فاطر ٢٦

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۴۱ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
ثُمَ‌ أَخَذْتُ‌ الَّذِينَ‌ کَفَرُوا فَکَيْفَ‌ کَانَ‌ نَکِيرِ

ترجمه

سپس من کافران را (بعد از اتمام حجّت) گرفتم (و سخت مجازات کردم)؛ مجازات من نسبت به آنان چگونه بود؟!

|آن‌گاه كسانى را كه كافر شدند، گرفتار كردم، پس [بنگر] چگونه بود عقوبت من
آنگاه كسانى را كه كافر شده بودند فرو گرفتم؛ پس چگونه بود كيفر من؟
من هم از آن کافران مؤاخذه شدید کردم پس (بنگر که) قهر و عذاب من چگونه (و چه سخت) بود.
سپس کافران را [به سبب کفرشان به عذابی سخت] گرفتیم؛ پس کیفر من چگونه بود؟!
سپس آنهايى را كه كفر مى‌ورزيدند فروگرفتم. عقوبت من چگونه بود؟
سپس کافران را فرو گرفتم، [بنگر] تا عقاب من چگونه بوده است‌
سپس آنان را كه كفر ورزيدند بگرفتم، پس ناپسندداشتن و كيفر من چگونه بود؟
سپس کافران را (به گناهانشان) گرفته‌ام (و سخت تنبیهشان کرده‌ام). بنگرید که چگونه کیفرشان داده‌ام (و شهر و دیارشان را آئینه‌ی عبرت دیگران ساخته‌ام؟!)
سپس کسانی را که کافر شده بودند فروگرفتم‌؛ پس چگونه بود انکار (و انگارِ) من‌؟
سپس برگرفتیم آنان را که کفر ورزیدند پس چگونه بود کیفرم‌

Then I seized those who disbelieved—so how was My rejection?
ترتیل:
ترجمه:
فاطر ٢٥ آیه ٢٦ فاطر ٢٧
سوره : سوره فاطر
نزول : ١ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَکِیرِ»: (نگا: حجّ / ، سبأ / ).


تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»

سپس كسانى را كه كفر ورزيدند (به مؤاخذه و مجازات) گرفتم، پس كيفر من چگونه است؟

نکته ها

«زبر» جمع «زبور» به معناى كتاب‌هايى است كه از نوعى برجستگى برخوردار باشد.

پیام ها

1- آشنايى با مشكلات ديگران، مايه‌ى تسلّى انسان است. «إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ»

2- انبيا، بهترين ابزار هدايت را با خود داشتند. «البينات- الزبر- الكتاب»

3- تكذيب انبيا از روى عمد و لجاجت و با علم و آگاهى از محتواى دعوت آنان بوده است. كَذَّبَ الَّذِينَ‌ ... جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ

4- قهر خداوند، بعد از اتمام حجت است. جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ‌ ... ثُمَّ أَخَذْتُ‌

5- بيان قهر و قدرت خداوند در كيفر كفّار، مايه‌ى تسلّى مؤمنان و پيروان حقّ است. «ثُمَّ أَخَذْتُ»

6- قهر خداوند، گاهى در دنياست. «ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا» (كفّار گمان نكنند رها و مورد غفلت هستند.)

7- كفر، عامل هلاكت است. «أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا»

8- مانور قدرت، لازم است. عذاب كافران، هراس‌انگيز و شگفت‌انگيز بوده است. «فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ»

9- از سرنوشت جوامع كفرپيشه عبرت بگيريد. «فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 493

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»

ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا: پس بعد از تكذيب گرفتيم آنان را كه ايمان نياوردند به قهر و عذاب خود. بعد بر سبيل تعجيب فرمايد: فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ:

پس چگونه بود انكار و تغير من بر ايشان و انزال عذاب و عقاب بر آنها.

تتمه:

طبرسى (رحمه اللّه) در مجمع فرمايد: بينات به معنى معجزات باهرات و حجج واضحات است، و زبر به معنى كتاب منقش، و كتاب منير به معنى كتاب واضح و مبين است‌ «1».


«1» مجمع البيان طبرسى، (چ 1401 ق- قم) ج 4 ص 406.

