التغابن ٨

از الکتاب
کپی متن آیه
فَآمِنُوا بِاللَّهِ‌ وَ رَسُولِهِ‌ وَ النُّورِ الَّذِي‌ أَنْزَلْنَا وَ اللَّهُ‌ بِمَا تَعْمَلُونَ‌ خَبِيرٌ

ترجمه

حال که چنین است، به خدا و رسول او و نوری که نازل کرده‌ایم ایمان بیاورید؛ و بدانید خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است!

ترتیل:
ترجمه:
التغابن ٧ آیه ٨ التغابن ٩
سوره : سوره التغابن
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«النُّورِ»: قرآن (نگا: نساء / شوری / ).


نزول

شأن نزول آیات ۶ تا ۸:

مفسرین گویند: این آیات درباره عبدالله بن ابى بن سلول و یاران او نازل گردیده و قصه وى چنان که ارباب سیر و تواریخ نوشته اند، چنین است.

طائفه بنى‌المصطلق خود را براى جنگ با رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمین آماده کرده بودند و رئیس ایشان حارث بن ابى‌ضرار پدر زن رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنى پدر جویریه بوده است چون پیامبر از این موضوع اطلاع حاصل کرد.

براى جنگ به همراه مسلمین بیرون آمد و دشمن را بر سر چاه آبى دید که آن را مریسیع مى گفتند. چون دو لشکر اسلام و کفر مقابل یکدیگر قرار گرفتند. جنگ درگرفت و طائفه بنى‌المصطلق در این جنگ شکست خورده رو به فرار نهادند و جماعت زیادى از ایشان کشته شدند.

پیامبر دستور داد زنان و اطفال کسانى که در جنگ شرکت نموده اند به اسارت گرفته شوند و مال‌هاى ایشان را نیز به غنیمت برند. در این میان مردى از مسلمین از طائفه بنى کلب بن عوف بن عامر بنام هشام بن ضبابه بدست مردى از انصار از طائفه عبادة بن الصامت از روى اشتباه به گمان این که از کفار است، زخمى و مجروح گردید.

عمر بن الخطاب را از طائفه بنى‌غفار مزدورى بود بنام حجاج بن سعید که اسب عمر را در دست گرفته و مى آمد تا بر سر چاه آب رسید و با مردى بنام سنان بن الجهنى که با طائفه خزرج حلیف و هم سوگند بود به خصومت افتاد و کار خصومت آن دو نفر بالا کشید.

ابن الجهنى آواز می‌داد و معاشر انصار را به یارى مى طلبید و غفارى داد می‌زد و معاشر مهاجرین را به کمک می‌خواست. در این میان مردى از مهاجرین که نام وى جمال بود به یارى حجاج آمد. در این جا عبدالله بن ابى با لحن مسخره به جمال گفت: اى جمال تو اینجا هستى؟

جمال جواب تندى به عبدالله داد و گفت: صبر می‌کنم تا به مدینه بیایم و خواهم دید که از فرط گرسنگى به یاد خصومت و دشمنى نخواهى افتاد. عبدالله در جواب او رو به مردم کرد و گفت: ایها الناس این همان کس است که امثال او را با دست خود پرورده و به وجود آورده اید زیرا اگر شما زیادى و باقیمانده طعام خود را به اینان نمى دادید، امروز با ما دشمن نمى شدند و بر ما مفاخره و منافرة نمى نمودند.

اکنون مثل ما با این‌ها چنان است که گفته اند، سمّن کلبک حتّى یأکلک یعنى سگ خود را چاق و فربه کن تا تو را بخورد و اگر ما به مدینه روى آوریم، عزیزان ما این ذلیلان را بیرون کنند. زید بن ارقم که در آن وقت کودکى بیش نبود و در آن حوالى گوش می‌داد. فریاد زد و گفت: اى عبدالله منظور تو از عزیز خودت بودى و از ذلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله را اراده مى کردى. به خدا قسم که ذلیل و ناقص خودت هستى و محمد در میان ما عزیز است که از جانب رحمن براى ما آمده است و این تو هستى که ذلیل و خوار از قوم خود رانده شده اى ولى محمد که از جانب خداى متعال آمده در کمال عزت است و بدان که از این به بعد میان ما و تو آن دوستى سابق نخواهد بود. عبدالله وقتى که این سخنان را شنید با صداى بلند گفت: اى زید خاموش باش، من این سخنان را از روى شوخى گفته ام.

زید بن ارقم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و قصه خود با عبدالله را بیان داشت. پیامبر به زید فرمود: شاید تو بر عبدالله خشم گرفته و به خطا از او چیزى شنیده باشى. عمر در این میان حاضر بود، گفت: یا رسول الله اجازه بده گردن عبدالله را بزنم. پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا عده اى از مسلمین با او هستند اگر چه خود او کسى نیست. عمر گفت: یا رسول اللّه اگر صلاح نمی‌دانى که ما او را بکشیم به یکى از انصار مانند سعد معاذ یا محمد مسلمه یا عباد بن بشیر دستور بده او را بکشند.

باز پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا مردم خواهند گفت: محمد اصحاب خود را مى کشد ولى بگو آماده کوچ کردن باشند تا حرکت کنیم و این اوقات وقت سفر کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود ولى منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که مردم از این قضیه بگذرند. بعد رسول خدا به عبدالله بن ابى فرمود: آیا این سخنان و حرف‌هائى که زید گفته است، خودت گفته اى؟ در جواب گفت: یا رسول اللّه آنچه زید گفته، دروغ بوده و من از آن گونه سخنان هرگز بر زبان جارى نکرده ام.

