الحجرات ١٣
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ |
ترجمه
الحجرات ١٢ | آیه ١٣ | الحجرات ١٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«ذَکَرٍ وَ أُنثَی»: یک نر و یک ماده. مراد آدم و حواء است. «شُعُوباً»: جمع شَعْب، تیرهها و ملتها. جمع عظیمی از مردم که دارای اصل واحدی بوده و قبیلهها از آن منشعب میگردد. «لِتَعَارَفُوا»: تا یکدیگر را بشناسید و از هم جدا کنید. اشاره به این است که تفاوتهای بیرونی و درونی انسانها سبب شناسائی آنان است و اگر همه یکسان و شبیه همدیگر باشند، زندگی اجتماعی مردمان مختل و ناممکن میگردد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ... (۲)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ... (۲) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا... (۲)
نزول
مقاتل و ابوملیکة گویند: علت نزول آیه چنین بوده که در روز فتح مکه رسول خدا صلى الله علیه و آله به بلال دستور فرمود که بر بالاى کعبه رود و اذان بگوید. عتاب بن اسید ابن العیص به خاطر تعصب جاهلیت گفت: خدا پدرم را بیامرزد که وفات یافت و این صدا را نشنید و نیز حارث بن هشام از روى مسخره گفت: اى کاش محمد به جاى این کلاغ سیاه (مرادش بلال بوده) فرد دیگرى را براى گفتن اذان وامیداشت سپس این آیه نازل گردید.[۱]
و نیز گویند: درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شده که به خاطر کرى گوش در مجالس نزد پیامبر مى نشست تا از سخنان پیامبر استفاده کند. روزى از روزها دیر به مسجد آمد و جاى او را دیگران گرفته بودند لذا در نزد مردى براى خویش جائى تهیه دید. آن مرد با مهربانى به ثابت گفت که بنشیند ثابت چون کر بود از حرف او برآشفت و پنداشت که به او بد مى گوید لذا با خشونت به وى گفت تو پسر آن زن نیستى؟ و او را به مادرش خواند و قصدش توهین به او بوده زیرا مادر او در جاهلیت از فواحش محسوب میشده است، آن مرد شرمگین شد.
پیامبر این موضوعات را مى شنید، فرمود: کیست که نام مادر را مى برد؟ ثابت برخاست و گفت: منم یا رسول اللّه سپس پیامبر فرمود: آیا این مردم را مى بینى که داراى رنگهاى مختلف مى باشند؟ گفت: بلى یا رسول اللّه. بعد فرمود: باید بدانى که تو را بر این اشخاص مزیت و برترى نیست سپس این آیه نازل گردید.[۲]
ابن بشکوال به خط خود این حدیث را که در تفسیر ابوبکر ابن ابى داود ذکر شده نوشته است که این آیه درباره ابوهند نازل گردیده. بدین شرح که پیامبر به طائفه بنو بیاضة دستور فرمود که زنى از طائفه خویش را به حباله نکاح وى درآوردند ولى آنها گفته بودند یا رسول الله دختران ما با پسرعموهاى خود ازدواج مینمایند سپس این آیه نازل شد.[۳]
تفسیر
- آيات ۱۱ - ۱۸ سوره حجرات
- نهى از مسخره كردن يكديگر و عيبجويى و بد زبانى كردن
- معناى جمله : ((بئس الاسم الفسوق ))
- مقصود از ((اجتناب از ظن )) و مفاد قيد ((كثيرا)) در آيه : ((يا ايها الذين امنوا اجتنبواكثيرا من الظن ...))
- نهى از تجسس عيوب ديگران و از غيبت كردن و بيان مفسده غيبت و تجسس (و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا...)
- غيبت عامل مؤ ثر در سقوط منزلت و هويت اجتماعى انسان
- مثالى گويا براى روشن شدن زشتى حقيقت چيست
- توبه عامل آمرزش گناهان ياد شده و بلكه مطلق گناهان است
- معانى مختلفى كه براى ((شعوب )) و ((قبائل )) گفته شده است
- توضيح اينكه تقوا تنها كرامت و امتياز حقيقى است (ان اكرمكم عند الله اتقيكم )
- تقوى يك مزيت واقعى و حقيقت است نه آن مزايائى كه انسانها براى خود مايه كرامت وشرف قرار داده اند
- معناى اينكه فرمود: به اعراب بگو ايمان نياورده ايد بلكه بگوييد اسلام آورده ايم
- مؤ منان واقعى اين چنين هستند
- ايمان ثابت و مستقر و جهاد با مال و جان از صفات مؤ منان واقعى است
- رواياتى در مورد نهى از مسخره كردن يكديگر، بد زبانى و تنابز به القاب ، غيبت وسوء ظن ، در ذيل آيات مربوطه گذشته
- دو روايت در شاءن نزول آيه ((اءيحب اءحدكم اءنياءكل ...))
- كلام معصومين عليه السلام در حسن ظن به برادر مسلمان وحمل كار او بر صحت
- چند روايت دال بر اينكه غيبت از زنا شديدتر است
- رواياتى درباره اينكه تنها ملاك فضيلت تقوا است
- رواياتى در خصوص فرق بين اسلام و ايمان
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13»
اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامىترين شما نزد خدا، با تقواترين شماست، همانا خدا داناى خبير است.
