الأنعام ١٤٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
قُلْ‌ لاَ أَجِدُ فِي‌ مَا أُوحِيَ‌ إِلَيَ‌ مُحَرَّماً عَلَى‌ طَاعِمٍ‌ يَطْعَمُهُ‌ إِلاَّ أَنْ‌ يَکُونَ‌ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ‌ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ‌ رِجْسٌ‌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَ‌ لِغَيْرِ اللَّهِ‌ بِهِ‌ فَمَنِ‌ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ‌ وَ لاَ عَادٍ فَإِنَ‌ رَبَّکَ‌ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌

ترجمه

بگو: «در آنچه بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمی‌یابم؛ بجز اینکه مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک -که اینها همه پلیدند- یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [= نام بتها] بر آن برده شده است.» اما کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آنکه خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست)؛ زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است.

بگو: در آنچه به من وحى شده چيزى را كه خوردنش بر خورنده‌اى حرام باشد نمى‌يابم، مگر اين كه مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه بى‌شك آن پليد است، يا ذبحى كه از روى نافرمانى نام غير خدا بر آن ياد شده باشد. اما هر كه بدون زياده‌خواهى و سركشى ناچار گر
بگو: «در آنچه به من وحى شده است، بر خورنده‌اى كه آن را مى‌خورد هيچ حرامى نمى‌يابم، مگر آنكه مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه اينها همه پليدند. يا [قربانيى كه‌] از روى نافرمانى، [به هنگام ذبح‌] نام غير خدا بر آن برده شده باشد. پس كسى كه بدون سركشى و زياده‌خواهى [به خوردن آنها] ناچار گردد، قطعاً پروردگار تو آمرزنده مهربان است.
بگو: در احکامی که به من وحی شده من چیزی را که برای خورندگان طعام حرام باشد نمی‌یابم جز آنکه میته باشد یا خون ریخته (جهنده) یا گوشت خوک که پلید است و یا حیوانی که بدون ذکر نام خدا از روی فسق و نافرمانی ذبح کنند. و (در همین ها که حرام شده) هرگاه کسی به خوردن آنها مضطر گردید صرف کند، در صورتی که از روی ستم و از راه تعدی (از فرمان خدا) نباشد، همانا خدای تو بسیار بخشنده و مهربان است.
بگو: در احکامی که به من وحی شده [خوراک] حرامی را بر خورنده ای که میل دارد آن را بخورد نمی یابم، مگر آنکه مردار یا خون ریخته شده [از رگ های حیوان] یا گوشت خوک باشد که یقیناً همه نجس و پلیدند، یا حیوانی که از روی نافرمانی از دستور خدا [هنگام ذبح] نام غیر خدا بر آن برده شده؛ پس کسی که [برای نجات جانش از خطر] به خوردن آنها ناچار شود در حالی که خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نکند [گناهی بر او نیست؛] یقیناً پروردگارت بسیار آمرزنده و مهربان است.
بگو: در ميان آنچه بر من وحى شده است چيزى را كه خوردن آن حرام باشد نمى‌يابم، جز مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك كه پليد است يا حيوانى كه در كشتنش مرتكب نافرمانى شوند و جز با گفتن نام اللّه ذبحش كنند. اگر كسى ناچار به خوردن گردد هرگاه بى‌ميلى جويد و از حد نگذراند بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است.
بگو در آنچه به من وحی شده است چیزی را که خوردنش بر خورنده‌ای حرام باشد، نمی‌یابم، مگر آنکه مرداری باشد، یا خونی روان، یا گوشت خوک، که پلید است، یا قربانی‌ای که از روی نافرمانی هنگام ذبحش نامی غیر از نام خدا را برده باشند، اما اگر کسی درمانده شود، و تجاوزکار و زیاده خواه نباشد [و از آن بخورد، گناهی بر او نیست‌] و بی‌گمان پروردگارت آمرزگار مهربان است‌
بگو: در آنچه به من وحى شده حرام شده‌اى- كه شما خود حرام كرده‌ايد- نمى‌يابم بر هيچ خورنده‌اى كه آن را بخورد مگر آنكه مردارى باشد يا خون ريخته‌اى- جهنده‌اى- يا گوشت خوك، كه آن پليد است، يا آن [حيوان سربريده‌اى‌] كه به نافرمانى جز نام خداى بر آن آواز داده باشند. اما هر كه [به خوردن آن‌] ناچار شود بى‌آنكه سركش باشد و از اندازه درگذرنده، پس همانا پروردگار تو آمرزگار و مهربان است.
(ای پیغمبر!) بگو: در آنچه به من وحی شده است، چیزی را بر خورنده‌ای حرام نمی‌یابم، مگر (چهار چیز و آنها عبارتند از:) مردار، (همچون حیوان خفه شده، پرت‌گشته، شاخ‌زده، درنده خورنده، ذبح شرعی نشده.) و خون روان (نه بسته همچون جگر و سپرز و خون مانده در میان عروق، که مباح است)، و گوشت خوک که همه‌ی اینها ناپاک (و مضرّ برای بدن) هستند، و گوشت حیوانی که (در وقت ذبح به نام خدا سربریده نشده باشد و بلکه) به نام (بتی یا معبودی) جز خدا سربریده شده باشد (که مایه‌ی خروج از عقیده‌ی صحیح است). ولی اگر کسی (به سبب قحطی و نیافتن چیزی برای خوردن) وادار (به استفاده‌ی از این محرّمات) گردد بدون آن که علاقه‌مند (بدانها) باشد و (از سدّ جوع و اندازه‌ی ضرورت) تجاوز کند (گناهی براو نیست). چه پروردگار تو بس آمرزگار و مهربان است.
بگو: «در آنچه به من (درباره‌ی انعام) وحی شده - بر خورنده‌ای که آن را می‌خورد - هیچ حرامی نمی‌یابم، مگر مردار یا خون ریخته شده (پس از کشتن یا پیش از آن) یا گوشت خوک را، پس این همواره پلید است؛ یا (قربانی که) از روی نافرمانی (به هنگام ذبح) نام غیر خدا بر آن برده شده. پس کسی که بدون سرکشی و (یا) بازگشت (به خوردن آنها) بی‌اختیار ناچار گردد (بر او گناهی نیست).» به‌راستی پروردگار تو بسی پوشنده‌ی رحمتگر بر ویژگان است.
بگو نمی‌یابم در آنچه به من وحی شده است حرامی را برخورنده‌ای که بخوردش جز آنکه مردار باشد یا خونی ریخته یا گوشت خوک که آن است پلید یا نافرمانی که نام جز خدا بر آن برده شده است پس آنکه ناچار شود نه ستمکار و نه تجاوزکننده همانا پروردگار تو است آمرزنده مهربان‌

