الشورى ٥٢
کپی متن آیه |
---|
وَ کَذٰلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لاَ الْإِيمَانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ |
ترجمه
الشورى ٥١ | آیه ٥٢ | الشورى ٥٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَذلِکَ»: همان گونه که به پیغمبران وحی کردهایم. به همان سه شکلی که به پیغمبران وحی کردهایم. «رُوحاً»: مراد قرآن است که به انسانها حیات جاودانه میبخشد (نگا: انفال / ). یا مراد همه چیزهائی است که خدا بدو وحی فرموده است (نگا: نحل / . «الْکِتَابُ»: مراد قرآن است. «الإِیمَانُ»: ایمان. مراد تنها باور و تصدیق مجرّد نیست، بلکه مراد آگاهی کامل از ایمان و آشنائی به تفاصیل قوانین دینی است که با خود آورده است (نگا: بقره / . «نُوراً»: نور عظیمی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکَ وَ... (۴) رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْکُمْ آيَاتِ... (۳)
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (۳) وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَ... (۲) يُنَزِّلُ الْمَلاَئِکَةَ بِالرُّوحِ... (۴) تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (۰) وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً... (۵) يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ... (۲) وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدَى (۱)
تفسیر
- آيات ۵۱ - ۵۳ سوره شورى
- اقسام سه گانه وحى در آيه شريفه: «وَ مَا كَان لِبَشَرٍ أن يُكَلّمَهُ اللهُ...»
- مراد از روح، در آيه: «وَ كَذَلِكَ أوحَينَا إلَيكَ رُوحاً مِن أمرِنَا...»
- معناى اين كه فرمود: «تو، قبل از نزول وحى، كتاب و ايمان را نمى شناختى»
- بيان «صراط مستقيم» و راه سعادت انسان ها
- بحث روایتی
- تعريف رسول، نبى و محدث، از زبان امام باقر«ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «52»
و بدين گونه ما روحى (به نام قرآن) را از فرمان خود به تو وحى كرديم و تو نه كتاب را مىدانستى چيست و نه ايمان را، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه هر كه از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت كنيم و همانا تو (مردم را) به راه راست هدايت مىكنى.
تفسير نور(10جلدى)، ج8، ص: 427
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52)
«1» سفينة البحار، ج 2، ص 638 به نقل از اعتقادات.
جلد 11 - صفحه 447
وَ كَذلِكَ: و همچنانكه وحى فرموديم به انبياء سلف، أَوْحَيْنا إِلَيْكَ: وحى كرديم بسوى تو، رُوحاً مِنْ أَمْرِنا: قرآن را به فرمان ما. تسميه قرآن به روح به جهت آنست كه قلوب ايمانى به آيات الهى حيات مىيابند، چنانچه ابدان به ارواح زنده مىشوند. يا مراد جبرئيل يا ملكى است اعظم از جبرئيل و ميكائيل كه در زمان حيات حضرت ملازم بود.
چنانچه در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السّلام ابو بصير سؤال نمايد از اين آيه، حضرت فرمايد: خلقى است از مخلوقات خداوند عزّ و جلّ اعظم از جبرئيل و ميكائيل، بود ملازم رسول خدا، اخبار مىداد و تأييد مىنمود آن حضرت را و او با ائمه باشد بعد از آن حضرت «1».
بعد از آن بر سبيل تعداد نعمت بر آن حضرت فرمايد: ما كُنْتَ تَدْرِي: نبودى تو كه بدانى پيش از وحى، مَا الْكِتابُ: چه چيز است قرآن، يعنى قبل از انزال قرآن علم به آن نداشتى، وَ لَا الْإِيمانُ: و نمىدانستى دعوت كردن به ايمان، يا به شرايع و معارف آن عالم نبودى، يا نمىشناختى اهل ايمان را كه چه اشخاص به تو ايمان آرند و كدام ايمان به تو نيارند. وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً: و لكن گردانيديم كتاب را نور، يا گردانيديم ايمان را نورى، نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ: راه نمائيم و هدايت كنيم به آن هر كه را بخواهيم، مِنْ عِبادِنا: از بندگان خود كه ايشان به ادله واضحه آن تأمل كنند و در حجج ساطعه آن تعقل نمايند. وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي: و بدرستى كه تو بوسيله وحى ما هدايت مىكنى مردمان را، إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ:
بسوى راه راست كه رساننده به حق است.
