الحجرات ٦
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ |
ترجمه
الحجرات ٥ | آیه ٦ | الحجرات ٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَاسِقٌ»: کافر (نگا: نور / ). منافق (نگا: توبه / ). کسی که متجاوز از حدود شریعت بوده و برابر قرآن عمل نکند (نگا: مائده / ). در اینجا مراد کسی است که مجهولالعداله بوده و صداقت او محرز نباشد. «بِجَهَالَةٍ»: از روی نادانی. به خاطر بیخبری و عدم آگاهی.
نزول
«شیخ طوسى» گویند: ابن عباس و مجاهد و یزید بن رومان و قتاده و ابن ابى لیلى گویند: این آیه درباره ولید بن عقبه بن ابى معیط نازل گردیده هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را براى گرفتن زکات از طائفه بنىالمصطلق فرستاده بود. طائفه مزبور به عنوان احترام و استقبال از نماینده پیامبر براى گرفتن زکات از محل خود بیرون آمده بودند. ولید پنداشت که خیال کشتن او را دارند لذا مراجعت کرد و نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله طائفه بنىالمصطلق از دادن زکات امتناع ورزیده اند.[۱]
در صورتى که چنین نبوده است سپس این آیه نازل گردید.[۲]
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۰ سوره حجرات
- محتوای سوره حجرات
- توضيح معناى جمله: «لا تُقَدّمُوا بَينَ يَدَىِ الله وَ رَسُولِه»
- وجوه ديگر مفسّران در معناى جمله فوق
- چرا بلندتر کردن صدا بر صداى پيامبر، باعث «حبط اعمال» می شود
- وعدۀ جميل به رعایت کنندگان ادب، در محضر پيامبر«ص»
- توضيحى راجع به اقسام «خبر»، و لزوم تفحص درباره اخبار فاسق
- دلیل این که رسول خدا«ص»، نبايد از ديگران اطاعت كند
- خداوند، دل هاى مؤمنان را به زيور «ایمان» آراسته
- دلیل امر به اصلاح بين دو طايفه از مؤمنان، كه با یکدیگر به جنگ پرداخته اند
- گفتاری در معنای اخوّت
- بحث روایتی
- روايتى درباره شأن نزول آيه: «إن جَائَكُم فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيّنُوا»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ «6»
اى كسانىكه ايمان آوردهايد! اگر فاسقى براى شما خبرى مهم آورد تحقيق كنيد، مبادا (از روى زودباورى و شتابزدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به گروهى آسيب رسانيد، سپس از كردهى خود پشيمان شويد.
جلد 9 - صفحه 167
نکته ها
بر اساس روايات متعدّد از طرق شيعه و سنّى، اين آيه درباره وليدبن عقبه نازل شده است.
زيرا پيامبر او را براى جمعآورى زكات از قبيله بنى مصطلق اعزام داشت، امّا از آنجا كه ميان او و اين قبيله در دوران جاهليّت، خصومتى شديد بود، هنگامى كه اهل قبيله به استقبال او مىآمدند، گمان كرد كه به قصد كشتن او آمدهاند. لذا جلوتر نرفت و نزد پيامبر بازگشت و خبر داد كه مردم از پرداخت زكات خوددارى كردهاند. پيامبر از اين خبر ناراحت شد و تصميم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آيه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقيق داد.
روشن است كه فسقِ وليدبن عقبه، از ابتدا روشن نبود و گرنه پيامبر شخص فاسق را به عنوان نماينده خود جهت دريافت زكات اعزام نمىكرد، بلكه پس از دروغى كه وليد در مورد سرباز زدن قبيله بنىالمصطق از پرداخت زكات گفت، اين آيه فسق او را آشكار ساخت تا پيامبر و مؤمنان بر اساس خبر او عمل نكنند.
امام حسين عليه السلام در احتجاجى كه با وليد بن عقبه داشت فرمود: به خدا سوگند من تو را در دشمنىات با علىّبن ابىطالب عليهما السلام ملامت نمىكنم، زيرا خداوند، على را مؤمن و تو را فاسق خوانده است. سپس آيه فوق را تلاوت كردند. «1»
سؤال: در اين آيه دستور تحقيق و بررسى آمده، ولى درآيهى 12 همين سوره، تجسّس، حرام شمرده شده است، آيا مىشود تحقيق و تفحّص، هم حرام باشد و هم واجب؟
پاسخ: آنجا كه تجسّس حرام است، دربارهى رفتار شخصىِ مردم است كه ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا كه واجب است، موردى است كه به جامعه مربوط است و مىخواهيم بر اساس آن، اقدام و عملى انجام دهيم كه اگر به خاطر احترام فرد، تحقيق و بررسى نكنيم ممكن است جامعه در معرض فتنه و آشوب قرار گيرد.
«1». تفسير نورالثقلين.
جلد 9 - صفحه 168
فسق چيست و فاسق كيست؟
«فسق» در لغت به معناى خارج شدن است و در اصطلاح قرآنى، به خارج شدن از راه مستقيم گفته مىشود. اين كلمه در برابر عدالت به كار مىرود و فاسق به كسى گويند كه مرتكب گناه كبيرهاى شود و توبه نكند.
