الشعراء ٢١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۹ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
فَفَرَرْتُ‌ مِنْکُمْ‌ لَمَّا خِفْتُکُمْ‌ فَوَهَبَ‌ لِي‌ رَبِّي‌ حُکْماً وَ جَعَلَنِي‌ مِنَ‌ الْمُرْسَلِينَ‌

ترجمه

پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد!

|و چون از شما ترسيدم گريختم، پس پروردگارم به من داورى و دانش داد و مرا از پيامبران قرار داد
و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.
و آن گاه از ترس شما گریختم تا آنکه خدای من مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پیغمبران خود قرار داد.
چون از شما ترسیدم از دستتان گریختم، پس [با این گریز از عرصه زندگی ظالمانه شما این شایستگی را یافتم که] پروردگارم به من حکمت بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد.
و چون از شما ترسيدم گريختم. ولى پروردگار من به من نبوت داد و مرا در شمار پيامبران آورد.
آنگاه چون از شما ترسیدم از شما گریختم، سپس پروردگارم به من حکمت بخشید و مرا از پیامبران گردانید
پس چون از شما ترسيدم گريختم، و پروردگارم مرا حكمى- حكمت: درستى انديشه و گفتار و كردار يا حكم نبوت- داد و مرا از پيامبران كرد
پس من از دست شما گریختم وقتی که از شما ترسیدم (که در برابر این قتل غیرعمد مرا بکشید) و خداوند به من علم و دانش بخشید (تا در پرتو آن چیزها را درست ببینم و کارها را صحیح و بجا انجام دهم) و مرا از زمره‌ی پیغمبران کرد (تا بندگان خدا را به سوی نجات از عذاب فرا خوانم).
«و در آن هنگامی که از شما ترسیدم، پس از شما گریختم، تا پروردگارم به من حکمت و حاکمیتی بخشید و مرا از فرستادگان (وحیانی) نهاد.»
پس گریختم از شما گاهی که ترسیدمتان پس بخشید مرا پروردگار من فرمانی و گردانیدم از پیمبران‌

And I fled from you when I feared you; but my Lord gave me wisdom, and made me one of the messengers.
ترتیل:
ترجمه:
الشعراء ٢٠ آیه ٢١ الشعراء ٢٢
سوره : سوره الشعراء
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«حُکْماً»: دانش و آگهی. حکمت، که هر کاری در پرتو آن بجا و به موقع انجام می‌پذیرد (نگا: انعام / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21»

(موسى) گفت: آن (قتل) را زمانى انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. و چون از شما ترسيدم از نزد شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت (و دانش) بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.

نکته ها

مراد از «حكم» در آيه؛ يا حكومت و سرپرستى بنى‌اسرائيل است و يا حكمت و دانش.

در اين دو آيه، حضرت موسى عليه السلام ايرادهاى فرعون را كه در آيه قبل گفتيم، پاسخ مى‌دهد.

چنانكه گذشت حضرت موسى به خاطر طرفدارى از يكى از ياران خود، مشتى به مخالف او زد و شخص مخالف با همان ضربه مُرد. اين قتل نه از روى عمد بود و نه با آلت قتل انجام گرفت، بلكه يك حادثه‌ى ناخواسته و يك لغزش عملى بدون سوء نيّت بود كه قبل از نبوّت موسى آن هم به خاطر طرفدارى از يك مظلوم اتّفاق افتاده بود. بنابراين، «ضال» در آيه‌ى مذكور، يك انحراف عملى بدون قصد است كه ضربه‌اى به عصمت نمى‌زند و يا به معناى تحيّر است، نظير آيه‌ى 7 سوره‌ى ضُحى: «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‌».

از اميرالمؤمنين على عليه السلام پرسيدند: چرا بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حقّ خود را با شمشير نگرفتيد، و چرا همان گونه كه با طلحه و زبير و معاويه جنگ كرديد با خلفاى پيش از خود جنگ نكرديد؟ حضرت فرمود: گاهى سكوت لازم است. مگر ابراهيم به مردم نفرمود: من از

جلد 6 - صفحه 304

شما كناره مى‌گيرم: «وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «1» مگر هارون نفرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي» «2» مردم مرا به ضعف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند؟

مگر يوسف نفرمود: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ» «3» پروردگارا! زندان براى من بهتر از استجابت تقاضاى آنهاست؟ مگر پيامبر اكرم در غار نرفت و من جاى او نخوابيدم؟ مگر موسى نفرمود: «فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ» همين كه ترسيدم فرار كردم، و مگر حضرت لوط عليه السلام در برابر تقاضاى گنهكاران نفرمود: «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‌ رُكْنٍ شَدِيدٍ» «4» اى كاش قدرتى داشتم (تا شما را از اين عمل ننگين باز مى‌داشتم) و يا به جايگاه محكم و أمن پناه مى‌بردم (و از شرّ شما درامان بودم). «5» بنابراين ساير اولياى خدا نيز گاهى در شرايطى مجبور به سكوت و انزوا مى‌شدند.

