التغابن ٧

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۱ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
زَعَمَ‌ الَّذِينَ‌ کَفَرُوا أَنْ‌ لَنْ‌ يُبْعَثُوا قُلْ‌ بَلَى‌ وَ رَبِّي‌ لَتُبْعَثُنَ‌ ثُمَ‌ لَتُنَبَّؤُنَ‌ بِمَا عَمِلْتُمْ‌ وَ ذٰلِکَ‌ عَلَى‌ اللَّهِ‌ يَسِيرٌ

ترجمه

کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو: «آری به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل می‌کردید به شما خبر داده می‌شود، و این برای خداوند آسان است!»

كسانى كه كافر شدند، پنداشتند كه هرگز برانگيخته نمى‌شوند. بگو: چرا، سوگند به پروردگارم كه حتما برانگيخته مى‌شويد، سپس از [حقيقت‌] آنچه كرده‌ايد قطعا خبردار مى‌شويد، و اين بر خدا آسان است
كسانى كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد. بگو: «آرى، سوگند به پروردگارم، حتماً برانگيخته خواهيد شد، سپس شما را به [حقيقت‌] آنچه كرده‌ايد قطعاً واقف خواهند ساخت، و اين بر خدا آسان است.»
کافران گمان کردند که هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمی‌شوند. بگو: چرا، به خدای من سوگند که البته برانگیخته می‌شوید و سپس به (نتیجه) اعمال خود آگاهتان گردانند و این کار بر خدا بسیار آسان است.
کافران پنداشتند [که پس از مرگ] هرگز برانگیخته نخواهند شد. بگو: آری سوگند به پروردگارم مسلماً برانگیخته خواهید شد، سپس شما را به آنچه انجام داده اید، خبر خواهند داد، و این بر خدا آسان است.
كافران پنداشتند كه آنها را زنده نمى‌كنند. بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه شما را زنده مى‌كنند تا به كارهايى كه كرده‌ايد آگاه سازند. و اين بر خدا آسان است.
کافران پنداشته‌اند که هرگز برانگیخته نمی‌شوند، بگو آری سوگند به پروردگارم که برانگیخته خواهید شد، سپس از [حقیقت‌] آنچه کرده‌اید، آگاهتان کنند، و این بر خداوند آسان است‌
كسانى كه كافر شدند پنداشتند كه هرگز زنده و برانگيخته نمى‌شوند. بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه هر آينده زنده و برانگيخته مى‌شويد، سپس بدانچه كرده‌ايد خبر داده شويد و اين بر خدا آسان است.
کافران می‌پندارند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند گردید! بگو: چنین نیست که می‌پندارید، به پروردگارم سوگند! زنده و برانگیخته خواهید شد، و سپس از آن چیزهائی که می‌کرده‌اید با خبرتان خواهند کرد. و این کار برای خدا ساده و آسان است.
کسانی که کافر شدند، پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد. بگو: «آری، سوگند به پروردگارم، همانا به‌راستی برانگیخته خواهید شد. سپس شما همواره به آنچه کرده‌اید بی‌چون خبری مهم داده خواهید شد و این تنها بر خدا آسان است.»
پنداشتند آنان که کفر ورزیدند که هرگز برانگیخته نشوند بگو بلی سوگند به پروردگارم هر آینه برانگیخته شوید سپس آگاه شوید بدانچه کردید و آن است بر خدا آسان‌

Those who disbelieve claim that they will not be resurrected. Say, “Yes indeed, by my Lord, you will be resurrected; then you will be informed of everything you did; and that is easy for Allah.”
ترتیل:
ترجمه:
التغابن ٦ آیه ٧ التغابن ٨
سوره : سوره التغابن
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«بَلی»: این حرف برای ابطال نفی کلام ماقبل است. یعنی سخن منفی پیشین را مثبت می‌سازد. «یَسِیرٌ»: ساده و آسان.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

شأن نزول آیات ۶ تا ۸:

مفسرین گویند: این آیات درباره عبدالله بن ابى بن سلول و یاران او نازل گردیده و قصه وى چنان که ارباب سیر و تواریخ نوشته اند، چنین است.

