النمل ٢٣

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

من زنی را دیدم که بر آنان حکومت می‌کند، و همه چیز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمی دارد!

|من [آن جا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مى‌كند و از هر نعمتى به او داده شده است و تختى بزرگ دارد
من [آنجا] زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مى‌كرد و از هر چيزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت.
همانا (در آن ملک) زنی را یافتم که بر مردم آن کشور پادشاهی داشت و به آن زن هر گونه دولت و نعمت (و زینت امور دنیوی) عطا شده بود و (علاوه بر اینها) تخت با عظمتی داشت.
به راستی من زنی را یافتم که بر آنان حکومت می کند، و از هر چیزی [که از وسایل و لوازم حکومت و قدرت است] به او داده اند و تختی بزرگ دارد،
زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى‌كند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد.
من زنی را یافتم که بر آنان فرمانروایی می‌کرد و از همه‌چیز برخوردار بود، و تختی شگرف داشت‌
من زنى- بلقيس نام- را يافتم كه بر آنان پادشاهى مى‌كند و از هر چيزى- كه پادشاهان را به كار آيد يا از هر نعمتى- به او داده‌اند و او را تختى است بزرگ.
من دیدم که زنی بر آنان حکومت می‌کند، و همه چیز (لازم برای زندگی) بدو داده شده است، و تخت بزرگی دارد (و دربار بسیار مجلّلی).
«من به‌راستی زنی را یافتم که مالک (و اختیاردار) آنهاست و از هر چیزی (از مال و منال دنیا) به او داده شده، و برای او تخت (پادشاهی) بزرگی است.»
هر آینه یافتم زنی را که پادشاه آنان بود و داده شده بود از همه چیز و بود او را تختی بزرگ‌


النمل ٢٢ آیه ٢٣ النمل ٢٤
سوره : سوره النمل
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مِن کُلِّ شَیْءٍ»: مراد وسائل زندگی و اسباب رفاه است، و مراد از همه چیز بیان کثرت و فراوانی نعمت است. «عَرْشٌ»: تخت سلطنت.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23»

(هدهد توضيح داد:) همانا من زنى را يافتم (به نام بلقيس) كه بر مردم سلطنت مى‌كرد و از همه چيز (دنيا) برخوردار بود وتخت بزرگى داشت.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23»

حضرت سليمان عليه السّلام از هدهد پرسيد: پادشاه ايشان كيست و دين و رعيت او چيست؟ گفت:

إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً: بدرستى كه من يافتم زنى را كه بلقيس بنت شرحيل يا شراحيل بن مالك بن ريان كه پدر او پادشاه تمام نواحى يمن بود و اجداد او تا چهل پشت پادشاه بوده‌اند و او را همين يك دختر بود؛ هدهد گفت: من آن زن را ديدم كه از روى اقتدار، تَمْلِكُهُمْ‌: پادشاهى مى‌كند اهل سبا را. وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ: و داده شده است به آن زن از هر چيزى كه سلاطين و پادشاهان را به كار آيد


«1» مجمع البيان، ج 4، ص 218.

جلد 10 - صفحه 33

از اموال و خدم و حشم.

مقاتل گفته: اهل مشورت و تدبير او سيصد و سيزده نفر بودند كه در تحت فرمان هر يك از آنها ده هزار نفر بودند «1».

وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ‌: و براى آن زن بود تختى بزرگ نسبت به تختهاى سلاطين ديگر. ابن عباس گفته: بزرگى آن نسبت به بزرگى عرش سليمان بود، اگرچه پادشاهى سليمان اعظم از پادشاهى او بود؛ مقدمه آن از طلا مرصع به ياقوت احمر و زمرد سبز بود، و مؤخر آن از نقره مكلل به الوان جواهر، و بر آن هفت خانه و بر هر خانه درى آويخته و به قولى چهار قائمه داشت يكى از ياقوت زرد و يكى از ياقوت سرخ و يكى از زمرد سبز و يكى از درّ سفيد و صفحه‌هاى آن مرصع به جواهر «2».

تنبيه: در تفسير اهل بيت عليهم السّلام مذكور است كه فرق ميان‌ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ و قول سليمان كه‌ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ آنست كه در گفتار سليمان مراد علم و نبوت و امور اخرويه است، لكن اينجا امور دنيويه است‌ «3».