پیام ها

1- گاهى اقرار، يك ارزش است. «قالَ فَعَلْتُها»

2- فرار از طاغوت، مقدّمه‌ى دريافت الطاف الهى است. فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ‌ ... فَوَهَبَ‌

3- انبيا از الطاف خاصّ خداوند برخوردارند. «فَوَهَبَ لِي‌- وَ جَعَلَنِي» 4- نبوّت، يك جريان در طول تاريخ است، انبياى بسيارى قبل از موسى بوده‌اند پس تعجّب فرعون نابجاست. «مِنَ الْمُرْسَلِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21»

فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ‌: پس بگريختم از شما آن هنگام كه ترسيدم مرا بكشيد و به مدين رفتم. و از اينجاست كه در حديث وارد شده: الفرار ممّا لا يطاق من سنن المرسلين. «2» فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً: پس بخشيد مرا پروردگار من در وقت برگشتن از مدين آنچه حكمت داعى آن بود و فهم تورات و دانستن حلال و حرام و ساير حدود و احكام، وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ‌: و قرار داد مرا از فرستاده شدگان، يعنى مرا داخل ساخت در زمره پيغمبرانى كه به خلق فرستاده و به شرف رسالت نامزد فرموده. اين جواب قول فرعون است كه بر سبيل تحقير و تعجيب گفت: تو كودك بودى و ما تو را پرورديم و چند سال در سراى ما بودى، امروز كار تو بجائى رسيده كه مى‌گوئى من پيغمبرم. موسى عليه السّلام فرمود:


«1». تفسير منهج الصّادقين، ج 6، ص 436، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

«2». همان مدرك.

جلد 9 - صفحه 406

چه جاى انكار و تعجب است از اينكه حق تعالى مرا علم و فهم و حكمت داده و مرا به رسالت فرستاده.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ نادى‌ رَبُّكَ مُوسى‌ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10» قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11» قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ «12» وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى‌ هارُونَ «13» وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ «14»

قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ «15» فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ «16» أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ «17» قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ «18» وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ «19»

قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21» وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23» قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24»

قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25» قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27» قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28» قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29»

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‌ءٍ مُبِينٍ (30)

ترجمه‌

و هنگاميكه ندا كرد پروردگار تو موسى را كه برو بسوى گروه ستمكاران‌

كه قوم فرعونند آيا نمى‌پرهيزند

گفت پروردگارا همانا من ميترسم كه تكذيب كنند مرا

و تنگ ميشود سينه‌ام و نميگشايد زبانم پس بفرست بسوى هارون‌

و مر آنها را است بر من ادعاء گناهى پس ميترسم كه بكشند مرا

گفت نه چنين است پس برويد با آيتهاى ما همانا ما با شمائيم شنوندگان‌

پس برويد بسوى فرعون پس بگوئيد همانا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم‌

كه بفرستى با ما بنى اسرائيل را

گفت آيا نپروريديم تو را در ميان خودمان در حاليكه نوزادى بودى و درنگ كردى ميان ما از عمرت سالها

و كردى كرده‌ات را كه كردى و توئى از ناسپاسان‌

گفت كردم آنرا آنگاه و من بودم از نادانان‌

پس گريختم از


جلد 4 صفحه 99

شما چون ترسيدم از شما پس بخشيد مرا پروردگارم حكمى و گردانيد مرا از پيغمبران‌

و اين نعمتى است كه منّت مينهى آنرا بر من كه بنده گردانيدى بنى اسرائيل را

گفت فرعون و چيست پروردگار جهانيان‌

گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر هستيد يقين كنندگان‌

گفت بآنان كه بودند در اطرافش آيا نميشنويد

گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه پيشينيانند

گفت همانا پيمبر شما كه فرستاده شده بسوى شما هر آينه ديوانه است‌

گفت پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان آن دو است اگر در مى‌يابيد بعقل‌

گفت هر آينه اگر گرفتى خدائى جز من هر آينه خواهم قرار داد البتّه تو را از زندانيان‌

گفت آيا و اگر چه بياورم برايت چيزى روشن.

