الفتح ٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۴ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۴۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
هُوَ الَّذِي‌ أَنْزَلَ‌ السَّکِينَةَ فِي‌ قُلُوبِ‌ الْمُؤْمِنِينَ‌ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ‌ إِيمَانِهِمْ‌ وَ لِلَّهِ‌ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ‌ وَ الْأَرْضِ‌ وَ کَانَ‌ اللَّهُ‌ عَلِيماً حَکِيماً

ترجمه

او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.

او كسى است كه آرامش را در دل‌هاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند، و لشكريان آسمان‌ها و زمين از آن خداست و خداوند داناى حكيم است
اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند. و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست، و خدا همواره داناى سنجيده‌كار است.
اوست خدایی که سکینت و وقار بر دلهای مؤمنان آورد تا بر یقین و ایمانشان بیفزاید، و سپاه قوای آسمانها و زمین همه لشکر خداست و خدا دانا و به حکمت نظام آفرینش آگاه است.
اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است.
اوست كه بر دلهاى مؤمنان آرامش فرستاد تا بر ايمانشان پيوسته بيفزايد. و از آن خداست لشكرهاى آسمانها و زمين، و خدا دانا و حكيم است.
هموست که آرامش را در دلهای مؤمنان جای داد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند، و سپاههای آسمان و زمین خداوند راست، و خداوند دانای فرزانه است‌
اوست آن كه آرامش را در دلهاى مؤمنان فرو آورد تا ايمانى بر ايمان خويش بيفزايند. و خداى راست لشكرهاى آسمانها و زمين، و خدا دانا و با حكمت است.
خدا است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند (و یقین و باور خویش را تقویت نمایند). لشکرهای آسمان و زمین از آن خدا است، و خداوند بس آگاه و فرزانه است.
او کسی است که در دل‌های مؤمنان آرامش (ویژه) را فرو فرستاد تا ایمانی با (داشتنِ) ایمانشان بیفزایند. و سپاهیان آسمان‌ها و زمین تنها از خدایند. و خدا بس دانایی سنجیده‌کار بوده است.
او است آنکه فرستاد آرامش را در دلهای مؤمنان تا بیفزایند ایمانی بر ایمانشان و خدا را است لشکرهای آسمانها و زمین و خدا است دانای حکیم‌

It is He who sent down tranquility into the hearts of the believers, to add faith to their faith. To Allah belong the forces of the heavens and the earth. Allah is Knowing and Wise.
ترتیل:
ترجمه:
الفتح ٣ آیه ٤ الفتح ٥
سوره : سوره الفتح
نزول : ٧ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«السَّکِینَةَ»: آرامش. قوت قلب. طمأنینه. مراد اطمینان خاطری است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل می‌کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم می‌دارد (نگا: توبه / ). «جُنُودُ»: جمع جُنْد، لشکرها. سپاهها. مراد همه چیزهائی است که وسیله تنفیذ اوامر خدایند، از قبیل: فرشتگان، انسانها، سنگها، زلزله‌ها، رعد و برقها، و ... (نگا: احزاب / مدثر / ). مراد از لشکرها، همان سپاههائی است که در (توبه / ) از آنان سخن رفته است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

این آیه نخست درباره ابوبکر بن ابى‌قحافه نازل شد سپس درباره اصحاب خاص پیامبر نزول یافته است.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»

اوست كه آرامش را به دل‌هاى مؤمنان نازل كرد، تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند و لشكريان آسمان‌ها و زمين براى خداست و خداوند، داناى حكيم است.

نکته ها

«سكينه» به معناى سكون و آرامش است و خداوند اين حالت را به هر كس عنايت كند، نتايج بسيارى را براى او در پى دارد، از جمله: از ملامت‌ها نمى‌هراسد، توكّل دارد، اگر چيزى را از دست بدهد غمناك نمى‌شود و اگر چيزى را به دست آورد طغيان و نافرمانى نمى‌كند.

استقبال يا بى‌اعتنايى مردم، شهرت يا گمنامى و فقر و غنا در او اثرى ندارد.

