ریشه نصر
تکرار در قرآن: ۱۴۳(بار)
قاموس قرآن
يارى. «نَصَرَ الْمَظْلُومَ نَصْراً: اَعانَهُ». [بقره:214]. آگاه باشيد كه يارى خدانزديك است نصرت نيز مانند نصر است و به قول قاموس نصور نيز مصدر است . و چون با «على» و «من» به مفعول دوم متعدى شود معناى نجات، خلاص كردن و غلبه مىدهد [بقره:250]. يعنى ما را بر قوم كافر پيروز گردان و از آنهاخلاصمان كن. در اقرب الموارد آمده: [هود:30]. به معنى نجات و خلاص است يعنى: اى قوم كى مرا از عذاب خدانجات مى دهد اگر آنها را طرد كنم. انتصار: انتقام. در صورتيكه با «مِن» متعدى شود «اِنْتَصَرَمِنْهُ: اِنْتَقَمَ» چنانكه در صحاح و اقرب و قاموس گفته است. در مفردات آن را طلب نصر گفته در اقرب آن را درصورت تعديه به «على» گفته است [شورى:41]. و آنكه بعد از مظلوم بودن انتقام بكشد راهى بر او نيست [شعراء:93]. آيا شما را يارى مىكنند و يا انتقام مىكشيد؟ [قمر:10]. نوح «عليهالسلام» خدايش را خواند كه من مغلوبم از دشمنانم انتقام بكش (و مرا يارى كن). * [رحمن:35]. بر شما شعلهاى از آتش و دود فرستاده شود و دفع آن نتوانيد. شايد نحاس فلزمذاب باشد. *** تناصر: بين الاثنين است [صافات:25]. چه شده يكديگر را يارى نمىكنيد؟ استنصار: طلب يارى است [قصص:18]. آنگاه آن كه ديروز از او كمك خواست او را به يارى مىطلبد. ناصر: يارى كننده. [طارق:10]. جمع آن در قرآن مجيد ناصرون و انصار است. [آل عمران:22]. [بقره:270]. ستمگران را يارانى نيست . نصير: به معنى ناصر است. به چند محل كه مراجعه شد مبالغه بودن آن بدست نيامد، لابد صفت مشبهه مىباشد [بقره:107]. شما را جز خدا نه سرپرستى است و نه يارى. *** مراد از انصار در [توبه:100]. ايضا آيه 117، اهل مدينهاند كه رسول خدا«صلى الله عليه واله» را يارى كردند، جانب اسميّت بر وصفيّت آن غلبه يافته و در مقابل مهاجرين قرار گرفته است. *** يارى خدا به مردم روشن و آشكار است و يارى مردم بخدا آن است كه دين خدا را يارى كنند و رواج بدهند [حج:40-41]. حتماً حتماً خدا يارى مىكند كسى را كه خدا را يارى كند خدا توانا و عزيز است، ياران خدا كسانىاند كه اگر در زمين به آنها قدرت دهيم نماز برپا مىدارند، زكوة مىدهند، امربه معروف و نهى از منكر مىكنند و آخر كارها براى خدا است. پس ياران خدا را دانستيم خوشا به حالشان از اينجا معنى آيات زير روشن مىشود [صف:14].
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
يُنْصَرُونَ | ۱۱ |
نَصِيرٍ | ۹ |
نَصْرُ | ۳ |
نَصْرَ | ۲ |
انْصُرْنَا | ۲ |
أَنْصَارٍ | ۳ |
فَانْصُرْنَا | ۱ |
بِنَصْرِهِ | ۳ |
نَاصِرِينَ | ۷ |
أَنْصَارِي | ۲ |
أَنْصَارُ | ۲ |
لَتَنْصُرُنَّهُ | ۱ |
نَصَرَکُمُ | ۲ |
النَّصْرُ | ۳ |
النَّاصِرِينَ | ۱ |
يَنْصُرْکُمُ | ۱ |
يَنْصُرُکُمْ | ۲ |
نَصِيراً | ۱۳ |
نَصْرُنَا | ۲ |
نَصَرُوهُ | ۱ |
نَصْراً | ۳ |
يَنْصُرُونَ | ۳ |
نَصْرَکُمْ | ۱ |
النَّصِيرُ | ۲ |
نَصَرُوا | ۲ |
اسْتَنْصَرُوکُمْ | ۱ |
يَنْصُرْکُمْ | ۲ |
تَنْصُرُوهُ | ۱ |
نَصَرَهُ | ۱ |
الْأَنْصَارِ | ۲ |
يَنْصُرُنِي | ۲ |
تُنْصَرُونَ | ۳ |
مَنْصُوراً | ۱ |
يَنْصُرُونَهُ | ۲ |
مُنْتَصِراً | ۱ |
انْصُرُوا | ۱ |
نَصَرْنَاهُ | ۱ |
يَنْصُرَهُ | ۱ |
نَصْرِهِمْ | ۱ |
لَيَنْصُرَنَ | ۱ |
يَنْصُرُهُ | ۲ |
لَيَنْصُرَنَّهُ | ۱ |
انْصُرْنِي | ۳ |
يَنْصُرُونَکُمْ | ۱ |
يَنْتَصِرُونَ | ۲ |
انْتَصَرُوا | ۱ |
اسْتَنْصَرَهُ | ۱ |
المُنْتَصِرِينَ | ۱ |
نَصْرٌ | ۲ |
بِنَصْرِ | ۱ |
يَنْصُرُ | ۱ |
نَصْرَهُمْ | ۱ |
تَنَاصَرُونَ | ۱ |
نَصَرْنَاهُمْ | ۱ |
الْمَنْصُورُونَ | ۱ |
يَنْصُرُنَا | ۱ |
لَنَنْصُرُ | ۱ |
انْتَصَرَ | ۱ |
يَنْصُرُونَهُمْ | ۲ |
نَصَرَهُمُ | ۱ |
لاَنْتَصَرَ | ۱ |
تَنْصُرُوا | ۱ |
نَاصِرَ | ۱ |
يَنْصُرَکَ | ۱ |
مُنْتَصِرِينَ | ۱ |
فَانْتَصِرْ | ۱ |
مُنْتَصِرٌ | ۱ |
تَنْتَصِرَانِ | ۱ |
لَنَنْصُرَنَّکُمْ | ۱ |
نَصَرُوهُمْ | ۱ |
أَنْصَارَ | ۱ |
أَنْصَاراً | ۱ |
نَاصِراً | ۱ |
نَاصِرٍ | ۱ |