تنبيه:
محققين بيان فرمودهاند كه حضرت ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله قبل از بعثت، به شريعت خود رفتار مىنموده نه به شريعت انبياى سلف، و خداوند عزّ و جلّ عطا فرمود به آن حضرت قرآن را بتمامه و فرمود: «لا تحرك به لسانك لتعجل به انّ علينا جمعه و قرانه فإذا قرئناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ علينا بيانه» و ايضا
«1» برهان، ج 4، ص 132، حديث 1.
جلد 11 - صفحه 448
«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» «1» اين آيات دلالت دارد بر آنكه پيش از نزول قرآن را مىدانست و نزول جبرئيل براى ابلاغ مورد آن بوده. بنابراين آيه فوق ناظر است به ندانستن حضرت از پيش خود؛ به عبارت ديگر علم حضرت به افاضه سبحانى بوده نه بالذات است، و پس از ايجاد نور آن سرور آنچه در حيطه امكانى در آيد، خداى تعالى از علم ازلى افاضه فرمود كه: وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ «2» در كتاب كافى- از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد از علم، آيا آن چيزى است كه از افواه رجال عالم ياد مىگيرد، يا در كتابى كه نزد شما مىباشد مىخواند پس ياد مىگيرد؟ حضرت فرمود: امر بزرگتر از اين است، مگر نشنيدى فرمايش الهى را كه فرمود: «و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ...» سائل عرض كرد: بلى پس فرمود: زمانى هست كه معلوم نيست كتاب چيست، تا وقتى كه بفرستد خداوند روح را كه در قرآن ذكر فرموده. بعد از فرستادن روح را به پيغمبران، دانسته مىشود به آن روح، علم و فهم؛ و به آن روح كه عطا فرمود، به هر بندهاى كه خواسته تعليم فهم مىنمايند، يعنى آن روح با ما هست و به آن روح است علم و فهم ما. «3»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52) صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (53)
ترجمه
و نبوده است براى انسانى آنكه سخن گويد با او خدا مگر بوحى يا از پس حجابى يا آنكه بفرستد فرستادهئى را پس وحى كند باذن او آنچه ميخواهد همانا او بلند مرتبه درست كردار است
و همچنين وحى فرستاديم بسوى تو روحى را از امر خودمان نبودى كه بدانى چيست كتاب و نه ايمان ولى قرار داديم آنرا نورى كه هدايت ميكنيم بآن هر كه را بخواهيم از بندگان خود و همانا تو هدايت ميكنى براه راست
راه خدائى كه مرا ورا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است آگاه باش كه بسوى خدا بازميگردد كارها.
تفسير
خداوند متعال در مقام بيان عظمت خود ميفرمايد روا نبوده و نباشد براى فردى از افراد انسان كه القاء فرمايد كلام خود را باو خداوند مگر بيكى از سه طريق كه يكى از آنها وحى است كه اصلا كلام آهسته است كه به سرعت ادراك شود ولى غالبا در الهام كه القاء معنى در قلب است بلكه در مطلق القاء اعمّ از لفظ و معنى استعمال ميشود كه گفتهاند زبور داود عليه السّلام از اين قبيل بوده ديگر از پس پرده است به اين معنى كه مانند گويندهئى كه از پس پرده كلامش شنيده ميشود و خودش ديده نميشود خداوند با او سخن ميگويد و بايد گفت خداوند در محلّى ايجاد صوت ميفرمايد مانند تكلّم خداوند با حضرت موسى در كوه طور و با خاتم انبيا صلى اللّه عليه و اله در عرش سوّم ارسال رسول است خواه ملك باشد كه نزد پيغمبرى آيد و پيام خدا را برساند مانند جبرئيل عليه السّلام كه بر انبياء اولو العزم نازل ميشد كه مفسّرين فرمودهاند و خواه پيغمبر باشد كه معارف حقّه و احكام لازمه را به يكى از طرق مذكوره از حق تلقّى نموده باشد و بخلق باذن خدا القاء نمايد كه بنظر حقير از عبارت قمّى ره در اينمقام رسيده است با آنكه نقل ايشان خالى از اجمال نيست و بنابر اين مراد از بشر مطلق انسان است و اختصاص بانبياء ندارد و ظاهر مفسّرين اختصاص است و در هر حال اين اقسام تكلّم خدا با خلق براى