Say, “In what was revealed to me, I find nothing forbidden to a consumer who eats it, except carrion, or spilled blood, or the flesh of swine—because it is impure—or a sinful offering dedicated to other than Allah. But if someone is compelled by necessity, without being deliberate or malicious—your Lord is Forgiving and Merciful.
ترتیل:
ترجمه:
الأنعام ١٤٤ آیه ١٤٥ الأنعام ١٤٦
سوره : سوره الأنعام
نزول : ١٠ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَسْفُوحاً»: ریخته شده. مراد خون جاری و روان از بدن حیوان به هنگام ذبح و جز آن است. با این قید خون جامد، از قبیل: سپرز و جگر، خارج می‌شود. «فَإِنَّهُ رِجْسٌ»: چه جمیع آنها کثیف و ناپاک هستند. چه گوشت خوک کثیف و ناپاک است. مرجع ضمیر می‌تواند سه چیز مذکور بوده و (رِجْسٌ) وصف همه باشد؛ یا این که مرجع (لَحْم)، و (رِجْس) تنها وصف آن باشد. «فِسْقاً»: عصیان. خروج از فرمان یزدان. در اینجا مراد چیزی است که سبب نافرمانی از دستور خدا و خروج از عقیده صحیح الله می‌گردد. «غَیْرَ باغٍ وَ لا عَادٍ»: (به بقره / و مائده / مراجعه شود. برای اطّلاع بیشتر از خوراکیهای حلال و حرام در اسلام به تفسیرالمنار سوره انعام آیه مراجعه گردد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «145»

بگو: در آنچه به من وحى شده، بر كسى كه چيزى مى‌خورد هيچ حرامى نمى‌يابم مگر آن كه مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك باشد كه قطعاً پليد است، يا حيوانى كه از روى فسق و نافرمانى به نام غير خدا ذبح شده باشد. پس هر كس كه (به خوردن آنها) ناچار و مضطرّ شد، به شرط آنكه از روى سركشى و بيش از حدّ ضرورت نباشد، (مانعى ندارد). همانا خداوند تو آمرزنده و مهربان است.

نکته ها

«مَيْتَةً»، منحصر در حيوانى نيست كه خود به خود مرده باشد، بلكه هر حيوانى كه بر طبق دستور اسلام، ذبح نشود در حكم مردار و حرام است.

حرمت مردار و خون، چهار مرتبه در قرآن مطرح شده است، دوبار در سوره‌هاى مكّى‌ «1» و


«1». انعام، 145 ونحل، 115.

جلد 2 - صفحه 572

دوبار در سوره‌هاى مدنى‌ «1».

«أُهِلَّ» از «اهلال» به معناى بلند كردن صدا هنگام ديدن هلال اوّل ماه است. سپس به هر صداى بلندى گفته شده است. مشركان در هنگام ذبح حيوانات، با صداى بلند نام بت‌ها را مى‌بردند، از اين رو «أُهِلَّ» گفته شده است.

جمله‌ لا أَجِدُ ... إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً در برابر تحريم‌هاى جاهلانه مشركان است وگرنه گوشت بعضى پرندگان و درّندگان ديگر نيز حرام است كه در اين آيه نيامده است و به اصطلاح اين حصر، حصر اضافى است نه حقيقى.

از نظر اسلام، احكام مضطرّ شامل حال كسى مى‌شود كه خود را از راه ستمگرى و گردن‌كشى و گناه مضطرّ نكرده باشد، «غَيْرَ باغٍ» وآنگاه تنها به مقدار رفع اضطرار، تصرّف مجاز است نه بيشتر از آن. «وَ لا عادٍ»

پیام ها

1- يگانه منبع علم پيامبر صلى الله عليه و آله براى بيان احكام، وحى الهى است. «لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ»

2- اصل و قانون اوّليه، حلال بودن حيوانات است. «لا أَجِدُ»

3- تنها محرّمات ابلاغ شده در آيات و روايات تكليف‌آور است، پس اگر با جستجو و تتبّع، دليلى بر حرمت چيزى نيافتيم، براى ما حلال است. «لا أَجِدُ»

4- وقتى در مسأله‌ى خوردن و نخوردن شخص پيامبر هم بايد از «وحى» دستور بگيرد، ديگران چگونه از پيش خود چيزى را حرام مى‌كنند؟ «فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ»

5- دليل تحريم گوشت خوك، آلودگى و پليدى آن است. «فَإِنَّهُ رِجْسٌ»

6- احكام تغذيه، براى مرد و زن يكسان است. «طاعِمٍ يَطْعَمُهُ» در مقابل آن عقيده خرافى در آيه 139 كه براى مردان گوشت همه‌ى حيوانات را حلال و براى‌


«1». بقره، 173 و مائده، 3.

