الصافات ٨٥
کپی متن آیه |
---|
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا ذَا تَعْبُدُونَ |
ترجمه
الصافات ٨٤ | آیه ٨٥ | الصافات ٨٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَاذَا»: اینها چه چیزند؟ سؤال، جنبه تحقیر بتها و ناپسند شمردن کار پدر را دارد.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ «85» أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ «86» فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ «87»
آن گاه كه به پدر (سرپرست) و قوم خويش گفت: اين (بتها) چيست كه مىپرستيد؟ آيا به دروغ معبودهاى ديگرى غير از خداوند مىخواهيد. پس گمان شما به پروردگار جهانيان چيست (كه غير او را مىپرستيد)؟
جلد 8 - صفحه 41
نکته ها
كلمه «شِيعَةٍ» به معناى گروهى است كه تابع رئيس خود باشند.
امام صادق عليه السلام فرمود: قلب سليم قلبى است كه جز به خداى تعالى به چيزى وابسته نباشد. «1» آرى، شرك يكى از بيمارىهاى قلبى است.
حضرت ابراهيم در ميان انبيا ويژگىهايى داشت از جمله:
الف) با اين كه يك نفر بود امّا قرآن او را يك امّت مىداند. «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً واحدة» «2»
ب) علاوه بر نبوّت، امام مردم شد. «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» «3»
انبيايى مثل حضرت موسى و عيسى و محمّد عليهم السلام از نسل او هستند.
د) مراسم حج از يادگارهاى اوست.
ه) بر ملكوت و باطن آسمانها دست يافت. «نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» «4»
و) در قرآن القاب ويژهاى براى او ذكر شده است، مانند: صدّيق، اوّاه، حليم، خليل، حنيف، قانت و داراى قلب سليم.
پیام ها
1- بُعد منزل نبود در سفر روحانى. (با اين كه فاصله حضرت ابراهيم تا حضرت نوح را تا چند هزار سال گفتهاند، ليكن در قرآن ابراهيم، شيعه و پيرو نوح معرّفى شده و نوح پيشتاز حركت توحيدى است.) «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ»
2- راه همه انبيا يكى است و انبيا براى يكديگر الگو و مقتدا هستند و عنصر زمان و مكان در اصول و مبانى اديان آسمانى اثر ندارد. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» (در جاى ديگر نيز قرآن خطاب به پيامبر اسلام مىفرمايد: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» «5» به هدايت پيامبران پيشين، اقتدا كن.)
3- بر خلاف ادّعاى مخالفان شيعه، كلمه شيعه اختراع ياران حضرت على عليه السلام
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». نحل، 120.
«3». بقره، 124.
«4». انعام، 75.
«5». انعام، 90.
جلد 8 - صفحه 42
نيست. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ»
4- بعضى از وظايف انبيا از اين قرار است: الف) پيوند با پيامبران پيشين «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ» ب) تسليم در برابر خدا «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» ج) نجات جامعه از انواع شرك. «إِذْ قالَ لِأَبِيهِ»
5- ابتدا درون خود را پاك كنيد، سپس به پاك كردن جامعه بپردازيد. (لازمه موفقيّت رهبران دينى، داشتن قلب سليم است) «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ إِذْ قالَ لِأَبِيهِ»
6- قلب سليم شرط تقرّب به خدا و بار يافتن به درگاه اوست. «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»
7- كسى شيعه واقعى و پيرو راستين پيامبران است كه از قلبى سليم و پاك برخوردار باشد. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»
8- صراحت، شهامت و عدم ملاحظات قومى و نسبى، نشانهى ايمان راسخ است. ابراهيم آئين پدر را محكوم كرد. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»
9- مردان خدا در محيط فاسد هضم نمىشوند بلكه محيط را عوض مىكنند.
«قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»
10- در نهى از منكر سن شرط نيست. «لِأَبِيهِ» عدد شرط نيست. «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ»
11- در نهى از منكر، از خودىها شروع كنيم. «لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ»
12- در نهى از منكر، از منكرات اصلى همچون شرك شروع كنيم. «ما ذا تَعْبُدُونَ»
13- سر لوحهى مبارزه انبيا با شرك است. «قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»
14- در نهى از منكر، از وجدان خلافكار نيز اقرار بگيريم. «ما ذا تَعْبُدُونَ»
15- در نهى از منكر، احتمال تأثير فورى و كامل شرط نيست، شايد بعداً اثر كند، شايد كم كم اثر كند و شايد .... قالَ ... ما ذا تَعْبُدُونَ
16- بت پرستى يك نوع دروغ است. «أَ إِفْكاً آلِهَةً»
17- نه تنها پرستش، بلكه ارادهى پرستشِ غير خدا هم زشت است. «تَعْبُدُونَ، تُرِيدُونَ»
18- هستى در سايه ربوبيّت خداوند، اداره مىشود. «بِرَبِّ الْعالَمِينَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج8، ص: 43
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85)
إِذْ قالَ لِأَبِيهِ: ياد كن ابراهيم را وقتى كه با قلب سليم خالص از روى
«1» اصول كافى (مترجم) جلد 3، باب الاخلاص روايت 5 ص 26.
«2» نورالثقلين ج 4 ص 58 بنقل از مجمع البيان (ذيل آيه 89 سوره شعراء)
جلد 11 - صفحه 133
سرزنش گفت مرعم خود آذر را كه در تربيت قائم مقام پدر بود، وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ: و مرقوم خود را كه بتپرست بودند اين چه چيز است كه مىپرستيد.
