۱۷٬۰۷۲
ویرایش
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
و اين كه فرمود: «يوسف دست رد به سينه همه آنان زد و به درگاه خدا شكايت برد كه اگر مرا از كيد اينان نجات ندهى...»، ظهور در اين دارد كه امام «عليه السّلام»، جملۀ «رَبِّ السِّجنُ أحَبُّ إلَىَّ مِمَّا يَدعُونَنِى إلَيهِ» را، جزء دعاى يوسف ندانسته، و اين نيز موافق با گفتار گذشته ما است كه اين جمله، جزء دعاى يوسف نيست. | و اين كه فرمود: «يوسف دست رد به سينه همه آنان زد و به درگاه خدا شكايت برد كه اگر مرا از كيد اينان نجات ندهى...»، ظهور در اين دارد كه امام «عليه السّلام»، جملۀ «رَبِّ السِّجنُ أحَبُّ إلَىَّ مِمَّا يَدعُونَنِى إلَيهِ» را، جزء دعاى يوسف ندانسته، و اين نيز موافق با گفتار گذشته ما است كه اين جمله، جزء دعاى يوسف نيست. | ||
چند روايت در توضيح جمله : | ==چند روايت در توضيح جمله: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»== | ||
و در عيون، به سند خود، از حمدان، از على بن محمّد بن جهم روايت كرده كه گفت: من در مجلس مأمون بودم، در حالى كه حضرت رضا، على بن موسى «عليهما السلام» هم در نزد وى بود. مأمون به او گفت: يابن رسول اللّه! آيا نظر شما اين نيست كه انبياء معصوم اند؟ حضرت در پاسخش فرمود: چرا. محمّد بن جهم، حديث را همچنان ادامه مى دهد، تا آن جا كه مى گويد: | |||
مأمون پرسيد: پس آيه «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَولَا أن رَآ بُرهَانَ رَبِّهِ» چه معنا دارد؟ | |||
حضرت فرمود: زليخا قصد يوسف را كرد، و اگر اين نبود كه يوسف برهان پروردگار خود را ديد، او هم قصد زليخا را مى كرد، وليكن از آن جايى كه معصوم بود، و معصوم قصد گناه نمى كند و مرتكب آن نمى شود، لذا يوسف قصد زليخا را نكرد. | |||
پدرم، از پدرش امام صادق «عليه السّلام» نقل كرد كه فرمود: معناى آيه، اين است كه: زليخا قصد يوسف را كرد كه با وى عمل نامشروع را مرتكب شود و يوسف قصد او را كرد كه چنين عملى با وى نكند. | |||
مامون گفت: خدا خيرت دهد، اى ابا الحسن! | |||
و | مؤلف: هرچند در سابق درباره ابن جهم گفته ايم كه روايتش خالى از ضعف نيست، ولى هرچه باشد، صدر اين روايتش موافق با بيانى است كه ما براى آيه كرديم. و اما آنچه كه از زبان امام رضا «عليه السّلام»، از جدش نقل كرده كه فرموده: «او قصد كرد كه مرتكب شود، و يوسف قصد كرد كه مرتكب نشود»، شايد مراد از آن، همان معنايى باشد كه خود حضرت رضا «عليه السّلام» بيان داشتند. چون قابل انطباق با آن هست. | ||
و | و ممكن است منظور از آن، اين باشد كه: يوسف تصميم گرفت او را به قتل برساند. همچنان كه حديث آينده نيز، مؤيّد آن است. و بنابراين، جملۀ مذكور با بعضى از احتمالات كه در بيان آيه گذشت، منطبق مى شود. | ||
و نيز، در همان كتاب، از ابى الصلت هروى روايت شده كه گفت: وقتى مأمون تمامى دانشمندان اهل اسلام و علماى ساير اديان از يهود و نصارا و مجوس و صابئين و ساير دانشمندان را يك جا براى بحث با على بن موسى «عليهما السلام» جمع كرد، هيچ دانشمندى به بحث اقدام نكرد، مگر آن كه على بن موسى به قبول ادعاى خويش ملزمش ساخت، و آن چنان جوابش را مى داد كه گويى سنگ در دهانش كرده باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۷ </center> | ||
در اين | در اين ميان، على بن محمّد بن جهم برخاست و عرض كرد: يابن رسول اللّه! آيا نظر شما اين است كه انبياء معصوم اند؟ فرمود: آرى. عرض كرد: پس چه مى فرمايى در معناى اين كلام خدا كه درباره يوسف فرموده: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا»؟ | ||
حضرت فرمود: اما اين كلام | حضرت فرمود: اما اين كلام خدا، معنايش اين است كه: زليخا، قصد يوسف را كرد (تا با او درآميزد) و يوسف قصد وى را كرد تا در صورتى كه مجبورش نمايد، به قتلش برساند. زيرا از پيشنهاد زليخا بسيار ناراحت شده بود. خداوند هم گرفتارى كشتن زليخا را از او بگردانيد، و هم زناى با وى را. و به همين جهت است كه در قرآن مى فرمايد: «كَذَلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشَاء». چون مقصود از «سوء»، كشتن زليخا و مقصود از «فحشاء»، زناى با او است. | ||
<span id='link161'><span> | <span id='link161'><span> | ||
ویرایش