التوبة ٦٥
کپی متن آیه |
---|
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آيَاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ |
ترجمه
التوبة ٦٤ | آیه ٦٥ | التوبة ٦٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«... نَخُوضُ»: بیقصد و غرض سخن میگفتیم و صحبت مینمودیم.
نزول
شأن نزول آیات ۶۴ و ۶۵:
قتاده گوید: درباره غزوه تبوک جماعتى از منافقین با یکدیگر از مسافتى بسیار دور سخن مى گفتند و با یکدیگر چنین گفت و شنود مینمودند که این مرد یعنى رسول خدا صلی الله علیه و آله گمان مى برد در این جنگ به دیوارهاى شام و کاخهاى آن تسلط پیدا خواهد کرد در صورتى که گمان خطائى بیش نیست و تمناى محال در سر مى پروراند.
خداوند موضوع گفتگوى نهانى را به رسول خویش خبر داد. پیامبر دستور فرمود: اینان را به حضور بیاورند وقتى که حاضر گردیدند، پیامبر فرمود: درباره چه چیزى سخن مى گفتید؟ اینان به دروغ چیزهائى در جواب رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان داشتند. پیامبر فرمود: چرا دروغ مى گوئید؟ آیا شما چنین و چنان نمى گفتید؟ در جواب گفتند: یا رسول اللّه ما قصدى جز شوخى و خوشمزگى نداشتیم.
برخى گویند: این عده دوازده نفر بودند که خود را مخفى و در عین حال آماده نموده بودند تا در صورت بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از جنگ تبوک به وى صدمه برسانند و خداوند رسول خویش را از این توطئه خبر داد ولذا از طرف پیامبر به عمار دستور داده شد، مهار ناقه پیامبر را بدست گیرد و حذیفه آن را سوق دهد و نیز دستور فرمود که منافقین مزبور را از روى قیافه آنها بشناسند ولى آنان به خاطر مخفى نگهداشتن و پوشیده داشتن خود شناخته نشدند و حذیفه مأیوس گردید و نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بازگشت.
اما پیامبر همه آنها را به اسم معرفى فرمود زیرا جبرئیل به وى گفته و خبر داده بود، چنان که ابن کیسان روایت نموده و نظیر و مانند آن را نیز از امام باقر|امام محمدباقر علیهالسلام روایت کرده اند با اضافه بر آن که امام فرمود منافقین مزبور نقشه توطئه قتل رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را هم در سر مى پرورانیدند.[۱]
جابر جعفى از امام محمدباقر علیهالسلام نقل نماید که آیه ۶۵ درباره بنىامیه و دشمنان پیامبر نازل گردید که بر روى هم دوازده نفر از آنان اجتماع کردند و نقشه قتل پیامبر را طرح کرده بودند سپس به یکدیگر مى گفتند اگر این نقشه پنهانى ما آشکار شود، گوئیم که ما قصدى جز شوخى و خوشمزگى نداشته ایم.[۲]
تفسیر
- آيات ۷۴ - ۶۴، سوره توبه
- بيان اين دسته از آيات مربوط به منافقين و توطئه آنها براى قتل پيامبر (ص ) در راه تبوك
- نگرانى منافقين از جهت افشاء توطئه پليدشان توسط رسول الله (ص )
- اشكالاتي كه بر أيه : يحذر المنافقون ... ايراد شده و جواب أنها
- اشكال دوم در ارتباط با آيه (يحذر المنافقون ...) و پاسخ هايى كه به آن داده شده است
- جواب منافقين به سؤ ال از رفتار توطئه گرانه شان
- معناى كلمه (طائفة )
- مراد از ايمان منافقين در جمله : (( لقد كفرتم بعد ايمانكم ))
- اشكالى به آيه در مورد عفو بعضى منافقين و عذاب بعضى ديگر و پاسخ به آن
- اوصاف عمومى و جامع منافقين
- بيان حال عامه مؤ منين
- رضوان خدا، حقيقت رستگارى است و حتى در بهشت رضاى خدا نباشد بهشت هم عذاب خواهد بود
- مراد از جهاد با منافقين مقاومت و خشونت در برابر آنها است
- روايات مختلفى كه در ذيل آيه : (( يحذر المنافقون ... )) و شاءن نزول آن نقل شده اند
- كداميك از روايات با آيات مورد بحث تطبيق مى كند؟
- چند روايت در بيان مقصود از جمله : (( نسواالله فنسيهم ))
- رواياتى در مورد خشنودى و رضاى الهى در ذيل جمله : (( و رضوان من الله اكبر ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ «65»
اگر از منافقان بپرسى (چرا مسخره كرديد؟) قطعاً مىگويند: ما فقط شوخى و بازى مىكرديم (و غرضى نداشتيم). بگو: آيا خداوند و آيات او و پيامبرش را مسخره مىكرديد!؟
نکته ها
«خوض» در زبان عربى به معناى، پانهادن در گِل است و در قرآن به ورود در كارهاى ناپسند گفته مىشود.