جلد 4 صفحه 591
آنستكه خداوند جسم نيست و مكان ندارد نميشود بمشافهه يا در پس پرده ظاهرى با كسى سخن گويد بلكه بايد از پس پرده غيب باشد و او برتر و بالاتر از آنست كه ديده شود و با كسى مكالمه حضورى نمايد و بيرون از حكمت و مصلحت بكسى وحى و الهام فرمايد و همچنانكه ذكر شد از چگونگى تكلّم خدا با انبياء فرستاديم بسوى تو بوحى اى پيغمبر خاتم روح و روان جاويد قرآن مجيد را براى احياء قلوب مرده بفرمان خودمان نميدانستى تو قرآن چيست و ايمان بآن چگونه است ولى قرار داديم ما كتاب خود را روشنى و نوريكه هدايت مينمائيم بآن نور هر كه را قابل باشد و بديده انصاف و دقت در آن نگرد و ايمان بآن آورد و عمل بر طبق آن نمايد ببهشت عنبر سرشت و تو هدايت ميكنى مردم را براه راست آن كه دين اسلام است كه آن راه حق است راه خداوندى كه خالق و مالك و صاحب اختيار تمام موجودات آسمانى و زمينى است و بدانيد كه بفرمان خدا است تمام امور موجودات در دنيا و آخرت و چيزى از تحت حكم و اراده او آنى بيرون نيست و هر كس را بپاداش اعمال خود ميرساند و بعضى روح را در آيه دوم بروح القدس تفسير نمودهاند و بنابر اين ظاهرا مراد از من امرنا نزول او از عالم امر باشد كه عالم مجرّدات است و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه روح فرشتهاى است بزرگتر از جبرائيل و ميكائيل او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بود و به آسمان نرفت و او در ما است و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه آن مخلوقى از مخلوقات خدا است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل با پيغمبر ص بود باو خبر ميداد و كمك ميكرد و او با ائمه بعد از آنحضرت ميباشد و قريب باين معانى در روايات ديگرى هم ذكر شده است و در بعضى از روايات نور بامير المؤمنين عليه السّلام و صراط مستقيم بولايت آن حضرت تفسير شده و از بعضى روايات استفاده ميشود كه صراط خدا و كسيكه اختيار ملك وجود از طرف حق باو محوّل شده على عليه السّلام است كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله مردم را بسوى او هدايت ميفرمايد و اين مقامى است كه فوق آن متصوّر نيست و الحمد للّه تعالى على نعمه و آلائه و الصلوة و السلام على خاتم انبيائه و سيّد اوصيائه و اولادهما اوليائه و اصفيائه و ثواب قرائت اين سوره بقدرى است كه نميشود بيان نمود.
جلد 4 صفحه 592
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ كَذلِكَ أَوحَينا إِلَيكَ رُوحاً مِن أَمرِنا ما كُنتَ تَدرِي مَا الكِتابُ وَ لا الإِيمانُ وَ لكِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدِي بِهِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهدِي إِلي صِراطٍ مُستَقِيمٍ (52)
و همين نحو ما وحي فرموديم قرآن مجيد را بسوي تو روح را بامر پروردگار نبودي بداني چيست كتاب و چيست ايمان و لكن قرار داديم قرآن مجيد را. نوري که هدايت ميكنيم به آن نور که قرآن باشد هر كس را که بخواهيم از بندگان خود و محققا شما هر آينه هدايت ميكني بسوي صراط مستقيم اينکه آيه شريفه از مشكلات آيات است و مفسرين هم در حيص و بيص افتادهاند و ظواهر آيه با قواعدي که در دست ما است از آيات و اخبار سازش ندارد چنانچه مكرر ذكر شده در مراتب نزول قرآن که اول مرتبه نزولش بر نور مقدس نبي (ص) بود در عالم انوار و آيه شريفه وَ لا تَعجَل بِالقُرآنِ مِن قَبلِ أَن يُقضي إِلَيكَ وَحيُهُ- طه آيه 113- دلالت بر اينموضوع دارد که قبل از وحي ميدانست قرآن را و اينكه فرمود