همان گونه كه القاى ترس بر دل كفّار يكى از امدادهاى الهى است، «سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» «1» آرامش نيز نعمتى الهى است كه بر قلوب مؤمنان وارد مى‌كند. «أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ»

پیام ها

1- آرامش روحى تنها در سايه الطاف الهى است و هيچ فرد يا چيز ديگرى نمى‌تواند به انسان آرامش دهد. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ»

2- دريافت الطاف الهى، لياقت مى‌خواهد. أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ‌ ...

3- ظرف آرامش، دل مؤمن و وسيله آرامش ياد خداست. أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ‌ ... (چنانكه در جاى ديگر مى‌خوانيم: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «2»)

4- ايمان، درجاتى دارد و قابل كم يا زياد شدن است. «لِيَزْدادُوا إِيماناً»

5- يك مرحله از ايمان، مقدّمه رسيدن به آرامش و مرحله ديگر ايمان آرامش‌


«1». آل‌عمران، 151.

«2». رعد، 28.

جلد 9 - صفحه 116

است. «لِيَزْدادُوا إِيماناً» (ابتدا، ايمانى لازم است تا خداوند آرامش را بر دل نازل كند «أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» و نتيجه آرامش، بالارفتن ظرفيّت و زياد شدن ايمان است.)

6- توجّه به جنود الهى در زمين و آسمان، وسيله آرامش است. أَنْزَلَ السَّكِينَةَ ... لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ‌

7- همه هستى، لشكريان خداوند هستند. «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

8- الطاف الهى و يارى رسانى خداوند، عالمانه و حكيمانه است. «وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ: ذات يگانه خدا آن ذاتى است كه نازل نمود چيزى كه موجب سكون و ثبات بود، فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ‌: در دلهاى مؤمنين، و آن ادله و حجج بينه بود كه مستلزم بصيرت ايشان بود در امر فتح و نصرت و سبب آرميدن نفوس ايشان شد. اين مخصوص اهل ايمان بود، اما غير ايشان مضطرب و متزلزل بودند. نزد بعضى مراد به سكينه علامات نصرت مؤمنان است‌


«1» منهج الصادقين، ج 8، ص 363.

جلد 12 - صفحه 145

بر اعدا كه موجب ثبات قدم ايشان شد در جهاد. لِيَزْدادُوا إِيماناً: تا زياد كنند مؤمنان، مَعَ إِيمانِهِمْ‌: با ايمان خود، يعنى به جهت رسوخ عقيده و اطمينان نفس زياد كنند يقين خود را با يقين ديگر در حين مشاهده آنچه موعود شده بودند از فتوح متعاقبه و علو كلمه اسلام و غلبه بر مشركان. يا بيفزايند ايمان خود را كه به اصول دين داشتند با ايمان به فروع.

ابن عباس نقل نموده (اول ما اتاهم به النبى التوحيد فلما امنوا باللّه وحده انزل الصلوة و الزكوة ثم الحج ثم الجهاد ثم ولاية على بن أبي طالب عليه السّلام فازدادوا ايمانا الى ايمانهم و اتموه بولاية على بن أبي طالب عليه السّلام): اول چيزى كه پيغمبر با امّت خود آورد توحيد بود، چون به يگانگى خدا ايمان آوردند ايشان را به نماز و زكات امر نمود، چون به آن تصديق كردند حج و جهاد بر آنها واجب گردانيد، بعد از آن ايشان را امر به ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام، پس زياد نمودند ايمان خود را و تكميل نمودند آن را به ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام‌ «1».

چون طباع از امور شاقه منزجرند خصوصا امر جهاد كه متضمن مشقت بسيار مى‌باشد، لذا حق تعالى تحريص ايشان فرمايد كه: وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌: و مر خداى راست لشگرهاى آسمانها و زمينها از ملائكه و جن و انس بلكه حيوانات و حشرات حتى عناصر اربعه از باد و خاك و آب و آتش.

پس اى اهل ايمان به نصرت الهى وثوق پيدا نموده قدم در راه مجاهده نهيد كه هر كه لشگر آسمان و زمين در تحت فرمان او باشد اولياى خود را در وقت محاربه با اعدا وانگذارد بلكه اگر مصلحت و حكمت او اقتضا كند اهل آسمان و زمين را به مدد ايشان فرستد، چنانچه در روز بدر ملائكه را به معاونت ايشان فرستاد. و حكمت در آنكه همه كفار را بدون وسيله حرب مستأصل نساخت، به جهت علم الهى به خروج مؤمنان از اصلاب ايشان يا تعريض مجاهدان به ثواب بهشت است لذا فرمايد: وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً: و هست خداى تعالى دانا به مصالح بندگان، حكيم در آنچه فرمايند، يعنى همه افعال او بر وجه حكمت و


«1» تفسير ابو الفتوح، ج 10 ص 206.