آيه، مربوط به جنگ تبوك است كه منافقان قصد كشتن پيامبر را در بازگشت داشتند. يكى از آنان گفته بود: اگر توطئه فاش شد، چه كنيم؟ ديگرى گفت: مىگوييم مزاح و شوخى بود.
در واقع عذرى بدتر از گناه آوردند. «1»
«1». تفسير مجمعالبيان.
جلد 3 - صفحه 456
پیام ها
1- دروغ و توجيهگرى، از كارهاى دائمى منافقان است. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ»
2- عقبنشينى، احساس ضعف و تزوير و اصرار بر خلاف، حتّى پس از افشاى توطئه نشانهى منافق است. «لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»
3- خداوند از توجيهگرىها و آينده منافقان خبر داده و آنان را رسوا كرده است.
«لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»
4- منافقان براى تبرئه خود هم سوگند خوردند و هم قصد خود را صددرصد شوخى دانستند. (لام در «لَيَقُولُنَّ» حرف قسم و «إِنَّما» حصر را مىرساند)
5- پيامبر مأمور توبيخ منافقان است. قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ ...
6- شوخى با مقدّسات دينى جايز نيست. «أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65)
ج5، ص 135
شأن نزول- منهج- در غزوه تبوك «ذريعة بن ثابت» با جمعى از منافقان در پيش حضرت حركت و با هم مىگفتند: ببينيد اين شخص را يعنى پيغمبر مىخواهد حصار شام را تصرف و در قصور ملوك مقام سازد. اين سخن به نور نبوت بر باطن حضرت ظاهر و به عمار ياسر امر فرمود كه از اين جماعت استفسار كن چه مىگفتند. اگر انكار نمايند، بگو اينطور مىگفتند. عمار پيغام رسانيده، ايشان خدمت حضرت آمده، اعتذار نمودند كه سخنى بر سبيل هزل و بازى و شوخى، چنانكه دأب رهگذران است مىگفتيم؛ آيه شريفه نازل شد:
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ: و اگر سؤال كنى اى پيغمبر منافقين را كه چه مىگفتند.
لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ: هر آينه گويند جز اين نيست كه بوديم ما همچه مسافران گفتگو مىكرديم نه بر طريق جد، بلكه بر طريق لهو. وَ نَلْعَبُ: و بازى مىكرديم و سخنان بىفايده مىگفتيم و مزاح و شوخى مىنموديم. بعد از آن بر سبيل توعيد و تهديد و الزام حجت بر ايشان فرمايد: قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ: بگو اى پيغمبر به اين ملعبين، آيا به مقام حضرت الهى و آيات فرقانى. وَ رَسُولِهِ: و رسول سبحانى. كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ: هستيد كه استهزاء و سخريه مىكنيد.