كنت نبيا و الادم بين الماء و الطين
و اينكه قبل البعثة بدين خود بود و تابع انبياء سلف نبود و اينکه با جمله (ما كُنتَ تَدرِي مَا الكِتابُ وَ لَا الإِيمانُ) سازش ندارد و در اخبار ائمه بياني از اينکه جهت نشده و از آن طرف وسيله دست عامه ميشود که ميگويند العياذ پيغمبر قبل البعثة مشرك بوده يا تابع دين مسيح يا دين ابراهيم بوده و ما ناچاريم قبلا بمقدمهاي تذكري بدهيم سپس شروع به تفسير كنيم و آن اينست مكرر گفته شده که در اخبار داريم که اول چيزي که خداوند خلق فرمود نور مقدس پيغمبر اكرم بود چنانچه از خود حضرت است که ميفرمايد
(اول ما خلق اللّه نوري)
سپس خدا دوازده حجاب آفريد و اينکه نور را در آن دوازده حجاب سير داد و در هر حجابي
جلد 15 - صفحه 514
ذكري داشت در حجاب اول دوازده هزار سال در حجاب دوّم يازده هزار سال و هكذا در ساير حجب تا حجاب دوازدهم هزار سال، و اسامي حجابها را ذكر فرموده حجاب الرفعه حجاب النبوه حجاب الشفاعه و هكذا سپس عرش را آفريد و اينکه نور را در عرش قرار داد هفت هزار سال تا خداوند آدم را خلق فرمود و در صلب آدم قرار داد و سير داد در اصلاب طاهره و ارحام مطهره و نيز از آن حضرت است که فرمود
(كنت نبيا و الادم بين الماء و الطين)
و از آن حضرت است که فرمود
(آدم و من دونه تحت لوائي يوم القيمة)
و اخباري که اشباه اينکه خاندان در عرش بود و آدم بتعليم جبرئيل خدا را به آنها قسم داد توبه او قبول شد و از اينکه نوع اخبار بسيار داريم مراجعه كنيد بمجلد ششم بحار و ساير كتب اخبار در بيان فضائل آن حضرت بناء علي هذا ميگوييم:
وَ كَذلِكَ أَوحَينا إِلَيكَ يعني همين نحوي که بوحي بوده يا از وراء حجاب يا ارسال رسول وحي فرستاديم بسوي تو.
رُوحاً مِن أَمرِنا جبرئيل بوده يا ملك ديگري که اعظم ملائكه است چنانچه در اخبار است که همين روح براي ما ائمه هم هست تا اينجا كلام تمام شد که مجرد تشبيه بود که همين نحوي که با انبياء سلف بود طريق تكلم الهي با شما هم هست و جمله: (ما كُنتَ تَدرِي مَا الكِتابُ وَ لَا الإِيمانُ) جمله مستقله است دلالت ندارد که قبل از ارسال ملك نميدانستي «ما كنت» فعل ماضي است ممكن است مراد در همان موقع که نور مقدس تو را آفريدم خالي از هر گونه كمالي بودي چون ممكن از خود هيچ ندارد هر چه دارد به افاضه حق است (الممكن في حد ذاته ان يکون ليس و له من علته ان يکون
جلد 15 - صفحه 515
ايس) ولي قابليت افاضه جميع كمالات را داشت خداوند در همان عالم نورانيت جميع كمالات را بوجود مقدس او افاضه فرموده قبل از افاضه او هيچ نداشت چنانچه در اخبار داريم که فرمود
(سبحنا و سبحت الملائكة و هللنا و هللت الملائكة- الحديث).
وَ لكِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدِي بِهِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا ظاهرا مرجع ضمير جعلناه قرآن است که ميفرمايد إِنَّ هذَا القُرآنَ يَهدِي لِلَّتِي هِيَ أَقوَمُ- اسراء آيه 9- و مراد من نشاء كساني هستند که قابل هدايت باشند که قساوت قلوب آنها را نگرفته باشد و كبر و نخوت و هواي نفساني چشم قلب آنها را كور نكرده باشد و گوش قلب آنها باز باشد البته حجج الهيّه و آيات بينات در آنها اثر ميگذارد و نور ايمان تابش ميكند و به شرف اسلام مشرّف ميشوند و به اينکه آيات قرآني هدايت ميشوند.
