۱۷٬۰۷۲
ویرایش
خط ۹: | خط ۹: | ||
در معانى الاخبار، به سند خود، از امام سجاد «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى، كه صدر آن در بحث روايتى گذشته نقل شد، فرمود: يوسف زيباترين مردم عصر خود بود، و چون به حد جوانى رسيد، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوى خود خواند. | در معانى الاخبار، به سند خود، از امام سجاد «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى، كه صدر آن در بحث روايتى گذشته نقل شد، فرمود: يوسف زيباترين مردم عصر خود بود، و چون به حد جوانى رسيد، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوى خود خواند. | ||
او در پاسخش گفت: پناه بر خدا، ما از اهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند. همسر پادشاه، همه درها را به روى او و خودش بست و گفت: اينك ديگر ترس به خود راه مده، و خود را به روى او انداخت. يوسف برخاست و به سوى در فرار كرد و آن را باز نمود، و عزيزه مصر هم، از دنبال تعقيبش نمود و از عقب پيراهنش را كشيد و آن را پاره كرد، و يوسف با همان پيراهن دريده، از چنگ او رها شد. آنگاه در چنين حالى، هر دو به شوهر او برخورد نمودند. عزيزۀ مصر به همسرش گفت: سزاى كسى كه به ناموس تو تجاوز كند، جز زندان و يا شكنجه اى دردناك، چه چيز مى تواند باشد. | او در پاسخش گفت: پناه بر خدا، ما از اهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند. همسر پادشاه، همه درها را به روى او و خودش بست و گفت: اينك ديگر ترس به خود راه مده، و خود را به روى او انداخت. يوسف برخاست و به سوى در فرار كرد و آن را باز نمود، و عزيزه مصر هم، از دنبال تعقيبش نمود و از عقب پيراهنش را كشيد و آن را پاره كرد، و يوسف با همان پيراهن دريده، از چنگ او رها شد. | ||
آنگاه در چنين حالى، هر دو به شوهر او برخورد نمودند. عزيزۀ مصر به همسرش گفت: سزاى كسى كه به ناموس تو تجاوز كند، جز زندان و يا شكنجه اى دردناك، چه چيز مى تواند باشد. | |||
پادشاه مصر (چون اين صحنه را بديد و گفتار زليخا را بشنيد)، تصميم گرفت يوسف را شكنجه دهد. يوسف گفت: من قصد سوئى به همسر تو نكرده ام، او نسبت به من قصد سوء داشت. اينك از اين طفل بپرس، تا حقيقت حال را برايت بگويد. در همان لحظه، خداوند كودكى را كه يكى از بستگان زليخا بود، به منظور شهادت و فصل قضاء به زبان آورد و چنين گفت: | پادشاه مصر (چون اين صحنه را بديد و گفتار زليخا را بشنيد)، تصميم گرفت يوسف را شكنجه دهد. يوسف گفت: من قصد سوئى به همسر تو نكرده ام، او نسبت به من قصد سوء داشت. اينك از اين طفل بپرس، تا حقيقت حال را برايت بگويد. در همان لحظه، خداوند كودكى را كه يكى از بستگان زليخا بود، به منظور شهادت و فصل قضاء به زبان آورد و چنين گفت: |
ویرایش