الحديد ٢٣
ترجمه
الحديد ٢٢ | آیه ٢٣ | الحديد ٢٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لِکَیْ لا ...»: شما را بر این مسأله باخبر کردیم که تا. جهان را بدین خاطر چنین آفریدیم که تا. «فَاتَکُمْ»: از دست دادید. از دستتان بدر رفت (نگا: آلعمران / . «آتَاکُمْ»: به شما داد. به دستتان رساند. «مُخْتَالٍ فَخُورٍ»: (نگا: نساء / ، لقمان / ). مراد آیه این است که انسان بطور کلی غمگین یا شادمان نگردد، بلکه آیه انسان را رهنمود میفرماید به این که او دلبسته و شیفته و عبد و اسیر زرق و برق جهان نگردد، و خوشیها و ناخوشیهایش را گذرا بداند و آنها را جاودانه نپندارد، و مست ناز و نعمت، و یا زندانی بلا و مصیبت نشود، و بداند که او مسافری به سوی آخرت است و راه از نشیب و فراز برخوردار است.
تفسیر
- آيات ۱۶ - ۲۴ سوره حديد
- عتاب به مؤ منين به جهت قساوتى كه دل هايشان را گرفته و درمقابل ذكر خدا خاشع نمى شود
- مقصود از اينكه فرمود مؤ منان به خدا و رسل نزد پروردگارشان صديقتين و شهدايند
- پنج خصلت زندگى دنيا: لهو، لعب ، زينت ، تفاخر، و تكاثر و سخنى از شيخ بهائى دراين باره
- مثلى براى بيان فريبندگى دنيا
- اختلاف معنا و مفاد آيه : ((سابقوا الى مغفرة من ربكم )) با آيه : ((و سارعوا الى مغفرة...))
- مراد از اينكه عرض بهشت مانند عرض آسمان و زمين است
- مقصود از ايمان در جمله ((...اعدت للذين آمنوا بالله و رسله )) ايمان تواءم باعمل است
- وجوه متعدد در معناى آيه : ((ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب...))
- در از دست دادن اندوه مخوريد و در به دست آوردن شادى مكنيد
- (رواياتى در ذيل آيه : ((الم ياءن للذين آمنوا...)) و ((اولئك هم الصديقون والشهداء...)) و درباره حد زهد)
نکات آیه
۱ - انسان، به خاطر چیزى که از دست مى دهد، نباید ناراحت و غمگین شود. (لکیلاتأسوا على ما فاتکم)
۲ - انسان، در برابر برخوردارى ها و بهره مندى ها، نباید شادمانى کند. (و لاتفرحوا بما ءاتیکم)
۳ - ایمان و اعتقاد به تقدیر الهى (هر چیزى در زندگى بشر از قبل تعیین و در کتابى نوشته شده است)، باعث مى گردد که آدمى در مقابل رویدادها - چه خوب و چه بد - خود را نبازد. (ما أصاب من مصیبة ... لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما ءاتیکم) جمله «لکیلاتأسوا...» تعلیل براى آیه پیشین است; یعنى، ما این حقیقت را (هر حادثه اى از پیش مکتوب و مقدر شده است) بازگو کردیم; بدان جهت که معرفت و آگاهى به آن، باعث شود تا شما در برابر ناملایمات، غمگین نشوید و نیز در مقابل برخوردارى ها، شادمانى نکنید.
۴ - خداوند، آدم هاى خودپسند و فخرفروش را دوست ندارد. (و اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور) در جایى که شخص، گرفتار عجب و خودپسندى گردد، گفته مى شود: «اختال الرجل» (مصباح المنیر). بنابراین «مختال»; یعنى، فرد خودپسند.
۵ - عجب و خودپسندى، زمینه صفت فخرفروشى است. (و اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور) تقدیم «مختال» بر «فخور»، مى تواند بیانگر مطلب یاد شده باشد.
۶ - بى اعتقادى به تقدیر الهى، باعث مى شود که رویدادهاى تلخ و ناگوار براى انسان، امرى غیرمنتظره باشد و وى را از پاى درآورد. (ما أصاب من مصیبة ... لکیلاتأسوا على ما فاتکم)
۷ - باورنداران به تقدیر الهى، برخوردارى ها و امکانات را نشانه شایستگى هاى خود پنداشته و دچار خودپسندى و فخرفروشى مى شوند. (لکیلا ... و لاتفرحوا بما ءاتیکم و اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور)
۸ - غمگین شدن در ناملایمات و شادمانى کردن در برخوردارى ها، نشانه بى اعتقادى به تقدیر الهى است. (لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما ءاتیکم) «أسى» (مصدر «تأسوا») به معناى اندوهگین شدن و «فرح» (مصدر «لاتفرحوا») به معناى شادمانى کردن است. بنابراین «لاتأسوا»; یعنى، غمگین نشوید و «لاتفرحوا»; یعنى، شادمانى نکنید; زیرا آنچه به شما مى رسد - چه خوب و چه بد - قبلاً تعیین شده است.
روایات و احادیث
۹ - «حفص بن غیاث عن أبى عبداللّه(ع) قال: قلت: جعلت فداک فما حدّ الزهد فى الدنیا؟ قال: فقال: قد حدّ اللّه فى کتابه فقال عزّوجلّ: «لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم»;[۱] حفص بن غیاث مى گوید: به امام صادق(ع) گفتم: فداى شما گردم، حدّ زهد در دنیا کدام است؟ امام(ع) فرمود: خداوند حدّ آن را در قرآن بیان نموده و فرموده: لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما أتاکم».
موضوعات مرتبط
- استقامت: زمینه استقامت ۳
- امکانات مادى: سرزنش سرور براى امکانات مادى ۲; سرور براى امکانات مادى ۸
- اندوه: سرزنش اندوه ۱
- ایمان: آثار بى ایمانى به مقدرات خدا ۶، ۸; ایمان به مقدرات خدا ۳
- تفاخر: زمینه تفاخر ۵
- خدا: بینش مکذبان مقدرات خدا ۷; تفاخر مکذبان مقدرات خدا ۷; مکذبان مقدرات خدا و امکانات ۷
- زهد: محدوده زهد ۹
- عجب: آثار عجب ۵
- گذشته: اندوه بر گذشته ۱
- مبغوضان خدا :۴
- متکبران: مبغوضیت متکبران ۴
- مصایب: اندوه بر مصایب ۸
- هلاکت: عوامل هلاکت ۶
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۴۸; نورالثقلین، ج ۵، ص ۲۴۸، ح ۹۰.