جلد 2 - صفحه 573

زنان برخى موارد را حرام مى‌دانستند. «خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى‌ أَزْواجِنا»

7- در قانون، بايد اهمّ و مهمّ رعايت شود. حفظ جان، مهم‌تر از حرام بودن مصرف مردار است. «فَمَنِ اضْطُرَّ»

8- در اسلام بن‌بست نيست، وقتى اضطرار پيش آيد مصرف حرام‌ها مجاز مى‌شود. «فَمَنِ اضْطُرَّ»

9- سوء استفاده از قانون در موارد استثنا، ممنوع است و بايد به همان مقدار اضطرار، بسنده شود. «غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ»

10- خون باقيمانده در گوشت پس از ذبح شرعى حرام نيست. خون ريخته شده حرام است. «دَماً مَسْفُوحاً»

11- در جايى كه اضطرار به طور قهرى پيش آيد، مى‌توان از گوشت حرام استفاده كرد، ولى اگر با دست خودمان كارى كرديم كه مضطر شديم استفاده مجاز نمى‌شود. «اضْطُرَّ» (به صورت مجهول آمده است)

12- وجود قوانين تخفيفى و اضطرارى، جلوه‌اى از مغفرت و رحمت الهى است.

فَمَنِ اضْطُرَّ ... فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)

قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَ‌: بگو اى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نمى‌يابم در آنچه وحى شده است به من از قرآن و مطلق وحى‌ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ‌:

طعامى كه حرام شده باشد برخورنده‌اى كه بخورد آن را. در آيه تنبيه است بر آنكه تحريم معلوم نمى‌شود مگر به وحى نه به هواى نفس. مراد آنست كه حق تعالى هيچ چيز را در شرع حرام نفرموده‌ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً: مگر آنكه مردار باشد أَوْ دَماً مَسْفُوحاً: يا خون ريخته شده وقت ذبح از مذبوح، يا در حيات از او بيرون آيد و

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 395

تخصيص مسفوح به ذكر جهت آنست كه متخلف در عروق و ساير اعضا بعد از ذبح، معفوعنه و حلال مى‌باشد أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ‌: يا گوشت خوك و آنچه از آن توان خورد، پس بدرستى كه خوك يا گوشت آن قذر و نجس و منفور عنه است به جهت عادات او به أكل نجاست.

تفسير اثنا عشرى    ج‌3    395    

صره- حكماء اروپا به توسط ميكروسكوپ تصديق كرده‌اند كه ميكروبهاى زنده‌اى در گوشت و جلد و تمام بدن خوك موجود است كه باعث پيسى و امراض عظيمه شود، و هيچ سمى قاتل اين ميكروبها نيست مگر خاك، و لذا هزار و سيصد سال قبل حكم تعفير را مقرر فرمود. امروزه كشف فلسفه آن گردد و اختصاص به اين شريعت ندارد، بلكه در شرايع سابقه هم حرام بوده چنانچه در تورات باب 11 سفر لاويان آيه 7 مى‌فرمايد: و خوك، زيرا شكافته سم و شكاف تمام دارد، و ليكن نشخوار نمى‌كند. اين براى شما نجس است، از گوشت او مخوريد، و لاش آنها را لمس مكنيد، اينها براى شما نجس است. و اما فلسفه حرمت خون علاوه بر اينكه خوردن آن موجب قساوت است، ميكروبهائى دارد كه غالب امراض را حادث كند. و حرمت ميته نيز متفرع بر حرمت خون است، خون غير مذبوح، حلول در گوشت و عروق، بلكه جزء آن شده كه تصفيه و تجزيه گوشت ميته را از خون منجمده ممكن نيست. أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ‌: (عطف بر لحم خنزير) يعنى حرام نيست مگر مرده و گوشت خوك و كشته شده مأكول اللحم به فسق كه تهليل نموده باشند براى غير خدا به وقت ذبح آن‌ فَمَنِ اضْطُرَّ: پس هر كه بيچاره و درمانده باشد، يعنى غير ميته چيزى را نيابد و ضرورت داعى تناول چيزى از آن شده‌ غَيْرَ باغٍ‌: در حالتى كه ظالم نبود بر بيچاره مثل خود، يا باغى نباشد بر امام، يا به آن طلب لذت نكند وَ لا عادٍ: و نه از حد گذشته باشد در خوردن آن زياده از ضرورت، يعنى به قدر سد رمق اكتفا كند. تفضيل اين در سوره بقره گذشت‌ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌: پس بدرستى كه پروردگار تو آمرزنده و موأخذه نكند آن را كه به ضرورت از محرمات تناول نمايد.

رحيم و مهربان است كه بيچاره‌گان و مضطران را در آن اجازه فرمود:

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 396


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)


جلد 2 صفحه 392

ترجمه‌

بگو نمى‌يابم در آنچه وحى شد بمن حرام شده بر خورنده كه ميخورد آنرا مگر آنكه بوده باشد مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك پس بدرستيكه آن پليد است يا آنكه بوده باشد فسقى كه بانگ زده شده براى غير خدا بآن پس كسى كه مضطر شد كه غير ظالم و نه متجاوز باشد پس همانا پروردگار تو آمرزنده مهربان است.

تفسير

خداوند سبحان در اين آيه اقامه برهانى فرموده است بر ابطال دعوى كسانيكه مدّعى حرمت بعضى انعام مذكوره در آيات سابقه بودند باين تقريب كه بگو من كه پيغمبرم نمى‌يابم در آنچه وحى شده است بر من چيزيكه حرام باشد خوردن آن بر خورنده كه بخورد آنرا مگر چند چيز كه يكى از آنها مردار است و ديگر خون ريخته شده از عروق نه خونى كه باقى ماند در ذبيحه بعد از ذبح و خروج خون بقدر متعارف بمقدارى كه جزء گوشت حساب شود و نشود آن را مجزّى نمود و ديگر گوشت خوك كه نجس و پليد است و ديگر ذبيحه است كه بنحو غير مشروع كه فسق است آنرا ذبح نموده‌اند يعنى بعنوان قربانى براى بتان كشته شده است و در وقت ذبح نام بتان را بر آن خوانده‌اند پس غير اينها حلال است چون چيزيكه خداوند حكم بحرمت آن نفرموده است بحليّت اصليّه خود باقى است و اطلاق فسق بر چنين ذبيحه براى ظهور فسق است بآن و بنابر اين كلمه فسقا معطوف است بر محرّمات سابقه و ممكن است مفعول له باشد براى اهلّ يعنى يا بوده باشد چيزيكه بانگ زده شده است از براى غير خدا بآن براى فسق در هر حال از اين آيه دو مطلب استفاده ميشود يكى آنكه اصل در اشياء حليّت است تا حرمت آن بدليل ثابت شود چنانچه بيان شد ديگر آنكه حرام اين چهار چيز است كه ذكر شد كه لازمه آن حليّت ساير اشياء است لذا اشكال نموده‌اند كه محرّماتى از شرع ثابت شده است كه حرمت آنها منافى با ظاهر اين آيه است و جواب فرموده‌اند اوّلا بآنكه اين آيه مكيّه است و در وقت نزول اين آيه محرّمات منحصر باين چهار بوده و بقيّه بعدا حرام شده است چنانچه شمّه از آنها در سوره مائده كه مدنيّه يا سوره اخيره قرآن است ذكر و بيان گرديد و ثانيا بآنكه اين آيه در ردّ كسانى نازل شده است كه اشيائيرا از پيش خود حرام مينمودند و ناظر باين معنى است كه حرام منحصر در آن استكه بوحى الهى حرمت آن ثابت شده باشد نه آنكه مخصوص باين چهار است چنانچه از فرمايش قمى ره استفاده ميشود و ثالثا بآنكه مذكورات در سوره مائده‌