جلد 9 - صفحه 195
نکته ها
بعضى مفسّران اين آيه را مرتبط با آيات قبل دانسته و گفتهاند: چون مسخره و غيبت كردن، برخاسته از روحيّهى خودبرتربينى و تحقير ديگران است، اين آيه مىفرمايد: ملاك برترى و كرامت، تقواست، نه جنس و نژاد.
دراين آيه به سه اصل مهم اشاره شده است: اصل مساوات در آفرينش زن و مرد، اصل تفاوت در ويژگىهاى بشرى و اصل اينكه تقوا ملاك برترى است. البتّه در آيات ديگر قرآن، ملاكهايى از قبيل علم، سابقه، امانت، توانايى و هجرت نيز به چشم مىخورد.
پیام ها
1- مرد يا زن بودن، يا از فلان قبيله وقوم بودن، ملاك افتخار نيست كه اينها كار خداوند است. «خلقنا، جعلنا»
2- تفاوتهايى كه در شكل و قيافه و نژاد انسانها ديده مىشود، حكيمانه و براى شناسائى يكديگر است، نه براى تفاخر. «لِتَعارَفُوا»
3- كرامت در نزد مردم زودگذر است، كسب كرامت در نزد خداوند مهم است.
«أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ»
4- قرآن، تمام تبعيضهاى نژادى، حزبى، قومى، قبيلهاى، اقليمى، اقتصادى، فكرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود مىشمارد و ملاك فضيلت را تقوا مىداند. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»
5- برترىجويى، در فطرت انسان است و اسلام مسير اين خواستهى فطرى را تقوا قرار داده است. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»
6- ادّعاى تقوا و تظاهر به آن نكنيم كه خدا همه را خوب مىشناسد. «عَلِيمٌ خَبِيرٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13»
شأن نزول: چون حضرت فتح مكه را نمود، بلال را امر فرمود كه بالاى بام كعبه رفته اذان گويد و مخرج شين را نداشت، بجاى اشهد ان لا اله الّا اللّه، اشهد ان لا اله الّا اللّه مىگفت، مردم مىخنديدند مىگفتند مگر آدم قحطى است كه اين سياه بايد بالاى بام كعبه اذان گويد با اينكه مخرج شين هم ندارد. ديگر مىگفت خوشا به حال پدرم فوت شد اذان بلال را نشنيد. ديگرى مىگفت كلاغ سياه بالاى كعبه اذان گويد. طعن و ملامت بسيار نمودند، حضرت به جهت رفع تشنيع منافقان فرمود بلال اذان نگويد. جبرئيل نازل شد كه خداى تعالى فرمايد به غير از بلال كسى مأذون نيست اذان گويد و بالاى بام خانه من رود، چه او براى ما اذان گويد و ما سين او را بجاى شين قبول داريم.
گر بود لفظش كج و معنيش راست
آن كجى لفظ مقبول خدا است
و آيه شريفه نازل:
يا أَيُّهَا النَّاسُ: اى گروه مردمان، إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى:
بدرستى كه ما آفريدهايم شما را از مردى و زنى كه آدم و حوا باشد، و چون همه از يك پدر و مادريد پس هيچ وجهى ندارد كه به سبب آن در نسب خود افتخار كنيد و در نسبت ديگرى طعنه زنيد و قدح آن نمائيد. وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ: و قرار داديم شما را شعبهها و قبيلهها، يعنى جماعت متفرقه عظيمه و فرق مختلفه كه همه منسوب به اصل واحد باشند و قبيلهها كه منتسب به شعوبند، لِتَعارَفُوا: تا بشناسيد يكديگر را به نسب و قبيله، و به سبب آن از هم جدا
جلد 12 - صفحه 200
گرديد، و لذا دو شخص كه يكنام دارند به اختلاف قبيله و شعوب از يكديگر متميز شوند، پس غرض از تفرق و قبايل و طوائف، به جهت امتياز است نه افتخار؛ و عزت و رفعت و منزلت و علو مقام در پيشگاه خداى تعالى به پرهيزكارى است چنانچه فرمايد: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ: بدرستى كه گرامىترين شما نزد خداى تعالى پرهيزكارترين شما است از معاصى و منهيات، چه كمال نفوس و مزيت فضل و شرف فرع تقواى از محرمات و پرهيز از منكرات، پس هر كه را تقوى بيشتر، قرب او نزد خدا بيشتر، و فضل او از همه برتر باشد. إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ: بدرستى كه خداى تعالى داناست به اصل و نسب، آگاه است به علم و عمل و ادب.
در منهج روزى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در بازار مدينه مىگذشت، غلام سياهى را ديد كه مىفروشند و او مىگفت: هر كس مرا مىخرد به اين شرط كه مرا منع نكند از گزاردن نماز يوميه با پيغمبر، چه هميشه من نماز را با آن حضرت گزارم. شخصى او را خريد، و غلام به نماز حاضر مىشد، چندى گذشت كه غايب شد. حضرت پرسيد: گفتند: تب نموده. حضرت به عيادت او رفتند، بعد از مدتى مولايش خبر داد كه فوت نموده، حضرت برخاست به نفس نفيس او را تغسيل و تكفين نمود، مهاجر و انصار تعجب نمودند؛ آيه شريفه نازل شد كه نسب را اثرى نيست بلكه فضيلت و كراهت به تقوى و پرهيزكارى است «1».