واژه «فسق»، در قالبهاى گوناگون، پنجاه و چهار بار در قرآن آمده و در موضوعات و مصاديق مختلفى به كار رفته است از جمله:
1. در مورد انحرافهاى فرعون و قوم او: «إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ» «1»
2. در مورد افراد چند چهره و منافق: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ» «2»
3. در مورد آزار دهندگان به انبيا و سركشان از دستورات آنان: قالُوا يا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها ...
الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ* «3»
4. در مورد كسانى كه طبق قانون الهى داورى و قضاوت نمىكنند: «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» «4»
5. در مورد حيله گران: ... بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «5»
6. در مورد كسانى كه وظيفهى مهم امر به معروف و نهى از منكر را رها مىكنند: أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا ... بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «6»
7. در مورد كسانى كه خانه، تجارت، فاميل و مادّيات را بر جهاد در راه خدا ترجيح مىدهند:
إِنْ كانَ آباؤُكُمْ ... أَحَبَ ... وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ «7»
8. در مورد گناهان علنى و انحرافات جنسى و شهوترانىهاى ناروا. (قرآن به قوم لوط كه گناه را در مجالس علنى و بىپروا انجام مىدادند، لقب فاسق داده است) «رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» «8»
9. در مورد بهرهگيرى از غذاهاى حرام: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ ... ذلِكُمْ فِسْقٌ «9»
«1». نمل، 12.
«2». توبه، 67.
«3». مائده، 24- 26.
«4». مائده، 47.
«5». اعراف، 163.
«6». اعراف، 165.
«7». توبه، 24.
«8». عنكبوت، 34.
«9». مائده، 3.
جلد 9 - صفحه 169
10. در مورد تهمت زدن به زنان پاكدامن: يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ... أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ «1»
تحقيق، داروى دردهاى اجتماعى
در طول تاريخ، انبيا با مردم و اجتماعاتى روبرو بودهاند كه به انواع بيمارىهاى اجتماعى و اخلاقى مبتلا بودهاند و حتّى امروز با آن همه پيشرفتهاى مهمى كه در زندگى بشر شده است، هنوز آن بيمارىها به قوّت خود باقى است. بيمارىهايى همچون:
تقليد كوركورانه از نياكان و پيروى از عادات وآداب ورسوم خرافى.
پيروى از خيالات، شايعات، پيشگويىها و رؤياهاى بىاساس.
داورى و موضعگيرى بدون علم، ستايش يا انتقاد بدون علم و نوشتن و گفتن بدون علم.
داوريى شفابخش براى همه آن بيمارىها، تحقيق و بررسى است كه در اين آيه آمده است.
اگر جامعه اهل دقّت و تحقيق و بررسى باشد، همهى اين آفات و بلاهاى اجتماعى يكسره درمان مىشود.
مشابه اين آيه، آيه 94 سوره نساء است كه مىفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً» اى مؤمنان! هرگاه در راه خدا گام بر مىداريد و سفر مىكنيد، تحقيق و بررسى كنيد و به كسى كه اظهار ايمان مىكند نگوئيد تو مؤمن نيستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بىگناهى را نكشيد. زيرا نزد خداوند غنائم فراوانى است.
چنانكه در تاريخ آمده است: پس از جنگ خيبر، پيامبر صلى الله عليه و آله شخصى به نام اسامةبن زيد را همراه گروهى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى فدك بودند فرستاد تا آنان را به اسلام يا قبول شرايط ذِمّه و تحتالحمايه بودن دعوت نمايد، يكى از يهوديان (به نام مِرداس) با شنيدن خبر، اموال و خانواده خود را در پناه كوهى قرار داد و با گفتن «لا اله
«1». نور، 4.
جلد 9 - صفحه 170
الّا اللّه محمّدٌ رَسولُ اللّه» به استقبال مسلمانان آمد. اسامه به گمان اينكه او از ترس، اسلام آورده و اسلام او واقعى نيست، او را كشت. رسول خدا پس از اطلاع، به شدّت ناراحت شدند و آيه فوق نازل شد.