جلد 12 - صفحه 146

صواب باشد و از جمله آن حكم به انزال سكينه در قلوب مؤمنان بوسيله صلح حديبيه و وعده فتح مكه و غير آن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً «1» لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2» وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»

لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً «5»

ترجمه‌

همانا ما گشوديم براى تو گشودنى آشكار

تا بيامرزد براى تو خدا آنچه را كه پيش گذشت از گناهت و آنچه را كه مؤخّر است و تمام گرداند نعمتش را بر تو و هدايت كند تو را براهى راست‌

و يارى كند تو را خدا يارى كردنى بى‌نظير و با عزّت‌

او است آنكه فرو فرستاد آرامش را در دلهاى مؤمنان تا بيفزايند گرويدنى با گرويدنشان و براى خدا است لشگرهاى آسمانها و زمين و بوده است خدا داناى درست كردار

تا داخل كند مردان با ايمان و زنان با ايمان را در بهشتهائى كه ميرود از زير آنها نهرها جاودانيان در آن و بپوشاند از ايشان بديهاشانرا و باشد اين نزد خدا كاميابى بزرگ.

تفسير

خداوند سبحان گشود ابواب علم و معرفت را بر پيغمبر خود و رسانيد او را باوج كمال ظاهرى و باطنى وقتى كه بشارت داد بآنحضرت فتح مكّه و موفقيّت او را بجهاد و حج و اسلام آوردن اقارب و ارحام او كه علاقه‌مند بهدايت آنان بود در عالم رؤياء صادقه تا محو فرمايد از وجود اقدس او جمله‌ئى از نقائص امكانيّه را و بيامرزد ببركت ذات شريف او گناهان سابقه و لاحقه دوستان و شيعيان آنخاندان عصمت و طهارت را كه در دست گرفته و بخود نسبت داده و در پيشگاه الهى براى شفاعت حاضر نموده و بأدنى ملابست باو اضافه شده و تا تمام نمايد نعمت نبوّت را


جلد 5 صفحه 19

بر آنحضرت بسلطنت و اعلاء كلمه توحيد برفع امير المؤمنين عليه السّلام براى كسر اصنام و ارتفاع علم اسلام كه او صراط مستقيم و آن راه راست ببهشت جاويد است و تا نصرت دهد او را بر دشمنان نصرت با عزّت و عظمتى كه بى‌مانند يا كم‌نظير بود چون بدون جنگ حاصل و رعب و شهرتش بأقطار عالم واصل گرديد و باين بيان دفع ميشود اشكالاتى كه در اين آيات بدوا بنظر رسيده و ميرسد يكى آنكه اضافه گناه بآنحضرت شده با آنكه او قطعا معصوم بوده و بنظر حقير ترك اولى هم از او صادر نشده است ديگر آنكه چه مناسبت دارد فتح مكّه كه مشهور در شأن نزول اين سوره است با مغفرت گناهان تا آن سبب اين باشد ديگر آنكه مغفرت نسبت بگناهان آتيه چگونه تصوّر ميشود تا فتح موجب غفران ما تقدّم و ما تأخّر گردد چون مراد از گناه اعمّ از قصور جنبه امكانى و معاصى شيعيان اهل بيت اطهار است چنانچه در مجمع بدو طريق و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ذنب گناهان شيعيان على عليه السّلام است كه خداوند آنها را به پيغمبر خود اضافه فرموده پس مغفور قرار داده و در اين اضافه محسّنات بسيارى است كه ارباب ذوق سليم بآن پى ميبرند يكى آنكه شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام چه قدر بستگى بساحت مقدّس نبوى دارند كه خداوند گناه آنانرا گناه او شمرده و باو نسبت داده ديگر آنكه مردم بدانند شيعيان آنحضرت چه قدر نزد خداوند قرب و منزلت دارند كه ببركت دوستى او تمام گناهان گذشته و آينده آنها مغفور خواهد شد ديگر آنكه خود آنها بدانند كه گناهانشان اضافه بموالى آنها پيدا ميكند و ايشان از اينجهت نگران ميشوند و دست نياز بدرگاه كارساز دراز مينمايند و اين موجب ردع آنها گردد بيشتر از آنچه اوامر اصليّه موجب ارتداع ميشود و امثال اين نكات كه با ذره‌بين علم و ادب ميتوان مشاهده نمود و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم خود حامل آنگناهان به پيشگاه الهى شده و در دست گرفته و شفاعت نموده و در اضافه ادنى ملابست كافى است خلاف ظاهرى در آيه نميباشد بخلاف تقدير امّت يا قوم يا شيعه يا آدم و حوّا يا كفّار مكّه در باره آنحضرت كه گفته‌اند و خلاف اصل و ظاهر است و بدل نمى‌چسبد چون حذف مضاف اگرچه شايع است ولى بايد از كلام فهميده شود و اينجا نميشود