تفسير

خداوند متعال باز براى تسليت خاطر و تقويت قلب شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت بنصرت حق و تذكر خلق شروع بذكر قصص انبياء عظام فرموده باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه ندا فرمود پروردگار تو موسى ع را كه برو نزد قوميكه ظلم نمودند بخودشان بسبب كفر و بر بنى اسرائيل بذبح اولادشان و ساير مظالم و آنها قوم فرعونند و خود او داخل در آنها بلكه اولى از همه است و عجب مردم جسورى هستند آيا آنها از خدا نميترسند موسى عرض كرد پروردگارا من ميترسم مرا تكذيب كنند و در اين مواقع سينه و دل من تنگ ميشود و زبانم از گفتار باز ميماند و بعضى يضيق و ينطلق بنصب قرائت نموده‌اند و بنابراين عطف بر يكذّبون است و ان ناصبه بر آن دو نيز داخل ميگردد يعنى من ميترسم از تكذيب و تنگى سينه و گرفتن زبانم و بنابر قرائت مشهور عطف بر أخاف است و گويا نشدن زبان آنحضرت ممكن است در اثر دل تنگى و غلبه خشم باشد و محتمل است براى لكنتى باشد كه در زبان او بود و بدعا رفع شد و در سور سابقه بيان گرديد و محتمل است براى هر دو باشد كه در اثر غضب و تنگى سينه لكنت زبان زياد شود بطورى كه از گفتار بماند و در هر حال از خداوند تقاضا نمود كه وحى فرستد بسوى هارون برادر مادريش كه قبول معاونت او را بنمايد و در خاتمه عرايض عرضه داشت كه آنقوم بر من ادّعاء گناهى دارند چون يكنفر از آنها را كشته‌ام ميترسم مرا بقصاص او بكشند و موفق باداء رسالت نشوم و خداوند صريحا اين احتمالى را كه حضرت موسى‌


جلد 4 صفحه 100

ميداد و منشأ خوف او شده بود نفى فرمود و تقاضاى او را راجع بهارون پذيرفت و فرمود هرگز چنين قدرتى پيدا نميكنند تو و برادرت برويد با معجزات پى در پى ما كه براى نصرت شما ميرسد و من و ملائكه براى كمك با شما دو نفر هستيم و گفتگوى تو و هارون را با آنها ميشنويم و بنابراين خطاب جمع باعتبار تنزيل آن دو منزله جماعت است بلحاظ بودن بنى اسرائيل با آنها و ممكن است مراد آن باشد كه ما با تو و هارون و فرعون هستيم و گفتگوى شما را ميشنويم و حق را بر باطل غلبه ميدهيم و كلمه كلّا حرفى است موضوع براى زجر و ردع يعنى نبايد چنين گمانى ببرى كه آنها تو را بتوانند بكشند پس برويد بسوى فرعون و بگوئيد ما داراى منصب رسالتيم از طرف پروردگار جهانيان و چون رسول مشترك بين مصدر و صفت است و آن دو بجاى يكديگر استعمال ميشوند مفرد ذكر شده و شايد براى اشاره بآن باشد كه رسول حضرت موسى است و هارون معاون او است و هر دو يك پيغام آورده‌اند و آن اين بود كه خدا فرموده بنى اسرائيل را از قيد اسارت خود رها كن و بگذار آنها بيايند با ما برويم بوطن اصلى خودمان كه بلاد شام است و چون آن دو اين اظهار را نمودند فرعون بحضرت موسى گفت آيا ما تربيت و نگهدارى ننموديم تو را در خانه‌هاى خودمان با آنكه كودكى نوزاد بودى و سالهاى متمادى از عمر خود بنعمت ما پرورش يافتى و در ميان ما زندگى كردى تا آنخطاى بزرگ كه قتل يكنفر از ما بود از تو سر زد و فرار كردى رفتى و كفران نعمت ما را نمودى حال آمدى ادّعاى پيغمبرى ميكنى از ابن عباس نقل شده كه مدت اقامت آنحضرت در بين آنها هجده سال بود و سى و چهل هم گفته‌اند و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون خداوند موسى عليه السّلام را مبعوث فرمود بسوى فرعون آمد در خانه او و اذن ورود خواست اجازه‌اش ندادند و او عصايش را بدر زد تمام درها باز شد پس وارد شد بر فرعون و گفت من پيغمبر خدايم و بايد بنى اسرائيل را بفرستى با من بيايند و فرعون آنچه خدا فرموده گفت و مراد از آنكار كه گفت كردى قتل آنمرد بود و مرادش از نسبت كفرى كه باو داد كفران نعمت خودش بود و حضرت موسى در جواب فرمود بلى راست است من آنكار را كردم ولى آنوقت پيغمبر نبودم و حقايق‌