خبر در اسلام
اسلام دربارهى چگونگى سخن و نقل خبر تأكيدهاى فروانى كرده است از جمله:
الف) قرآن از كسانى كه هر خبرى را مىشنوند و نسنجيده آن را نشر مىدهند، به شدّت انتقاد كرده و مىفرمايد: خبر را به اهل استنباط عرضه كنيد و اگر حقّانيّت آن ثابت شد، آنگاه آن را پخش كنيد. «1»
ب) قرآن براى كسانى كه با پخش اخبار دروغ، در جامعه دغدغه ايجاد مىكنند، كيفرى سخت معيّن فرموده است. «2»
ج) پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در سال آخر عمر شريف خود در سفر حج فرمودند: كسانى كه خبرهاى دروغى از من نقل مىكنند، زيادند و در آينده زيادتر خواهند شد، هر كس آگاهانه به من نسبت دروغ بدهد، جايگاهش دوزخ است و هر چه از من شنيديد، به قرآن و سنّت من عرضه كنيد، پس اگر موافق آن دو بود بپذيريد وگرنه ردّ كنيد. «3»
د) امام صادق عليه السلام به كسى كه خبرهاى دروغى را به پدرش امام باقر عليه السلام نسبت مىداد، لعنت كردند و فرمودند: هر چه از ما شنيديد، اگر شاهد و گواهى از قرآن يا ساير سخنان ما بر آن پيدا كرديد، بپذيريد وگرنه نپذيريد. «4»
ه) امام رضا عليه السلام فرمودند: سند سخنان ما، قرآن و سنّت رسولخدا صلى الله عليه و آله است. «5»
و) يكى از مهمترين علوم اسلامى، علم رجال است كه براى شناخت خبر صحيح از غير صحيح، افرادى را كه حديث نقل مىكنند، مورد ارزيابى و بررسى قرار مىدهد.
«1». نساء، 83.
«2». احزاب، 60.
«3». بحار، ج 2، ص 225.
«4». بحار، ج 2، ص 250.
«5». بحار، ج 2، ص 250.
جلد 9 - صفحه 171
پیام ها
1- افراد مؤمن بايد اهل تحقيق و بررسى باشند، نه افرادى زودباور و سطحىنگر.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ... فَتَبَيَّنُوا
2- همهى اصحاب پيامبر عادل نبودهاند، بلكه در ميان آنان افراد فاسق و منافق نيز بودهاند. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ»
3- افشاگرى و رسوا كردن افرادى كه كارشان سبب فتنه است، مانعى ندارد.
«إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ»
4- زمينه فتنه دو چيز است: تلاش فاسق، زودباورى مؤمن. الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ ... فَتَبَيَّنُوا
5- اصل در اسلام، اعتماد به مردم است، امّا حساب كسى كه فسق او بر همه روشن شد، از افراد عادّى جداست. إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ ... فَتَبَيَّنُوا
6- افراد فاسق، در صدد ترويج اخبار دروغ و نوعى شايعه پراكنى هستند. «جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ»
7- ايمان، با خوشباورى سازگار نيست. آمَنُوا ... فَتَبَيَّنُوا
8- تحقيق وبررسى را به تأخير نيندازيد. «فَتَبَيَّنُوا» (حرف «فاء» نشانهى اقدام سريع است)
9- گاهى فاسق راست مىگويد، بنابراين نبايد همه جا سخن او را تكذيب كرد، بلكه بايد تحقيق شود. «فَتَبَيَّنُوا»
10- جامعه اسلامى، در معرض تهاجم خبرى است و مردم بايد هوشيار باشند.
إِنْ جاءَكُمْ ... فَتَبَيَّنُوا
11- در مديريّت، بايد علاج واقعه را قبل از وقوع كرد. ابتدا تحقيق و سپس اقدام كنيم. «فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»
12- بيان فلسفه و رمز و راز احكام الهى، انگيزهى مردم را براى انجام دستورات زياد مىكند. (فلسفه تحقيق، دورى از ايجاد فتنه است.) «فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا»
جلد 9 - صفحه 172
13- يكى از اهداف خبرگزارىهاى فاسق، ايجاد فتنه و بهم زدن امنيّت نظام است. «أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ»
14- اقدام بر اساس يك گزارش بررسى نشده، مىتواند جامعهاى را به نابودى بكشاند. «أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً»
15- اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقيق، نوعى جهالت است. «بِجَهالَةٍ»
16- عمل به دستورات الهى، مانع پشيمانى است. تحقيق كنيم تا مبادا پشيمان شويم. فَتَبَيَّنُوا ... نادِمِينَ
17- پايان كار نسنجيده، پشيمانى است. «نادِمِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ «6»
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آورديد به خدا و رسول، إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ: اگر بيايد شما را كسى كه بيرون رونده باشد از فرمان خدا، بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا: به خبرى كه موجب تأثر و تألم خاطر شما باشد، پس تفحص و تجسس كنيد تا صدق و كذب او معلوم، و به مجرد اخبار او مبادرت به عمل مكنيد. أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ: به جهت كراهت آنكه برسانيد مكروهى را به گروهى به نادانى در مال و جان ايشان، يعنى در حالتى كه شما عالم نباشيد به حال ايشان از ايمان و كفر و طاعت و معصيت، پس به گمان كفر و معصيت در مقام محاربه برآئيد. فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ: پس گرديد بر آنچه كرده باشيد،
جلد 12 - صفحه 181
نادِمِينَ: پشيمانان كه ممكن نباشد تدارك آن. حاصل: هر چيزى كه از فاسقى به شما رسد، بر آن تعجيل منمائيد بلكه به تجسس آن مشغول شويد تا صدق و كذب آن خوب بر شما ظاهر شود.