جلد 2 صفحه 393

داخل در تحت عنوان ميته است و تمام نجاسات داخل در تحت عنوان رجس است كه در آيه بعنوان علّت حرمت گوشت خوك ذكر شده است و حيوانات درنده داراى ناب و مخلب كه پيغمبر (ص) از آنها نهى فرموده است و ماهيان بى‌فلس پس از ثبوت حرمت آنها داخل در خبائثند كه يا رجس شامل آنها ميشود يا حرمت آنها بالنّسبه خفيف است و ذكر اين چهار براى شدّت حرمت آنها است چنانچه از فرمايش فيض ره و مفسر معاصر در نفحات استفاده ميشود و فرموده‌اند جواب اول و دوم منافى با ظواهر اخبار ما است كه فرموده‌اند حرام نيست مگر آنچه خدا حرام نموده است و استدلال باين آيه نموده‌اند و بنظر حقير منافى نيست زيرا استدلال ائمه اطهار عليهم السلام بر حليّت بعضى اشياء باين آيه ناظر باستفاده اصل است از آن كه يكى از دو مطلبى بود كه اولا بيان شد نه استفاده حصر كه ثانيا ذكر شد تا منافى باشد با حرمت اشياء ديگر با آنكه عدم انحصار مسلّم است در هر حال در صورت ضرورت و حال اضطرار به تناول محرمات حلال است خوردن آنها بقدر حاجت از براى كسيكه عاصى و متجاوز نباشد چون خداوند آمرزنده و مهربان است راضى بعسرت و مشقت بندگان نمى‌شود و تفسير باغى و عادى در ذيل آيه انّما حرم عليكم الميته در سوره بقره گذشت و حقير نظريه خود را ذكر نمودم و حاصلش آن بود كه كسيكه بظلم و عصيان خود را مضطر نمايد باغى است و كسيكه زائد بر مقدار ضرورت تناول نمايد عادى است و از حدّ خود تعدى و تجاوز نموده و اكل ميته و ساير محرمات براى ايندو موجب عقاب است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قُل‌ لا أَجِدُ فِي‌ ما أُوحِي‌َ إِلَي‌َّ مُحَرَّماً عَلي‌ طاعِم‌ٍ يَطعَمُه‌ُ إِلاّ أَن‌ يَكُون‌َ مَيتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحم‌َ خِنزِيرٍ فَإِنَّه‌ُ رِجس‌ٌ أَو فِسقاً أُهِل‌َّ لِغَيرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَيرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ فَإِن‌َّ رَبَّك‌َ غَفُورٌ رَحِيم‌ٌ (145)

بفرما اي‌ ‌رسول‌ محترم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ باين‌ مشركين‌ ‌که‌ بعض‌ اقسام‌ ‌را‌ حرام‌ ميدانند ‌که‌ قبلا ذكر شد ‌که‌ ‌من‌ نمي‌يابم‌ ‌در‌ آنچه‌ ‌که‌ ‌از‌ جانب‌ حق‌ بمن‌ وحي‌ ‌شده‌ ‌بر‌ خورنده‌ ‌که‌ بخواهد خوراك‌ كند محرمي‌ ‌را‌ مگر ميته‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ خون‌ ريخته‌ ‌شده‌ ‌ يا ‌ گوشت‌ خنزير ‌پس‌ محققا ‌او‌ رجس‌ و نجس‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ حيواني‌ ‌که‌ ذكر اسم‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ ‌او‌ ‌شده‌ ‌که‌ فسق‌ ‌است‌ ‌پس‌ ‌اگر‌ مضطر شد بخوردن‌ ‌اينکه‌ محرمات‌ ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ ‌از‌ روي‌ معصيت‌ نباشد و تعدي‌ ‌هم‌ نكرده‌ ‌باشد‌ ‌پس‌ محققا پروردگار تو آمرزنده‌ مهربان‌ ‌است‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ جاي‌ چند سؤال‌ ‌است‌ يكي‌ آنكه‌ حيوانات‌ حرام‌ گوشت‌ ‌در‌ شريعت‌ مطهره‌ بسيار هستند ‌از‌ سباع‌ و طيور و وحوش‌ وجه‌ اختصاص‌ بلحم‌ خنزير چيست‌ جواب‌‌-‌ چون‌ ساير حيوانات‌ محرم‌ الاكل‌ معمول‌ نيست‌ نزد احدي‌ اكل‌ ‌آنها‌ بواسطه‌ استقذار طبع‌ و اشمئزاز نفس‌ ‌از‌ اكل‌ ‌آنها‌ بخلاف‌ لحم‌ خنزير ‌که‌ معمول‌ نصاري‌ و نصاري‌ صفت‌ها بسيار ‌است‌ و الذّ ‌از‌ تمام‌ لحوم‌ ميدانند و بخصوص‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ عصر حاضر ‌که‌ قيمت‌ ‌آن‌ بمراتب‌ ‌از‌ ساير لحوم‌ اغلي‌ ‌است‌ و چه‌ اندازه‌ ‌در‌ ممالك‌ اسلامي‌ مورد اهميت‌ ‌است‌ تقليد ‌از‌ اروپا لذا تخصيص‌ بذكر داده‌ ‌با‌ تصريح‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌از‌ ساير حيوانات‌ محرم‌ الاكل‌ اشد ‌است‌ چون‌ نجس‌ العين‌ ‌است‌ مثل‌ كلب‌.