طائفه بنى‌المصطلق خود را براى جنگ با رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمین آماده کرده بودند و رئیس ایشان حارث بن ابى‌ضرار پدر زن رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنى پدر جویریه بوده است چون پیامبر از این موضوع اطلاع حاصل کرد.

براى جنگ به همراه مسلمین بیرون آمد و دشمن را بر سر چاه آبى دید که آن را مریسیع مى گفتند. چون دو لشکر اسلام و کفر مقابل یکدیگر قرار گرفتند. جنگ درگرفت و طائفه بنى‌المصطلق در این جنگ شکست خورده رو به فرار نهادند و جماعت زیادى از ایشان کشته شدند.

پیامبر دستور داد زنان و اطفال کسانى که در جنگ شرکت نموده اند به اسارت گرفته شوند و مال‌هاى ایشان را نیز به غنیمت برند. در این میان مردى از مسلمین از طائفه بنى کلب بن عوف بن عامر بنام هشام بن ضبابه بدست مردى از انصار از طائفه عبادة بن الصامت از روى اشتباه به گمان این که از کفار است، زخمى و مجروح گردید.

عمر بن الخطاب را از طائفه بنى‌غفار مزدورى بود بنام حجاج بن سعید که اسب عمر را در دست گرفته و مى آمد تا بر سر چاه آب رسید و با مردى بنام سنان بن الجهنى که با طائفه خزرج حلیف و هم سوگند بود به خصومت افتاد و کار خصومت آن دو نفر بالا کشید.

ابن الجهنى آواز می‌داد و معاشر انصار را به یارى مى طلبید و غفارى داد می‌زد و معاشر مهاجرین را به کمک می‌خواست. در این میان مردى از مهاجرین که نام وى جمال بود به یارى حجاج آمد. در این جا عبدالله بن ابى با لحن مسخره به جمال گفت: اى جمال تو اینجا هستى؟

جمال جواب تندى به عبدالله داد و گفت: صبر می‌کنم تا به مدینه بیایم و خواهم دید که از فرط گرسنگى به یاد خصومت و دشمنى نخواهى افتاد. عبدالله در جواب او رو به مردم کرد و گفت: ایها الناس این همان کس است که امثال او را با دست خود پرورده و به وجود آورده اید زیرا اگر شما زیادى و باقیمانده طعام خود را به اینان نمى دادید، امروز با ما دشمن نمى شدند و بر ما مفاخره و منافرة نمى نمودند.

اکنون مثل ما با این‌ها چنان است که گفته اند، سمّن کلبک حتّى یأکلک یعنى سگ خود را چاق و فربه کن تا تو را بخورد و اگر ما به مدینه روى آوریم، عزیزان ما این ذلیلان را بیرون کنند. زید بن ارقم که در آن وقت کودکى بیش نبود و در آن حوالى گوش می‌داد. فریاد زد و گفت: اى عبدالله منظور تو از عزیز خودت بودى و از ذلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله را اراده مى کردى. به خدا قسم که ذلیل و ناقص خودت هستى و محمد در میان ما عزیز است که از جانب رحمن براى ما آمده است و این تو هستى که ذلیل و خوار از قوم خود رانده شده اى ولى محمد که از جانب خداى متعال آمده در کمال عزت است و بدان که از این به بعد میان ما و تو آن دوستى سابق نخواهد بود. عبدالله وقتى که این سخنان را شنید با صداى بلند گفت: اى زید خاموش باش، من این سخنان را از روى شوخى گفته ام.

زید بن ارقم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و قصه خود با عبدالله را بیان داشت. پیامبر به زید فرمود: شاید تو بر عبدالله خشم گرفته و به خطا از او چیزى شنیده باشى. عمر در این میان حاضر بود، گفت: یا رسول الله اجازه بده گردن عبدالله را بزنم. پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا عده اى از مسلمین با او هستند اگر چه خود او کسى نیست. عمر گفت: یا رسول اللّه اگر صلاح نمی‌دانى که ما او را بکشیم به یکى از انصار مانند سعد معاذ یا محمد مسلمه یا عباد بن بشیر دستور بده او را بکشند.

