الشعراء ٢٠
کپی متن آیه |
---|
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ |
ترجمه
الشعراء ١٩ | آیه ٢٠ | الشعراء ٢١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِذاً»: آن زمان که. «الضَّآلِّینَ»: گمراهان. در اینجا مراد جاهلین، بیخبران و غافلان از عواقب موقعیّت است.
تفسیر
- آيات ۱۰ - ۶۸ سوره شعراء
- مقايسه قوم پیامبر اکرم«ص»، با اقوام پیامبران گذشته
- اشاره به معناى «خوف» و فرق آن با «خشيت»
- معناى «ذنب»، و مراد از اين كه موسى «ع» فرمود: «وَ لَهُم عَلَىَّ ذَنبٌ»
- دلگرمى خداوند به موسى و هارون: «ما با شمایيم»
- گفتگوى موسى «ع» با فرعون و پاسخ به اشکالات او
- مقصود از «ضلالت»، در سخن موسى «ع»
- مراد از حكمى كه خداوند، به موسى «ع»
- توضيح سخن موسی«ع« به فرعون: «وَ تِلكَ نِعمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَىَّ»
- بيان گفتار مفسران، درباره سخن فرعون: «آیا ما، تو را در کودکی تربیت نکردیم»؟
- اشاره به اعتقادات بت پرستان، درباره خداى سبحان و ارباب و آلهه
- بيان علت اين كه فرعون گفت: «ربُّ العالَمين چيست»؟
- توضيح جواب موسى «ع» به سؤال فرعون
- جواب دوم موسى «ع»، به سؤال فرعون، از حقيقت ربُّ العالمين
- فرعون، موسى «ع» را دیوانه معرفی می کند
- واکنش فرعون و فرعونیان، در برابر معجزۀ موسی«ع»
- واكنش فرعون در مقابل ايمان آوردن ساحران
- كوچ شبانه بنی اسرائيل از مصر و هلاكت فرعون و فرعونيان
- نتيجه گيرى از حكايت موسى «ع» و فرعون
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21»
(موسى) گفت: آن (قتل) را زمانى انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. و چون از شما ترسيدم از نزد شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت (و دانش) بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد.
نکته ها
مراد از «حكم» در آيه؛ يا حكومت و سرپرستى بنىاسرائيل است و يا حكمت و دانش.
در اين دو آيه، حضرت موسى عليه السلام ايرادهاى فرعون را كه در آيه قبل گفتيم، پاسخ مىدهد.
چنانكه گذشت حضرت موسى به خاطر طرفدارى از يكى از ياران خود، مشتى به مخالف او زد و شخص مخالف با همان ضربه مُرد. اين قتل نه از روى عمد بود و نه با آلت قتل انجام گرفت، بلكه يك حادثهى ناخواسته و يك لغزش عملى بدون سوء نيّت بود كه قبل از نبوّت موسى آن هم به خاطر طرفدارى از يك مظلوم اتّفاق افتاده بود. بنابراين، «ضال» در آيهى مذكور، يك انحراف عملى بدون قصد است كه ضربهاى به عصمت نمىزند و يا به معناى تحيّر است، نظير آيهى 7 سورهى ضُحى: «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى».
از اميرالمؤمنين على عليه السلام پرسيدند: چرا بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حقّ خود را با شمشير نگرفتيد، و چرا همان گونه كه با طلحه و زبير و معاويه جنگ كرديد با خلفاى پيش از خود جنگ نكرديد؟ حضرت فرمود: گاهى سكوت لازم است. مگر ابراهيم به مردم نفرمود: من از
جلد 6 - صفحه 304
شما كناره مىگيرم: «وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «1» مگر هارون نفرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي» «2» مردم مرا به ضعف كشاندند و نزديك بود مرا بكشند؟
مگر يوسف نفرمود: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ» «3» پروردگارا! زندان براى من بهتر از استجابت تقاضاى آنهاست؟ مگر پيامبر اكرم در غار نرفت و من جاى او نخوابيدم؟ مگر موسى نفرمود: «فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ» همين كه ترسيدم فرار كردم، و مگر حضرت لوط عليه السلام در برابر تقاضاى گنهكاران نفرمود: «لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» «4» اى كاش قدرتى داشتم (تا شما را از اين عمل ننگين باز مىداشتم) و يا به جايگاه محكم و أمن پناه مىبردم (و از شرّ شما درامان بودم). «5» بنابراين ساير اولياى خدا نيز گاهى در شرايطى مجبور به سكوت و انزوا مىشدند.