سؤال‌ دوم‌‌-‌ اشياء نجسه‌ و متنجسه‌ تماما حرام‌ ‌است‌ اكل‌ ‌آن‌ وجه‌ اختصاص‌ بدم‌ مسفوح‌ چيست‌.

جواب‌‌-‌ اولا ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ بيان‌ محرمات‌ ذاتيه‌ ‌است‌ اشياء متنجسه‌ حرمت‌ ‌آنها‌ بالعرض‌ ‌است‌ چنانچه‌ خوردن‌ مال‌ يتيم‌ ‌ يا ‌ بعنوان‌ غصب‌ ‌ يا ‌ بواسطه‌ ضرر مثل‌ سم‌ّ و نحوه‌ بالعرض‌ حرام‌ ‌است‌.

و ثانيا ذكر دم‌ مسفوح‌ ‌براي‌ اخراج‌ دم‌ متخلف‌ ‌است‌ ‌که‌ پاكست‌ و ‌در‌

جلد 7 - صفحه 229

صورتي‌ ‌که‌ مستهلك‌ شود ‌در‌ لحم‌ و مرق‌ خوردنش‌ مانعي‌ ندارد.

سؤال‌ سوم‌‌-‌ ‌در‌ سوره‌ مباركه‌ مائده‌ ‌آيه‌ 4 ميفرمايد حُرِّمَت‌ عَلَيكُم‌ُ المَيتَةُ وَ الدَّم‌ُ وَ لَحم‌ُ الخِنزِيرِ وَ ما أُهِل‌َّ لِغَيرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ وَ المُنخَنِقَةُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَل‌َ السَّبُع‌ُ إِلّا ما ذَكَّيتُم‌ وَ ما ذُبِح‌َ عَلَي‌ النُّصُب‌ِ وَ أَن‌ تَستَقسِمُوا بِالأَزلام‌ِ الاية و ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ منحصر ميفرمايد بچهار اول‌ زيرا ‌در‌ مقام‌ بيان‌ حصر ‌است‌.

جواب‌‌-‌ ميته‌ مقابل‌ مذكي‌ ‌است‌ ‌هر‌ حيواني‌ ‌که‌ شرائط تذكيه‌ ‌در‌ ‌او‌ مراعات‌ نشود ميته‌ ‌است‌ چه‌ بموت‌ حتف‌ انف‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ‌او‌ ‌را‌ بكشند و شرائط تذكيه‌ قبلا بيان‌ ‌شده‌ ‌که‌ ذابح‌ بايد مسلم‌ ‌باشد‌، رو بقبله‌، ذكر بسم‌ اللّه‌، ‌با‌ حديد فري‌ اوداج‌ اربعه‌ بشود و ‌در‌ ‌غير‌ ‌اينکه‌ صورت‌ ميته‌ ‌است‌ و ‌او‌ شامل‌ جميع‌ ‌اينکه‌ اقسام‌ ميشود و ‌در‌ سوره‌ مائده‌ ‌براي‌ توضيح‌ ‌است‌ و آنچه‌ معمول‌ زمان‌ جاهليت‌ بوده‌.

سؤال‌ چهارم‌‌-‌ يكي‌ ‌از‌ شرائط تذكيه‌ قابليت‌ تذكيه‌ ‌است‌ و خنزير نيز اصلا قابل‌ تذكيه‌ نيست‌ و ‌لو‌ جميع‌ شرائط ‌در‌ ‌او‌ موجود شود و همچنين‌ بسمله‌ چنانچه‌ ذكر شد شرط ‌است‌ و ‌ما اهل‌ لغير اللّه‌ چون‌ تسميه‌ ندارد ميته‌ ‌است‌ ‌پس‌ ذكر ‌اينکه‌ دو لازم‌ نبود همان‌ لفظ ميته‌ كافي‌ ‌بود‌.

جواب‌‌-‌ اما ذكر خنزير ‌براي‌ اثبات‌ نجاست‌ ذاتيه‌ ‌او‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد فانّه‌ رجس‌ ‌که‌ بمنزله‌ علت‌ ‌است‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ شامل‌ كلب‌ ‌هم‌ ميشود چون‌ علت‌ معمم‌ ‌است‌ بعلاوه‌ آنچه‌ ‌در‌ جواب‌ سؤال‌ اول‌ ذكر شد، و اما اهل‌ لغير اللّه‌ ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ جواب‌ آيات‌ سابقه‌ بوده‌ ‌که‌ مشركين‌ ذبح‌ ‌بر‌ اصنام‌ ميكردند بالخصوص‌ ذكر ‌شده‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ بيانات‌ تفسير ‌آيه‌ واضح‌ ميشود فقط اشاره‌ ميكنيم‌ قُل‌ لا أَجِدُ فِي‌ ما أُوحِي‌َ إِلَي‌َّ مُحَرَّماً اشكال‌‌-‌ حكماء گفتند (عدم‌ الوجدان‌ ‌لا‌ يدل‌ ‌علي‌ عدم‌ الوجود).

جواب‌‌-‌ عدم‌ و جدان‌ نبي‌ّ ‌در‌ ‌ما اوحي‌ اليه‌ دليل‌ قطعي‌ ‌است‌ ‌بر‌ عدم‌ وجود.