جلد 5 صفحه 20

بلى در بعضى از روايات ذنبك در آيه شريفه بگناه آنحضرت باعتقاد اهل مكّه تفسير شده و مغفرت را بزوال اين اعتقاد بعد از فتح تأويل فرموده‌اند و منافات با بيان حقير ندارد چون آنها نوعا از قريش بودند كه مسلمان شدند و گناهانشان آمرزيده شد ببركت وجود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و براى توئى كه خدا فرموده اعمّ است از وجود و شفاعت چنانچه فتح اعمّ است از نيل بمقام شامخ معرفت كه موجب قابليّت براى شفاعت است و فتح مكّه كه موجب اسلام قريش و رغبت مردم بقبول دين حق شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم علاقه‌مند باسلام آنها و مغفرت گناهانشان بود و اهتمام بزوال و رفع آثار آنها داشت چون رحمة للعالمين بود گوئى آنها را هم در بر گرفته بود و ميكوشيد كه مغفور گردد و مؤيّد اين معنى است روايت مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه در وقت نزول اين آيه فرمود نازل شد بر من آيه‌اى كه محبوب‌تر است نزد من از دنيا و ما فيها چون مناسب با اين درجه از محبّت نيل بمقام علم و معرفت و فوز برتبه شفاعت است نه صرف فتح مكّه يا صلح حديبيّه كه آنهم فتح خوانده شده و ساير فتوحات كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم پى در پى ميفرمود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول اين سوره و اين فتح بزرگ حديث مفصّلى نقل نموده كه اجمالش آنستكه سبب آن بود كه خداوند امر فرمود پيغمبر خود را در خواب كه داخل شود در مسجد الحرام و طواف نمايد و حلق كند با حلق كنندگان پس او باصحاب خبر داد و امر بخروج فرمود پس خارج شدند از مدينه و چون بذو الحليفه رسيدند محرم باحرام عمره شدند و پيغمبر (ص) شصت و شش شتر سوق داد و همه تلبيه گويان حركت كردند با قربانيهاشان تا در حديبيّه كه نزديك حرم است نزول نمودند و قريش هم قسم شدند كه نگذارند آنحضرت داخل مكّه شود و او براى آنها پيغام داد كه من براى جنگ با شما نيامدم بلكه براى آن آمده‌ام كه مناسك خود را بجا آوردم و قربانيها را نحر نمايم و گوشتهاشان را براى شما بگذارم و آنها قبول ننمودند و گفتند اگر اين خبر بگوش عرب رسد موجب ذلّت ما و جرئت آنها بر ما خواهد شد و دو نفر را فرستادند خدمت پيغمبر رسيدند و عرضه داشتند كه عرب شنيده‌اند شما بعزم مكّه بيرون آمده‌ايد اگر امسال داخل حرم و بلد ما شويد موجب ذلّت ما و