باز پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا مردم خواهند گفت: محمد اصحاب خود را مى کشد ولى بگو آماده کوچ کردن باشند تا حرکت کنیم و این اوقات وقت سفر کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود ولى منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که مردم از این قضیه بگذرند. بعد رسول خدا به عبدالله بن ابى فرمود: آیا این سخنان و حرف‌هائى که زید گفته است، خودت گفته اى؟ در جواب گفت: یا رسول اللّه آنچه زید گفته، دروغ بوده و من از آن گونه سخنان هرگز بر زبان جارى نکرده ام.

عبدالله در میان قوم خود شریف بود و جماعتى از انصار هم که در آن میان بودند، گفتند: یا رسول الله عبدالله بن ابى شریف و پیر و سید ما مى باشد و مردى عاقل است نشاید که قول و گفتار کودکى را درباره او باور کرد. حتما آن کودک خوب نشنیده یا نسنجیده بوده و در این واقعه به یقین اشتباهى رخ داده است.

پیامبر عذر عبدالله و یاران او را پذیرفت و این موضوع در میان انصار شایع گردید و از همه جانب زید را ملامت کردند و گفتند: تو درباره پیرمردى گفتارى به دروغ بر زبان راندى، زید سخت رنجیده خاطر گردید و از گفتار راست خود پشیمان بود و از آن پس نزد پیامبر نمى رفت تا این که آیه ۸ نازل گردید. زید مى گفت: پس از نزول این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله گوش مرا گرفت و فرمود: گوش تو راست شنید، اى پسر.[۱]

عروة و مجاهد و قتاده گویند: وقتى که آیه ۸. سوره توبه «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یغْفِرَاللَّهُ لَهُمْ» نازل گردید. پیامبر فرمود: من بیشتر از هفتاد بار براى آن‌ها استغفار و طلب آمرزش خواهم نمود تا این که آیه ۶ این سوره نازل شد و نیز از طریق عوفى از ابن عباس روایت شده که گفت: وقتى که سوره برائة نازل گردید.

پیامبر می‌فرمود: امید است که از طرف خداوند رخصت و اجازه پیدا کنم تا درباره آن‌ها استغفار نمایم به خدا قسم اگر اجازه بیابم بیش از هفتاد بار براى آن‌ها استغفار می‌کنم شاید خداوند آن‌ها را بیامرزد سپس آیه ۶ نازل گردید.[۲]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «7»

كسانى‌كه كفر ورزيدند، گمان كردند كه هرگز مبعوث نخواهند شد. بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه همه شما مبعوث خواهيد شد، سپس به آنچه عمل كرده‌ايد، قطعاً خبر داده خواهيد شد و اين بر خداوند آسان است.


«1». ابراهيم، 8.

«2». آل‌عمران، 97.

جلد 10 - صفحه 77

نکته ها

«زَعَمَ» به ظنّ و گمانى گفته مى‌شود كه بى‌پايه و بدون دليل باشد و هر كجا در قرآن آمده، با نوعى انتقاد همراه است. امام صادق عليه السلام فرمود: كلمه‌ «زَعَمَ» در تمام قرآن به معناى دروغ است. «اما علمت ان كل زعم فى القرآن كذب» «1»

در آيه دوم اين سوره، گروهى خدا را منكر شدند. «خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ»

در آيه ششم نبوت را منكر شدند. «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا»

و در اين آيه معاد را منكر مى‌شوند. «زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا»