بنا بقولى حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله در سال نهم هجرت وليد بن عقبه را براى گرفتن زكات به قبيله بنى مصطلق فرستاد، چون خبر آمدن وليد به آنها رسيد، از سر عداوت قديمه گذشته مجددا طرح محبت افكندند و به جهت توقير به استقبال بيرون آمدند. او گمان كرد ايشان به قصد قتل او آمدند، برگشت خدمت حضرت آمد، عرض كرد: بنى مصطلق طريق ارتداد پيش گرفته زكات ندادند و قصد قتل من نمودند. حضرت غضبناك شدند، آنها آمدند گفتند: به خدا از ما تمردى صادر نشده، همه مطيع فرمان توئيم و آنچه گفتند خلاف واقع بوده، آيه شريفه نازل شد.
تتمه: اصوليين استدلال كردهاند به اين آيه بر وجوب عمل به خبر واحد كه عادل باشد، زيرا حق تعالى تبين و تفحص را واجب گردانيده در خبر فاسق نه در غير او، پس در خبر عادل تبين واجب نباشد و بحثى در آن مىباشد كه در كتب اصول مقرر است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ «6» وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ «7» فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «8» وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «9» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «10»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد اگر آورد براى شما فاسقى خبرى را پس تفتيش كنيد مبادا آسيب رسانيد گروهى را بنادانى پس بگرديد بر آنچه كردهايد پشيمان
و بدانيد كه در ميان شما پيغمبر خدا است اگر اطاعت ميكردتان در بسيارى از كارها هر آينه هلاك شده بوديد ولى خدا محبوب ساخت نزد شما ايمان را و آراست آنرا در دلهاى شما و مكروه و ناخوش گرداند پيش شما كفر و تمرّد و نافرمانى را آنگروه ايشانند راه صواب يافتگان
براى تفضّلى از خدا و نعمتى و خدا داناى درست كار است
و اگر دو دسته از مؤمنان كارزار كنند پس اصلاح كنيد
جلد 5 صفحه 39
ميان آن دو پس اگر ستم كند يكيشان بر ديگرى پس كارزار كنيد با آنكه ستم ميكند تا باز گردد بامر خدا پس اگر بازگشت پس اصلاح كنيد ميانشان بعدل و عدالت كنيد همانا خدا دوست ميدارد عدالت كاران را
جز اين نيست كه مؤمنان برادرانند پس اصلاح كنيد ميان دو برادرتان و بترسيد از خدا باشد كه شما رحمت كرده شويد.
تفسير
گفتهاند نازل شده است در شأن وليد بن عقبه كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم او را مأمور بأخذ صدقات از بنى المصطلق فرموده بود و ميان او و آنها عداوت ديرينه بود و چون شنيدند او براى اخذ صدقات ميآيد از او استقبال نمودند و او گمان كرد براى جنگ ميآيند پس برگشت و به پيغمبر عرض كرد آنها مرتدّ شدند و زكوة ندادند و حضرت اراده فرمود كه با آنها جنگ كند اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اگر مرد فاسق و گناهكارى خبرى براى شما بياورد تجسّس و تفحص نمائيد مبادا خبر او دروغ باشد و شما از روى نادانى با قومى مبارزه كنيد و بعدا نادم و پشيمان گرديد از عملى كه انجام داديد و بجاى فتبيّنوا فتثبّتوا بثاء مثلّثه نيز قرائت شده و در مجمع آنرا نسبت بامام باقر عليه السّلام داده يعنى پس تأمّل كنيد تا صدق و كذب خبر معلوم شود و مؤيّد اين نقل است آنچه در احتجاج از امام مجتبى عليه السّلام نقل شده كه استدلال فرموده است باين آيه بر فسق وليد و تعبير آنملعون باين لقب در قرآن و فقهاء اماميّه تمسّك نمودهاند باين آيه بر اثبات حجيّت خبر عادل و نفى حجيّت خبر فاسق بتقريباتى كه مجال ذكر آنها نيست و در كتب اصول فقه معنون است و قمّى ره فرموده نازل شده در شأن عايشه وقتى كه نسبت بد داد بماريه قبطيّه و متّهم نمود او را به جريح قبطى پس امر فرمود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بقتل جريح تا دروغ او ظاهر گردد و از گناه تهمت توبه نمايد و شرح اين مقال در سوره نور گذشت و اين دو قصّه منافات با يكديگر ندارد ممكن است هر دو واقع شده باشد و مقصود بفاسق شخص متّصف بفسق باشد اعم از مرد و زن و آيه در شأن هر دو نازل شده باشد و اهل ايمان بايد شكرگزار باشند از وجود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان آنها چون خداوند ميفرمايد بدانيد ما چنين لطفى بشما فرموديم و پيغمبرى فرستاديم
جلد 5 صفحه 40