جلد 11 - صفحه 32


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «16» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‌ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‌ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‌ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «18» وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِيرُ «19»

وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ «20» وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ «21» وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ «23» إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ «24»

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ «25» ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»

ترجمه‌

اى مردمان شما محتاجان بسوى خدائيد و خداوند او بى‌نياز ستوده است‌

اگر بخواهد ميبرد شما را و ميآورد خلقى نو پديد

و نيست اين بر خدا دشوار

و برنميدارد شخص گناهكارى گناه ديگرى را و اگر بخواند شخص گرانبار براى برداشتن بارش برداشته نشود از آن چيزى اگر چه باشد صاحب قرابت جز اين نيست كه بيم ميدهى آنانرا كه ميترسند از پروردگارشان با پنهان بودن و برپا دارند نماز را و هر كه پاكيزه شد پس جز اين نيست كه پاكيزه ميشود براى خودش و بسوى خدا است بازگشت‌

و يكسان نيستند نابينا و بينا

و نه تاريكيها و نه روشنائى‌

و نه سايه خنك و نه باد بسيار گرم‌

و يكسان نيستند زندگان و نه مردگان همانا خدا مى‌شنواند آنانرا كه ميخواهد و نيستى تو شنواننده آنها را كه در قبرهايند

نيستى تو مگر بيم‌دهنده‌

همانا ما فرستاديم تو را بدين حقّ با آنكه مژده دهنده و بيم دهنده‌اى و نيست هيچ جماعتى مگر آنكه گذشت در ميان آنها بيم‌دهنده‌ئى‌

اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند آنانكه بودند پيش از آنها آمد آنها را پيغمبرانشان با دليلهاى روشن و با صحف آسمانى و با كتاب روشن‌كننده‌

پس گرفتم آنانرا كه كافر شدند پس چگونه بود ناپسند داشتن من.

تفسير

خداوند متعال بعد از بيان بى‌فائده بودن عبادت بتها بيان فرموده احتياج مردم را در وجود و بقاء و خوراك و پوشاك و سعادت در دنيا و آخرت و همه‌


جلد 4 صفحه 383

چيز بخدا و بى‌نياز بودن خود را از هر جهت از آنها و استحقاق او براى ستايش و پرستش تا كسى تصوّر نكند كه منع او از عبادت بتها و بعث آنها بر عبادت و اطاعت خود براى نفعى است كه از اعمال آنها باو ميرسد و بدانند براى مصلحت خودشان است و اگر خدا بخواهد ميتواند همه مردم را در يك آن نيست و نابود كند و مردم ديگرى را بوجود آورد كه فقط عبادت و اطاعت او را نمايند و اين براى خدا مشكل نيست بلكه خيلى آسان است و پس از آن بيان فرموده است عدالت خود را باين تقريب كه برنميدارد هيچ نفس گناهكارى گناه ديگرى را اگرچه موجب گمراهى او شده باشد چون در اينصورت خودش گناه كرده كه موجب گمراهى غير شده مربوط بگناه غير نيست آن بجاى خود محفوظ است و اگر بخواند نفسيكه سنگين شده از بار گناه كسيرا براى برداشتن قدرى از بار گناه خود بعنوان كمك نمودن برداشته نشود بوسيله آنكس از أنبار چيزى اگرچه آنكس از اقارب و ارحام خواننده باشد و خطاب فرموده به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه از ايمان نياوردن اينقوم عنود ملول مباش چون انذار و تخويف تو از معاصى فقط در كسانى مؤثّر است كه از خداى پنهان از انظار ميترسند و نمازى كه اهمّ عبادات است بجا ميآورند نه كسانيكه اصلا اعتقاد بمبدء و معاد ندارند و كسيكه عبادت و اطاعت خدا را كه موجب تزكيه و تطهير نفس از پليديهاى معاصى است بنمايد بر نفع خود كار كرده و بازگشت همه بمحضر عدل الهى است و جزاى اعمال بد و خوب را كاملا بصاحبانش ميرساند و مساوى نيست كافر كه كور است با مؤمن كه بينا است و باطل كه ظلمات عقائد فاسده و آراء گوناگون كاسده است با حق كه يكى است و نور و روشنائى است و بهشت كه مانند سايه معتدل است با جهنّم كه مانند باد گرم سوزان است و كلمه لا فيضى ره فرموده براى تأكيد نفى استواء است و تكرار آن در دو طرف براى زيادتى تأكيد است و بنظر حقير كلمه لا در صدر دو جمله اخيره براى نفى استواء است كه معمولا در كلام عرب بعد از حرف عطف آورده ميشود و ميگويند براى تأكيد معناى نفى است و تكرار آن در وسط براى اشاره ببودن حق و بهشت از لوازم و توابع ايمان و بودن باطل و جهنم از لوازم و توابع كفر است چون گوينده چنانچه دو جمله اخيره را بر اولى عطف نموده مفردات آندو را هم عطف بما سبق‌