تنبيه: آيه شريفه آگاهى است عموم بندگان را كه اصل و نسب را در بارگاه سبحانى مدخليتى نيست بلكه فضيلت و قرب و منزلت و شرافت به تقوى و پرهيزكارى است، چنانچه غلام سياه را مرتبه تقوى بجائى رسانيد كه حضرت به نفس نفيس متكفل امر تجهيز او شدند، و بلال حبشى رضوان اللّه عليه را علو شأن او را حق تعالى به نزول جبرئيل اعلام فرمود كه هيچكس حق اذان و رفتن بر بام كعبه ندارد، و حضرت نبوى در باره سلمان رضوان اللّه عليه فرمود: مردم از زمان
«1» منهج الصّادقين، ج 8، ص 430.
جلد 12 - صفحه 201
آدم عليه السّلام تا زمان ما مثل دندانه شانه هستند، فضيلتى نيست براى عربى و عجمى و نه سرخ پوست بر سياه پوست مگر به تقوى، سلمان دريائى از علم كه خشك نگردد، و گنجى است از دانش كه تمام نشود، سلمان از ما اهل بيت است «1».
از كلمات حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است: الشّرف بالفضل و الادب لا بالاصل و النّسب: شرافت و فضيلت به فضل و ادب است نه به اصل و نسب «2».
حضرت سيد سجاد عليه السّلام فرمايد: انّما خلقت النّار لمن عصى اللّه و لو كان سيّدا قرشيّا و الجنّة لمن اطاع اللّه و لو كان عبدا حبشيّا: «3» اينست و جز اين نيست خلق شده آتش جهنم براى كسى كه نافرمانى كند خدا را اگرچه سيد قرشى باشد، و خلق شده بهشت براى كسى كه اطاعت نمايد خدا را اگرچه بنده حبشى باشد. اطاعت الهى بلال حبشى را بهشتى، و مخالفت سبحانى ابو لهب قرشى را جهنمى نمود.
ديوان منسوب به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد:
ايّها الفاخر جهلا بالنّسب
انّما النّاس لامّ و لاب
هل تريهم خلقوا من فضّة
ام حديد ام نحاس ام ذهب
هل تريهم خلقوا من فضلهم
هل سوى لحم و عظم و عصب
انّما الفخر لعقل ثابت
و حياء و عفاف و ادب
تبصره: علامه مجلسى رحمه اللّه فرمايد: تقوى در عرف نگهدارى نفس است از آنچه ضرر رساند در آخرت و حصر آن بر آنچه نفع رساند در آن، و سه مرتبه دارد: 1- نگهدارى نفس از عذاب دائم به تصحيح عقايد ايمانيه. 2- پرهيز از
«1» نفس الرحمن فى فضائل سلمان، حاجى نورى، (انتشارات الرسول المصطفى- قم) ص 290 (باب دوم) بنقل از اختصاص.
«2» منهج الصادقين ج 8 ص 429. و نيز شرح صد كلمه جاحظ، شماره 79.
«3» منهج الصّادقين، ج 8، ص 430.
جلد 12 - صفحه 202
آنچه معصيت باشد از فعل يا ترك. 3- نگاهدارى از هر چه مشغول سازد قلب را از حق، و اين درجه خواص بلكه خاص الخاص است «1».
و از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله مروى است: روز قيامت حق تعالى به بندگان خطاب فرمايد: امرتكم فضيّعتم ما عهدت اليكم فيه و ارفعتم انسابكم فاليوم ارفع نسبى و اضع انسابكم، اين المتّقون؟ انّ اكرمكم عند اللّه اتقيكم.
يعنى امر فرمودم شما را، پس ضايع ساختيد آنچه عهد كرده بودم به شما و بجا نياورديد و بلند گردانيديد نسبهاى خود را، پس امروز بلند سازم نسب خود را پست سازم نسب شما را، كجايند پرهيزكاران تا ايشان را به درجه ارجمند رسانم؟ بدرستى كه گرامىترين شما نزد خداى تعالى پرهيزكارترين شما هستند «2».
تتمه: در معالم التنزيل از ابن عباس مروى است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: حق تعالى همه مردمان را به دو قسم ساخت و مرا داخل قسمى ساخت كه بهتر باشد لقوله تعالى (وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ و أَصْحابُ الشِّمالِ)* پس من از اصحاب يمين هستم و بهترين ايشان. بعد از آن اين هر دو قسم را به سه قسم ساخت و مرا بهترين سه قسم گردانيد و ذلك قوله تعالى (فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ) پس از سابقان و بهترين ايشانم. بعد اين سه قسم را قبايل ساخت و مرا بهترين قبايل قرار داد كما قال (وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ الايه) پس من اتقاى ولد آدم و اكرم ايشان نزد او سبحانه و من اين سخن را از افتخار نمىگويم بلكه از جانب حضرت پروردگار گويم، پس آن قبايل را بيوت گردانيد و مرا در بهترين بيتى جاى داد چنانچه فرمايد (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) پس من و اهل بيت من مطهّريم از جميع ذنوب «3».
«1» سفينة البحار ج 2 ص 678.
«2» مجمع البيان ج 5 ص 138.
«3» امالى صدوق، مجلس 92 حديث اول (با ترجمه كمرهاى ص 630) و نيز مجمع البيان ج 5 ص 138 و همچنين غاية المرام بحرانى بخش 2 باب 97 و 98 و 99 و 100 ص 386 تا 389.