در برابر انكار معاد از سوى كافران، قرآن بارها با سوگند به وقوع آن تصريح كرده است چنانكه در اين آيه مى‌فرمايد: «بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ» و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «بَلى‌ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ» «2» و در پاسخ به سؤال ترديدآميز آنها مى‌فرمايد: «إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ» «3» و جالب آنكه قرآن در پاسخ كفار، همان لغاتى را به كار مى‌برد كه آنها به كار مى‌بردند. آنجا كه مى‌پرسند: «ا حق» مى‌فرمايد: «إِنَّهُ لَحَقٌّ» آنجا كه مى‌گويند: «لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ» مى‌فرمايد:

«لَتَأْتِيَنَّكُمْ» و آنجا كه مى‌گويند: «لَنْ يُبْعَثُوا» مى‌فرمايد: «لَتُبْعَثُنَّ»

دليل بر اينكه زنده كردن مردگان و آگاه كردن مردم از كارهايشان، بر خداوند آسان است، «عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» صفاتى است كه از ابتداى اين سوره تا كنون براى خداوند مطرح شده است: «لَهُ الْمُلْكُ‌، خَلَقَكُمْ‌، خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‌، صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ‌، يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌- يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ‌- وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

چنانكه بارها در قرآن مطرح شده است از جمله:

«هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» «4» او خدايى است كه آفرينش را آغاز كرد، سپس آن را اعاده مى‌كند و آن بر او آسان‌تر است.

«كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» «5» آن گونه كه اول آفريد، دوباره برمى‌گرديد.


«1». تفسير نورالثقلين.

«2». سبأ، 3.

«3». يونس، 53.

«4». روم، 27.

«5». اعراف، 29.

جلد 10 - صفحه 78

پیام ها

1- كفار با اين كه استدلال ندارند و بر اساس خيال و پندار چيزى مى‌گويند، ولى محكم شعار مى‌دهند. زَعَمَ‌ ... لَنْ يُبْعَثُوا

2- در تعليم و تربيت لازم است سخنان ديگران طرح و سپس پاسخ داده شود.

زَعَمَ‌ ... قُلْ‌

3- سوگند خوردن به نام پروردگار، براى رفع شك و ترديد از ديگران در امور اعتقادى جايز است. «قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ»

4- شبهات و ترديدها را با تأكيد جواب دهيد. لَنْ يُبْعَثُوا ... لَتُبْعَثُنَ‌

5- دليل قيامت، كيفر و پاداش است. «لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ»

6- ريشه انكار و استبعاد كفار، ناممكن شمردن حيات دوباره انسان است. لذا قرآن مى‌فرمايد: آنچه را شما سخت مى‌دانيد، براى خداوند آسان است. «وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «7»

بعد از آن سبب عقوبت كافران را اخبار مى‌فرمايد كه:

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا: گمان كنند آنانكه كافر شدند، أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا: اينكه هرگز مبعوث نشوند روز قيامت، قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي‌: بگو اى پيغمبر در رد قول آنها: آرى مبعوث خواهيد شد سوگند به پروردگار من، لَتُبْعَثُنَ‌: كه هر آينه البته البته زنده شويد روز قيامت، ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ‌: پس هر آينه البته البته آگاه شويد به جزاى آنچه كرده‌ايد در دنيا. مراد اخبار از محاسبه و مجازات است، يعنى البته حساب شما كنند و شما را به جزا و سزا رسانند، وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ: و اين زنده گردانيدن و جزا دادن، بر خداى تعالى آسان است به جهت قبول ماده و حصول قدرت تامه.

بيان: شخص عاقل بصير كه مشاهده نمايد خلق آسمان و زمين كه اعلى و اعظم و اجل از حشر و نشر است، هر آينه حكم نمايد به اينكه ذاتى كه قادر است بر خلقت اجرام افلاك و كواكب، البته در جنب قدرت قاهره او، اعاده ارواح به اجساد، سهل و آسان باشد، چنانچه در ابتدا ايجاد فرمود، لذا فرمايد: (كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ).