تبصره- بنابر قاعده اشتراك در تكليف و اصل اينكه آيات قرآنى عبرت به عموم لفظ است نه بخصوص، سبب آيه شريفه توعيد و تهديد عظيم است نسبت به عموم مستهزئين به خدا و پيغمبر و آيات الهى، و تشديد غضب سبحانى بر ايشان؛ زيرا استهزاء دلالت بر استخفاف، و استخفاف هر يك از ثلاثه موجب كفر است، چه عمده در ايمان استعظام خدا و رسول و قرآن و مقدسات مذهبى باشد، و جمع بين استعظام و استخفاف محال است؛ پس بايد شخص انديشه نمايد و مراقب باشد در افعال و اقوال خود، مباد تراوشاتى صادر گردد تا موجب شود وقوع در ورطه سخط و غضب الهى، كه فرار و خلاصى از آن نخواهد بود.
در عيون اخبار الرضا عليه السّلام- قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله انّى اخاف عليكم استخفافا بالدّين و بيع الحكم و قطيعة الرّحم و ان تتّخذوا القران مزامير، تقدّمون احدكم و ليس بافضلكم فى الدّين.
ج5، ص 136
فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: بدرستى كه من مىترسم بر شما استخفاف به دين و تبديل دادن احكام الهى (يا رشوه در احكام) و قطع نمودن رحم و اينكه فراگيريد قرآن را مزامير يعنى با آلات مزامير ادا كنيد (چنانچه امروزه مشاهده شود) و مقدم داريد يكى از خود را و حال آنكه افضل از شما نباشد، يعنى اهليت تقدم و افضليت را نداشته باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65)
ترجمه
ميترسند منافقان كه نازل شود بر آنها سوره كه آگاه كند ايشانرا بآنچه در دلهاى آنها است بگو استهزاء كنيد همانا خداوند ظاهر كننده چيزى است كه ميترسيد
جلد 2 صفحه 596
و اگر بپرسى از ايشان هر آينه ميگويند جز اين نيست كه بوديم صحبت ميكرديم و بازى مينموديم بگو آيا بخدا و آيتهاى او و پيغمبرش باشيد كه استهزاء مينمائيد.
تفسير
قمى ره فرموده بعضى از منافقان وقتى پيغمبر (ص) بجانب تبوك حركت فرمود با خودشان صحبت نمودند كه محمد تصور نمود جنگ با روم هم مانند اين جنگها است يكنفر از آنها برنمىگردد و بعضى از آنها بطور استهزاء گفتند ميترسم كه خدا محمد را از گفتار و باطن ما خبردار كند و قرآنى در اين باب بر او نازل شود كه مردم بخوانند و پيغمبر (ص) عمّار بن ياسر را از حال آنها آگاه و مأمور بمعاودت نزد آنها نمود و او نزد آنها آمد و سؤال نمود آنها گفتند ما سخنى نگفتيم صحبتى بر سبيل شوخى و بازى بود پس اين آيه نازل شد و در مجمع از امام باقر (ع) نقل نموده كه نازل شد در باره دوازده نفر از منافقان كه با مشورت يكديگر عازم بقتل پيغمبر (ص) شده بودند در مراجعت از تبوك و با خود گفتند اگر ملتفت شد ميگوئيم ما مشغول گردش و بازى بوديم و اگر متوجه نشد كار خودمان را انجام ميدهيم و در گردنه كوهى توقف نمودند پس جبرئيل نازل شد و آنحضرت را مطلع فرمود و حذيفه مأمور شد كه آنها را طرد نمايد و چون مراجعت نمود پيغمبر (ص) از او سؤال نمود كه شناختى از آن جماعت كسى را عرض كرد خير و آنحضرت يك يك آنها را معرفى نمود تا دوازده نفر تمام شد پس حذيفه عرض كرد ما نرويم آنها را بكشيم حضرت فرمود خوش ندارم كه عرب بگويند