وَ إِنَّكَ لَتَهدِي إِلي صِراطٍ مُستَقِيمٍ صراط مستقيم صراطي است که هيچ گونه اعوجاجي در آن نباشد نه از طرف افراط و نه از طرف تفريط چه در عقائد باشد که نه غلوّ كنند در حق انبياء مثل نصاري در حق مسيح و يهود در حق عزير و نه بدعتي در دين گذارند و نه گرفتار شبهات سوفسطائيه شده باشند و نه در طرف تفريط که ضروريات دين را منكر شوند و نسبت بمعرفت الهيّه و شئونات انبياء و ائمه هدي و خصوصيات معاد كوتاهي كنند و چه در اخلاق و حد افراطش كبر و نخوت و عجب و اسراف و تبذير و تضييع مال و غير اينها و چه در حدّ تفريط ذلت و خفت و يأس من روح اللّه و قنوط و بخل و چه در امور دنيويه نه غرق دنيا و نه
جلد 15 - صفحه 516
ترك دنيا بالكليه و هكذا و بالجمله حد وسط نه زياد روي و نه كوتاهي که دين مقدس اسلام حاوي تمام اينهاست و از آن صراط مستقيم.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 52)- قرآن روحی است از جانب خدا: به دنبال بحث کلی و عمومی که در باره وحی در آیه قبل آمد در اینجا از نزول وحی بر شخص پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله سخن گفته، میفرماید: «همان گونه (که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).
منظور از «روح» در اینجا قرآن مجید است که مایه حیات دلها و زندگی جانهاست.
در دنباله آیه میافزاید: «تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودی، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).
این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحی آسمانی بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتوای آن پیدا کردی.
در پایان آیه میافزاید: «بطور مسلّم تو به سوی راه مستقیم مردم را هدایت میکنی» (وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
نه تنها قرآن نوری برای توست که نوری برای همگان است، و وسیله هدایتی برای جهانیان به سوی صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهی است برای رهروان راه حق و آب حیاتی است برای همه تشنه کامان.
نکات آیه
۱ - وحى به پیامبراکرم(ص)، استمرار وحى بر انبیاى پیشین است. (و کذلک أوحینا إلیک) برداشت یاد شده بر این پایه مبتنى است که مشارٌالیه «ذلک»، مطلق وحى باشد (که از آیه قبل استفاده مى شود).
۲ - تحقق انواع سه گانه وحى (وحى بىواسطه، وحى از پس حجاب و نزول فرشته) براى پیامبراکرم(ص) (و ما کان لبشر أن یکلّمه اللّه إلاّ وحیًا أو ... و کذلک أوحینا إلیک) تعبیر به «کذلک» مى تواند ناظر به مفاد آیه پیشین باشد که راه ها و اقسام وحى را معین کرده بود.
۳ - قرآن، وحى خدا و نازل شده از عالم امر* (أوحینا إلیک روحًا من أمرنا) برداشت یاد شده بر این اساس است که مراد از «روحاً» قرآن باشد. در این صورت «من أمرنا» اشاره دارد به این که قرآن مخلوقى از جهان بالا و نازل شده از عالم امر است.
۴ - قرآن، حیات بخش جان انسان ها است. (کذلک أوحینا إلیک روحًا) به کارگیرى واژه «روح» به جاى «قرآن» یا «کتاب»، اشاره به جنبه حیات بخشى قرآن دارد.
۵ - روح القدس (جبرئیل)، واسطه وحى الهى براى پیامبراکرم(ص) بود. (کذلک أوحینا إلیک روحًا من أمرنا) برداشت یاد شده بر این پایه مبتنى است که مراد از «روحاً» فرشته وحى (جبرئیل) باشد. دراین صورت نصب «روحاً» مبتنى به اعتبار نزع خافض و به تقدیر «أوحینا إلیک بروح من أمرنا» است و یا به لحاظ عامل محذوف و به تقدیر «أوحینا إلیک بإرسالنا روحاً من أمرنا» مى باشد.
۶ - جبرئیل، موجودى از عالم امر* (أوحینا إلیک روحًا من أمرنا) قید «من أمرنا» مى تواند براى بیان این نکته باشد که «روح»، آفریده اى از عالم بالا و فرشته اى از عالم امر است.