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «6» زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «7» فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «8» يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «9» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «10»

ترجمه‌

اين براى آنستكه امر از اين قرار بود كه آمدند آنها را پيغمبرانشان با حجّتهاى روشن پس گفتند آيا انسانى هدايت ميكند ما را پس كافر شدند و رو گرداندند و بى‌نياز گشت خدا و خدا بى‌نياز ستوده است‌

گمان كردند آنانكه كافر شدند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آرى قسم بپروردگارم البته برانگيخته ميشويد پس البتّه خبر داده ميشويد بآنچه كرده‌ايد و اين بر خدا آسان‌


جلد 5 صفحه 214

است‌

پس ايمان آوريد بخدا و پيغمبر او و نورى كه فرستاديم و خدا بآنچه ميكنيد آگاه است‌

روز كه جمع ميكند شما را براى روز اجتماع آن روز مغبون نمودن مردم است يكديگر را و هر كه ايمان آورد بخدا و بجا آورد كار شايسته ميپوشد خدا از او بديهايش را و داخل ميكند او را در بهشتهائى كه جارى است از كنار درختان آنها نهرها جاودانيانند در آنها هميشه اين است كاميابى بزرگ‌

و آنانكه كافر شدند و تكذيب كردند آيت‌هاى ما را آنگروه اهل آتشند جاودانيانند در آن و بد بازگشتگاهى است آن.

تفسير

خداوند بيان فرموده سبب معذب شدن اقوام سابقه را بعذاب دنيا و آخرت باين تقريب كه اين براى آن بود كه پيغمبران آنها از طرف خداوند با معجزات كافيه آمدند نزد آنها و پيغام خدا را بآنها رساندند در اصول دين حق و فروع آن و آنها برسم تعجب گفتند آيا نوع بشر هدايت ميكنند ما را گويا انتظار داشتند ملائكه براى هدايت آنها بيايند پس كافر و رو گردان از قبول حق شدند و خدا هم مستغنى بود از طاعت آنها و براى انتفاع بندگان ارسال رسل فرموده بود يا خدا مستغنى شد با تمام حجّت از الزام آنها بطاعت و در هر حال خداوند بى نياز از همه چيز و همه كس بوده و هست و خواهد بود و ستوده و محمود و سزاوار ستايش است چه ستايش كننده‌ئى باشد چه نباشد ولى بوده و هست و خواهد بود چون تمام موجودات هميشه بر حسب حال و مقال مشغول بحمد و ثناى او ميباشند و يكى از عقائد باطله كفّار كه بيشتر موجب سرپيچى آنها از اطاعت خدا و پيغمبر ميشود آنستكه تصوّر ميكنند بعث و نشورى نيست و از روى تعجّب ميگويند آيا ميشود بعد از مردن و خاك شدن دو مرتبه ما زنده و مبعوث شويم لذا خداوند به پيغمبر خود فرموده كه بآنها بگو بلى قسم بپروردگارم البتّه مبعوث خواهيد شد و پس از آن نامه اعمال شما را بدست شما ميدهند و كاملا بحساب شما ميرسند و جزاى آنرا بشما ميدهند و اين كار كه بعث و نشور و حساب و جزا باشد براى خدا آسان است پس ايمان بياوريد بتوحيد خدا و نبوّت پيغمبر او و ولايت اماميكه منصوب است از طرف خدا براى بيان احكام چون در چند روايت از ائمه اطهار نور در اين آيه‌