عَلي‌ طاعِم‌ٍ يَطعَمُه‌ُ ‌يعني‌ ‌علي‌ آكل‌ يأكله‌ ‌در‌ باب‌ اصول‌ گفته‌ايم‌ ‌که‌ احكام‌

جلد 7 - صفحه 230

شرعيه‌ بنحو قضاياي‌ حقيقيه‌ ‌است‌ بار ‌بر‌ موضوعات‌ مقدرة الوجود ‌است‌ ‌تا‌ موضوع‌ تحقق‌ پيدا نكند حكم‌ فعليت‌ ندارد ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ طاعم‌ يطعمه‌ نباشد حرمت‌ فعليت‌ پيدا نميكند.

إِلّا أَن‌ يَكُون‌َ مَيتَةً ‌ يا ‌ ‌در‌ حكم‌ ميته‌ ‌باشد‌ مثل‌ موارد شك‌ ‌در‌ تذكيه‌ ‌که‌ اماره‌ شرعيه‌ ‌بر‌ تذكيه‌ نداشته‌ باشيم‌ مثل‌ سوق‌ مسلم‌ و يد مسلم‌ اصالة عدم‌ التذكيه‌ جاريست‌ و حكومت‌ دارد ‌بر‌ اصالة الحلية و اصالة الطهارة.

أَو دَماً مَسفُوحاً و اما دم‌ متخلف‌ ‌اگر‌ خون‌ بنحو متعارف‌ خارج‌ شود و حيوان‌ نفس‌ ‌او‌ برنگردد پاك‌ ‌است‌ ولي‌ خوردن‌ ‌او‌ بتنهايي‌ حرام‌ ‌است‌ مگر اينكه‌ مستهلك‌ شود ‌در‌ طبخ‌.

أَو لَحم‌َ خِنزِيرٍ ‌که‌ ‌از‌ سه‌ جهت‌ حرام‌ ‌است‌: يكي‌ جزو حيوانات‌ حرام‌ گوشت‌ ‌است‌ مثل‌ سباع‌، ديگر نجس‌ العين‌ ‌است‌ مثل‌ ساير نجاسات‌ عينيه‌، سوم‌ قابل‌ تذكيه‌ نيست‌ و ميته‌ ‌است‌ بخلاف‌ ساير حيوانات‌ حرام‌ گوشت‌ ‌که‌ قابل‌ تذكيه‌ هستند و ‌بعد‌ ‌از‌ تذكيه‌ پاك‌ هستند و ميته‌ نميشوند و ‌غير‌ اكل‌ ساير انتفاعات‌ ‌را‌ ‌از‌ جلد و عظم‌ و ساير اعضاء ‌آنها‌ ميتوان‌ برد.

فَإِنَّه‌ُ رِجس‌ٌ علاوه‌ ‌از‌ نجاست‌ خباثت‌ و پليدي‌ ‌هم‌ دارد مثل‌ بت‌پرستي‌ و قمار و امثال‌ اينها چنانچه‌ ميفرمايد إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَيسِرُ وَ الأَنصاب‌ُ وَ الأَزلام‌ُ رِجس‌ٌ مِن‌ عَمَل‌ِ الشَّيطان‌ِ مائده‌ ‌آيه‌ 92، و ‌در‌ حق‌ منافقين‌ ميفرمايد إِنَّهُم‌ رِجس‌ٌ وَ مَأواهُم‌ جَهَنَّم‌ُ توبه‌ ‌آيه‌ 126.

أَو فِسقاً أُهِل‌َّ لِغَيرِ اللّه‌ِ بِه‌ِ اهل‌ّ صدا بلند كردن‌ ‌است‌ و مراد ذكر اسماء بتها ‌است‌ ‌در‌ موقع‌ ذبح‌ و فسق‌ طغيان‌ و سركشي‌ و تجاوز ‌از‌ حد ‌است‌ زيرا معاصي‌ ‌هم‌ اندازه‌ دارد زياده‌روي‌ ‌در‌ ‌آن‌ فسق‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ ذبايحي‌ ‌که‌ بنام‌ اصنام‌ ‌است‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ميته‌ ‌است‌ و نجس‌ ‌است‌ شرك‌ ‌هم‌ هست‌.

جلد 7 - صفحه 231

فَمَن‌ِ اضطُرَّ غَيرَ باغ‌ٍ وَ لا عادٍ ‌در‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 173، تفسير ‌اينکه‌ جمله‌ بيان‌ ‌شده‌ ‌که‌ اضطرار يكي‌ ‌از‌ ‌آن‌ تسعه‌ ‌است‌ ‌در‌ حديث‌ رفع‌

و ‌ما اضطروا اليه‌

بعلاوه‌ (الضرورات‌ تبيح‌ المحذورات‌) لكن‌ بمقدار اضطرار ‌که‌ باغي‌ نباشد ‌که‌ بمعناي‌ طاغي‌ و سركش‌ ‌است‌، و عادي‌ نباشد ‌که‌ بمعني‌ تجاوز ‌از‌ حد ‌است‌.

فَإِن‌َّ رَبَّك‌َ غَفُورٌ رَحِيم‌ٌ متفرد ‌بر‌ مورد اضطرار ‌است‌ بدون‌ بغي‌ و عدوان‌ خداوند ميآمرزد و ترحم‌ ميفرمايد.

اشكال‌‌-‌ ‌در‌ مورد اضطرار معصيتي‌ نيست‌ ‌که‌ مورد غفران‌ ‌باشد‌.