عبدالله در میان قوم خود شریف بود و جماعتى از انصار هم که در آن میان بودند، گفتند: یا رسول الله عبدالله بن ابى شریف و پیر و سید ما مى باشد و مردى عاقل است نشاید که قول و گفتار کودکى را درباره او باور کرد. حتما آن کودک خوب نشنیده یا نسنجیده بوده و در این واقعه به یقین اشتباهى رخ داده است.

پیامبر عذر عبدالله و یاران او را پذیرفت و این موضوع در میان انصار شایع گردید و از همه جانب زید را ملامت کردند و گفتند: تو درباره پیرمردى گفتارى به دروغ بر زبان راندى، زید سخت رنجیده خاطر گردید و از گفتار راست خود پشیمان بود و از آن پس نزد پیامبر نمى رفت تا این که آیه ۸ نازل گردید. زید مى گفت: پس از نزول این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله گوش مرا گرفت و فرمود: گوش تو راست شنید، اى پسر.[۱]

عروة و مجاهد و قتاده گویند: وقتى که آیه ۸. سوره توبه «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یغْفِرَاللَّهُ لَهُمْ» نازل گردید. پیامبر فرمود: من بیشتر از هفتاد بار براى آن‌ها استغفار و طلب آمرزش خواهم نمود تا این که آیه ۶ این سوره نازل شد و نیز از طریق عوفى از ابن عباس روایت شده که گفت: وقتى که سوره برائة نازل گردید.

پیامبر می‌فرمود: امید است که از طرف خداوند رخصت و اجازه پیدا کنم تا درباره آن‌ها استغفار نمایم به خدا قسم اگر اجازه بیابم بیش از هفتاد بار براى آن‌ها استغفار می‌کنم شاید خداوند آن‌ها را بیامرزد سپس آیه ۶ نازل گردید.[۲]

تفسیر


نکات آیه

۱ - آگاهى از دلایل روشن الهى بر اثبات حقانیت تعالیم دین (همچون معاد و جزاى انسان ها در آن روز)، مقتضى ایمان به خدا، رسول او و قرآن است. (فامنوا باللّه و رسوله و النور الذى أنزلنا) برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که آیه شریفه به منزله نتیجه براى مطالب یاد شده در آیات پیشین است. آن مطالب عبارت است از ارائه دلایل روشن بر حقانیت تعالیم الهى و نیز اثبات معاد و... .

۲ - توصیه خداوند به کافران و منکران قیامت به ایمان به خدا، پیامبر اسلام و قرآن (فامنوا باللّه و رسوله و النور الذى أنزلنا) بیشتر مفسّران مقصود از «نور» در این آیه را قرآن کریم مى دانند.

۳ - ایمان به خدا، پیامبر(ص) و قرآن، سه رکن اصلى عقاید اسلامى (فامنوا باللّه و رسوله و النور الذى أنزلنا)

۴ - رهنمودها و معارف قرآن، همچون نور خود روشن و روشنایى بخش حیات بشر و روشنگر حقایق است. (والنور)

۵ - قرآن، کتاب نازل شده از سوى خداوند است. (و النور الذى أنزلنا)

۶ - خداوند، از تمامى رفتارها و کردارهاى آدمیان با خبر است. (و اللّه بما تعملون خبیر)

۷ - ایمان به خدا، پیامبر(ص) و قرآن، مستلزم عمل و رفتار متناسب با آن است. (فامنوا باللّه ... و اللّه بما تعملون خبیر) یادآورى آگاهى خداوند از رفتار انسان ها - پس از توصیه به ایمان - مى تواند بیانگر مطلب یاد شده باشد.

۸ - ایمان به خدا، پیامبر(ص) و قرآن، تأثیرگذار در رفتار و کردار آدمى (فامنوا باللّه ... واللّه بما تعملون خبیر) از ارتباط میان توصیه به ایمان و یادآورى موضوع آگاهى خداوند از رفتارهاى انسان ها، برداشت یاد شده به دست مى آید.

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: خبیر ۶
  • ایمان: ایمان به خدا ۲، ۳، ۷، ۸; ایمان به قرآن ۲، ۳، ۷، ۸; ایمان به محمد(ص) ۲، ۳، ۷، ۸; توصیه به ایمان ۲; زمینه ایمان به خدا ۱; زمینه ایمان به قرآن ۱; زمینه ایمان به محمد(ص) ۱
  • خدا: توصیه هاى خدا ۲; علم خدا به اعمال ۶; علم غیب خدا۶
  • دین: علم به حقانیت دین ۱; وضوح حقانیت دین ۱
  • رفتار: پایه هاى رفتار ۷، ۸
  • عقیده: ارکان عقیده ۳
  • علم: نقش علم ۱
  • قرآن: روشنگرى قرآن ۴; منشأ قرآن ۵; نقش قرآن ۴; نوانیت قرآن۴
  • قیامت: توصیه به مکذبان قیامت ۲
  • کافران: توصیه به کافران ۲
  • معاد: علم به معاد ۱

منابع

  1. تفسیر مجمع البیان.
  2. طبرى صاحب تفسیر جامع البیان.