جلد 5 صفحه 215

بامير المؤمنين و ائمه اطهار تفسير شده ولى مفسّرين آنرا بقرآن تفسير نموده‌اند و بنظر حقير چون قرآن بضميمه بيان امام روشن ميكند حقائق را اطلاق نور بر هر دو شده و مانعى ندارد و براى آنكه عامّه غافل از اينمعنى بودند در روايات بآن تذكر داده شده است و آگاه بودن خدا از اعمال بندگان محتاج به بيان نيست و اين بعث و حساب و جزا در روزى است كه جمع ميكند خداوند شما مردم را براى روز كه مقدّر شده كه جمع شوند خلق اوّلين و آخرين در آنروز با يكديگر كه روز قيامت است و آنروز روزى است كه مغبون ميكنند بعضى از مردم بعض ديگر را و ممتاز ميشود غابن از مغبون چون در دنيا لذّتهائى است و سختيهائى و در آخرت هم نعمتهائى است و عذابهائى و بعضى از مردم تحصيل مينمايند لذّتهاى دنيا را و اعراض ميكنند از نعيم آخرت و بعضى اقبال مينمايند بنعيم آخرت و اعراض ميكنند از لذات دنيا و آنروز معلوم ميشود كه اينها مغبون نمودند آنها را چون اينها به بهشت ميروند و آنها بجهنّم و نعيم بهشت و عذاب جهنّم قابل مقايسه نيست با لذائذ دنيا و سختيهاى آن و از بعضى روايات استفاده ميشود كه براى هر كس منزلى است در بهشت اگر سعيد باشد و منزلى است در جهنّم اگر شقى باشد و روز قيامت ارائه داده ميشود بسعيد منزل او در جهنّم بر فرض شقاوت براى مزيد تشكّر او و ارائه داده ميشود بشقى منزل او در بهشت بر فرض سعادت براى مزيد حسرت او و معلوم ميشود غابن كه و مغبون كيست چون سعداء منازل خوب اشقياء را گرفته و منازل بدشان را بآنها داده‌اند و آنها بعكس ميباشند و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه روز قيامت اهل بهشت اهل جهنّم را مغبون مينمايند و ظاهرا براى بيان اينمعنى است كه خداوند فرموده هر كس ايمان بياورد بخدا و عمل نمايد بدستور پيغمبر و امام خداوند گناهان گذشته او را ميآمرزد و به بهشت ميرود و كاملا كامياب ميگردد و آنكسانيكه انكار نمودند مبدء و معاد را و تكذيب كردند پيغمبر و قرآن و امام را بجهنّم ميروند و مرجع و مئال آنها بسيار بد است و پاره‌اى از اين اخبار در اوائل سوره المؤمنون ذكر شد و اللّه اعلم بحقائق الامور.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


زَعَم‌َ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَن‌ لَن‌ يُبعَثُوا قُل‌ بَلي‌ وَ رَبِّي‌ لَتُبعَثُن‌َّ ثُم‌َّ لَتُنَبَّؤُن‌َّ بِما عَمِلتُم‌ وَ ذلِك‌َ عَلَي‌ اللّه‌ِ يَسِيرٌ «7»

گمان‌ كردند كساني‌ ‌که‌ كافر شدند ‌اينکه‌ ‌که‌ هرگز مبعوث‌ نميشوند ‌در‌ قيامت‌ بفرما بلي‌ قسم‌ بپروردگارم‌ ‌که‌ ‌هر‌ آينه‌ مبعوث‌ ميشويد ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌هر‌ آينه‌ ‌شما‌ ‌را‌ خبر ميدهند و خبر دار ميشويد بآنچه‌ عمل‌ كرده‌ايد و ‌اينکه‌ امر بعثت‌ ‌بر‌ خداي‌ متعال‌ سهل‌ و آسان‌ ‌است‌.

زَعَم‌َ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَن‌ لَن‌ يُبعَثُوا لن‌ ‌براي‌ نفي‌ تأبيد ‌است‌ ‌يعني‌ محال‌ ‌است‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ مبعوث‌ شويم‌.

