الصافات ٨٤
کپی متن آیه |
---|
إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ |
ترجمه
الصافات ٨٣ | آیه ٨٤ | الصافات ٨٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سَلِیمٍ»: سالم. پاک از شرک. «قَلْبٍ سَلِیمٍ»: (نگا: شعراء / ).
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ «83» إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ «84»
و بى گمان، ابراهيم از پيروان نوح بود. آن گاه كه با دلى سليم و سالم (از هر عيب) به پيشگاه پروردگارش آمد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84)
«1» تفسير على بن ابراهيم قمى (چ نجف 1387 ق) ج 2 ص 223. نورالثقلين، ج 4، ص 405، ح 40.
«2» المحجة، سيد هاشم بحرانى (چ بيروت)، 1403 ق فصل 70 ص 182- 181 بنقل از كشف البيان.
جلد 11 - صفحه 132
إِذْ جاءَ رَبَّهُ: ياد بياور زمانى را كه آمد حضرت ابراهيم عليه السلام پروردگار خود را، بِقَلْبٍ سَلِيمٍ: به قلبى خالص از شايبه شرك و پاك از جميع معاصى و غل و غش.
حضرت صادق عليه السلام فرمود: سالم از جميع ما سوى دور است از عوايق دنيا و علايق، يعنى حضرت ابراهيم خليل عليه السلام رو آورد بدرگاه خداوند جليل با قلبى از جميع تعلقات كونين وارسته و از محبت دارين پرداخته.
تنبيه:
مفسرين را در بيان قلب سليم وجوهى است:
1- در كافى- ابن عيينه روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السلام سؤال نمودم از قلب سليم، فرمود: الّذى يلقى ربّه و ليس فيه احد سواه قال: و كلّ قلب فيه شرك او شك فهو ساقط. قلب سليم آنستكه ملاقات كند الهى را و حال آنكه نيست در او غير خدا هيچكس (يعنى بيرون كند از قلب خود دوستى غير خدا را و اشتغال به غير او را) و هر قلبى كه در او شرك و شك باشد پس او ساقط است. «1» 2- روايت ديگر از آن حضرت فرمود: قلب سليم قلبى است كه سالم باشد از محبت دنيا. «2» بيان: اثبات اين صفت در باره حضرت ابراهيم عليه السلام محقق آمد، زيرا اعزّ اشياء در نزد انسان سه چيز است: مال و اولاد و جان، و آن حضرت علقه اين سه را براى خدا از خود رها نمود: مال خود را براى ضعيفان، و اولاد را براى قربان. و جان را براى نيران به منصه ظهور رسانيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)
ترجمه
و همانا از پيروان او
هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم
چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد
آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد
پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان
پس نگريست نگريستنى در ستارگان
پس گفت همانا من بيمارم
پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند
پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد
چيست شما را كه سخن نميگوئيد
پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام
پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند
گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد
و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد
گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان
پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پستترين مردم
و گفت همانا من روندهام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا
پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.
تفسير
خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفتهاند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه
جلد 4 صفحه 438
در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانستهايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشاندهايد پس چه گمان بردهايد بپروردگار جهانيان تصوّر نمودهايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بىادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بىخبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستارهها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذاردهاند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد
جلد 4 صفحه 439
و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستارهها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون
جلد 4 صفحه 440
دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ جاءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلِيمٍ (84)
زماني که توجه كرد بپروردگار خود با قلب سالم.
سلامتي قلب اينست که هيچ گونه مرض در قلب نباشد که در حق منافقين ميفرمايد در سوره بقره آيه 9 فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً امراض قلبيه بسيار است و هر يك از امراض شدت و ضعف دارد نظير امراض بدنيه که بسيار است و شدت و ضعف دارد يك قسمت امراض قلبيه راجع بعقائد فاسده است از شرك و كفر و عناد و ضلالت و بدعت در دين و انكار ضروري و بالجمله فقدان ايمان و يك قسمت اخلاق رذيله و صفات خبيثه و ملكات قبيحه که در علم اخلاق متعرض هستند که حدود هشتاد صفت خبيثه داريم و يك قسمت معاصي و ارتكاب محرمات كوچك و بزرگ که هر يك آنها يك مرض است براي قلب و يك نقطه سياه است که در قلب احداث ميشود و ضعف ايمان مياورد و يك قسمت از امراض قلبي حدوث شك و سهو و نسيان و غفلت و فراموشي و شبهه و شك و وهم و امثال اينها است و يك قسمت خيالات فاسده و خطورات قلبيه و وساوس شيطانيه و قلب سليم آنست که از كليه اينکه امراض خالي باشد حتي شيطان راه بقلب آن نداشته باشد و اينکه مقام معصومين است بلكه فوق عصمت است.