در كشاف- زمخشرى گويد: سليمان قول خود را عطف نموده بر آنچه معجزه او بود از منطق طير. و بلقيس عطف قول خود بر ملك؛ پس مراد از «من كلشى‌ء» اول نبوت و حكمت و امور دين و ملك دنيا باشد، و دومى همين ملك و امور دنيا باشد فقط «4».

خلاصه هدهد گفت: بلقيس ملكه سبا را در نهايت شوكت و عظمت يافتم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20» لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21» فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22» إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23» وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ «24»

أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‌ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»


جلد 4 صفحه 145

ترجمه‌

و جويا شد پرندگانرا پس گفت چيست مرا كه نمى‌بينم هدهد را يا باشد از غايبان‌

بخدا عذاب كنم آنرا البته عذابى سخت يا بكشم آنرا يا بيايد نزد من با حجّتى روشن‌

پس درنگ نمود كمى پس گفت اطلاع پيدا كردم بچيزى كه اطلاع پيدا نكردى بآن و آوردم برايت از سبا خبرى يقينى‌

همانا من يافتم زنى را كه پادشاهى ميكند بر ايشان و داده شده از همه چيز و او را است تختى بزرگ يافتم‌

او و قومش را كه سجده ميكنند براى خورشيد غير از خدا و زينت داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه حق پس آنها راه نمى‌يابند

براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون ميآورد پنهان شده در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار ميسازيد

خداوند نيست خدائى مگر او پروردگار تخت بزرگ است.

تفسير

قمى ره فرموده كه حضرت سليمان وقتى كه بر تخت خود مى‌نشست تمام پرندگانى كه خدا مسخّر او فرموده بود ميآمدند و ببالهاى خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر كه با او بود سايه مينمودند پس از ميان پرندگان هدهد كه بفارسى شانه بسر است غائب شد و از جاى او آفتاب بدامن حضرت سليمان افتاد پس سر خود را بلند كرد و فرمود آنچه را خداوند حكايت فرمود و اين معنى را در نفحات از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستكه سليمان جستجو از پرندگان نمود و هدهد را در ميان آنها نديد و بدوا فرمود چه روى داده براى من كه هدهد را نمى‌بينم شايد در محلّى قرار گرفته كه از نظر من مخفى گشته و بعد از اندك تأمّلى در اطراف فرمود بلكه او از غايبان درگاه ما است و بايد سياست شود و قسم ياد فرمود كه عذاب كند آنرا بكندن پرش يا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختى يا او را ذبح‌


جلد 4 صفحه 146

نمايد براى عبرت ساير پرندگان مگر دليل واضحى اقامه نمايد بر معذور بودن خود بعذر موجّهى و بعضى اوليأ تينّنى بدو نون كه اول آن دو مفتوحه مشدّده است قرائت نموده‌اند و ترديد باعتبار آنستكه يكى از اين سه امر بايد محقّق شود و اين براى آن بود كه حيوانات از طرف خداوند مكلف بودند باطاعت آنحضرت و سياست آنها هم موكول بنظر شريف او بود در مجمع از عياشى ره نقل نموده كه ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد كه چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان جوياى هدهد شد حضرت فرمود براى آنكه هدهد آبرا در زير زمين ميديد مانند آنكه شما روغن را در ميان شيشه مى‌بينيد پس ابو حنيفه باصحابش نگاه كرد و خنديد و حضرت فرمود چرا ميخندى عرضه داشت فدايت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض كرد آنكه آبرا در زير زمين مى‌بيند دام را در آن نمى‌بيند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اى نعمان آيا نشنيدى كه چون بيايد قدر كور شود بصر و از روايت كافى از امام سجاد عليه السّلام استفاده ميشود كه جهت غضب نمودن حضرت سليمان هدهد را اين بود كه آن دلالت مينمود او را بر آب و آن پرنده‌ئى بود كه خداوند باو عطا فرموده بود چيزى را كه بسليمان عطا نفرموده بود با آنكه باد و مور و جنّ و انس و متمردين شياطين مطيع او بودند و اين ظاهرا براى آن بود كه آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بيند كه حيوان ضعيفى ميداند چيزى را كه او نميداند لذا حضرت سليمان درنگ نمود زمان كمى نه زياد كه هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه پيدا كردم بچيزيكه تو احاطه و اطلاع بر آن پيدا نكردى و از شهر سبا كه گفته‌اند در يمن بوده خبر قطعى و محققى براى تو آورده‌ام و بعضى سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نموده‌اند و مكث بضمّ كاف نيز قرائت شده و بعضى مكث كننده را هدهد دانسته‌اند و گفته‌اند آن كمى يا در جاى نزديكى درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سليمان رسيد و در هر حال هدهد بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالى آن ديار زنى است كه بلقيس نام دارد دختر شراحيل بن مالك بن ريّان و خداوند تمام لوازم سلطنت را براى او جمع نموده و داراى تخت يا سلطنت بزرگى است ولى افسوس كه آنها آفتاب پرستند و شيطان اين‌