و آيات بترتيب سوره واقعه 27 و 41، 8 و 9، سوره حجرات آيه 13، احزاب آيه 33.
جلد 12 - صفحه 203
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد نبايد استهزاء كنند گروهى گروهى را شايد باشند بهتر از آنان و نه زنانى زنانى را شايد باشند بهتر از آنها و عيب مكنيد خودهاتان را و مخوانيد يكديگر را بنامهاى بد بد اسمى است نام تمرّد و نافرمانى بعد از ايمان و هر كه توبه و بازگشت نكند پس آن گروه آنها ستمكارانند
اى كسانى كه ايمان آورديد اجتناب كنيد بسيارى از گمان را همانا بعضى از گمان گناه است و تجسّس و تفتيش مكنيد و نبايد غيبت كنند بعضى از شما بعضى را آيا دوست دارد يكى از شما كه بخورد گوشت برادرش را با آنكه مرده است پس ناخوش داريد آن را و بترسيد از خدا همانا خدا توبه پذير مهربانست
ايمردمان همانا ما آفريديم شما را از مرد و زنى و گردانديمتان شعبهها و قبيلهها تا بشناسيد يكديگر را همانا گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است همانا خدا داناى آگاه است
گفتند باديه نشينان كه ايمان آورديم بگو ايمان نياورديد ولى بگوئيد كه اسلام آورديم و هنوز داخل نشده ايمان در دلهاى شما و اگر اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را كم نميكند از كارهاى شما چيزى را همانا خدا آمرزنده مهربانست.
تفسير
گفتهاند عايشه و حفصه استهزاء نمودند ام سلمه را بكوتاهى قدّ يا كشيده شدن لباسش بروى زمين و اين آيه نازل شد و قمّى ره فرموده نازل شد در باره صفيّه دختر حىّ بن اخطب كه از زوجات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود براى آنكه عايشه و حفصه اذيّت مينمودند و شماتت ميكردند او را و ميگفتند اى دختر يهودى پس شكايت كرد از اين امر نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و او فرمود آيا جواب آن دو را ندادى عرض كرد چه جواب بدهم فرمود بگو پدرم هارون نبى اللّه و عمويم موسى كليم اللّه
جلد 5 صفحه 43
و شوهرم محمد رسول اللّه است پس چه كس از من را بد ميدانيد پس او اين جواب را بآن دو گفت و آنها گفتند اين جوابرا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتو ياد داده و خداوند اين آيه را نازل فرمود كه دلالت دارد بر آنكه گروه مردان از اهل ايمان چون قوم گفتهاند بر زنان اطلاق نميشود نبايد گروه ديگرى را استهزا نمايند و زنان اهل ايمان هم نبايد امثال خودشان را سخريّه كنند چون بسا باشد سخريّه شدگان بكمالات معنوى آراستهتر و نزد خدا مقرّبتر باشند از سخريّه كنندگان و بعد از بروز كمالات و ظهور درجات آنها منفعل و پشيمان گردند و نيز نبايد اهل ايمان چه مرد باشند چه زن تعيير و سرزنش و عيبگيرى كنند از خودشان يعنى از يكديگر چون اهل ايمان مانند يك نفسند و نبايد يكديگر را بألقاب و عناوين بد بخوانند چون اسم و شهرت بتمرّد و كفر و بدى بعد از ايمان براى مؤمن و مؤمنه بد است و اگر كسى مرتكب اين عمل شود بايد توبه نمايد و الا خداوند او را در زمره ستمكاران محسوب خواهد فرمود و انتقام مظلوم را در دنيا و آخرت از ظالم خواهد كشيد چون چنين شخصى بر خود و خلق ستم نموده است و مشعر است بآنكه كسيكه از گناه خود توبه نمود نميشود او را فعلا بگناه سابق معرّفى كرد مثلا كسيكه يهودى بوده و مسلمان شده نبايد او را يهودى خواند يا كسيرا كه فاسق بوده و توبه نموده فاسق خطاب كرد چنانچه نهى سابق دلالت بر اين معنى مينمود و شأن نزول حكايت ميكرد و ظهور عنوان در اتّصاف معنون بآن در حين توصيف شاهد مدّعى است و بعدا خداوند سه دستور اخلاقى بزرگ داده اوّل آنكه اهل ايمان اجتناب نمايند از گمان بد بردن بيكديگر كه اين نوع گمان في نفسه زياد بلكه از گمان خوب بيشتر تحقق پيدا ميكند چون طبع بشر بشرّ مأنوستر است از خير و اين خلق مفاسد بسيارى دارد كه در علم اخلاق ذكر شده و در بعضى از موارد كه منجرّ بانجام عمل ناشايستهئى شود گناهى است كه موجب عقوبت ميشود و آنرا اثم ميخوانند والا گناه اخلاقى است كه مذموم است و بنظر حقير حساب دارد ولى عقاب ندارد دوّم آنكه تجسّس و تفتيش نكنند از عيوب و نواقص يكديگر بلكه از كليّه امور يكديگر مگر بقدريكه لازم و مورد حاجت باشد چون ما مأمور معامله نمودن
جلد 5 صفحه 44