كه ببركت وحى و تنزيل شما را از مهالك و آثام و خطرات نجات ميدهد چنانچه در موضوع خبر وليد و غيره داد و در بسيارى از موارد تجربه نموديد كه اگر آنحضرت متابعت از رأى شما مينمود بزحمت و هلاكت دچار ميشديد ولى خدا محبّت ايمان و اعتقاد بخدا و پيغمبر و امام را در دلهاى بعضى از شما راه و جلوه داد و مكروه و ناخوش داشت نزد شما كفر و دروغ و گناه را لذا گوش بفرمان صاحب اختيار خود داديد و در مقابل رأى ولىّ خود رأى نداديد و برشد و هدايت و صلاح فائز گشتيد و اين فضل و نعمتى بود از خدا نسبت بشما اهل ايمان واقعى و خدا ميداند درجات ايمان و اهل واقعى آنرا ميشناسد و بقدر مراتبشان بآنها تفضّل و احسان ميفرمايد و گفتهاند در آيه اشعار است بآنكه امثال وليد كه بأغراض فاسده و آراء كاسده خودشان دروغ گفتند و مخالفت با رأى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نمودند دلهاشان از لوث كفر پاك و بنور ايمان از جانب خدا منوّر نشده و برشد و هدايت نرسيدند و فسوق اگر چه ظاهرا بمعناى تمرّد و خروج از طاعت است ولى اينجا از امام باقر عليه السّلام بدروغ تفسير شده و شايد بقرينه مقام باشد چون مسبوق بذكر فاسق كاذب و ملحوق بذكر عصيان است و در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام حبّب اليكم الايمان با امير المؤمنين عليه السّلام و كرّه اليكم الكفر و الفسوق و العصيان با اوّلى و دوّمى و سوّمى تطبيق شده و نيز در كافى از آنحضرت نقل شده كه پرسيدند حبّ و بغض از ايمان است فرمود آيا ايمان چيزى هست جز حب و بغض و اين آيه را تلاوت فرمود و گفتهاند روزى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم سوار بر الاغ خود بود و بگروهى از انصار گذشت و در بين آنها عبد اللّه بن ابىّ منافق معروف بود حضرت مشغول بموعظه آنها شد و الاغ بول كرد و سرگين انداخت عبد اللّه دست به بينى گرفت و گفت الاغت را از ما دور كن اين سخن را عبد اللّه بن رواحه شنيد و گفت جسارت كردى بول الاغ او از تو خوشبوتر است پس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تشريف برد و سخن در ميان قبيله آن دو بنزاع كشيد و با چوب و كفش يكديگر را زدند و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اگر ميان دو دسته از اهل ايمان فتنه و آشوب برپا شد و بجنگ و جدال كشيد شما بموعظه و نصيحت آن دو دسته را با يكديگر سازش دهيد پس اگر يكى از آن دو دسته حاضر بصلح
جلد 5 صفحه 41
نشدند و بر ديگرى جور و ستم نمودند با آنها مقاتله و جنگ نمائيد تا رجوع نمايند بحكم خدا و پيغمبر و پس از رجوع بعدالت ميان آن دو دسته حكم كنيد و اصلاح نمائيد و حكم بعدل و داد اختصاص باين مورد ندارد هميشه بايد بعدالت حكم نمود چون خدا دوست دارد حكومت كنندگان بعدل و داد را و در روايات معتبره از امام صادق عليه السّلام اين آيه بجنگ صفّين و جنگ بصره امير المؤمنين عليه السّلام با معاويه و عايشه تأويل شده و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل فرموده كه چون نازل شد فرمود كسيكه بعد از من باين آيه عمل نمايد امير المؤمنين است و آنكه سلوك آنحضرت با محاربين و فراريان و اسراى آنها همان سلوك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با مشركين مكّه بعد از ظفر بر آنها بوده و بعدل و داد با آنها رفتار فرموده است و بمناسبت ذكر نزاع دو دسته از اهل ايمان و اصلاح بين آنها خداوند فرموده است اهل ايمان جز اين نيست كه برادران يكديگرند در دين و ايمان بخدا و پيغمبر و امام چون در حديث نبوى است كه من و على والدين اين امّتيم و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه مؤمن برادر مؤمن است از يك پدر و مادر چون خدا خلق فرمود اهل ايمان را از طينت جنان و جارى فرمود در صور ايشان نسيم بهشتى را و براى اين ايشان برادران ابوينى شدند و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه خدا اهل ايمانرا از نور خود خلق فرمود و غوطهور كرد ايشانرا در رحمت خود و گرفت ميثاق ولايت ما را از آنان بعد از معرفت خود پس مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است پدرشان نور و مادرشان رحمت است و براى اين است كه مؤمن نظر ميكند بنور خدا يعنى آن نوريكه از آن خلق شده و حقوق برادران دينى بر يكديگر در محلّ خود مفصّلا بيان شده و از آن جمله اصلاح ذات البين است كه در روايات ائمه اطهار ثواب بسيارى براى آن ذكر شده و فرمودهاند افضل از صدقه دادن است و در روايت نبوى با فضليّت آن از نماز و روزه و صدقه تصريح شده و اهمّ از آن اعانت مظلوم و نصرت دادن آن بر ظالم است بشمشير و زبان كه مستفاد از آيه شريفه و مؤيّد باخبار كثيره است و بايد اهل ايمان بترسند از خدا بر مسامحه در اصلاح و ترك عدل در حكم و يارى مظلوم و ساير حقوق برادران دينى خودشان تا مشمول رحمت الهيه گردند.