جلد 4 صفحه 147

عمل قبيح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نيافته‌اند براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون مى‌آورد چيزى را كه مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چيزى را كه مخفى است در زمين مانند گياه و ميداند آنچه را بندگان پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مى‌نمايند با آنكه چنين خداوندى مستحق پرستش و ستايش است نه خورشيد كه آنرا هم مانند ساير كواكب خدا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضى يخفون و يعلنون در هر دو بياء قرائت نموده‌اند و بعضى الا يسجدوا بتخفيف قرائت نموده‌اند و گفته‌اند الا براى تنبيه و تقدير كلام يا قوم اسجدوا است و بنظر بعيد ميآيد و بنابر قرائت معروف كه الّا بتشديد است فقط لام مقدّر است يعنى شيطان بازداشت آنها را از راه حق براى آنكه سجده نكنند براى خداوند و كلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفيف كه كلام مستقلى است از هدهد براى تبرّى از عمل اهل شرك يا امر خدا بخلق كه بمناسبت مقام ذكر شده و بيان مراد از عرش الهى و بزرگى آن و فرقش با كرسى در آية الكرسى گذشت و البته عظمت و بزرگى آن با تخت بلقيس كه گفته‌اند سى ذراع در سى ذراع در سى ذراع حجم آن بوده و از تخت حضرت سليمان بزرگتر و مزيّن‌تر قابل مقايسه نيست و ظاهرا تا اينجا كلام هدهد است و جاى سجده مستحب محتمل است اينجا باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرموده‌اند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِنِّي‌ وَجَدت‌ُ امرَأَةً تَملِكُهُم‌ وَ أُوتِيَت‌ مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ وَ لَها عَرش‌ٌ عَظِيم‌ٌ «23»

‌به‌ درستي‌ ‌که‌ ‌من‌ يافتم‌ زني‌ ‌را‌ ‌که‌ سلطان‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ و باو داده‌ ‌شده‌ ‌بود‌ ‌از‌ ‌هر‌ چيز و ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ ‌بود‌ تختي‌ ‌با‌ عظمت‌ و بزرگي‌.

(إِنِّي‌ وَجَدت‌ُ امرَأَةً) نامش‌ بلقيس‌ ‌بود‌ دختر هدهاد ‌که‌ ‌از‌ سلاطين‌ يمن‌ ‌از‌ ملوك‌ حمير

جلد 14 - صفحه 127

‌پس‌ ‌از‌ پدرش‌ بمقام‌ سلطنت‌ رسيد و ‌در‌ دربارش‌ ‌که‌ طرف‌ مشورت‌ ‌او‌ بودند هزار نفر ‌که‌ ‌هر‌ يك‌ ‌آنها‌ هزار قشون‌ داشتند ‌که‌ جمعيت‌ لشكرش‌ دو كرور ميشود هزار هزار و لفظ بلقيس‌ مركب‌ ‌است‌ مثل‌ حضر موت‌ و سر تسميه‌ ‌او‌ اينست‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ پدرش‌ بتخت‌ سلطنت‌ رسيد رؤساء لشكر بعضي‌ ‌از‌ بعضي‌ سؤال‌ كردند ‌که‌ سيره‌ ‌اينکه‌ ‌با‌ سيره‌ پدرش‌ چه‌ نحوه‌ ‌است‌ ‌آنها‌ گفتند بالقياس‌ ‌يعني‌ مطابق‌ ‌با‌ ‌او‌ ‌است‌ لذا معروفه‌ شد بنام‌ بلقيس‌.

