گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
<span id='link310'><span>
<span id='link310'><span>


==شدت اهتمام و دلسوزی پيامبر«ص» نسبت به هدايت مردم ==
==شدت اهتمام و دلسوزی پيامبر«ص»، نسبت به هدايت مردم ==
«'''لَقَدْ جَاءَكمْ رَسولٌ مِّنْ أَنفُسِكمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ'''»:
«'''لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ'''»:


كلمه «عنت» به معناى ضرر و هم به معناى هلاكت است ، و كلمه «ما» در جمله «ما عنتم» مصدريه است، كه آن را به معناى مصدر تاويل مى نمايد، و منظور از رسول ، به طورى كه سياق دو آيه گواهى مى دهد خاتم انبياء محمد (صلى الله و عليه و آله) است ، چون مى بينيم كه او را وصف مى كند به اينكه از خود ايشان است ، و ظاهر اين است كه مقصود اين باشد كه او مثل شما بشر است ، و همنوع خود شما است ، چون در كلام چيزى كه دليل باشد بر اين كه خطاب بخصوص عرب و يا قريش باشد نيست ، مخصوصا نظر به اينكه در ميان آنان در حال خطاب ، مسلمانانى از روم و فارس و حبشه نيز بوده اند.
كلمه «عَنَت»، به معناى ضرر و هم به معناى هلاكت است، و كلمۀ «مَا» در جملۀ «مَا عَنِتُّم»، مصدريه است، كه آن را به معناى مصدر تأويل مى نمايد. و منظور از «رسول»، به طورى كه سياق دو آيه گواهى مى دهد، خاتم انبياء محمّد «صلى الله و عليه و آله» است. چون مى بينيم كه او را وصف مى كند به اين كه از خود ايشان است، و ظاهر اين است كه مقصود اين باشد كه او، مثل شما بشر است، و همنوع خود شما است. چون در كلام چيزى كه دليل باشد بر اين كه خطاب بخصوص عرب و يا قريش باشد، نيست. مخصوصا نظر به اين كه در ميان آنان در حال خطاب، مسلمانانى از روم و فارس و حبشه نيز بوده اند.


و معناى آيه اين است : هان اى مردم! پيغمبرى از جنس خود شما مردم بيامده كه از اوصافش يكى اين است كه از خسارت ديدن شما و از نابود شدنتان ناراحت ميشود، و ديگر اينكه او در خيرخواهى و نجات شما چه مؤمن و چه غير مؤمن حريص است، و اينكه او نسبت به خصوص ‍ مؤمنين رؤف و رحيم است، و با اينكه اوصافش چنين است آيا باز هم جا دارد كه از او سرپيچى كنيد؟ نه ، بلكه سزاوار است كه از او اطاعت كنيد، چون او رسولى است كه قيام نكرده مگر با امر خدا، اطاعت كردن از او اطاعت خدا است.
و معناى آيه، اين است:  


آرى ، جا دارد به او نزديك شويد و با او انس بگيريد، چون او هم مثل خود شما بشر است ، پس به هر چه دعوت كرد بپذيريد، و هر خيرخواهى كه نمود بكار ببنديد.
هان اى مردم! پيغمبرى از جنس خود شما مردم بيامده كه از اوصافش يكى اين است كه از خسارت ديدن شما و از نابود شدنتان ناراحت می شود. و ديگر اين كه او در خيرخواهى و نجات شما، چه مؤمن و چه غير مؤمن حريص است. و اين كه او نسبت به خصوص مؤمنان، رؤف و رحيم است، و با اين كه اوصافش چنين است، آيا باز هم جا دارد كه از او سرپيچى كنيد؟ نه، بلكه سزاوار است كه از او اطاعت كنيد. چون او رسولى است كه قيام نكرده مگر با امر خدا، اطاعت كردن از او، اطاعت خدا است.


از اين بيان معلوم شد كه قيدهائى كه در كلام اخذ شده و اوصافى كه آورده شده يعنى وصف «رسول» و «من انفسكم» و «عزيز عليه ما عنتم...» همه براى تاكيد آن سفارش آورده شده ، دليلش اين است كه در آيه ذيلش مى فرمايد: «فان تولوا فقل حسبى الله».
آرى، جا دارد به او نزديك شويد و با او انس بگيريد. چون او هم، مثل خود شما بشر است. پس به هر چه دعوت كرد، بپذيريد، و هر خيرخواهى كه نمود، به كار ببنديد.


«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسبىَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكلْت وَ هُوَ رَب الْعَرْشِ الْعَظِيمِ'''»:
از اين بيان معلوم شد كه قيدهایى كه در كلام اخذ شده و اوصافى كه آورده شده، يعنى وصف «رسول» و «مِن أنفُسِكُم» و «عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّم...»، همه براى تأكيد آن سفارش آورده شده. دليلش اين است كه در ذیل آيه مى فرمايد: «فَإن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِىَ اللهُ».


يعنى: بگو او مرا كافى است ، و هيچ معبودى نيست جز او.
«'''فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسبىَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ'''»:


پس ، جمله «''' لا اله الا هو '''» در مقام تعليل حكم به وجوب متابعت از آن جناب است . و مى رساند كه چون او از همه اسباب ظاهرى قطع نظر كرده ، و تنها به خدايش اعتماد نموده او وى را كفايت مى كند.  
يعنى: بگو او مرا كافى است، و هيچ معبودى نيست جز او.