پیام ها
1- گاهى اقرار، يك ارزش است. «قالَ فَعَلْتُها»
2- فرار از طاغوت، مقدّمهى دريافت الطاف الهى است. فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ ... فَوَهَبَ
3- انبيا از الطاف خاصّ خداوند برخوردارند. «فَوَهَبَ لِي- وَ جَعَلَنِي» 4- نبوّت، يك جريان در طول تاريخ است، انبياى بسيارى قبل از موسى بودهاند پس تعجّب فرعون نابجاست. «مِنَ الْمُرْسَلِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20»
جواب موسى در مقابل فرعون:
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 435. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 435 و 436. چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 405
قالَ فَعَلْتُها إِذاً: گفت بجا آوردم آن كار را كه كشتن قبطى بود آن هنگام بر سبيل خطا نه قصد، وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ: 1- و من بودم از غافلان، يعنى به قصد تأديب مشت بر او زدم و ندانستم كه به مشت من كشته شود. مراد آنست كه من قصد كشتن او را نكردم و عمدا اين فعل از من صادر نگشت، بلكه اين قتل به خطا واقع شد، چه غرض من از آن مشتزدن خلاصى سبطى بود نه كشتن قبطى، و چون اين قتل به خطا بود پس مستوجب ملامت و عقاب نباشم. 2- گمراه بودم از دانستن اينكه آن فعل مؤدى به قتل شود. 3- فعل من به زعم شما همچو فعل اهل ضلال بود در نظر شما، مانند عمل سفهاء و جهال، اگرچه در واقع نسبت به آن صواب كار بودم. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «10» قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ «11» قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ «12» وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ «13» وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ «14»
قالَ كَلاَّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ «15» فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ «16» أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ «17» قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فِينا وَلِيداً وَ لَبِثْتَ فِينا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ «18» وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ «19»
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ «20» فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ «21» وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرائِيلَ «22» قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ «23» قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «24»
قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ «25» قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «26» قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ «27» قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «28» قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ «29»
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ (30)
ترجمه
و هنگاميكه ندا كرد پروردگار تو موسى را كه برو بسوى گروه ستمكاران
كه قوم فرعونند آيا نمىپرهيزند
گفت پروردگارا همانا من ميترسم كه تكذيب كنند مرا
و تنگ ميشود سينهام و نميگشايد زبانم پس بفرست بسوى هارون
و مر آنها را است بر من ادعاء گناهى پس ميترسم كه بكشند مرا
گفت نه چنين است پس برويد با آيتهاى ما همانا ما با شمائيم شنوندگان
پس برويد بسوى فرعون پس بگوئيد همانا ما فرستاده پروردگار جهانيانيم
كه بفرستى با ما بنى اسرائيل را
گفت آيا نپروريديم تو را در ميان خودمان در حاليكه نوزادى بودى و درنگ كردى ميان ما از عمرت سالها
و كردى كردهات را كه كردى و توئى از ناسپاسان
گفت كردم آنرا آنگاه و من بودم از نادانان
پس گريختم از
جلد 4 صفحه 99
شما چون ترسيدم از شما پس بخشيد مرا پروردگارم حكمى و گردانيد مرا از پيغمبران
و اين نعمتى است كه منّت مينهى آنرا بر من كه بنده گردانيدى بنى اسرائيل را
گفت فرعون و چيست پروردگار جهانيان
گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر هستيد يقين كنندگان
گفت بآنان كه بودند در اطرافش آيا نميشنويد
گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه پيشينيانند
گفت همانا پيمبر شما كه فرستاده شده بسوى شما هر آينه ديوانه است
گفت پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان آن دو است اگر در مىيابيد بعقل
گفت هر آينه اگر گرفتى خدائى جز من هر آينه خواهم قرار داد البتّه تو را از زندانيان
گفت آيا و اگر چه بياورم برايت چيزى روشن.