با خلق بظاهريم نه بباطن و بسا باشد كه صاحب اين خلق موجب زحمت خود و خلق شود و مردم هم نوعا از اين چنين كسى بدشان ميآيد چون هر كسى اسرارى دارد كه ميل ندارد كسى از آن مطّلع شود سوم آنكه غيبت نكنند از يكديگر يعنى در غياب برادر و خواهر دينى خود بدگوئى از او ننمايند چون اين عمل موجب كينه و عداوت و نفاق و شقاق و فتنه و فساد و آشوب بين اهل ايمان است و مفاسد بسيارى دارد كه قابل تعداد نيست لذا از معاصى كبيره شمرده شده و گناه بيشمار دارد و قدر متيقّن از حرمت آن آنستكه شخص در غياب مؤمن يا مؤمنه ظاهر الصّلاحى عيب يا عمل نامشروع مخفى او را ذكر كند كه اگر بشنود بدش بيايد و احتياط در اجتناب از مطلق بدگوئى از هر اهل ايمانى است در غياب او با كراهتش و تفاصيل آن در كتب فقهيّه ذكر شده و اينجا مجال تحقيق آن نيست موارد استثنا را هم بيان فرمودهاند و خداوند براى انزجار خلق از اين عمل بيان عجيبى فرموده كه تشبيه نموده كسيرا كه غيبت ميكند از برادر دينى خود بكسى كه گوشت برادر مرده خود را ميخورد در آنكه اين از شأن و مقام برادر خود ميكاهد چنانچه آن از جسم برادرش و در آنكه غائب مانند مرده است كه از ذكر خود خبر ندارد و قبيح است تعرّض به شخص بيخبر از خود و چنانچه خوردن گوشت برادر مرده موجب تنفّر طبع است و مردم از آن كراهت دارند بايد از غيبت هم كه موجب بباد دادن عرض برادر مؤمن است كراهت داشته باشند و گفتهاند تقدير كلام آنستكه اگر بشما بگويند گوشت برادر مرده خود را بخوريد پس مسلّم است كه كراهت داريد از آن غيبت هم مانند آنست بلكه بدتر چون آن مخالف طبع است و اين مخالف با عقل پس بايد از غيبت هم اجتناب داشته باشيد و استفهام براى تقرير و تثبيت اينمعنى است و لفظ احد براى تعميم و تأكيد آن و بايد از خدا بترسند بندگان و پيرامون معاصى نگردند خصوصا غيبت كه اشدّ از زنا است و تحفّظ از آن و از استماعش كه مانند آنست در گناه بسيار مشكل است و چون روايات در اين باب زياد است ما در هر يك از دستورات سهگانه بيكى دو حديث معتبر اكتفا ميكنيم در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود حمل
جلد 5 صفحه 45
كن كار برادر خود را بوجه بهترش تا يقين كنى برخلافش و گمان مبر بكلمهاى كه بيرون مىآيد از دهان برادرت بديرا با آنكه مىيابى تو براى آن در خوبى محملى را و نيز در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پىجوئى از لغزشهاى اهل ايمان منمائيد چون كسيكه پىجوئى و عقبگيرى از لغزشهاى برادر خود كند خدا عقبگيرى ميكند از لغزشهاى او و كسى كه خدا عقبگيرى كند از لغزشهايش رسوا خواهد نمود او را اگر چه در درون خانه خود باشد و از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه ياد كند مرديرا در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم بشناسند او را بآن غيبت ننموده از او و كسيكه ياد كند او را در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم ندانند آنرا غيبت نموده است از او و كسيكه ياد كند او را بوصفى كه در او نباشد بهتان باو زده است و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه بپرهيزيد از غيبت كه آن اشدّ از زنا است مرد زنا ميكند و توبه مينمايد خدا او را ميآمرزد ولى كسيكه غيبت ميكند آمرزيده نميشود تا كسيكه غيبت او را نموده از او راضى شود و در خصال از امام صادق عليه السّلام هم مانند آن نقل شده است و در هر حال خداوند توبه پذير و مهربان است بهر وسيله باشد گناهان بندگان را ميآمرزد و در جوامع روايت نموده كه أبو بكر و عمر سلمان را فرستادند خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تا براى آنها طعامى بياورد و آنحضرت او را فرستاد نزد اسامة بن زيد كه ما يحتاج پيغمبر در دست او بود و نگهدارى ميكرد و او گفت نزد من چيزى نيست پس سلمان برگشت و آنها گفتند اسامه بخل كرد و اگر سلمان را بفرستيم سر چاه پرآبى آبش فرو ميرود پس رفتند نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت فرمود چه ميشود كه امروز در دهان شما اثر گوشت را مشاهده ميكنم آنها گفتند يا رسول اللّه ما امروز گوشت نخورديم حضرت فرمود تفكّه نموديد بگوشت سلمان و اسامه پس اين آيه نازل شد و خداوند مردم را از يك مرد و زن كه آدم عليه السّلام و حوا باشد خلق فرموده و آنها را شعب و قبائلى قرار داده براى آنكه بنسب و حسب و قوم و قبيله خود معرّفى و شناخته شوند نه آنكه بآنها مفاخره و تكبّر نمايند و بايد بدانند كه گراميترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه بزيور علم و تقوى آراسته و براى معرفت بخدا بيش از همه
جلد 5 صفحه 46
از معاصى پرهيز ميكنند و مراتب تقوى مكرّر ذكر شده است قمّى ره نقل فرموده كه مراد از شعوب عجم و مراد از قبائل عربند و در مجمع اين معنى را از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بأكثر مفسّرين نسبت داده كه مراد از شعوب قبائل بزرگ مانند مضر و ربيعه است و مراد از قبائل كمتر از شعوب است مانند بكر از ربيعه و تميم از مضر و حقير با وجود روايت معتبر اعتماد برأى مفسّرين نمينمايم و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه روز قيامت خدا ميفرمايد من بشما امر نمودم پس ضايع نموديد عهد خودتان را با من و بالا برديد نسبهاتانرا منهم امروز خود را بالا ميبرم و ضايع ميكنم نسبهاى شما را همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است و در فقيه از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه حق بگويد