جلد 4 صفحه 384

كرده است و اين نكته دقيقى است كه بايد بذوق ادراك شود و براى اين است كه لا در وسط جمله اولى آورده نشده اگر چه محتمل است براى قرب بنفى محتاج بتأكيد نشده باشد و بعدا فعل را مكرّر فرموده براى عدول بمثال ديگرى براى مؤمن و كافر و فرموده و مساوى نيستند اهل ايمان كه زنده دلانند بعلم و معرفت با كفاريكه مانند مردگانند در بى‌ادراكى و بى‌حسّى و براى تأكيد اينمعنى فرموده كه تو نميتوانى بحول و قوّه خودت مطلب حقّى را بمردگانى كه در قبرستان جاى دارند بفهمانى مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته جز آنكه ابلاغ نمائى تو بآنها وعده عذاب الهى را براى اتمام حجّت چون اگر خدا خواسته بود زنگ غفلت را از دل آنها ميزدود و توفيق تحصيل علم و معرفت بآنها عطا ميفرمود كه اصرار بر كفر نداشته باشند و براى دفع توهّم اختصاص منصب نبوّت بانذار و تصريح بآنكه حصر اضافى بوده در مقابل اسماع كه بمعناى افهام ميباشد فرموده است ما تو را فرستاديم براى نشر دين حقّ اسلام كه بشارت دهى مردم را ببهشت در صورت ايمان و بترسانى از جهنّم در صورت كفر و هيچ يك از امم سابقه و اهل اعصار گذشته نبودند مگر آنكه آمد و گذشت در ميان آنها پيغمبرى يا امامى كه بيم ميداد آنها را از خدا و اين دليل است بر آنكه در هيچ عصر و زمان زمين خالى از حجّت نبوده و نخواهد بود چنانچه اماميّه قائلند و قمّى ره نقل فرموده و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله از دنيا نرفت مگر آنكه مبعوث فرمود براى مردم نذيرى و كسيكه منكر اين معنى شود لازمه‌اش آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم تضييع نموده باشد امّت خود را كه در اصلاب مردانند گفته شد قرآن كفايت آنها را نميكند فرمود چرا اگر يافت شود براى آن مفسّرى گفته شد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله تفسير نفرموده است آنرا فرمود چرا تفسير فرمود آنرا براى يكمرد و تفسير فرمود شأن او را براى امّت و او على ابن ابى طالب عليه السّلام بود و از اينجا معلوم ميشود كه تفسير قرآن مخصوص بخاندان عصمت و طهارت است و هر چه از غير ايشان صادر شود خالى از اعتبار بلكه باطل است چنانچه در روايات معتبره تصريح بآن شده و در خاتمه براى تسليت خاطر پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرموده كه تكذيب كفّار اختصاص بتو ندارد اگر اينها تو را تكذيب ميكنند ملول مباش پيشينيان اينها هم پيغمبران خودشان را كه با معجزات‌


جلد 4 صفحه 385

و نوشته‌هاى آسمانى در الواح و كتاب مبيّن حلال و حرام آمدند نزد آنها تكذيب نمودند و من آنها را بجرمشان گرفتم و بعذابهاى گوناگون نابود نمودم و براى تو نقل كردم شرح حالشانرا پس آيا چگونه بود نمايش خشم و انكار من گفتار و كردار آنها را و در مجمع فرموده زبور ثابت‌تر است در كتابت از كتاب چون آن كنده شده است مانند كندن سنگ و محتمل است زبر بر دفاتر كوچكتر از كتاب اطلاق شود لذا بعد از آن كتاب منير كه بمعناى مبيّن و مفصّل حقايق است ذكر شده و ممكن است زبر اشاره بصحف ابراهيم و زبور داود عليهما السلام باشد و كتاب منير اشاره بتورية و انجيل و اللّه اعلم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ثُم‌َّ أَخَذت‌ُ الَّذِين‌َ كَفَرُوا فَكَيف‌َ كان‌َ نَكِيرِ «26»

ثُم‌َّ أَخَذت‌ُ الَّذِين‌َ كَفَرُوا اخذ بعذاب‌هاي‌ مهلكه‌ مثل‌ آب‌ ‌براي‌ قوم‌ نوح‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ غرق‌ كرد و باد ‌براي‌ عاد و صيحه‌ و صاعقه‌ ‌براي‌ ثمود و قوم‌ شعيب‌ و خسف‌ و امطار حجاره‌ ‌براي‌ قوم‌ لوط و غرق‌ ‌براي‌ فرعونيان‌ و ابابيل‌ ‌براي‌ قوم‌ ابرهه‌ و ‌غير‌ اينها.