تفسير
خداوند متعال باز براى تسليت خاطر و تقويت قلب شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت بنصرت حق و تذكر خلق شروع بذكر قصص انبياء عظام فرموده باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه ندا فرمود پروردگار تو موسى ع را كه برو نزد قوميكه ظلم نمودند بخودشان بسبب كفر و بر بنى اسرائيل بذبح اولادشان و ساير مظالم و آنها قوم فرعونند و خود او داخل در آنها بلكه اولى از همه است و عجب مردم جسورى هستند آيا آنها از خدا نميترسند موسى عرض كرد پروردگارا من ميترسم مرا تكذيب كنند و در اين مواقع سينه و دل من تنگ ميشود و زبانم از گفتار باز ميماند و بعضى يضيق و ينطلق بنصب قرائت نمودهاند و بنابراين عطف بر يكذّبون است و ان ناصبه بر آن دو نيز داخل ميگردد يعنى من ميترسم از تكذيب و تنگى سينه و گرفتن زبانم و بنابر قرائت مشهور عطف بر أخاف است و گويا نشدن زبان آنحضرت ممكن است در اثر دل تنگى و غلبه خشم باشد و محتمل است براى لكنتى باشد كه در زبان او بود و بدعا رفع شد و در سور سابقه بيان گرديد و محتمل است براى هر دو باشد كه در اثر غضب و تنگى سينه لكنت زبان زياد شود بطورى كه از گفتار بماند و در هر حال از خداوند تقاضا نمود كه وحى فرستد بسوى هارون برادر مادريش كه قبول معاونت او را بنمايد و در خاتمه عرايض عرضه داشت كه آنقوم بر من ادّعاء گناهى دارند چون يكنفر از آنها را كشتهام ميترسم مرا بقصاص او بكشند و موفق باداء رسالت نشوم و خداوند صريحا اين احتمالى را كه حضرت موسى
جلد 4 صفحه 100
ميداد و منشأ خوف او شده بود نفى فرمود و تقاضاى او را راجع بهارون پذيرفت و فرمود هرگز چنين قدرتى پيدا نميكنند تو و برادرت برويد با معجزات پى در پى ما كه براى نصرت شما ميرسد و من و ملائكه براى كمك با شما دو نفر هستيم و گفتگوى تو و هارون را با آنها ميشنويم و بنابراين خطاب جمع باعتبار تنزيل آن دو منزله جماعت است بلحاظ بودن بنى اسرائيل با آنها و ممكن است مراد آن باشد كه ما با تو و هارون و فرعون هستيم و گفتگوى شما را ميشنويم و حق را بر باطل غلبه ميدهيم و كلمه كلّا حرفى است موضوع براى زجر و ردع يعنى نبايد چنين گمانى ببرى كه آنها تو را بتوانند بكشند پس برويد بسوى فرعون و بگوئيد ما داراى منصب رسالتيم از طرف پروردگار جهانيان و چون رسول مشترك بين مصدر و صفت است و آن دو بجاى يكديگر استعمال ميشوند مفرد ذكر شده و شايد براى اشاره بآن باشد كه رسول حضرت موسى است و هارون معاون او است و هر دو يك پيغام آوردهاند و آن اين بود كه خدا فرموده بنى اسرائيل را از قيد اسارت خود رها كن و بگذار آنها بيايند با ما برويم بوطن اصلى خودمان كه بلاد شام است و چون آن دو اين اظهار را نمودند فرعون بحضرت موسى گفت آيا ما تربيت و نگهدارى ننموديم تو را در خانههاى خودمان با آنكه كودكى نوزاد بودى و سالهاى متمادى از عمر خود بنعمت ما پرورش يافتى و در ميان ما زندگى كردى تا آنخطاى بزرگ كه قتل يكنفر از ما بود از تو سر زد و فرار كردى رفتى و كفران نعمت ما را نمودى حال آمدى ادّعاى پيغمبرى ميكنى از ابن عباس نقل شده كه مدت اقامت آنحضرت در بين آنها هجده سال بود و سى و چهل هم گفتهاند و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون خداوند موسى عليه السّلام را مبعوث فرمود بسوى فرعون آمد در خانه او و اذن ورود خواست اجازهاش ندادند و او عصايش را بدر زد تمام درها باز شد پس وارد شد بر فرعون و گفت من پيغمبر خدايم و بايد بنى اسرائيل را بفرستى با من بيايند و فرعون آنچه خدا فرموده گفت و مراد از آنكار كه گفت كردى قتل آنمرد بود و مرادش از نسبت كفرى كه باو داد كفران نعمت خودش بود و حضرت موسى در جواب فرمود بلى راست است من آنكار را كردم ولى آنوقت پيغمبر نبودم و حقايق
جلد 4 صفحه 101