جلد 5 صفحه 21

جرئت آنها بر ما خواهد شد امسال مراجعت نمائيد سال ديگر همين ماه بيائيد ما سه روز بيت را باختيار شما ميگذاريم مناسك خود را بجا آوريد و مراجعت كنيد و حضرت قبول فرمود ولى بيشتر اصحاب مخالفت نمودند و شديدتر از همه در مخالفت عمر بود كه گفت مگر ما بر حق نيستيم چرا بايد زير بار ذلّت برويم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداوند بمن وعده فرموده و تخلّف نميفرمايد بالاخره فتح و ظفر با ما است عمر گفت مگر تو نگفتى بما كه داخل مسجد الحرام ميشويم و طواف و حلق ميكنيم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ گفتم امسال اصحاب ساكت شدند و عمر گفت اگر چهل نفر با من بيايند من با قريش جنگ ميكنم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم هم فرمود اگر مايل بصلح نيستيد جنگ كنيد آنها بقريش حمله نمودند و با رسوائى فرار كردند و پيغمبر تبسّم فرمود و امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بحمله فرمود و آنها تا آنحضرت را ديدند برگشتند و گفتند يا على مگر محمّد از رأيش نسبت بما برگشت فرمود خير و در اين بين اصحاب خدمت پيغمبر رسيده از كرده خود پشيمان و عذر خواه شدند و حضرت پذيرفت و قريش ملتزم شدند كه مسلمانان را در مكّه آزار نكنند و در دين خودشان آزاد بگذارند و صلح‌نامه بخط امير المؤمنين عليه السّلام تقريبا بمضمونى كه ذكر شد نوشته و ردّ و بدل گرديد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود قربانيها را نحر كنيد و سرهاتان را بتراشيد و مراجعت نمائيد باز اصحاب تخلّف نمودند و گفتند ما چگونه نحر نمائيم با آنكه طواف و سعى ننموديم و حضرت مغموم شد و بامّ سلمه شكايت فرمود و او عرضه داشت يا رسول اللّه شما نحر و حلق فرمائيد و حضرت عمل فرمود و اصحاب تبعيّت كردند با يقين و شك و ريب و حضرت در حق آنها دعا فرمود و بجانب مدينه كوچ كرد و چون به موضع تنعيم رسيد در زير درختى جلوس فرمود و اصحاب گرد آنحضرت جمع شدند و عذرخواهى از تقصير خود نمودند و خواهش كردند كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى آنها استغفار فرمايد پس آيه رضوان نازل شد حال ملاحظه كنيد حال اكثر اصحاب و خلوص نيّت آنها را اين قضايا در روضه كافى و تواريخ هم نقل شده و با اينحال چگونه ميتوان بعمل آنها اعتماد نمود با نبودن معصوم در ميان آنها و شايد اشاره باين معانى باشد مدح خداوند از اهل ايمان‌


جلد 5 صفحه 22

بنزول سكينه و آرامش و اطمينان در قلوب ايشان از جانب خداوند كه ثابت و راسخ شدند در متابعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و انكار و اشكال ننمودند در امرى از امور بر آن حضرت و ترديد نكردند در اطاعت فرمان او و اين موجب مزيد يقين آنان بوجود مصلحت در احكام پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و صدق مواعيد آنحضرت گرديد و آنكه خداوند هر وقت صلاح باشد بعساكر آسمانى و زمينى خود اهل ايمانرا نصرت مينمايد و هر وقت نباشد امر بصلح ميفرمايد و تمام افعال و اوامر او از روى علم و حكمت بوده و هست و در كافى از صادقين عليهما السلام سكينه بايمان تفسير شده و ظاهرا مراد ايمان مؤكّد است كه موجب اطمينان خاطر گردد و شك و ريب در آن راه نيابد و آيه اخيره مؤكّد بيان حقير است در آيه اولى چون نتيجه شفاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از اهل ايمان و اسلام مشركين غفران گناه و محو سيّئات و دخول در بهشت و فوز عظيم و نيل به مقصود است و اينها همه نتايج فتح واقعى و معنوى و ظاهرى و خارجى است كه براى پيغمبر اسلام روى داده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ يَنصُرَك‌َ اللّه‌ُ نَصراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي‌ أَنزَل‌َ السَّكِينَةَ فِي‌ قُلُوب‌ِ المُؤمِنِين‌َ لِيَزدادُوا إِيماناً مَع‌َ إِيمانِهِم‌ وَ لِلّه‌ِ جُنُودُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ كان‌َ اللّه‌ُ عَلِيماً حَكِيماً «4»