تبصره:
به قول مفسرين و محدثين و مورخين، پدر حضرت ابراهيم عليه السلام «تارخ» و مؤمن بوده، و «آذر» عموى او و بتپرست بوده و اطلاق «أب» در لسان عرب بر عمو شايع است، چنانچه در قضيه سؤال حضرت يعقوب از اولاد خود فرمود كه را پرستش كنيد: (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ) «1» در تعداد شماره آباء يعقوب اسمعيل عليهما السلام واقع شده و حال آنكه عم يعقوب بوده.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)
ترجمه
و همانا از پيروان او
هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم
چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد
آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد
پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان
پس نگريست نگريستنى در ستارگان
پس گفت همانا من بيمارم
پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند
پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد
چيست شما را كه سخن نميگوئيد
پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام
پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند
گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد
و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد
گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان
پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پستترين مردم
و گفت همانا من روندهام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا
پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.
تفسير
خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفتهاند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه
جلد 4 صفحه 438
در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانستهايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشاندهايد پس چه گمان بردهايد بپروردگار جهانيان تصوّر نمودهايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بىادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بىخبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستارهها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذاردهاند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد
جلد 4 صفحه 439
و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستارهها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون
جلد 4 صفحه 440
دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَومِهِ ما ذا تَعبُدُونَ (85)
زماني که گفت از براي پدرش و قوم او چه چيز است اينكه شما ميپرستيد.
إِذ قالَ لِأَبِيهِ که گفتيم آزر است که عموي ابراهيم بود و باو اطلاق اب ميكرد.
وَ قَومِهِ ممكن است ضمير راجع بابيه باشد يعني قوم آزر که در عبادت اصنام متابعت او را ميكردند و ممكن است راجع بابراهيم باشد و مراد از قوم ابراهيم كساني بودند که ابراهيم مبعوث بآنها شده مثل قوم نوح و قوم لوط و قوم شعيب و اينکه بنظر اقرب ميايد.
ما ذا تَعبُدُونَ استفهام انكاريست يعني اينکه اصنام که آلهه خود مي- دانيد چه آثاري از آنها ديدهايد و بسيار جرئت بزرگي بود که در مقابل يك دنيا مشرك يك نفر جوان چنين اقدامي بكند حتي با نمرود که سلطان تمام كره زمين بود محاجه كند بدون بيم و خوف با كمال شجاعت و قوت قلب و هيچ باك نداشته باشد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 85)- آری! ابراهیم با قلب سلیم و روح پاک و ارادهای نیرومند و عزمی راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز کرد، چنانکه قرآن میگوید: به خاطر بیاور «هنگامی را که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که میپرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حیف نیست انسان با آن شرافت ذاتی و عقل و خرد در مقابل مشتی سنگ و چوب بیارزش تعظیم کند؟ عقلتان کجاست؟!
نکات آیه
۱ - ابراهیم(ع)، آیین شرک و بت پرستى پدر و قومش را زیر سؤال برد و آن را محکوم کرد. (إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون)
۲ - مردم در آغاز بعثت ابراهیم(ع)، داراى آیین شرک و بت پرستى (إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون)
۳ - دورى از شرک، نشانه سلامت قلب و دل است. (إذ جاء ربّه بقلب سلیم . إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون) برداشت یاد شده از آن جا است که جمله «إذ قال لأبیه...»، بدل اشتمال از «إذ جاء ربه بقلب سلیم» است; یعنى، چون ابراهیم(ع) داراى قلب سلیم بود، این سخن ضد شرک از او صادر شده است.
۴ - شرک، نوعى از بیمارى هاى قلبى است. (إذ جاء ربّه بقلب سلیم . إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون)
۵ - آغاز کردن تبلیغ دین و حرکت اصلاحى از نزدیکان و اطرافیان، شیوه ابراهیم(ع) (إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون) برداشت یاد شده از آن جا است که ابراهیم(ع) در آغاز تبلیغ خود، پدر و اطرافیان خود را مخاطب قرار داد.
۶ - لزوم نادیده گرفتن پیوند خویشاوندى، در دفاع از اصول دین و مبارزه با انحرافات عقیدتى (إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون)
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): روش تبلیغ ابراهیم(ع) ۵; شرک پدر ابراهیم(ع) ۱; شرک ستیزى ابراهیم(ع) ۱; قصه ابراهیم(ع) ۱
- اصلاح: روش اصلاح ۵
- بت پرستى: تاریخ بت پرستى ۲
- تبلیغ: اولویت در تبلیغ ۵
- خویشاوندان: اصلاح خویشاوندان ۵; اولویت خویشاوندان ۵; تبلیغ در خویشاوندان ۵
- دین: اهمیت دفاع از دین ۶
- دیندارى: خویشاوندى در دیندارى ۶
- شرک: آثار اجتناب از شرک ۳; آثار شرک ۴; تاریخ شرک ۲
- عقیده: اهمیت مبارزه با انحرافات عقیدتى ۶
- قلب: نشانه هاى سلامتى قلب ۳
- قوم ابراهیم: بت پرستى قوم ابراهیم ۲; شرک قوم ابراهیم ۱، ۲
- مشرکان: بیمارى قلب مشرکان ۴
منابع