إِذ جاءَ ابراهيم.
رَبَّهُ يعني رو بخدا رفت و متوجه او شد حتي صرف توجه از غير خدا نمود حتي از جان و مال و هر چه موجب علاقه بغير خدا ميشود.
بِقَلبٍ سَلِيمٍ از جميع امراض مذكوره.
168
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 84)- بعد از بیان این اجمال به تفصیل آن پرداخته، میفرماید:
به خاطر بیاور «هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
جالبترین تفسیر را برای «قلب سلیم» امام صادق علیه السّلام بیان فرموده در آنجا که میخوانیم: «قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که هیچ کس جز او در آن نباشد».
در باره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنانکه در سوره شعراء آیه 88 و 89 از زبان همین پیامبر بزرگ ابراهیم (ع) میخوانیم: «روزی که اموال و فرزندان سودی به حال انسان نمیبخشند، جز کسی که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند حضور یابد».
نکات آیه
۱ - ابراهیم(ع)، با قلبى سلیم به پیشگاه پروردگار بار مى یافت. (لإبرهیم . إذ جاء ربّه بقلب سلیم)
۲ - ابراهیم(ع)، برخوردار از قلبى سالم و پاک از آفت ها و امراض روحى، اخلاقى و شخصیتى (إذ جاء ربّه بقلب سلیم) «سلیم» صفت مشبهه و مشتق از «سلامت» (پاکى از امراض دردها و آفت ها) است. توصیف قلب به «سلیم» بودن، اشاره به انواع امراض و آفت هاى روحى، اخلاقى و شخصیتى دارد.
۳ - برخوردارى از قلب سلیم، برجسته ترین صفت ابراهیم(ع) (إذ جاء ربّه بقلب سلیم)
۴ - قلب سالم از امراض روحى و اخلاقى، پایه و اساس خصلت هاى پسندیده و کمالات انسانى (إذ جاء ربّه بقلب سلیم) برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که از میان انواع اوصاف پسندیده ابراهیم(ع)، تنها به صفت «قلب سلیم» اشاره شده است که در واقع، شرط بار یافتن به درگاه الهى است. ضمن این که نوعاً تمامى خصلت ها و رفتارهاى ناپسند، از قلب ناسالم نشأت مى گیرد.
۵ - نقش قلب سالم و پاک، در موفقیت رهبران و مبلغان دینى (إذ جاء ربّه بقلب سلیم)
۶ - پاک سازى قلب و دل، از هرگونه امراض روحى و اخلاقى، شرط تقرب به خدا و بار یافتن به درگاه او (إذ جاء ربّه بقلب سلیم)
۷ - برخوردار بودن از قلبى سالم و پاک، نخستین و مهم ترین صفت از اوصاف شیعه و پیرو راستین خط پیامبران (و إنّ من شیعته لإبرهیم . إذ جاء ربّه بقلب سلیم) برداشت یاد شده با توجّه به این نکته است که خداوند، پس از معرفى ابراهیم(ع) به عنوان شیعه و پیرو نوح پیامبر، او را به داشتن قلب سلیم توصیف فرمود.
روایات و احادیث
۸ - «فى المجمع «بقلب سلیم» من کلّ ما سوى اللّه تعالى لم یتعلق بشىء غیره، عن أبى عبداللّه(ع);[۱] در «مجمع البیان» آمده است: قلب سلیم قلبى است که سالم از هر چیز غیر از خداى تعالى باشد و به چیزى غیر از او وابسته نباشد و این معنا از امام صادق(ع) روایت شده است».
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): ابراهیم(ع) در محضر خدا ۱; اخلاق ابراهیم(ع) ۲; تنزیه ابراهیم(ع) ۲; سلامتى قلب ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳; شخصیت ابراهیم(ع) ۲; فضایل ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۳
- انبیا: سلامتى قلب پیروان انبیا ۷; صفات پیروان انبیا ۷
- تقرب: شرایط تقرب ۶
- رهبران دینى: عوامل موفقیت رهبران دینى ۵
- صفات: صفات پسندیده ۴
- قلب: اهمیت سلامتى قلب ۴، ۵، ۶، ۷; مراد از قلب سلیم ۸
- مبلغان: عوامل موفقیت مبلغان ۵
منابع
- ↑ مجمع البیان، ج ۸، ص ۷۰۱; تفسیر برهان، ج ۴، ص ۲۵، ح ۲.