و ياري‌ مي‌كند خداوند تو ‌را‌ ياري‌ ‌با‌ عزت‌ ‌هر‌ چه‌ تمامتر. ‌اينکه‌ ياري‌ الهي‌ مجرد غلبه‌ ‌بر‌ دشمن‌ نيست‌ ‌در‌ غزوات‌ بلكه‌ ‌پس‌ ‌از‌ ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ و دوره رجعت‌ ‌که‌ تمام‌ انبياء و بسياري‌ ‌از‌ ملائكه‌ و صلحاء ‌در‌ خدمتش‌ حاضر و ‌در‌ فرمانش‌ مطيع‌، و ‌در‌ قيامت‌ مقدم‌ ‌بر‌ ‌کل‌ ‌في‌ الكل‌ و لذا بلفظ مضارع‌ بيان‌ ميفرمايد، و ‌در‌ اخذ ميثاق‌ ‌از‌ انبياء ميفرمايد: وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِيثاق‌َ النَّبِيِّين‌َ لَما آتَيتُكُم‌ مِن‌ كِتاب‌ٍ وَ حِكمَةٍ ثُم‌َّ جاءَكُم‌ رَسُول‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَكُم‌ لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ وَ لَتَنصُرُنَّه‌ُ قال‌َ أَ أَقرَرتُم‌ وَ أَخَذتُم‌ عَلي‌ ذلِكُم‌ إِصرِي‌ قالُوا أَقرَرنا قال‌َ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم‌ مِن‌َ الشّاهِدِين‌َ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 75.

نكته‌: تعبير ‌به‌ النبيين‌ دون‌ المرسلين‌ شامل‌ ميشود ‌حتي‌ انبيايي‌ ‌که‌ مأمور ‌به‌ تبليغ‌ و رسالت‌ نبودند و جمع‌ محلّي‌ بالف‌ و لام‌ عموم‌ دارد دلالت‌ ميكند ‌بر‌ اينكه‌ جميع‌ انبياء رجعت‌ ميكنند و ‌در‌ خدمت‌ حضرتش‌ ‌او‌ ‌را‌ ياري‌ ميكنند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 4)- نزول سکینه بر دلهای مؤمنان! آنچه در آیات گذشته خواندیم مواهب بزرگی بود که خدا در پرتو فتح مبین (صلح حدیبیّه) نصیب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله کرد، اما در این آیه از موهبت عظیمی که بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث می‌کند، می‌فرماید: «او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمن نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ).

چرا سکینه و آرامش بر دل آنها فرود نیاید در حالی که «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً).

«سکینه» در اصل از ماده «سکون» به معنی آرامش و اطمینان خاطری است

ج4، ص471

که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل می‌کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم می‌دارد.

این آرامش ممکن است جنبه عقیدتی داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد، یا جنبه عملی، به گونه‌ای که ثبات قدم و مقاومت و شکیبائی به انسان بخشد، البته تعبیرات خود آیه در اینجا بیشتر ناظر به معنی اول است.

نکات آیه

۱ - امتنان خداوند بر مؤمنان صدراسلام به خاطر آرامش بخشیدن به قلب آنان در شرایط سخت و بحرانى (هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین)

۲ - مؤمنان، نیازمند امداد الهى در بحران ها و سختى ها، براى پایدارى و استقامت (هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین)

۳ - مؤمنان، قبل از صلح حدیبیه، داراى شرایطى بحرانى و اضطراب روحى * (هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین) نزول آرامش، زمانى صادق است که قبل از آن، اضطراب و ناآرامى وجود داشته باشد.

۴ - صلح حدیبیه، زمینه نزول آرامش بر قلب مؤمنان* (إنّا فتحنا لک فتحًا ... هو الذى أنزل السکینة) در صورتى که اضطراب مؤمنان، مربوط به قبل از صلح باشد; از ارتباط «أنزل السکینة» با «إنّا فتحنا...» احتمال مطلب بالا مى رود.

۵ - مؤمنان، پس از صلح حدیبیه، گرفتار بحران روحى و تردید در ماهیت و نتایج این معاهده * (إنّا فتحنا لک ... هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین) بردشت بالا بدان احتمال است که مؤمنان پس از صلح حدیبیه، در تحلیل و بررسى آن گرفتار تردید شده باشند که: آیا به راستى این صلح، یک پیروزى بود یا مایه شکست؟ خداوند در چنین شرایطى، قلب ها را اطمینان بخشید و صلح حدیبیه را «فتح مبین» نام نهاد.