جواب‌ اينكه‌: سه‌ قسم‌ محال‌ داريم‌ محال‌ ذاتي‌، محال‌ عادي‌، محال‌ وقوعي‌ اما محال‌ ذاتي‌ منحصر ‌است‌ ‌به‌ شريك‌ باري‌، اجتماع‌ نقيضين‌، اجتماع‌ ضدين‌، اجتماع‌ مثلين‌ و بعث‌ قيامت‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ عناوين‌ خارج‌ ‌است‌، و اما محال‌ عادي‌ چه‌ عادتي‌ اقتضاء ميكند ‌شما‌ ‌که‌ خاك‌ بوديد نطفه‌ شديد علقه‌ و مضغه‌ و طفل‌ ‌تا‌ مرديد و خاك‌ شديد باز ‌هم‌ خاك‌ انسان‌ مي‌شود بدون‌ طي‌ ‌اينکه‌ مراحل‌، اما محال‌ وقوعي‌ چه‌ بسيار مرده‌ها زنده‌ شدند ‌با‌ اينكه‌ خاك‌ ‌شده‌ بودند و قضاياي‌ عزيز ‌که‌: مَرَّ عَلي‌ قَريَةٍ وَ هِي‌َ خاوِيَةٌ عَلي‌ عُرُوشِها‌-‌ ‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌‌-‌ وَ انظُر إِلَي‌ العِظام‌ِ كَيف‌َ نُنشِزُها ثُم‌َّ نَكسُوها لَحماً ... الايه‌ بقره‌ آيه 259، و قضيه ابراهيم‌ و چهار مرغ‌ ‌که‌ ميفرمايد: وَ إِذ قال‌َ إِبراهِيم‌ُ رَب‌ِّ أَرِنِي‌ كَيف‌َ تُحي‌ِ المَوتي‌‌-‌ ‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌‌-‌ يَأتِينَك‌َ سَعياً بقره‌ آيه 260، و قضيه موسي‌ و هفتاد

جلد 17 - صفحه 38

نفر ‌که‌ بصاعقه‌ هلاك‌ شدند و دو مرتبه‌ زنده‌ شدند ‌که‌ ميفرمايد: ثُم‌َّ بَعَثناكُم‌ مِن‌ بَعدِ مَوتِكُم‌ بقره‌ آيه 55، و قضيه عيسي‌ (ع‌) ‌که‌ ميفرمايد: وَ أُحي‌ِ المَوتي‌ بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ آل‌‌-‌ عمران‌ آيه 49، و ‌غير‌ اينها بسيار واقع‌ ‌شده‌ قُل‌ بَلي‌ وَ رَبِّي‌ لَتُبعَثُن‌َّ ‌با‌ چند تأكيد قسم‌، لام‌ تأكيد، نون‌ مؤكد البته‌ صد البته‌ مبعوث‌ خواهيد شد. اصلا ‌اگر‌ بعث‌ نباشد خلقت‌ انسان‌ بلكه‌ خلقت‌ عالم‌ لغو بلكه‌ قبيح‌ ميشود ‌که‌ يك‌ دسته‌ ‌را‌ خلق‌ كند و بجان‌ يكديگر بيفتند و ‌هر‌ چه‌ بتوانند ظلم‌ و فساد كنند سپس‌ فاني‌ صرف‌ شوند، و ادله معاد بسيار ‌است‌ ‌در‌ كلم‌ الطيب‌ مجلد سوم‌ ‌در‌ بحث‌ معاد ذكر كرده‌ايم‌.

ثُم‌َّ لَتُنَبَّؤُن‌َّ بِما عَمِلتُم‌ ‌از‌ نيك‌ و بد ‌از‌ عقايد و اخلاق‌ و اعمال‌ و افعال‌.

وَ ذلِك‌َ عَلَي‌ اللّه‌ِ يَسِيرٌ ‌به‌ يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌: وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلي‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ قَدِيرٌ نحل‌ آيه 77، إِنَّما أَمرُه‌ُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَن‌ يَقُول‌َ لَه‌ُ كُن‌ فَيَكُون‌ُ يس‌ آيه 82.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 7)- در تعقیب بحثهایی که در آیات قبل، پیرامون هدف‌دار بودن آفرینش آمده در اینجا مسأله معاد و رستاخیز را- که تکمیلی است بر بحث هدف

ج5، ص201

آفرینش انسان- مطرح می‌کند.

نخست از ادعای بی‌دلیل، منکران رستاخیز، شروع کرده، می‌فرماید: «کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد» (زعم الذین کفروا ان لن یبعثوا).

سپس در تعقیب این سخن، به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله دستور می‌دهد «بگو: آری به پروردگارم سوگند همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل می‌کردید به شما خبر داده می‌شود، و این برای خداوند آسان است» (قل بلی و ربی لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلک علی الله یسیر).