(تَملِكُهُم‌) ‌يعني‌ سلطان‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ ‌که‌ سلطان‌ ‌را‌ ملك‌ ميگويند مثل‌ ملوك‌ قياصره‌ و اكاسره‌.

(وَ أُوتِيَت‌ مِن‌ كُل‌ِّ شَي‌ءٍ) ‌از‌ جواهرات‌ و طلاجات‌ و اراضي‌ و باغات‌ و فرش‌ها و اموال‌ بسيار.

(وَ لَها عَرش‌ٌ عَظِيم‌ٌ) هدهد تخت‌ سليمان‌ ‌را‌ ديده‌ ‌بود‌ و ‌مع‌ ‌ذلک‌ تخت‌ بلقيس‌ ‌را‌ عظيم‌ ميشمارد ‌يعني‌ ‌از‌ تخت‌ سليمان‌ بالاتر و مهم‌تر ‌بود‌ گفتند سي‌ زراع‌ ‌در‌ سي‌ زراع‌ و ارتفاعش‌، سي‌ زراع‌ ‌يعني‌ طول‌ و عرض‌ و ارتفاعش‌ سي‌ زراع‌ بوده‌ ‌که‌ حاصل‌ ضربش‌ بيست‌ و هفت‌ هزار زراع‌ ميشود مقدمش‌ ‌از‌ طلا مرصع‌ بياقوت‌ احمر و زمرد (زبرجد) اخضر و مؤخرش‌ ‌از‌ نقره‌ مكلل‌ بالوان‌ جواهرات‌ و گفتند هفت‌ بيت‌ داشت‌ و ابوابش‌ مقفل‌ ‌بود‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 23)- هدهد در شرح ماجرا چنین گفت: «من (به سر زمین سبا رفته بودم) زنی را در آنجا یافتم که بر آنها حکومت می‌کند، و همه چیز را در اختیار دارد مخصوصا تخت عظیمی داشت»! (إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ).

«هدهد» با این سه جمله تقریبا تمام مشخصات کشور سبا و طرز حکومت آن را برای سلیمان باز گو کرد.

نکات آیه

۱ - اخبار هدهد از فرمانروایى یک زن بر مردم سرزمین سبا (إنّى وجدت امرأة تملکهم) «مُلْک» (مصدر «تملکهم») به معناى حکومت و فرمانروایى است; یعنى، زنى را یافتم که بر آنان حکمرانى مى کند.

۲ - ملکه سبا، برخوردار از همه گونه امکانات و توانایى ها در حکومت و داراى تختى عظیم و مسندى چشمگیر (و أُوتیت من کلّ شىء و لها عرش عظیم)

۳ - شهر سبا، داراى تمدن، پادشاه و حکومتى مقتدر در عصر سلیمان (و جئتک من سبإ ... و أُوتیت من کلّ شىء و لها عرش عظیم) در المیزان آمده است: «سبأ بلدة بالیمن کانت عاصمته یومئذ; سبا شهرى است در سرزمین یمن که در آن روزگار پایتخت بوده است.

۴ - حکومت عظیم سلیمان در آغاز، محدود به منطقه اى خاص بود، نه گسترده در همه سرزمین ها. (إنّى وجدت امرأة تملکهم ... و لها عرش عظیم)

موضوعات مرتبط

  • تمدن: تاریخ تمدن ۳
  • سرزمینها: تاریخ سرزمین سبأ ۳; تمدن در سرزمین سبأ ۳; سرزمین سبأ در دوران سلیمان(ع) ۳
  • سلیمان(ع): قصه سلیمان(ع) ۱; محدوده حکومت سلیمان(ع) ۴
  • ملکه سبأ: امکانات مادى ملکه سبأ ۲; تخت ملکه سبأ ۲; حکومت ملکه سبأ ۱
  • هدهد: خبر هدهد ۱

منابع