند: «وَ إِن مِن شَيءٍ إِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لكِن لا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم» اسراء آيه 46. «وَ النَّجمُ وَ الشَّجَرُ يَسجُدانِ» الرحمن آيه 5 «أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ الطَّيرُ صَافّاتٍ كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ» نور آيه 41 «يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ». حشر آيه 24 يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ» جمعه آيه 1. «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ» صف آيه 1. الي غير ذلک از آيات. سنگ ريزه در كف مبارك رسول
جلد 13 - صفحه 221
و سوسمار شهادت به توحيد و رسالت دادند، مورچه در سوره نمل و هدهد در مورد سليمان.
«قالَت نَملَةٌ يا أَيُّهَا النَّملُ ادخُلُوا مَساكِنَكُم ... الايه» و هدهد گفت:
«إِنِّي وَجَدتُ امرَأَةً تَملِكُهُم ... الايه» و غير اينها. و با اينکه تصريحات جاي تأويل و ترديد نيست فقط معجزه حضرت داود اينکه بود که صداي جبال و طيور را ميشنيدند که با داود تسبيح ميكنند و همين است معناي تسخير.
(يُسَبِّحنَ وَ الطَّيرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ): فعل الهي آن است که چنين معجزهاي به داود عنايت فرمود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 79)- به هر حال در این آیه حکم سلیمان را در این داستان به این صورت تأیید میکند: «پس ما این داوری و حکومت را به سلیمان تفهیم کردیم» و با تأیید ما او بهترین راه حل این مخاصمه را دریافت (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ).
امام مفهوم این سخن آن نیست که حکم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا که بلا فاصله اضافه میکند: «ما به هر یک از این دو، آگاهی و شایستگی داوری و علم بخشیدیم» (وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً).
سپس به یکی دیگر از مواهب و افتخاراتی که خدا به داود داده بود اشاره کرده، میفرماید: «و ما کوهها را مسخر ساختیم که همراه داود تسبیح میگفتند و همچنین پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ).
اینها در برابر قدرت ما چیز مهمی نیست «و ما این کار را انجام دادیم» (وَ کُنَّا فاعِلِینَ).
نکات آیه
۱- حکم و داورى سلیمان(ع) در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان، با الهام خداوند بود. (ففهّمنها سلیمن ) «فا» در «ففهّمنا» براى تعقیب است و ضمیر «ها» به حکومت (قضاوت) بازمى گردد; یعنى، در مشاوره و داورى داوود و سلیمان(ع) حکم واقعى را به سلیمان فهماندیم.
۲- امتیاز سلیمان بر داوود(ع)، در تشخیص حکم خسارت کشتزار تلف شده (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث ... ففهّمنها سلیمن )
۳- حضرت سلیمان(ع)، مورد توجه و عنایت خداوند، حتى در زمان داوود(ع) (و داود و سلیمن إذ یحکمان فى الحرث ... ففهّمنها سلیمن )
۴- داوود و سلیمان(ع)، داراى مقام قضاوت و برخوردار از علم خدا دادى (و داود و سلیمن ... و کلاًّ ءاتینا حکمًا و علمًا )
۵- عهده دار شدن منصب قضا، نیازمند برخوردارى از صلاحیت علمى است. (و کلاًّ ءاتینا حکمًا و علمًا ) اعطاى علم پس از منصب قضاوت، مى تواند گویاى این حقیقت باشد که قضاوت باید همراه با علم باشد; هر چند «علم» در آیه شریفه داراى معناى عام بوده و منحصر به علم قضا نیست.
۶- کوه ها و پرندگان، به تسخیر الهى همراه با داوود(ع) به تسبیح خدا مى پرداختند. (و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن و الطیر )
۷- طبیعت (کوه ها، پرندگان و ...) داراى نوعى شعور و آگاهى به خداوند (الجبال یسبّحن و الطیر ) هم آوا شدن کوه ها و پرندگان با داوود(ع) در تسبیح خداوند، مى تواند گویاى حقیقت یاد شده باشد.
۸- داوود(ع) برخوردار از مقام والا در پیشگاه خداوند و بهره مند از لطف ویژه او (و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن و الطیر ) از آن جایى که خداوند، کوه ها و پرندگان را براى هم آوایى با داوود(ع) در تسبیح الهى تسخیر و رام کرد - با آن که همه پدیده ها در حال تسبیح او هستند - مى تواند برداشت یاد شده را به دست آورد.
۹- هم آوایى موجودات طبیعت (کوه ها، پرندگان و ...) با پیامبران در تسبیح خداوند (و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن والطیر و کنّا فعلین ) تعبیر «کنّا فاعلین» (ما در گذشته این کار را انجام مى دادیم) براى بیان این حقیقت است که کوه ها و پرندگان تنها با داوود و سلیمان هم آوا نشدند; بلکه پیش از این نیز با پیامبران الهى هم آوا بودند.
۱۰- هم آوایى موجودات طبیعت با پیامبران براى تسبیح خداوند، جلوه اى از قدرت الهى است. (و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن والطیر و کنّا فعلین )
موضوعات مرتبط
- انبیا: تسبیح انبیا ۹، ۱۰
- پرندگان: تسبیح پرندگان ۶، ۹; شعور پرندگان ۷
- تسبیح: تسبیح خدا ۶، ۹
- خدا: نشانه هاى قدرت خدا ۱۰
- داود(ع): تسبیح داود(ع) ۶; علم لدنى داود(ع) ۴; فضایل داود(ع) ۲، ۳، ۴، ۸; قضاوت داود(ع) ۲; مقامات داود(ع) ۴; مقام قضاوت داود(ع) ۴
- سلیمان(ع): الهام به سلیمان(ع) ۱; زیان کشتزار قصه سلیمان(ع) ۱; علم لدنى سلیمان(ع) ۴; فضایل سلیمان(ع) ۲، ۳، ۴; قضاوت سلیمان(ع) ۲; مقامات سلیمان(ع) ۴; مقام قضاوت سلیمان(ع) ۴; منشأ قضاوت سلیمان(ع) ۱
- طبیعت: شعور طبیعت ۷
- قضاوت: شرایط قضاوت ۵; علم در قضاوت ۵
- کوهها: تسبیح کوهها ۶، ۹; تسخیر کوهها ۶; شعور کوهها ۷
- لطف خدا: مشمولان لطف خدا ۳، ۸
- موجودات: تسبیح موجودات ۱۰
منابع