جلد 5 صفحه 42
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوماً بِجَهالَةٍ فَتُصبِحُوا عَلي ما فَعَلتُم نادِمِينَ «6»
اي كساني که ايمان آوردهايد اگر آمد شما را فاسقي بخبر مهمي تبين كنيد و تحقيق كنيد تا صدق و كذبش بر شما معلوم گردد و اثر بر او بار نكنيد که باعث ميشود که اصابت كنيد قومي را بجهالت پس صبح ميكنيد در حال پشيماني بر آنچه كردهايد.
مفسرين عامه گفتند که: شان نزول آيه در مورد وليد بن عقبه بود که خبر داد رسول اللّه را که بني خزيمه كافر شدند بعد از اسلام و اينکه كذب محض بود، و از خبري که از حضرت مجتبي است در مجلس معاويه که: اينکه وليد ملعون سب امير المؤمنين را كرد حضرت در جواب او فرمايشاتي فرمود که خلاصه آن اينكه خداوند امير المؤمنين را در ده مورد از قرآن مؤمن ياد فرمود «و تو را در دو مورد فاسق شمرده يكي در آيه شريفه: أَ فَمَن كانَ مُؤمِناً كَمَن كانَ فاسِقاً لا يَستَوُونَ و يكي در: إِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ.
لكن اخبار بسياري داريم از ائمه طاهرين که راجع بافك عايشه بوده نسبت بماريه قبطيه و ضريح پسر عم ماريه که آنها را قيصر روم فرستاده بود بر آن حضرت که شرح آن را مفصلا در سوره نور بيان كرديم مراجعه فرمائيد.
و اشكال باين که پيغمبر اگر ميدانست افك است چرا امر بقتل او داد با
جلد 16 - صفحه 225
امير المؤمنين و اگر نميدانست چرا تبين نكرد.
جواب اينكه: اينکه افك و دروغ يك افكي بود که بقول امروزه ميچسبيد لذا در السنه افتاده بود زيرا ماريه غالبا با اينکه جريح بود و جريح خدمت او را ميكرد بعلاوه پيغمبر از هيچكدام از زوجاتش اولاد نميآورد بعد از خديجه حضرت خواست بر تمام معلوم شود که ضريح ممسوح است و هيچ عورت مردانه و زنانه ندارد.
اقول: مكرر گفتهايم که مورد مخصص نيست و منافي با عموم آيه نيست و حكم عام است يك مصداقش افك عايشه و يك مصداقش وليد بن مغيره (عقبه) و هزارها مصاديق ديگر.
مسألة: عامه متمسك شدند باين جمله: إِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا باين که اگر عادل خبر داد نبايد تبين كرد و خبر او حجت است لكن اينکه جمله مفهومش اينکه است که اگر فاسق نيامد جاي تبين نيست چون خبري نيست تا تبين شود نه اينکه که اگر عادل است تبين نكنيد و مخصوصا در باب شهادت عدلين لازم است، و مخصوصا در اينکه مورد چهار شاهد عادل لازم دارد آن هم كالميل في المكحلة و الا حد قذف دارد.
أَن تُصِيبُوا قَوماً بِجَهالَةٍ يعني حذرا من ان تصيبوا فَتُصبِحُوا عَلي ما فَعَلتُم نادِمِينَ که ديگر سودي ندارد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 6)
شأن نزول:
نقل شده که: آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ ...) در باره «ولید بن عقبه» نازل شده است که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله او را برای جمع آوری زکات از قبیله «بنی المصطلق» اعزام داشت.
هنگامی که اهل قبیله با خبر شدند که نماینده رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله میآید با خوشحالی به استقبال او شتافتند، ولی از آنجا که میان آنها و «ولید» در جاهلیت خصومت شدیدی بود تصور کرد آنها به قصد کشتنش آمدهاند.
خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بازگشت (بیآنکه تحقیقی در مورد این گمان کرده باشد) و عرض کرد: آنها از پرداخت زکات خودداری کردند! (و میدانیم امتناع از پرداخت زکات یک نوع قیام بر ضد حکومت اسلامی تلقی میشد، بنابر این مدعی بود آنها مرتد شدهاند!).
پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت با آنها پیکار کند، آیه نازل شد (و به مسلمانان دستور داد که هر گاه فاسقی خبری آورد در باره آن تحقیق کنید).
تفسیر:
به اخبار فاسقان اعتنا نکنید! در آیات گذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پیشوایان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود، در اینجا ادامه وظائف امت در برابر این رهبر بزرگ است و میگوید هنگامی که اخباری را خدمت او میآورند باید از روی تحقیق باشد.
نخست میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد در باره آن تحقیق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا).
سپس به علت آن اشاره کرده، میافزاید: «مبادا (در صورت عمل کردن بدون تحقیق) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید»! (أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ).