خواه بر نفع او باشد خواه بر ضرر او پرهيزكارترين مردم است و در اعتقادات از امام صادق عليه السّلام و در اكمال از امام رضا عليه السّلام پرهيزكارترين مردم نزد خدا بكسانيكه بيشتر از همه عمل بتقيّه مينمايند تفسير شده است و خداوند عالم بجميع احوال بندگان و خبير باسرار و ضمائر آنها است و گفتهاند جماعتى از بنى اسد در سال گرانى و تنگى بمدينه آمدند و اظهار شهادتين نمودند و به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشتند كه ما با احمال و اثقال و عيال و اولاد خدمت رسيديم و با شما جنگ نكرديم مانند بعضى از قبائل و مقصودشان گرفتن صدقه و منّت نهادن بود پس آيه اخيره نازل شد كه مفادش دستور الهى است به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه بآنها بفرمايد شما ايمان كه اعتقاد قلبى است و امتياز واقعى و شرف حقيقى بآنست نداريد و نبايد ادّعاء آنرا بنمائيد و بگوئيد ايمان آورديم ولى بايد بگوئيد اسلام آورديم يعنى جنگ نكرده تسليم شديم ماداميكه داخل نشده است ايمان در دلهاى شما و چون بطمع كمك مالى يا حفظ جان و مال قبول اسلام نموديد و بزبان اداء شهادتين كرديد و هنوز نور آن در باطن شما رسوخ ننموده اگر بعد از اين اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را بتمكين ايمان در قلب و اخلاص در نيّت و ترك نفاق و شقاق خدا از اجور اعمال شما چيزى كم نميكند و اگر تاكنون قصور و تقصيرى در آن براى شما روى داده باشد خدا آمرزنده و مهربان است خواهد گذشت در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده
جلد 5 صفحه 47
كه اسلام پيش از ايمان است و مبنى بر آنست توارث و تناكح و ايمان مبنى است بر آن ثواب و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه فرمود اسلام آشكارا است و ايمان در قلب است و اشاره بسينه مبارك خود فرمود و از بعضى روايات استفاده ميشود كه اسلام اعمّ و ايمان اخصّ است اگر مسلمان امام خود را بشناسد مؤمن است و الّا مسلمانى گمراه باشد و اگر معصيت نمايد از ايمان خارج ميشود ولى از اسلام خارج نميشود و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثي وَ جَعَلناكُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أَتقاكُم إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13»
اي گروه ناس محققا ما شما را خلق كرديم از مرد و زن و قرار داديم و جعل فرموديم شعبه بشعبه و قبيله به قبيله براي اينكه يكديگر را بشناسيد بدرستي که گراميترين شما در نزد خداوند با تقويترين شما است محققا خداوند هم ميداند و هم خبر دارد.
يا أَيُّهَا النّاسُ خطاب بجميع افراد بشر است سرتاسر عالم إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثي آدم و حوا هيچگونه فخر و مباهات بر يكديگر نداريد نه بدولت که من ثروتمند هستم و ديگري فقير و نه برياست، و نه بآباء و اجداد و نه به صحت و ساير اموري که بر يكديگر فخر و مباهات ميكنند: گفتند از حضرت عيسي پرسيدند که كدام قبيله و عشيره افضل هستند!- حضرت عيسي يك قبضه خاك در يك دست گرفت و يك قبضه در دست ديگر و فرمود: كداميك اينکه دو خاك افضل از ديگر است!- گفتند: هر دو خاك هستند متساوي فرمود ايشان هم از خاك خلق شده تمام متساوي هستند.
النّاس من جهة التمثال اكفاءبرگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 13)- تقوا بزرگترین ارزش انسانی! در آیات گذشته روی سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدی که یک «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو میسازد بازگو کرد و از آن نهی فرمود.
ج4، ص508
در حالی که در آیه مورد بحث مخاطب کل جامعه انسانی است و مهمترین اصلی را که ضامن نظم و ثبات است بیان میکند، و میزان واقعی ارزشهای انسانی را در برابر ارزشهای کاذب و دروغین مشخص میسازد.
میفرماید: «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید» اینها ملاک امتیاز نیست (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر این چون همه از ریشه واحدی هستند معنی ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند برای هر قبیله و طائفهای ویژگیهایی آفریده برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسائی است. و بدون شناسایی افراد نظم در جامعه انسانی حکمفرما نمیشود.
به هر حال قرآن مجید بعد از آن که بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلی یعنی نسب و قبیله را از کار میاندازد، به سراغ معیار واقعی ارزشی رفته میافزاید: «گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ).
به این ترتیب قلم سرخ بر تمام امتیازات ظاهری و مادی کشیده، و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا و پرهیزکاری و خدا ترسی میدهد، و میگوید: برای تقرب به خدا و نزدیکی به ساحت مقدس او هیچ امتیازی جز تقوا مؤثر نیست.