اشياء بر من مكشوف نبود نميدانستم آنمرد بيك مشت زدن ميميرد و قصد كشتن او را نداشتم ميخواستم او را تربيت كنم اتفاقا مرد پس فرار كردم چون از شما ترسيدم كه مرا بنا حق بكشيد پس خدا مرا بعلم و حكمت و منصب نبوّت فائز فرمود و تو تصوّر كردى اين تربيت و نگهدارى تو از من نعمتى بوده كه منّت آنرا بر من ميگذارى با آنكه در واقع نعمت نبوده بلكه نقمت بوده زيرا تو همه ما را بنده خود كرده بودى اگر تو اطفال بى گناه بنى اسرائيل را نميكشتى مادرم مرا بدريا نمىانداخت و زير دست تو واقع نميشدم كه مرا تربيت كنى براى دلخوشى خودت و بنابراين محتمل است همزه استفهام انكارى در صدر كلام مقدّر باشد يعنى آيا اين نعمتى است كه قابل منّت باشد نه چنين است بلكه جرم و جنايتى است كه قابل ملامت و عقوبت است و حقّا اين جواب از الهامات الهى بوده كه بمختصر بيانى حق تربيت و نعمت ظاهرى او را مبدّل بحق انتقام و دادستانى واقعى حضرت موسى نموده است لذا ديگر آنملعون جوابى نداد و روى سخن را بجانب ديگرى خارج از بحث معطوف داشت و از اعتراض بر صلاحيّت او براى ادّعاء نبوت صرف نظر نمود و سؤالى كرد كه حضرت موسى در جواب آن عاجز بماند و گفت چه چيز است پروردگار جهانيان آنحضرت جواب فرمود پروردگار آسمان و زمين و موجودات ما بين آن دو از هر جنس و نوع اگر شما معتقديد كه بايد خداوند خالق و مربّى آسمانها و زمين و موجودات آنها باشد و معرّفى فرمود خداوند را بأظهر خواص و آثارش و در واقع جواب حقيقى او را داد چون خالق و مربّى همه موجودات نميشود از جنس و نوع آنها باشد و بايد بخواص و آثار و اوصاف او را شناخت پس نميشود گفت چه چيز است يعنى از چه جنس و نوع است و استدلال نمود از وجود مصنوع بر وجود صانع ولى فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و رو باطرافيان خود كرد و گفت آيا شما نميشنويد سخن اين شخص را من ميپرسم خدا چه چيز است و سؤال از حقيقت او ميكنم او جواب ميدهد آفريننده آسمانها و زمين و موجودات است و از كار او خبر ميدهد و قمى ره در ضمن حديث سابق نقل نموده كه فرعون از كيفيّت خداوند سؤال
جلد 4 صفحه 102
نمود و موسى عليه السّلام گفت ربّ السّموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين پس فرعون از روى تعجب باصحابش گفت آيا شما نميشنويد من از كيفيّت خدا سؤال ميكنم او از وجودش جواب ميدهد و حضرت موسى چون ديد فرعون نفهميد يا خود را بنفهمى زد و او مدّعى ربوبيّت بود بر اهل عصر خود نه پيشينيان جوابى فرمود كه جاى اشكال و شبهه براى حاضرين باقى نماند و گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما كه اهل اعصار سابقه بودند و فرعون از جواب عاجز شد و نتوانست اشتباه كارى كند همان موافق نبودن جواب با سؤال را بهانه نمود و نسبت جنون بحضرت داد و استهزاء و سخريّه نمود ولى حضرت اعتنا نفرمود و استدلال خود را تعقيب فرمود بأمر مشهود عامّى كه گردش شبانه روز باشد بطرز نافع و ممتّع و مرتّب و منظّمى كه هر عاقلى ميتواند از آن پى بمدبّر عالم قدير حكيم كريم ببرد ولى محتاج بتعقّل و تأمل است لذا امر را معلّق بآن فرمود با اشاره بردّ نسبتى كه فرعون بآنحضرت داده بود بر او و اطرافيانش كه با او موافق بودند چون اشعار داشت بآنكه شما عقل نداريد كه تعقّل نميكنيد تا بدانيد و فرعون ديد ديگر محاجّه با حضرت موسى بصرفه و صلاح او تمام نميشود لذا از راه تهديد جلو آمد و گفت اگر خداى ديگرى براى خودت اختيار كنى تو را حبس ميكنم در زندان عمومى و گفتهاند محبوسين او حبس دائم بودند و حضرت با كمال متانت در جواب فرمود اگر چه براى تو معجزهئى اظهار نمايم كه دلالت واضح داشته باشد بر وجود خداوند قادر حكيم و صدق من در دعواى رسالت و كذب تو در دعواى ربوبيّت باز مرا حبس ميكنى ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضّالِّينَ «20»
حضرت موسي (ع) در جواب فرعون فرمود فعل من که بجا آوردم که قتل قبطي باشد موقعي بود که من از ضالين بودم.