جلد 4 صفحه 101

اشياء بر من مكشوف نبود نميدانستم آنمرد بيك مشت زدن ميميرد و قصد كشتن او را نداشتم ميخواستم او را تربيت كنم اتفاقا مرد پس فرار كردم چون از شما ترسيدم كه مرا بنا حق بكشيد پس خدا مرا بعلم و حكمت و منصب نبوّت فائز فرمود و تو تصوّر كردى اين تربيت و نگهدارى تو از من نعمتى بوده كه منّت آنرا بر من ميگذارى با آنكه در واقع نعمت نبوده بلكه نقمت بوده زيرا تو همه ما را بنده خود كرده بودى اگر تو اطفال بى گناه بنى اسرائيل را نميكشتى مادرم مرا بدريا نمى‌انداخت و زير دست تو واقع نميشدم كه مرا تربيت كنى براى دلخوشى خودت و بنابراين محتمل است همزه استفهام انكارى در صدر كلام مقدّر باشد يعنى آيا اين نعمتى است كه قابل منّت باشد نه چنين است بلكه جرم و جنايتى است كه قابل ملامت و عقوبت است و حقّا اين جواب از الهامات الهى بوده كه بمختصر بيانى حق تربيت و نعمت ظاهرى او را مبدّل بحق انتقام و دادستانى واقعى حضرت موسى نموده است لذا ديگر آنملعون جوابى نداد و روى سخن را بجانب ديگرى خارج از بحث معطوف داشت و از اعتراض بر صلاحيّت او براى ادّعاء نبوت صرف نظر نمود و سؤالى كرد كه حضرت موسى در جواب آن عاجز بماند و گفت چه چيز است پروردگار جهانيان آنحضرت جواب فرمود پروردگار آسمان و زمين و موجودات ما بين آن دو از هر جنس و نوع اگر شما معتقديد كه بايد خداوند خالق و مربّى آسمانها و زمين و موجودات آنها باشد و معرّفى فرمود خداوند را بأظهر خواص و آثارش و در واقع جواب حقيقى او را داد چون خالق و مربّى همه موجودات نميشود از جنس و نوع آنها باشد و بايد بخواص و آثار و اوصاف او را شناخت پس نميشود گفت چه چيز است يعنى از چه جنس و نوع است و استدلال نمود از وجود مصنوع بر وجود صانع ولى فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و رو باطرافيان خود كرد و گفت آيا شما نميشنويد سخن اين شخص را من ميپرسم خدا چه چيز است و سؤال از حقيقت او ميكنم او جواب ميدهد آفريننده آسمانها و زمين و موجودات است و از كار او خبر ميدهد و قمى ره در ضمن حديث سابق نقل نموده كه فرعون از كيفيّت خداوند سؤال‌