و از آنجا که تقوا یک صفت روحانی و باطنی است که قبل از هر چیز باید در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممکن است مدعیان بسیار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آیه میافزاید: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
پرهیزکاران را به خوبی میشناسد، و از درجه تقوا و خلوص نیت و پاکی و صفای آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامی میدارد و پاداش میدهد مدعیان دروغین را نیز میشناسد و کیفر میدهد.
ج4، ص509
نکتهها:
1- ارزشهای راستین و ارزشهای کاذب!
بدون شک هر انسانی فطرتا خواهان این است که موجود با ارزش و پر افتخاری باشد، و به همین دلیل با تمام وجودش برای کسب ارزشها تلاش میکند.
ولی شناخت معیار ارزش، با تفاوت فرهنگها کاملا متفاوت است، و گاه ارزشهای کاذب جای ارزشهای راستین را میگیرد.
گروهی ارزش واقعی خویش را در انتساب به قبیله معروف و معتبری میدانند.
مخصوصا در میان اقوام جاهلی افتخار به انساب و قبائل، رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیلهای خود را «قبیله برتر» و هر نژادی خود را «نژاد والاتر» میشمرد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایای آن در اعماق روح بسیاری از افراد و اقوام وجود دارد.
گروه دیگری مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش میدانند.
و به همین ترتیب هر گروهی در مسیری گام بر میدارند و به ارزشی دل میبندند و آن را معیار میشمرند.
اما از آنجا که این امور همه اموری است متزلزل و برون ذاتی و مادی و زود گذر، یک آئین آسمانی همچون اسلام هرگز نمیتواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روی همه آنها کشیده، و ارزش واقعی انسان را در صفات ذاتی او مخصوصا تقوا و پرهیزکاری و تعهد و پاکی او میشمرد حتی برای موضوعات مهمی، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهای اخلاقی، قرار نگیرد اهمیت قائل نیست.
در کتاب «آداب النفوس» طبری آمده که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در سرزمین «منی» در حالی که بر شتری سوار بود رو به سوی مردم کرد و فرمود: «ای مردم بدانید! خدای شما یکی است و پدرتان یکی، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه
ج4، ص510
سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟
همه گفتند: آری! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند»
2- حقیقت تقوا:
از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که «تقوا» همان احساس مسؤولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم میشود و او را از «فجور» و گناه باز میدارد، به نیکی و پاکی و عدالت دعوت میکند، اعمال آدمی را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها میشوید.
بعضی از بزرگان برای تقوا سه مرحله قائل شدهاند:
1- نگهداری نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتنداری در برابر آنچه قلب آدمی را به خود مشغول میدارد و از حق منصرف میکند، و این تقوای خواص بلکه خاص الخاص است.
نکات آیه
۱ - همه انسان ها و تمامى نژادهاى بشر، پدید آمده از یک زن و مرد (آدم و حوا) (یأیّها الناس إنّا خلقنکم من ذکر و أنثى)
۲ - نژادهاى مختلف بشر، فاقد کمترین مزیّت بر یکدیگر در اصل آفرینش (یأیّها الناس إنّا خلقنکم من ذکر و أنثى)
۳ - آفرینش نسل گسترده بشر، از یک زن و مرد (آدم و حوا) به وسیله خداوند، نمود عظمت آفریدگار (إنّا خلقنکم من ذکر و أنثى) تأکید بر «نا»ى متکلم و انتساب خلقت به خداوند، مى تواند پیام مذکور را نیز دربرداشته باشد.
۴ - پیدایش نژادها و ملیت هاى مختلف در میان نسل بشر، تدبیر الهى در جهت شناخت آنان نسبت به یکدیگر (و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا) هرگاه انسان ها از هر جهت شبیه یکدیگر بودند، شناسایى آنان بهوسیله خودشان دشوار مى شد. بنابراین هر تمایز ظاهرى و اعتبارى، مى تواند به تشخّصات اجتماعى و سهولت ارتباط و شناخت آنان نسبت به هم کمک کند.
۵ - تکیه بر نژاد و قبیله براى اثبات شرافت، موهوم و بى ارزش است. و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم
۶ - توجه انسان ها به منتهى شدن همه نژادها به پدر و مادرى واحد، از میان برنده تفاخرهاى خیالى آنان (یأیّها الناس إنّا خلقنکم من ذکر و أنثى و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم)
۷ - تشخیص و تمییز انسان ها بهوسیله یکدیگر، امرى مهم در قوام جامعه و مناسبات اجتماعى (و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا) از این که شناخت اعضاى جامعه بشرى نسبت به یکدیگر، غایت و هدف پیدایش تکوینى «شعوب و قبائل» معرفى شده; دانسته مى شود که تعارف و شناسایى انسان ها نسبت به یکدیگر داراى نقشى مهم در قوام و پایدارى زندگى اجتماعى آنان است.
۸ - گرایش انسان به جمع و اجتماع، امرى فطرى و تکوینى است.* (و جعلنکم شعوبًا و قبائل) تعبیر «جعلنا»، بیانگر قانون تکوینى است و چون در مورد انسان و قرار گرفتن او در میان قوم و قبیله است، فطرى بودن گرایش به جمع را مى توان استفاده کرد.