چون بر اصحابش مسلّط شد آنها را كشت و هشت نفر آنها از قريش بودند و چهار نفر از عرب و در جوامع نقل نموده كه آنها لثام بسته بودند و گفتهاند قصد داشتند تنگ راحله پيغمبر (ص) را قطع نمايند و باو آسيبى برسانند و ضمير در عليهم و تنبّئهم محتمل است راجع به پيغمبر (ص) و مسلمانان باشد و محتمل است راجع بمنافقان باشد و بنابر اين نزول بر آنها باعتبار آنستكه بر ضرر آنها است چون كشف سرّ و اتمام حجّت بر آنها ميشود و خبر ميدهد آن سوره و قرآن نازل آنها را از باطنشان و امر باستهزاء براى تهديد و وعيد است و مراد از خروج چيزيكه ميترسند از آن ظهور كفر باطنى آنها است و مراد از خوض فرو رفتن در صحبت يا كار است و لعب شوخى و بازى است و محتمل است اين دوازده نفر همان اشخاصى باشند كه آن كفريات را گفتند و بنابر اين تعارضى بين دو شأن نزول كه ذكر شد نيست و محتمل است شأن نزول
جلد 2 صفحه 597
اول راجع بهر دو آيه و دوم راجع بآيه دوم باشد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنّا نَخُوضُ وَ نَلعَبُ قُل أَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنتُم تَستَهزِؤُنَ (65)
و هر آينه اگر آنها را حاضر كني و بپرسي که اينکه چه عملي بود كرديد و از گفتارهاي آنها بآنها خبر دهي که چرا گفتيد هر آينه ميگويند ما بازي ميكرديم و شوخي و واردي داشتيم بآنها بگو آيا با خدا و آيات الهيه و رسول او استهزاء ميكنيد.
وَ لَئِن سَأَلتَهُم که در اخبار سابقه دارد که حضرت آنها را حاضر فرمود و از آنها پرسيد از گفتار و رفتار آنها که جبرئيل عليه السّلام خبر داده بود لَيَقُولُنَّ آنها در جواب حضرت گفتند إِنَّما كُنّا نَخُوضُ در گفتار خود که مزاح و شوخي
جلد 8 - صفحه 258
بود نه تصميم و جدّي وَ نَلعَبُ در كردار خود بازي ميكرديم قصدي و عمدي نبود قل در جواب آنها بفرما که بر فرض محال که راست بگوئيد و قصد جدي نداشتيد أَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ آيا با خدا و آيات شريفه قرآن و با رسول خدا كُنتُم تَستَهزِؤُنَ که استهزاء بخدا و قرآن و رسول و ساير مقدسات دين كفر و ارتداد ميآورد، بقول مردم شوخي جايي دارد بعضي امور است شوخي بردار نيست ميگويند بازي بازي با ريش بابا هم بازي، در نظر دارم با يك نفر از علماء بزرگ در ماشين بودم راننده از آن عالم بزرگ پرسيد که من بمادرم گفتم که چرا فلان كلام را با عيال من گفتي قسم خورد من نگفتم باور نكردم او رفت قرآن را آورد که باين قرآن من نگفتم من قرآن را از او گرفتم و پرتاب كردم آيا بر من چيزيست آن عالم فرمود كافر شدي گفت از روي غيظ و غضب بود فرمود چرا سنگ بر سر خود نزدي.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 65)- در این آیه به یکی دیگر از برنامههای منافقان اشاره کرده،
ج2، ص224
میگوید: «اگر از آنها بپرسی (که چرا چنین سخن نادرستی را گفتهاند، و یا چنین کار خلافی را انجام دادهاند) میگویند: ما مزاح و شوخی میکردیم و در واقع قصد و غرضی نداشتیم»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ).