جواب‌‌-‌ خداوند منت‌ گذارده‌ ‌بر‌ بنده‌ ‌که‌ حكم‌ حرمت‌ ‌را‌ ‌در‌ مورد اضطرار برداشته‌ لذا گفتيم‌ حديث‌ رفع‌ تسعه‌ ‌در‌ مقام‌ امتنان‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد

(رفع‌ ‌عن‌ امتي‌ تسعة الخبر)

و خداوند ‌را‌ ميرسيد ‌که‌ ‌در‌ موقع‌ اضطرار ‌هم‌ حكم‌ ‌را‌ باقي‌ بدارد و ‌لو‌ انسان‌ تلف‌ شود و ‌لو‌ كشته‌ شود لكن‌ ‌براي‌ حفظ نفس‌ ‌از‌ راه‌ مغفرت‌ و رحمت‌ و تفضل‌ برداشته‌ چنانچه‌ ‌در‌ بعض‌ موارد مهمه‌ حكم‌ ثابت‌ ‌است‌، ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ فرمود ‌اگر‌ ‌شما‌ ‌را‌ مجبور كردند بسب‌ّ ‌بر‌ ‌من‌ سب‌ّ كنيد و اما ‌اگر‌ ‌بر‌ برائت‌ ‌از‌ ‌من‌ ‌است‌ برائت‌ نجوئيد و ‌لو‌ كشته‌ شويد چنانچه‌ ميثم‌ رضي‌ اللّه‌ عنه‌ چنين‌ كرد

برگزیده تفسیر نمونه


نکات آیه

۱- وحى تنها منبع پیامبر (ص) براى بیان احکام الهى بوده است. (قل لا أجد فیما أوحى إلىّ محرما) گزینش جمله «ما أوحى إلىّ» به جاى «ما عندى» و مانند آن مى تواند اشاره به تنها منبع اساسى احکام که همان وحى الهى است باشد.

۲- وحى، تنها منبع تعیین کننده حرمت و حلیت خوردنیهاست. (قل لا أجد فیما أوحى إلىّ محرما)

۳- نیافتن دلیل شرعى بر حرمت طعامى خاص، نشانه حلیت آن است. (قل لا أجد فیما أوحى إلىّ محرما على طاعم یطعمه)

۴- همگان (زن و مرد و ...) در حلیت بهرهورى از خوردنیهاى حلال برابرند. (قل لا أجد ... طاعم یطعمه) تعبیر «طاعم یطعمه» ظاهراً ردى است بر تبعیض مشرکان بین زن و مرد در بهره بردارى از برخى چهارپایان که در آیات قبل به آن اشاره شد. (و محرم على أزواجنا.)

۵- اصل اولیه در حکم خوردنیها حلیت است. (لا أجد فیما أوحى إلىّ محرما على طاعم یطعمه إلا أن یکون)

۶- خوردن گوشت مردار، خوک، خون و حیوانى که هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده، حرام است. (إلا أن یکون میتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزیر فإنه رجس أو فسقا أهل لغیر اللّه به)

۷- ممنوعیت بهره گیرى از مردار، خون و خوک، منحصر به خوردن آنهاست.* (محرما على طاعم یطعمه إلا أن یکون میتة)

۸- عدم حرمت خون باقیمانده در بدن حیوان پس از ذبح (إلا أن یکون میتة أو دما مسفوحا) «مسفوح» به معناى ریخته شده است. ذکر این قید در مورد خون، بنا به گفته مفسران، بدان جهت است که خون باقى مانده در رگها و اعضاى بدن حیوان ذبح شده را از شمول حکم حرمت خارج سازد.

۹- خوک، حیوانى آلوده و کثیف و نجس که باید از آن اجتناب کرد. (إلا أن یکون ... فإنه رجس) بنابراین که ضمیر «انه» به خنزیر برگردد، نه به لحم خنزیر. در لسان العرب آمده است: «الرجس، القذر و القذار ضد النظافة ... و رجس، نجس».

۱۰- آلودگى و پلیدى گوشت مردار و خوک و خون، فلسفه تحریم آنها از سوى خداوند است. (إلا أن یکون ... فإنه رجس) مرجع ضمیر «إنه» مى تواند مجموعه آنچه در آیه ذکر شده، باشد. برداشت فوق بنابر این اساس است.

۱۱- حرمت خوردن هر چیز آلوده کثیف و پلید (إلا أن یکون ... فإنه رجس) با توجه به اینکه «رجس» به عنوان ملاک و تعلیل حرمت موارد مذکور در آیه آورده شده، قابل تعمیم به همه مواردى است که رجس بودن آن ثابت شود.

۱۲- بردن نامى جز نام خدا بر حیوان به هنگام ذبح، فسق و خروج از طاعت خداست. (أو فسقا أهل لغیر الله به)

۱۳- حیوان ذبح شده با نام غیر خدا، فسق است، گر چه ذاتاً پلید نباشد. (أو فسقا أهل لغیر الله به) خداوند از چنین حیوانى تفسیر به رجس نکرده بلکه فقط بر او اطلاق فسق کرده است.

۱۴- حرمت قربانى کردن براى غیر خدا (بتها)* (أو فسقا أهل لغیر الله به) از معانى مذکور درباره جمله «أهل لغیر الله»، «ما ذبح لأجل الأصنام» (آنچه که براى بتها ذبح مى شود)، است ; چنانکه راغب به این معنى اشاره کرده است. و بدان جهت که این کار «فسق» نامیده شده، حرمت آن به دست مى آید.

۱۵- اضطرار، مجوز خوردن غذاهاى حرام به مقدار رفع ناچارى (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد) «عاد» از «عدو» به معنى تجاوز است. بنابراین مراد از «لاعاد» در آیه شریفه مى تواند «لاعاد من حد الإضطرار» باشد.

۱۶- خوردن خون، گوشت مردار، خوک و حیوان تذکیه نشده بر مضطر جایز است. (إلا أن یکون میتة أو دما ... فمن اضطر ... فإن ربک غفور رحیم)

۱۷- کسى که در راه سرکشى و تجاوز به خوردن غذاهاى حرام نیازمند شود، اضطرار وى رفع حرمت نمى کند. (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد)

۱۸- کسى که با اراده و خواست خود، خویش را به اضطرار بیندازد، حکم مضطر را ندارد و خوردنیهاى حرام بر او حلال نمى شود. (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد) «باغ» از «بغى» به معناى طلب است «و غیر باغ»، به قرینه جملات قبل، یعنى «غیر طالب للإضطرار». بنابراین کسى که خود را مضطر کند، مشمول حکم آیه نیست.