۹ - تقوا، تنها ملاک کرامت و ارزش انسان ها، نزد خدا است. (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم)
۱۰ - فضیلت و برترى انسان ها بر یکدیگر، تنها براساس تقوا است; نه نژاد، قبیله و ملیت. (و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم)
۱۱ - تقوا، روح اصلى همه ارزش ها و خصلت هاى متعالى* (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم) با این که ضرورتاً صفات و خصلت هاى فراوانى از نظر بشر و به حکم عقل ارزش به شمار مى آید; ولى خداوند با مطرح کردن (تقوا) به عنوان تنها ملاک، این حقیقت را یادآور شده که هر خصلت ارزشمند، از آن جهت ارزنده است که روح تقوا در آن جارى باشد.
۱۲ - تقوا، داراى درجات و مراتب مختلف (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم)
۱۳ - ترغیب انسان از سوى خداوند، به کسب تقواى هر چه بیشتر (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم)
۱۴ - تفاخرهاى قومى و نژادى، از عوامل تفرقه و زوال وحدت مؤمنان* (و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عنداللّه أتقیکم) از ارتباط این آیه با آیه «إنّما المؤمنون إخوة» مطلب بالا استفاده مى شود.
۱۵ - خداوند، «علیم» (بسیار دانا) و «خبیر» (بسیار آگاه) است. إنّ اللّه علیم خبیر
۱۶ - آگاهى خداوند، به میزان تقوا و کرامت انسان ها (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم إنّ اللّه علیم خبیر) با توجّه به ارتباط «إنّ اللّه...» با «إنّ أکرمکم...»، برداشت بالا به دست مى آید.
۱۷ - ملاک ارزش انسان ها، تقواى واقعى و نه تظاهر به تقوا است. (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم إنّ اللّه علیم خبیر) ممکن است بیان علیم و خبیر بودن خداوند - پس از «إنّ أکرمکم عنداللّه أتقاکم» - نشانگر این معنا باشد که هرچند تقوا، تنها ملاک کرامت انسان ها است; اما ارزش براساس تقواى واقعى است و خداوند براساس علیم بودن و خبیر بودن خود، آن را تشخیص مى دهد.
۱۸ - ملاک قرار گرفتن تقوا، به عنوان یگانه عامل کرامت انسان ها، متکى بر علم و کاردانى خداوند است. (إنّ أکرمکم عند اللّه أتقیکم إنّ اللّه علیم خبیر)
۱۹ - وجود تفاوت هاى قومى در نسل بشر، به منظور سهولت شناسایى هر یک، نمودى از علم و کاردانى خداوند است. (و جعلنکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا ... إنّ اللّه علیم خبیر) از ارتباط «إنّ اللّه علیم خبیر» با «جعلناکم شعوباً...»، مطلب بالا قابل برداشت است.
روایات و احادیث
۲۰ - «عن مجمع البیان ... الشعوب من العجم و القبائل من العرب و الاسباط من بنى اسرائیل ... روى ذالک عن الصادق(ع);[۴] از امام صادق(ع) روایت شده که «شعوب» از عجم، «قبائل» از عرب و «أسباط» از بنى اسرائیل است».
موضوعات مرتبط
- آدم(ع): نسل آدم(ع) ۱
- اختلاف: عوامل اختلاف ۱۴
- اخلاق: منشأ فضایل اخلاقى ۱۱
- ارزشها: ملاک ارزشها ۹، ۱۰، ۱۷
- اسلام: حقیقت اسلام ۲۱
- اسماء و صفات: خبیر ۱۵; علیم ۱۵
- اقوام: منشأ تفاوت اقوام ۱۹
- انسان: اهمیت شناسایى انسان ها ۷; تساوى انسان ها ۲; زمینه شناسایى انسان ها ۱۹; عوامل کرامت انسان ۱۸; فطریات انسان ۸; کرامت انسان ۱۶; منشأ ازدیاد نسل انسان ها ۳; منشأ شناسایى انسان ها ۴; نیاکان انسان ۱
- بنى اسرائیل: ملاک گروهبندى در بنى اسرائیل ۲۰
- تفاخر: آثار تفاخر ۱۴; موانع تفاخر ۶
- تقوا: ارزش تقوا ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۷; اهمیت تقوا ۹، ۱۱; تشویق به تقوا ۱۳; مراتب تقوا ۱۲، ۱۶; منشأ ارزش تقوا ۱۸
- جامعه: عوامل مؤثر در قوام جامعه ۷
- حوا: نسل حوا ۱
- خدا: آثار خبیر بودن خدا ۱۸; آثار علم خدا ۱۸; تدبیر خدا ۴; تشویقهاى خدا ۱۳; علم خدا ۱۶; نشانه هاى خبیر بودن خدا ۱۹; نشانه هاى عظمت خدا ۳; نشانه هاى علم خدا ۱۹
- ذکر: آثار ذکر منشأ انسان ها ۶
- روابط: عوامل مؤثر در روابط اجتماعى ۷
- زندگى: فطریت زندگى اجتماعى ۸
- عجم: ملاک گروهبندى در عجم ۲۰
- عرب: ملاک گروهبندى در عرب ۲۰
- نژادپرستى: آثار نژادپرستى ۱۴; پوچى نژادپرستى ۵
- نژادها: آثار پیدایش نژادها ۴; نقش نژادها ۲، ۱۰
منابع