منافقان امروز و منافقان هر زمان که برنامههای یکنواختی دارند از این روش بهرهبرداری فراوان میکنند، حتی گاه میشود جدیترین مطالب را در لباس مزاحها و شوخیهای ساده مطرح کنند، اگر به هدفشان رسیدند چه بهتر، و الّا با عنوان کردن شوخی و مزاح میخواهند از چنگال مجازات فرار کنند.
اما قرآن با تعبیری قاطع و کوبنده، به آنها پاسخ میگوید، و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که «به آنها بگو: آیا خدا، و آیات او، و رسولش، را مسخره میکنید و به شوخی میگیرید»؟! (قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ).
یعنی آیا با همه چیز میتوان شوخی کرد، حتی با خدا و پیامبر و آیات قرآن! آیا مسأله رم دادن شتر، و سقوط پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از آن گردنه خطرناک، چیزی است که بتوان زیر نقاب شوخی آن را پوشاند؟
نکات آیه
۱ - منافقان، در صورت بازخواست از عملکرد و سخنان ناروایشان، به دروغ آن را شوخى و سرگرمى مى نمایانند. (یقولون هو أذن ... و لئن سألتهم لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب)
۲ - توجیه گرى نسبت به مواضع و سخنان نارواى خویش، شیوه اهل نفاق است. (لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب)
۳ - موقعیت ضعیف منافقان توطئه گر صدر اسلام، در مقایسه با قدرت مسلمانان (و لئن سألتهم لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب) توجیه گرى منافقان - که نوعى عقب نشینى است - بیانگر ضعف توان آنان در مقایسه با قدرت مسلمانان است.
۴ - خداوند از توجیه گریهاى آینده منافقان نسبت به عملکرد خائنانه شان پرده برداشت. (و لئن سألتهم لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب)
۵ - پیامبر(ص) مأمور توبیخ منافقان، به خاطر بازیچه شمردن دین و استهزاى ارزشهاى الهى (قل أباللّه و ءایته و رسوله کنتم تستهزءون)
۶ - بازیچه قرار دادن ارزشهاى دینى، حرام است. (لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب قل أباللّه و ءایته و رسوله کنتم تستهزءون)
۷ - به بازى گرفتن ارزشهاى دینى، نشانه نفاق و از شیوه منافقان است. (یحذر المنفقون ... لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب ... کنتم تستهزءون)
۸ - بى شرمى منافقان و اصرار آنان بر دروغ پردازى و تزویر، حتى پس از افشاى اسرار درونى و توطئه هاى آنان (و لئن سألتهم لیقولن إنما کنا نخوض و نلعب قل أباللّه و ءایته و رسوله کنتم تستهزءون) جمله «قل أباللّه ... » مى تواند رد ادعاى منافقان در مورد «نخوض و نلعب» باشد ; یعنى، آنان هنوز هم با این سخنان در مقام تزویرند.
موضوعات مرتبط
- احکام: ۶
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۳
- خدا: افشاگرى خدا ۴
- دین: بازى با دین ۷ ; جرم اهانت به دین ۶ ; حرمت بازى با دین ۶
- قرآن: پیشگوییهاى قرآن ۴
- محرمات: ۶
- محمّد(ص): مسؤولیت محمّد(ص) ۵
- منافقان: افشاى راز منافقان ۴، ۸ ; بازى منافقان با دین ۵ ; بىحیایى منافقان ۸ ; توجیه گرى منافقان ۱، ۲، ۴ ; دروغگویى منافقان ۱، ۸ ; روش برخورد منافقان ۲، ۷ ; سخنان ناپسند منافقان ۱، ۲ ; سرزنش منافقان ۵ ; صفات منافقان ۸ ; ضعف منافقان صدر اسلام ۳ ; عمل ناپسند منافقان ۱ ; مؤاخذه منافقان ۱ ; مکر منافقان ۸ ; منافقان و استهزاى ارزشها ۵ ; نفاق منافقان ۸
- نفاق: نشانه هاى نفاق ۷
منابع