جلد 4 صفحه 102

نمود و موسى عليه السّلام گفت ربّ السّموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين پس فرعون از روى تعجب باصحابش گفت آيا شما نميشنويد من از كيفيّت خدا سؤال ميكنم او از وجودش جواب ميدهد و حضرت موسى چون ديد فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و او مدّعى ربوبيّت بود بر اهل عصر خود نه پيشينيان جوابى فرمود كه جاى اشكال و شبهه براى حاضرين باقى نماند و گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه اهل اعصار سابقه بودند و فرعون از جواب عاجز شد و نتوانست اشتباه كارى كند همان موافق نبودن جواب با سؤال را بهانه نمود و نسبت جنون بحضرت داد و استهزاء و سخريّه نمود ولى حضرت اعتنا نفرمود و استدلال خود را تعقيب فرمود بأمر مشهود عامّى كه گردش شبانه روز باشد بطرز نافع و ممتّع و مرتّب و منظّمى كه هر عاقلى ميتواند از آن پى بمدبّر عالم قدير حكيم كريم ببرد ولى محتاج بتعقّل و تأمل است لذا امر را معلّق بآن فرمود با اشاره بردّ نسبتى كه فرعون بآنحضرت داده بود بر او و اطرافيانش كه با او موافق بودند چون اشعار داشت بآنكه شما عقل نداريد كه تعقّل نميكنيد تا بدانيد و فرعون ديد ديگر محاجّه با حضرت موسى بصرفه و صلاح او تمام نميشود لذا از راه تهديد جلو آمد و گفت اگر خداى ديگرى براى خودت اختيار كنى تو را حبس ميكنم در زندان عمومى و گفته‌اند محبوسين او حبس دائم بودند و حضرت با كمال متانت در جواب فرمود اگر چه براى تو معجزه‌ئى اظهار نمايم كه دلالت واضح داشته باشد بر وجود خداوند قادر حكيم و صدق من در دعواى رسالت و كذب تو در دعواى ربوبيّت باز مرا حبس ميكنى ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَفَرَرت‌ُ مِنكُم‌ لَمّا خِفتُكُم‌ فَوَهَب‌َ لِي‌ رَبِّي‌ حُكماً وَ جَعَلَنِي‌ مِن‌َ المُرسَلِين‌َ «21»

‌پس‌ فرار كردم‌ ‌از‌ ‌شما‌ چون‌ ‌که‌ ترسيدم‌ ‌شما‌ مرا بقتل‌ رسانيد ‌پس‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ بخشيد بمن‌ پروردگار ‌من‌ حكم‌ ‌را‌ و جعل‌ فرمود مرا ‌از‌ پيغمبران‌ مرسل‌.

فَفَرَرت‌ُ مِنكُم‌ موقعي‌ ‌که‌ وَ جاءَ رَجُل‌ٌ مِن‌ أَقصَي‌ المَدِينَةِ يَسعي‌ قال‌َ يا مُوسي‌ إِن‌َّ المَلَأَ يَأتَمِرُون‌َ بِك‌َ لِيَقتُلُوك‌َ فَاخرُج‌ إِنِّي‌ لَك‌َ مِن‌َ النّاصِحِين‌َ (قصص‌ ‌آيه‌ 20) گفتند ‌آن‌ رجل‌ حزقيل‌ پسر عموي‌ فرعون‌ ‌بود‌ ‌که‌ مؤمن‌ آل‌ فرعون‌. ‌در‌ سوره مؤمن‌ ‌او‌ ‌است‌. بعضي‌ گفتند نامش‌ شمعون‌ ‌بود‌ بعضي‌ گفتند سمعان‌ ‌بود‌ و معناي‌ يَأتَمِرُون‌َ ‌يعني‌ مشورت‌ و مشاوره‌ ميكردند

جلد 14 - صفحه 17

‌در‌ امر قتل‌ موسي‌.

لَمّا خِفتُكُم‌ ‌براي‌ وجوب‌ حفظ نفس‌ ‌از‌ ميانه‌ ‌شما‌ بيرون‌ رفتم‌ و ‌پس‌ ‌از‌ مدتي‌ ‌که‌ ‌در‌ مدين‌ ‌در‌ خدمت‌ شعيب‌ بودم‌ و مورد عنايت‌ پروردگار شدم‌.

فَوَهَب‌َ لِي‌ رَبِّي‌ حُكماً علم‌ بحكم‌ و مصالح‌ و احكام‌ دين‌ و طريقه‌ سعادت‌ و رستگاري‌ ‌که‌ ‌از‌ شئون‌ مقام‌ نبوت‌ ‌است‌ و گفتيم‌ مقام‌ نبوت‌ ‌غير‌ ‌از‌ مقام‌ رسالت‌ ‌است‌ نبوت‌ ‌از‌ ماده‌ نبأ ‌است‌ لذا جمعش‌ انبياء ميشود بمعني‌ خبر ‌است‌ ‌يعني‌ افاضه‌ علم‌ ميشود بطرق‌ سعادت‌ و شقاوت‌ و‌-‌ عبادت‌ و معصيت‌ و حلال‌ و حرام‌ نفع‌ و ضرر خير و شر، حسن‌ و قبح‌ و قبلا مقام‌ نبوت‌ افاضه‌ ميشود سپس‌ مقام‌ رسالت‌ ‌که‌ مأمور بدعوت‌ و ابلاغ‌ ميشود لذا حضرت‌ ‌رسول‌ فرمود:

«كنت‌ نبيا و الادم‌ ‌بين‌ الماء و الطين‌»