در كلمه من الضالين تفسيراتي شده بعضي گفتند قصد قتل نداشتم و تعمد نبوده و نميدانسته که منجر به قتل ميشود، بعضي گفتند فراموش كرده بودم، بعضي گفتند قتل خطاء بوده، بعضي گفتند ضلالت در رسالت بوده که رسول نبودم و مقام رسالت و نبوت بمن عنايت نشده بود ولي، تمام اينها باطل است زيرا ما در حق انبياء و رسل و اوصياء عصمت را شرط ميدانيم از اول عمر تا زمان رحلت هم از معاصي و هم از خطاء و سهو و نسيان و فراموشي و اشتباه و جهل بعلاوه قبل از قتل قبطي خدا ميفرمايد: وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استَوي آتَيناهُ حُكماً وَ عِلماً (قصص آيه 14) و با اينکه وصف نسبت جهل و نسيان و سهو و خطا دادن غلط است بعلاوه موسي ميدانست که مقام رسالت پيدا ميكند بواسطه وحي که بمادرش شده بود که فرمود: وَ جاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلِينَ بلكه مراد از ضالين اينکه به نظر ميرسد که چون قبطي قصد قتل ديگري را داشت و او از من طلب نصرت كرد و دفع ظلم ظالم از مظلوم بحكم عقل لازم است و تصور ميكردم که موجب خشنودي تو ميشود که من مظلوم را نصرت كردم يعني تو بايد خشنود شوي و عمل من پسنديده تو باشد ولي بعد از اينكه مورث خشم تو شد و در صدد قتل من بر آمدي:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 20)- موسی بعد از شنیدن سخنان شیطنتآمیز فرعون به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولی از نظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد و یا اصولا ایراد اول را در خور پاسخ نمیدانست، چرا که پرورش دادن کسی هرگز دلیل آن نمیشود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.
به هر حال چنین «گفت: من آن کار را انجام دادم در حالی که از بیخبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ).
موسی (ع) در اینجا یک نوع «توریه» به کار برده و سخنی گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولی در باطن مقصود دیگری داشت و آن این که من نمیدانستم که این کار مایه این همه درد سر میشود و گر نه اصل کار حق بود و مطابق قانون عدالت!
نکات آیه
۱ - اعتراف موسى(ع) در برابر فرعون به قتل غیرعمدى و ناخواسته مرد قبطى (قال فعلتها إذًا و أنا من الضالّین) تعبیر «أنا من الضالّین» مى تواند اشاره به این باشد که موسى(ع) پیش از آن عمل نمى دانسته که درگیرى او با مرد قبطى (براى دادخواهى مرد سبطى) منجر به قتل او خواهد شد.
۲ - قتل مرد قبطى، قبل از رسیدن موسى(ع) به مقام رسالت بود. (قال فعلتها إذًا و أنا من الضالّین) برداشت یاد شده بدان احتمال است که مراد موسى از «و أنا من الضالّین» این باشد که او در آن زمان رسول نبوده است. این احتمال با توجه به این که فرعون براى ردّ رسالت او آن را یادآورى کرده است، تقویت مى شود.
۳ - امکان صدور عمل سهوى از پیامبران پیش از رسیدن به مقام رسالت (قال فعلتها إذًا و أنا من الضالّین) برداشت یاد شده بر این اساس است که مراد از «أنا من الضالّین» این باشد که آن عمل، عمدى نبوده است; بلکه ناخواسته و از روى سهو صادر شده بود.
روایات و احادیث
۴ - «فى خبر ابن الجهم قال: سأل المأمون الرضا(ع)... ما معنا قول موسى لفرعون «فعلتها إذاً و أنا من الضالّین» قال الرضا(ع):... قال موسى: «فعلتها إذاً و أنا من الضالّین» عن الطریق بوقوعى إلى مدینة من مدائنک...;[۱] ابن جهم گوید: مأمون از حضرت رضا(ع) پرسید:... معناى سخن موسى(ع) به فرعون «... أنا من الضالّین» چیست؟ فرمود: موسى گفت: «... أنا من الضالّین» عن الطریق بوقوعى إلى مدینة من مدائنک; یعنى، من از راه گم کردگان بودم به شهرى از شهرهاى تو برخوردم». از روایت استفاده مى شود که حضرت موسى(ع) توریه کرده و از گفتن جمله «أنا من الضالّین» گم کردن جاده را اراده کرده بود...».
موضوعات مرتبط
- انبیا: انبیا و سهو ۳
- موسى(ع): اقرار موسى(ع) ۱; توریه موسى(ع) ۴; قتلهاى ۱، ۲; قصه موسى(ع) ۱; گم شدگى موسى(ع) ۴; نبوت موسى(ع) ۲
منابع
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج، ۱ ص ۱۹۹، باب ۱۵، ح ۱; نورالثقلین، ج ۴، ص ۴۸، ح ۱۶.