وقتی که کار دست خداوند قادر متعال است مشکلی در میان نخواهد بود.

نکات آیه

۱ - گمان کافران، به برانگیخته نشدن انسان ها در قیامت (زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا)

۲ - اعتقاد کافران به برانگیخته نشدن انسان ها در قیامت، مبتنى بر گمان است; نه یقین و علم. (زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا) برداشت یاد شده، به این دلیل است که ماده «زعم»، بیشتر در معناى «ظن» (گمان) و نیز درباره چیزى که مورد تردید بوده و اثبات نشده است، به کار مى رود.

۳ - برانگیخته شدن انسان ها در قیامت، امرى قطعى است. (قل بلى و ربّى لتبعثنّ)

۴ - انسان ها، از تمامى کرده هاى خویش در قیامت آگاه مى شوند. (ثمّ لتنبّؤنّ بما عملتم)

۵ - تمامى رفتارها و کرده هاى انسان ها در قیامت، مورد حسابرسى دقیق قرار خواهد گرفت. (ثمّ لتنبّؤنّ بما عملتم) کلمه «ما» (آنچه) افاده عموم مى کند. با خبر کردن انسان ها از تمامى کرده هاى خویش در قیامت، اشاره به حسابرسى و کیفر و پاداش دادن به آنها است.

۶ - رفتار انسان ها، تعیین کننده سرنوشت اخروى آنان است. (ثمّ لتنبّؤنّ بما عملتم)

۷ - برانگیختن انسان ها و حسابرسى از آنان در قیامت، کارى سهل و آسان براى خداوند (لتبعثنّ ثمّ لتنبّؤنّ بما عملتم و ذلک على اللّه یسیر)

۸ - آفریدن جهان و آگاهى از پدیده هاى آن و اسرار نهفته در دل آدمیان، نشانه آسان بودن آفرینش مجدد انسان ها از جانب خداوند (خلق السموت ... و اللّه علیم بذات الصدور ... و ربّى لتبعثنّ ... و ذلک على اللّه یسیر) مطلب یاد شده، از ذکر آفرینش جهان به قدرت خداوند و آگاهى همه جانبه او در آغاز و سپس یاد کردن آسانى برپایى قیامت براى او، به دست مى آید.

۹ - استبعاد معاد از سوى کافران، ناشى از ناآگاهى آنان از قدرت مطلقه خداوند است.    خلق السموت ... زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا قل بلى و ربّى لتبعثنّ ... و ذلک على اللّه یسیر

روایات و احادیث

۱۰ - «عن أبى عبداللّه(ع): ...أما عَلِمتَ أنّ کلَّ زعم فى القرآن کذبٌ؟;[۳] از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: ... مگر نمى دانى [مادّه] «زعم» در سراسر قرآن به معناى «کذب» است؟».

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: آثار خلقت آفرینش ۸
  • انسان: انسان ها در قیامت ۳; حتمیت بعث انسان ها ۳; سهولت بعث اخروى انسان ها ۷; سهولت حسابرسى اخروى انسان ۷; علم اخروى انسان ها ۴; عوامل مؤثر در سرنوشت انسان ۶
  • خدا: افعال خدا ۷; خالقیت خدا ۸; علم غیب خدا ۸
  • زعم: مراد از زعم ۱۰
  • عمل: آثار عمل ۶; حسابرسى اخروى عمل ۵
  • قیامت: حسابرسى در قیامت ۵; علم به عمل در قیامت ۴
  • کافران: آثار جهل کافران ۹; ظن کافران ۱، ۲; عقیده کافران ۲; کافران و حشر انسان ها ۱، ۲
  • معاد: دلایل سهولت معاد ۸; عوامل استبعاد معاد ۹

منابع

  1. تفسیر مجمع البیان.
  2. طبرى صاحب تفسیر جامع البیان.
  3. کافى، ج ۲، ص ۳۴۲، ح ۲۰; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۰۸- ، ح ۳۶۲.