و رسالت‌ ‌او‌ ‌بعد‌ ‌از‌ چهل‌ سال‌ ‌از‌ زمان‌ ولادتش‌ گذشته‌ مبعوث‌ برسالت‌ شد لذا حضرت‌ موسي‌ ‌بعد‌ ‌از‌ مقام‌ نبوت‌ و حكم‌ فرمود:

وَ جَعَلَنِي‌ مِن‌َ المُرسَلِين‌َ مقام‌ رسالت‌ و تبليغ‌ افاضه‌ شد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 21)- سپس موسی اضافه می‌کند: «من به دنبال این حادثه هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم، و خداوند به من علم و دانش بخشید، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ).

نکات آیه

۱ - فرار موسى(ع) از مصر، در پى کشتن مرد قبطى و ترس از انتقام فرعونیان (ففررت منکم لمّا خفتکم)

۲ - اعطاى حکمت و دانش به موسى(ع) از سوى پروردگار در پى فرار او از نظام فرعونى (ففررت منکم ... فوهب لى ربّى حکمًا) واژه «حکم» مى تواند مرادف «حکومت» (سرپرستى و تدبیر امور مردم) باشد و نیز مى تواند معادل «حکمة» و به معناى دانش و معرفت باشد. برداشت یاد شده بر پایه معناى دوم است.

۳ - جدایى موسى(ع) از دستگاه فرعونى، زمینه اعطاى رسالت و سرپرستى بنى اسرائیل به وى از جانب خداوند (ففررت منکم ... فوهب لى ربّى حکمًا و جعلنى من المرسلین) برداشت یاد شده بدان احتمال است که تفریع «وهب» بر «ففررت» اشاره به تأثیر جدایى موسى(ع) از دستگاه فرعون در شایستگى وى براى دریافت حکم و رسالت داشته باشد. گفتنى است که در برداشت فوق واژه «حکم» به معناى ولایت و سرپرستى گرفته شد و مراد از آن سرپرستى بر بنى اسرائیل و هجرت دادن آنان از سرزمین مصر مى باشد.

۴ - قتل مرد قبطى توسط موسى(ع)، از نظر نظام فرعونى جرم و گناه بود; ولى در پیشگاه پروردگار چنین نبود. (ففررت منکم ... فوهب لى ربّى حکمًا و جعلنى من المرسلین) موسى(ع) در دستگاه فرعون مجرم شمرده مى شود و مى گریزد; اما در پیشگاه پروردگار مورد لطف قرار گرفته و به دریافت حکمت و رسالت مفتخر مى گردد.

۵ - اعطاى حکمت و دانش به موسى(ع)، زمینه ساز نایل آمدن او به مقام رسالت (فوهب لى ربّى حکمًا و جعلنى من المرسلین) جدا بودن «وهب» و «جعل» و مقدم آمدن اعطاى حکمت، نشان دهنده تمایز میان آن دو و قرار داشتن «جعل رسالت» در طول اعطاى حکمت است.

۶ - دریافت حکمت الهى و نیل به مقام رسالت، موهبتى خدا دادى است، نه اکتسابى. (فوهب لى ربّى حکمًا و جعلنى من المرسلین)

۷ - طرح موضوع پیشینه داشتن خط رسالت و بى سابقه نبودن رسالت بشرى، از سوى موسى(ع) براى فرعون (و جعلنى من المرسلین) تعبیر «و جعلنى من المرسلین» (مرا از پیامبران قرارداد) به جاى «جعلنى رسولاً» (مرا پیامبر قرار داد) مى تواند اشاره به مطلب یاد شده باشد.

موضوعات مرتبط

  • حکمت: منشأ حکمت ۶
  • خدا: عطایاى خدا ۲، ۳، ۶
  • فرعونیان: بینش فرعونیان ۴; ترس از فرعونیان ۱
  • موسى(ع): آثار فرار موسى(ع) ۳; اعطاى حکمت به موسى(ع) ۲، ۵; اعطاى علم به موسى(ع) ۵; ترس موسى(ع) ۱; جرایم موسى(ع) ۴; زمینه نبوت موسى(ع) ۳، ۵; زمینه ولایت موسى(ع) ۳; علم موسى(ع) ۲; فرار موسى(ع) ۱; فضایل موسى(ع) ۵; قتلهاى ۱، ۴; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۳، ۷
  • نبوت: تبیین تاریخ نبوت ۷; منشأ نبوت ۶; نبوت بشر ۷

منابع