همان گونه که اگر پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به گفته «ولید بن عقبه» عمل میفرمود و با طایفه «بنی المصطلق» به عنوان یک قوم مرتد پیکار میکرد فاجعه و مصیبت دردناکی به بار میآمد.
ج4، ص497
جمعی از علمای علم اصول برای «حجیت خبر واحد» به این آیه استدلال کردهاند، چرا که آیه میگوید: تحقیق و تبیّن در خبر «فاسق» لازم است، و مفهوم آن این است که اگر شخص «عادل» خبری دهد بدون تحقیق میتوان پذیرفت.
نکات آیه
۱ - مؤمنان، موظف به بررسى درستى گزارش هاى شخص فاسق و اکتفا نکردن به صرف خبر دادن او (یأیّها الذین ءامنوا إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا)
۲ - وجوب بررسى صدق خبر فاسق، منوط به مهم بودن آن است.* (إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا) با توجه به این که «نبأ» به خبر مهم گفته مى شود; مى توان نتیجه گرفت که وجوب تبیّن در خصوص اخبار مهم است; نه در مورد مطلق خبر، هر چند ناچیز باشد.
۳ - اخبار شخص عادل، معتبر و بى نیاز از تبیّن و تفحّص (إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا) وصف «فاسق»، مى رساند که «فسق مخبر» علت اصلى وجوب تبیّن و تفحّص است. بنابراین هر جا که مخبر عادل باشد، خبرش معتبر و بى نیاز از تبیّن است.
۴ - جامعه مؤمنان، موظّف به هشیارى و احتیاط در قبال اخبار مهم اجتماعى (یأیّها الذین ءامنوا إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا) خطاب «یا أیّها الذین آمنوا» عام و متوجه جامعه ایمانى است و تعلیل «أن تصیبوا قوماً» مى نمایاند که موضوع، بیش از آن که درباره مسائل فردى و جزئى باشد، در زمینه امور اجتماعى است.
۵ - روحیه فسق، داراى تأثیر منفى در تشخیص ها و گزارش هاى فرد فاسق * (إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا) وصف «فاسق»، مى رساند که عنوان فسق و روحیه بى پروایى فاسق، در ابعاد گفتارى و ادراکى وى تأثیر گذاشته و مانع از تشخیص درست و گزارش صحیح مى باشد.
۶ - اعتماد به خبر فاسق، بدون تحقیق و بررسى، دربردارنده خطر براى جامعه (أن تصیبوا قومًا بجهلة)
۷ - ترتیب اثر دادن به خبر فاسق، بدون تحقیق و بررسى، عملى جاهلانه و ندامت بار است. (أن تصیبوا قومًا بجهلة فتصبحوا على ما فعلتم ندمین)
۸ - نقش ویرانگر منابع خبرى فاسد، در مناسبات و امنیت جوامع (إن جاءکم فاسق بنبإ ... أن تصیبوا قومًا بجهلة) از تعلیل «أن تصیبوا قوماً بجهالة» و متفرع شدن آن بر فسق مخبر، مطلب بالا نتیجه گیرى مى شود.
۹ - لزوم دقت و احتیاط، در زمینه امور مرتبط به سرنوشت مردم و امنیت جامعه (فتبیّنوا أن تصیبوا قومًا بجهلة) تعلیل «أن تصیبوا قوماً»، مى رساند که نفس ارتباط داشتن یک موضوع با سرنوشت مردم و امنیت اجتماعى - صرف نظر از این که مخبر فاسق یا غیر فاسق - داراى اهمیت است و هر جا که موضوع از این ناحیه مبهم باشد، باید مورد دقت قرار گیرد.
۱۰ - جامعه صدر اسلام در معرض خطر، از ناحیه گزارش هاى برخى از افراد فاسق (إن جاءکم فاسق ... أن تصیبوا قومًا بجهلة) با توجه به شأن نزول هایى که مفسران ذکر کرده اند، هشدار خداوند در آیه شریفه، هنگامى صورت گرفت که نشانه هاى خطر یاد شده در جامعه به نوعى رخ نموده بود.
روایات و احادیث
۱۱- «من إحتجاج الحسن(ع) لمخالفیه ... و أمّا أنت یا ولید بن عقبه فواللّه ما ألومک أن تبغض علیّاً ... و قد سمّاه اللّه مؤمناً ... و سمّاک فاسقاً و هو قول اللّه عزّوجلّ ... «إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا أن تصیبوا قوماً بجهالة...»;[۳] از احتجاجات امام حسن(ع) با مخالفان خود است که فرمود: اما تو اى ولیدبن عقبه! سوگند به خدا من تو را در دشمنى ات با حضرت على(ع) ملامت نمى کنم...; زیرا خداوند على(ع) را مؤمن ... و تو را فاسق خوانده است. ...و این سخن خداوند عزّوجلّ است: إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا...».