۶ - مؤمنان، برخوردار از آرامش روحى به هنگام مشکلات و بحران ها، در پرتو امداد الهى (هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین)

۷ - اطمینان و آرامش روحى، موهبتى خداوندى است. (هو الذى أنزل السکینة)

۸ - قلب و دل انسان ها، در تسخیر اراده الهى است. (هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین)

۹ - اعطاى روح آرامش و اطمینان از سوى خدا به مؤمنان، مایه فزونى ایمان ایشان (أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین لیزدادوا إیمنًا مع إیمنهم)

۱۰ - ایمان، حقیقتى قابل افزایش و داراى مراتب و درجات (لیزدادوا إیمنًا مع إیمنهم)

۱۱ - زدودن اضطراب هاى روحى و عقیدتى، عامل ره یابى به تکامل ایمان * (أنزل السکینة ... لیزدادوا إیمنًا مع إیمنهم) با توجّه به این که در آیه شریفه، ازدیاد ایمان مترتب بر آرامش و اطمینان قلب شده است; استفاده مى شود که انسان با داشتن شک و بى ثباتى عقیدتى قادر به تکامل ایمانى نیست; بلکه باید در نخستین قدم، ریشه هاى شک را در وجود خود با امداد الهى بخشکاند.

۱۲ - فراهم شدن زمینه هاى اطمینان، از سوى خدا است; ولى حرکت در طریق ایمان، متکى به اراده خود انسان مى شود.* (أنزل السکینة ... لیزدادوا إیمنًا مع إیمنهم) فعل «أنزل» به خداوند نسبت داده شده; اما فعل «یزدادوا» به خود مؤمنان نسبت داده شده است. بنابراین انسان در تکامل ایمان خود نقش دارد.

۱۳ - نیروها و قواى آسمان ها و زمین، تنها از آن خداوند و در اختیار او است. (و للّه جنود السموت و الأرض ) «لام» در «للّه» مفید اختصاص و ملکیت است و مى رساند که قواى هستى، مسخّر خدا و در خدمت تحقق اهداف او است.

۱۴ - نزول اطمینان و آرامش بر قلب مؤمنان در بحران ها، نمودى از حاکمیت خداوند بر قواى جهان (أنزل السکینة ... و للّه جنود السموت و الأرض) بیان «للّه جنود...» - در پى «أنزل السکینة» - مى تواند بیانگر این نکته باشد که با وجود حاکمیت خداوند بر قواى جهان، اطمینان بخشیدن به قلب مؤمنان، امرى سهل و آسان است.

۱۵ - فتح و پیروزى مؤمنان در پرتو امدادِ الهى، جلوه اى از حاکمیت خدا بر عوامل و امکانات جهان هستى (إنّا فتحنا لک فتحًا ... و للّه جنود السموت و الأرض ) «للّه جنود...» ممکن است در مقام تعلیل براى «إنّا فتحنا لک...» باشد.

۱۶ - آرامش و اطمینان روحى، خود نیرویى از نیروهاى الهى است. * (أنزل السکینة ... و للّه جنود السموت و الأرض ) بیان «للّه جنود» بعد از «أنزل السکینة»، مى تواند اشاره به این باشد که آرامش (السکینة) خود از جنود الهى است.

۱۷ - اسباب و امکانات طبیعى، عوامل اجراى اراده الهى (أنزل السکینة ... و للّه جنود السموت و الأرض ) تعبیر «جنود» مى نمایاند که خداوند، براى محقق ساختن اراده خود (أنزل السکینة)، قوایى را که خود در نظام هستى به وجود آورده، به کار مى گیرد.

۱۸ - خداوند، از ازل، «علیم» (بسیار دانا) و «حکیم» (کاردان) بوده است. (و کان اللّه علیمًا حکیمًا)

۱۹ - علم و حکمت ازلى خداوند، پشتوانه آفرینش قواى هستى و به کارگیرى بهینه آن (و للّه جنود السموت و الأرض و کان اللّه علیمًا حکیمًا) تعبیر «و کان اللّه علیماً حکیماً» در پایان آیه شریفه، مى رساند که فتح مؤمنان و انزال سکینه بر آنان و بهره گیرى از جنود آسمان ها و زمین، در پرتو علم و حکمت ازلى صورت مى گیرد; زیرا نفس تکوّن جنود و نیز بهره گیرى از آنها در موارد مختلف، نیازمند علم و حکمت گسترده است.