آرى ، جز خداى تعالى كفايت كننده اى نيست، چون تنها اوست معبود، و جز او معبودى نيست. احتمال هم دارد كه جمله «لا اله الا هو» فقط به منظور تعليم ، ذكر شده باشد، نظير كلمه «سبحانه» در آيه «و قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه».  
پس جملۀ «لا إله إلّا هو»، در مقام تعليل حكم به وجوب متابعت از آن جناب است، و مى رساند كه چون او از همه اسباب ظاهرى قطع نظر كرده، و تنها به خدايش اعتماد نموده، او، وى را كفايت مى كند.
 
آرى، جز خداى تعالى كفايت كننده اى نيست، چون تنها اوست معبود، و جز او معبودى نيست.  
 
احتمال هم دارد كه جملۀ «لَا أله إلّا هو»، فقط به منظور تعليم ذكر شده باشد، نظير كلمۀ «سُبحَانَهُ» در آيه «وَ قَالوُا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداً سُبحَانَهُ».  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۶۲ </center>
جمله «عليه توكلت» كه حصر را مى رساند تفسيرى است كه جمله «حسبى الله» را كه به التزام ، دلالت بر معناى توكل دارد تفسير مى كند. در پاره اى از بحث هاى گذشته، بيان شد كه معناى توكل اين است كه بنده پروردگار خود را وكيل خود بداند و او را همه كاره و مدبر امور خود بداند، به اين معنا از تمسك به اسبابى كه از سببيت آنها آگهى دارد - و يكى از آنها خود اوست - كه علتى است ناقص، دست برداشته و به سبب حقيقى كه تمامى اسباب به او منتهى مى گردد تمسك بجويد.
جملۀ «عَلَيهِ تَوَكَّلتُ» كه حصر را مى رساند، تفسيرى است كه جملۀ «حَسبِىَ اللهُ» را كه به التزام، دلالت بر معناى توكل دارد، تفسير مى كند.  
 
در پاره اى از بحث هاى گذشته، بيان شد كه معناى «توكل»، اين است كه: بنده، پروردگار خود را وكيل خود بداند و او را همه كاره و مدبّر امور خود بداند، به اين معنا از تمسك به اسبابى كه از سببيت آن ها آگهى دارد - و يكى از آن ها خود اوست - كه علتى است ناقص، دست برداشته و به سبب حقيقى كه تمامى اسباب به او منتهى مى گردد، تمسك بجويد.


از همينجا معلوم ميشود كه چرا در آخر فرمود: «و هو رب العرش العظيم» و منظور اين بود كه بفهماند خداى تعالى آن پادشاهى است كه سلطنتش بر تمامى موجودات حاكم ، و نسبت به همه مدبر است.
از همين جا معلوم می شود كه چرا در آخر فرمود: «وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِيم»، و منظور اين بود كه بفهماند خداى تعالى، آن پادشاهى است كه سلطنتش بر تمامى موجودات حاكم، و نسبت به همه مدبّر است.


و اگر فرمود: «فقل حسبى الله...» و نفرمود: «فتوكل على الله» براى اين است كه رسول گراميش را ارشاد كند به اينكه بايد توكلش بر خدا، تواءم باشد با ياد اين حقايق كه معناى حقيقت توكل را روشن مى سازد، و نظر صائب آنست كه انسان به آنچه كه از اسباب ظاهرى برمى خورد و پى مى برد (و قهرا بعضى از اسباب است نه همه آن) وثوق و اتكاء نكند، بلكه معتقد باشد كه هر سببى هر اثر و خاصيتى دارد كه خداوند به آن افاضه كرده ، و در رسيدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتكاء كند.
و اگر فرمود: «فَقُل حَسبِىَ اللهُ...» و نفرمود: «فَتَوَكَّل عَلَى الله»، براى اين است كه رسول گرامی اش را ارشاد كند به اين كه بايد توكلش بر خدا، توأم باشد با ياد اين حقايق كه معناى حقيقت توكل را روشن مى سازد، و نظر صائب آن است كه انسان به آنچه كه از اسباب ظاهرى بر مى خورد و پى مى برد (و قهرا بعضى از اسباب است، نه همه آن)، وثوق و اتكاء نكند، بلكه معتقد باشد كه هر سببى هر اثر و خاصيتى دارد كه خداوند به آن افاضه كرده، و در رسيدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتكاء كند.


اين آيه شريفه دلالت مى كند بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اهتمام عجيبى نسبت به هدايت يافتن مردم داشته ، و اين دلالت بر كسى پوشيده نيست، پس خداوند تعالى آن حضرت را امر مى كند كه در آنچه كه همت گمارده بر خدا توكل كند، و در آيه قبلى بيان كرده بود كه همه همت او و حرص و ولعش هدايت يافتن مردم و رسيدنشان به سعادت است - دقت بفرمائيد.
اين آيه شريفه، دلالت مى كند بر اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اهتمام عجيبى نسبت به هدايت يافتن مردم داشته، و اين دلالت بر كسى پوشيده نيست. پس خداوند تعالى به آن حضرت امر مى كند كه در آنچه كه همت گمارده، بر خدا توكل كند، و در آيه قبلى بيان كرده بود كه همه همت او و حرص و ولعش، هدايت يافتن مردم و رسيدنشان به سعادت است - دقت فرمایيد.




۱۷٬۲۲۵

ویرایش