۷ - پیامبراکرم(ص)، پیش از نزول وحى با کتاب هاى آسمانى و مفاهیم قرآن هیچ آشنا نبود. (ما کنت تدرى ما الکتب و لا الإیمن)
۸ - افزایش معرفت و ایمان پیامبر(ص) در نتیجه نزول وحى (ما کنت تدرى ما الکتب و لا الإیمن) پیامبر(ص) پیش از وحى از معارف توحیدى مطلع بود و به آن ایمان داشت . از این نکته استفاده مى شود که نزول وحى بر ایمان و معرفت آن حضرت افزوده بود.
۹ - قرآن، نور الهى در تاریکى هاى نادانى و موجب هدایت انسان از گمراهى است. (و لکن جعلنه نورًا نهدى به من نشاء من عبادنا)
۱۰ - هدایت انسان به وسیله وحى و قرآن، تابع مشیت الهى است. (نهدى به من نشاء)
۱۱ - پیامبر(ص)، بنده برگزیده خدا و بهره مند از هدایت ویژه قرآن (و لکن جعلنه نورًا نهدى به من نشاء من عبادنا) با توجه به لفظ «لکن» - که براى استدراک جمله قبل (ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الإیمان) است - مى توان گفت که عبارت «من نشاء من عبادنا» گر چه عام است; ولى پیامبراکرم(ص) از مصادیق بارز آن مى باشد. به ویژه که در قسمت پایانى آیه شریفه آن حضرت را هدایتگر دیگر مردمان به راه حقیقت معرفى مى کند.
۱۲ - پیامبر(ص)، هدایت کننده انسان ها به صراط مستقیم (و إنّک لتهدى إلى صرط مستقیم)
۱۳ - پیروى از دستورات وحى و رهنمودهاى پیامبر(ص)، هیچگاه به خسران و گمراهى انسان نخواهد انجامید. (و إنّک لتهدى إلى صرط مستقیم) از تأکید خداوند بر نقش هدایت گرى پیامبر(ص)، این نکته استفاده مى شود که تعالیم وحى هیچ گاه به خسران و گمراهى انسان منتهى نخواهد شد.
۱۴ - پیامبر(ص)، نشان دهنده صراط مستقیم به انسان ها و خداوند توفیق دهنده آنان به حرکت در مسیر آن (نهدى به من نشاء من عبادنا و إنّک لتهدى إلى صرط مستقیم) تأمل در تفاوت دو هدایت، بیانگر معناى یاد شده است.
موضوعات مرتبط
- اطاعت: آثار اطاعت از محمد(ص) ۱۳
- انبیا: وحى به انبیا ۱; هماهنگى انبیا ۱
- انسان: زمینه حیات انسان ۴; منشأ توفیق انسان ۱۴; هدایت انسان ۹، ۱۰
- جبرئیل: جبرئیل از عالم امر ۶; نقش جبرئیل ۵
- خدا: آثار مشیت خدا ۱۰; توفیقات خدا ۱۴
- زیان: موانع زیان ۱۳
- صراط مستقیم: هدایت به صراط مستقیم ۱۲، ۱۴
- قرآن: حیات بخشى قرآن ۴; فضیلت قرآن ۴; منشأ نزول قرآن ۳; نقش قرآن ۴، ۹، ۱۰; مشمولان هدایتهاى قرآن ۱۱; نورانیت قرآن ۹; وحیانیت قرآن ۳; هدایتگرى قرآن ۹، ۱۰، ۱۱
- گمراهى: موانع گمراهى ۱۳
- محمد(ص): آثار وحى به محمد(ص) ۸; امى بودن محمد(ص) ۷; برگزیدگى محمد(ص) ۱۱; عبودیت محمد(ص) ۱۱; عوامل ازدیاد ایمان محمد(ص) ۸; عوامل ازدیاد علم محمد(ص) ۸; فضایل محمد(ص) ۱۲; محمد(ص) و قرآن ۷; محمد(ص) و کتب آسمانى ۷; مسؤولیت محمد(ص) ۱۲; مقامات محمد(ص) ۱، ۱۱; نبوت محمد(ص) ۷; نقش محمد(ص) ۱۴; وحى به محمد(ص) ۱، ۲، ۵، ۷; هدایت محمد(ص) ۱۱; هدایتگرى محمد(ص) ۱۲، ۱۴
- ملائکه: جایگاه ملائکه ۶; ملائکه وحى ۵
- وحى: آثار پیروى از وحى ۱۳; اقسام وحى ۲; تداوم وحى ۱; نقش وحى ۱۰
- هدایت: منشأ هدایت ۹، ۱۰
منابع