۲۰ - توجّه به قدرت، علم و حکمت گسترده خداوند، مایه اطمینان قلب مؤمنان در طریق ایمان. (أنزل السکینة ... و للّه جنود السموت و الأرض و کان اللّه علیمًا حکیمًا) «للّه جنود...» دال بر حاکمیت و قدرت خداوند است و این که خداوند در پایان آیه به قدرت مطلقه و علم و حکمت گسترده خود اشاره کرده است; مى تواند از آن جهت باشد که نفس توجّه مؤمنان به این حقیقت، خود وسیله ازدیاد ایمان و آرامش قلب آنان است.

روایات و احادیث

۲۱ - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قول اللّه عزّوجلّ «هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین» قال: هو الإیمان;[۲] از امام صادق(ع) درباره سخن خداى عزّوجلّ «هو الذى أنزل السکینة فى قلوب المؤمنین» روایت شده که سکینه همان ایمان است». (ممکن است مراد از ایمان - که در تفسیر «سکینه» گفته شده - باور در پیروز شدن باشد).

موضوعات مرتبط

  • آرامش: زمینه آرامش ۲۱; منشأ آرامش ۷، ۱۶
  • آسمان: مالک نیروهاى آسمان ها ۱۳
  • آفرینش: حاکم آفرینش ۱۴، ۱۵; زمینه خلقت نیروهاى آفرینش ۱۹
  • اراده: آثار اراده ۱۲
  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۳
  • اسماء و صفات: حکیم ۱۸; علیم ۱۸
  • اضطراب: آثار رفع اضطراب ۱۱
  • اطمینان: زمینه اطمینان ۱۲
  • ایمان: آثار ایمان ۲۱; حقیقت ایمان ۱۰; زمینه ازدیاد ایمان ۹; عوامل ازدیاد ایمان ۱۱; عوامل ایمان ۱۲; مراتب ایمان ۱۰; منشأ ایمان ۲۱
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۱۳
  • خدا: آثار اراده خدا ۸; آثار امدادهاى خدا ۲، ۶; آثار حکمت خدا ۱۹; آثار علم خدا ۱۹; اختصاصات خدا ۱۳; امتنان خدا ۱; امدادهاى خدا ۱۵; عطایاى خدا ۷، ۹; مالکیت خدا ۱۳; مجارى اراده خدا ۱۷; نشانه هاى حاکمیت خدا ۱۴، ۱۵; نقش خدا ۱۲
  • ذکر: آثار ذکر حکمت خدا ۲۰; آثار ذکر علم خدا ۲۰; آثار ذکر قدرت خدا ۲۰
  • زمین: مالک نیروهاى زمین ۱۳
  • سختى: آرامش در سختى ۱۴; امداد در سختى ۲
  • صلح حدیبیه: آثار صلح حدیبیه ۳، ۴، ۵
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۱۷
  • قلب: منشأ تسخیر قلب ۸
  • کارگزاران خدا :۱۶، ۱۹
  • مؤمنان: آثار آرامش مؤمنان ۹; اضطراب مؤمنان ۳، ۵; زمینه آرامش مؤمنان ۴، ۲۰; زمینه اطمینان مؤمنان ۲۰; شک مؤمنان ۵; مشکلات مؤمنان ۳; منشأ آرامش مؤمنان ۶، ۹، ۱۴; منشأ استقامت مؤمنان ۲; منشأ پیروزى مؤمنان ۱۵; نیازهاى معنوى مؤمنان ۲
  • مسلمانان: منت بر مسلمانان صدراسلام ۱; منشأ آرامش مسلمانان صدراسلام ۱
  • نیازها: نیاز به امدادهاى خدا ۲

منابع

  1. تفسیر کشف الاسرار از عامه.
  2. کافى، ج ۲، ص ۱۵، ح ۱ و ۴ و ۵; نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۸، ح ۲۶ و ۲۸ و ۲۹.