۱۹- جعل احکام ثانوى (رفع حرمت در حال اضطرار) جلوه اى از مغفرت و رحمت الهى است. (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فإن ربک غفور رحیم)

۲۰- خداوند، غفور و رحیم است. (فإن ربک غفور رحیم)

۲۱- ربوبیت و غفران و رحمت الهى مقتضى آسان نمودن تکالیف در شرایط اضطرار است. (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فإن ربک غفور رحیم)

۲۲- ستمگران و متجاوزان، محروم از رحمت و مغفرت الهى (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فإن ربک غفور رحیم)

۲۳- رحمت و غفران خداوند برطرف کننده آثار و تبعات بد استفاده کردن از محرمات در حال اضطرار است. * (فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فإن ربک غفور رحیم) «غفور» صیغه مبالغه به معناى بسیار پوشاننده است. غفران خداوند در مورد مضطر به خوردن محرمات، ممکن است پوشاندن گناه و تبعات آن باشد و محتمل است برخى آثار نامطلوب و وضعى استفاده از آنها باشد.

روایات و احادیث

۲۴- عن أبى عبدالله (ع) فى قول الله عزو جل: «فمن اضطر غیر باغ و لاعاد» قال: الباغى الذى یخرج على الإمام و العادى الذى یقطع الطریق لایحل لهما المیتة.[۱] از امام صادق (ع) درباره آیه «فمن اضطر غیر باغ و لاعاد» روایت شده است: مراد از «باغى» کسى است که علیه امام قیام کند. و منظور از «عادى»، راهزن است. براى این دو (در حال اضطرار)، مردار حلال نیست.

۲۵- عن أبى عبدالله (ع) فى قوله: «فمن اضطر غیر باغ و لاعاد» قال: الباغى الظالم و العادى الغاصب.[۲] از امام صادق (ع) درباره آیه «فمن اضطر غیر باغ و لاعاد» روایت شده است: مراد از «باغى»، ستمگر و مراد از «عادى»، غاصب است.

موضوعات مرتبط

  • آمرزش: محرومان از آمرزش خدا ۲۲
  • احکام:۶، ۷، ۸، ۱۱، ۱۸ ثانوى ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۱; انعطاف پذیرى احکام ۶، ۷، ۸، ۱۱، ۱۸ ۱۵، ۱۶، ۱۹; فلسفه احکام ۶، ۷، ۸، ۱۱، ۱۸ ۱۰; منابع احکام ۶، ۷، ۸، ۱۱، ۱۸ ۱، ۲
  • اسماء و صفات: رحیم ۲۰; غفور ۲۰
  • اصل حلیت:۳، ۵
  • اضطرار: آثار اضطرار ۱۵، ۲۱، ۲۳; احکام اضطرار ۱۵، ۱۷، ۱۸، ۲۴; رفع آثار محرمات در اضطرار ۲۳; مراد از عادى در اضطرار ۲۴، ۲۵
  • باغى: مراد از باغى ۲۴، ۲۵
  • پلیدى: حرمت پلیدى ۱۱
  • تجاوز: آثار تجاوز ۱۷
  • تکلیف: تساوى در تکلیف ۴; سهولت تکلیف ۱۵، ۱۶، ۱۹; عوامل رفع تکلیف ۱۵; عوامل سهولت تکلیف ۲۱
  • خدا: آثار آمرزش خدا ۲۱، ۲۳; آثار ربوبیت خدا ۲۱; آثار رحمت خدا ۲۱، ۲۳; آمرزش خدا ۱۹; رحمت خدا ۱۹; نام خدا ۶، ۱۲
  • خوردنیها: احکام خوردنیها ۴، ۶، ۷، ۱۵، ۱۶، ۱۸; خوردنیهاى حرام ۶
  • خوک: اجتناب از خوک ۹; احکام خوک ۶، ۹، ۱۶; استفاده از گوشت خوک ۱۶; پلیدى خوک ۹، ۱۰; حرمت گوشت خوک ۶; فلسفه تحریم خوک ۱۰; محدوده حرمت خوک ۷; نجاست خوک ۹
  • خون: احکام خون ۶، ۸، ۱۶; استفاده از خون ۱۶; پلیدى خون ۱۰; حرمت خون ۶; خون مباح ۸; فلسفه تحریم خون ۱۰; محدوده حرمت خون ۷
  • ذبح: احکام ذبح ۱۲; ذبح بى بسمله ۱۲
  • ذبیحه: احکام ذبیحه بى بسمله ۶; خون بدن ذبیحه ۸; ذبیحه بى بسمله ۱۳
  • رحمت: محرومان از رحمت خدا ۲۲
  • طغیان: آثار طغیان ۱۷
  • طغیانگر: اضطرار طغیانگر ۱۷
  • ظالمان:۲۵ محرومیت ظالمان ۲۵ ۲۲
  • عصیان: موارد عصیان ۱۲
  • غاصبان:۲۵
  • فسق: موارد فسق ۱۲، ۱۳
  • قربانى: احکام قربانى ۱۴; حرمت قربانى براى بتها ۱۴
  • مباحات: منشأ مباحات ۲، ۳
  • متجاوزان: اضطرار متجاوزان ۱۷; محرومیت متجاوزان ۲۲
  • محرمات:۶، ۱۰، ۱۱ ملاکهاى محرمات ۶، ۱۰، ۱۱ ۱۱; منشأ محرمات ۶، ۱۰، ۱۱ ۲
  • محمّد (ص): نقش محمّد (ص) ۱
  • مردار: احکام مردار ۶، ۱۶; استفاده از مردار ۱۶; پلیدى مردار ۱۰; حرمت گوشت مردار ۶; فلسفه تحریم مردار ۱۰; محدوده حرمت مردار ۷; محدوده حلیت مردار ۲۴
  • نجاسات: احکام نجاسات ۹
  • وحى: نقش وحى ۱، ۲ صهادواَّ از ریشه صهودَّ است، یعنى کسانى که یهودى شدند.

منابع

  1. معانى الأخبار، ص ۲۱۳، ح ۱; نورالثقلین، ج ۱، ص ۱۵۵، ح ۵۰۳.
  2. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۷۴، ح ۱۵۱; بحارالأنوار، ج ۶۲، ص ۱۳۶، ح ۵.