فَكَيف‌َ كان‌َ نَكِيرِ نكير عذاب‌ منكر ‌است‌ ‌غير‌ عذابهاي‌ معمولي‌ مثل‌ فقر و مرض‌ و كوتاهي‌ عمر و گرفتار ظالم‌ و قتل‌ و امثال‌ اينها.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 26)- در این آیه به کیفر دردناک این گروه اشاره کرده، می‌فرماید: چنان

ج4، ص69

نبود که آنها از کیفر الهی مصون بمانند، و دائما به تکذیبهای خود ادامه دهند، «سپس، کافران را گرفتم» و سخت مجازات کردم (ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا).

جمعی را گرفتار طوفان ساختیم، گروهی را گرفتار تندباد ویرانگر، و جمعی را بوسیله صیحه آسمانی و صاعقه و زلزله درهم کوبیدیم! سپس در پایان برای تأکید و بیان عظمت و شدت مجازات آنها می‌گوید:

«مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).

این درست به آن می‌ماند که شخصی عمل مهمی را انجام می‌دهد و بعد از حاضران سؤال می‌کند کار من چگونه بود؟

نکات آیه

۱ - خداوند، اقوام تکذیب گر و کفرپیشه تاریخ را - که از سر لجاجت و عمد بر کفر و تکذیب خود پافشردند - با عذاب استیصال نابود کرد. (فقد کذّب الذین من قبلهم جاءتهم رسلهم بالبیّنت ... ثمّ أخذت الذین کفروا) «تنکیر» به معناى انکار (تغییر) است (لسان العرب) و مقصود از آن در آیه شریفه، تغییر نعمت به نقمت و حیات به مرگ مى باشد; که مجازات کفرپیشگى است.

۲ - عذاب شدن کافران تکذیب گر پس از اتمام حجت و ارائه معجزات و دلایل آشکار و کتاب هاى روشنگر بوده است. (کذّب الذین من قبلهم جاءتهم رسلهم بالبیّنت ... ثمّ أخذت الذین کفروا فکیف کان نکیر)

۳ - عذاب شدن کافران تکذیب گر، بسیار هراس انگیز و شگفت آور بوده است. (ثمّ أخذت الذین کفروا فکیف کان نکیر) استفهام در جمله «فکیف کان نکیر»، استفهام تعجبى و بیانگر شدت کیفر است.

۴ - کفرپیشگان تکذیب گر، مورد تهدید خداوند و در معرض عذاب الهى (ثمّ أخذت الذین کفروا فکیف کان نکیر)

۵ - لزوم عبرت گرفتن از سرنوشت جوامع کفرپیشه تاریخ (ثمّ أخذت الذین کفروا فکیف کان نکیر) جمله «فکیف کان نکیر» به تقدیر «فانظروا کیف کان نکیر» است; یعنى، در سرگذشت آنان بنگرید و در عاقبت کارشان مطالعه کنید که عذاب خشم الهى چه بر سرشان آورد.

۶ - تکذیب پیامبران و مبارزه با آنان، مایه هلاکت و نابودى است. (و إن یکذّبوک فقد کذّب الذین من قبلهم جاءتهم رسلهم ... ثمّ أخذت الذین کفروا فکیف کان نکیر)

موضوعات مرتبط

  • اتمام حجت: آثار اتمام حجت ۲
  • اقوام پیشین: آثار لجاجت اقوام پیشین ۱; تاریخ اقوام پیشین ۱; تکذیبگرى اقوام پیشین ۱; عذاب استیصال اقوام پیشین ۱; عوامل انقراض اقوام پیشین ۱; کفر اقوام پیشین ۱
  • انبیا: آثار تکذیب انبیا ۶; آثار مبارزه با انبیا ۶; اتمام حجت بر مکذبان انبیا ۲; ترسناکى عذاب مکذبان انبیا ۳; تهدید مکذبان انبیا ۴; زمینه عذاب مکذبان انبیا ۲
  • خدا: تهدیدهاى خدا ۴; قانونمندى عذابهاى خدا ۲
  • عبرت: عوامل عبرت ۵
  • عذاب: تهدید به عذاب ۴
  • کافران: اتمام حجت بر کافران ۲; ترسناکى عذاب کافران ۳; تهدید کافران ۴; زمینه عذاب کافران ۲; عبرت از فرجام کافران ۵
  • کتب آسمانى: نقش کتب آسمانى ۲
  • معجزه: نقش معجزه ۲
  • هلاکت: عوامل هلاکت ۶

منابع