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱۰
- امام على(ع): فضایل امام على(ع) ۱۱
- امنیت: اهمیت امنیت اجتماعى ۹; زمینه سلب امنیت ۸
- پشیمانى: عوامل پشیمانى ۷
- جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۸
- جهل: عوامل جهل ۷
- خبر: آثار اعتماد به خبر فاسق ۶، ۷; آثار اهمیت خبر فاسق ۲; بررسى خبر فاسق ۱; حجیت خبر عادل ۳; خبر فاسق ۵; زیان خبر فاسق ۸، ۱۰; شرایط بررسى خبر فاسق ۲
- فسق: آثار فسق ۵
- مؤمنان: اهمیت هوشیارى مؤمنان ۴; تکلیف مؤمنان ۱; مسؤولیت اجتماعى مؤمنان ۴
- مشکلات: زمینه مشکلات اجتماعى ۶
- ولیدبن عتبه: فسق ولیدبن عتبه ۱۱
منابع
- ↑ طبرسى صاحب مجمع البیان نیز از ابن عباس و مجاهد و قتاده قضیه ولید ابن عقبه بن ابى معیط را نقل نموده و چنین افزوده است که میان ولید و طائفه بنىالمصطلق در جاهلیت نزاعى بوده است و پیامبر بعد از خبر آوردن ولید تصمیم میگیرد که با طائفه مزبور به جنگ بپردازد سپس این آیه نازل مى گردد و نیز صاحب مجمع البیان گوید: درباره کسى نازل شده که براى رسول خدا صلی الله علیه و آله خبرى آورده بود. بدین شرح شخص مزبور به پیامبر گفت: ماریه مادر ابراهیم فرزند پیغمبر با پسرعموى خود در اطاقى نشسته، رسول خدا صلی الله علیه و آله على را نزد خود خواند و فرمود: اى برادر این شمشیر را بگیر. اگر پسرعموى ماریه را نزد او دیدى. زود او را به قتل برسان، على گفت: یا رسول اللّه در اجراى این امر مانند آهن داغ باشم یا این که در مقام تحقیق برآیم. پیامبر فرمود: در مقام تحقیق برآى على به طرف حجره ماریه رفت و دید پسرعموى وى نزدش نشسته لذا شمشیر را برداشت و به طرف او حمله برد. پسرعموى ماریه وقتى وضع را چنین دید فرار کرد و به درخت خرمائى بالا رفت و از ترس به زمین افتاد و طورى شد که معلوم گردید، مرد نیست لذا على برگشت و قضیه را به پیامبر گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود الحمدللَّه الذى یصرف عنّا السوء اهل البیت یعنى درود و سپاس مر خدائى را که بدى و زشتى را از ما اهل البیت به دور داشته است. در تفسیر على ابراهیم چنین آمده که این آیه درباره ماریه قبطیه مادر ابراهیم نازل شده است و سبب آن چنین بوده که عائشه به رسول اللّه گفت: یا رسول اللّه فرزندت ابراهیم از صلب تو نیست بلکه از جریح القبطى است زیرا او هر روز در نزد ماریه است. پیامبر خشمگین گردید و به امیرالمومنین على فرمود که شمشیر در دست بگیرد و سر جریح القبطى را نزد او بیاورد. على گفت: یا رسول اللّه پدر و مادرم فداى تو باد اکنون که مرا مأمور به این کار فرمودى در اجراى آن مانند آهن داغ باشم یا این که در مقام تحقیق برآیم، پیامبر فرمود: در مقام تحقیق برآى، على به طرف جایگاه ماریه آمد. وقتى نظر جریح به على افتاد که به حال غضب به طرف حجره ماریه مى آید. از ترس فرار کرد و بالاى درخت خرما رفت، وقتى على به او رسید. فرمود که از درخت پائین بیاید. جریج گفت: یا على در این جا مردى یافت نمیشود مرا هم که مى بینى مرد نیستم سپس عورت خود را مکشوف ساخت. على متوجه شد که او مرد نمى باشد لذا نزد رسول خدا آمد. پیامبر وضع و حالت جریح را از خود او پرسید. جریح گفت: یا رسول اللّه قبطیون احشام خود را اخته کنند و نیز هر کسى که بخواهد داخل در خانواده و اهل کسى بشود او را نیز به این کیفیت از مردى مى اندازند و پدر ماریه مرا مأمور خدمت و پذیرائى دخترش نموده و روى این اصل مرا از مردى انداخته است سپس این آیه نازل گردید (و در سوره نور آیه ۲۴ نیز چنین شأن و نزولى در صفحه ۵۶۴ به تناسب ذکر شده است).
- ↑ در مسند احمد و دیگران از علماى عامه از حرث بن ضرار الخزامى موضوع ولید را به طریق دیگرى که حرث نیز در آن میان بوده است و منتهى به قضیه ولید به طریقى که در کلام شیخ بزرگوار گذشته است، میگردد. نقل و روایت نموده اند و نیز در تفسیر طبرانى مانند آن را از حدیث جابر بن عبدالله و علقمة بن ناجیه و امسلمه روایت مى کند و نیز طبرى صاحب جامع البیان مانند آن را از طریق عوفى از ابن عباس روایت نموده است.
- ↑ احتجاج طبرسى، ج ۱، ص ۴۱۲; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۸۲، ح۱۱.