گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷: خط ۷:
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
<span id='link159'><span>
<span id='link159'><span>
==روايتى از امام سجاد (عليه السلام ) درباره داستان يوسف (عليه السلام ) و همسر عزيزمصر ==
در معانى الاخبار، به سند خود، از امام سجاد «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى، كه صدر آن در بحث روايتى گذشته نقل شد، فرمود: يوسف زيباترين مردم عصر خود بود، و چون به حد جوانى رسيد، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوى خود خواند.  
در معانى الاخبار به سند خود از امام سجاد (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى كه صدر آن در بحث روايتى گذشته نقل شد فرمود: يوسف زيباترين مردم عصر خود بود، و چون به حد جوانى رسيد، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوى خود خواند.  


او در پاسخش گفت : پناه بر خدا ما از اهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند. همسر پادشاه همه درها را به روى او و خودش بست ، و گفت : اينك ديگر ترس به خود راه مده ، و خود را به روى او انداخت ، يوسف برخاست و به سوى در فرار كرد و آن را باز نمود، و عزيزه مصر هم از دنبال تعقيبش نمود و از عقب پيراهنش را كشيد و آن را پاره كرد و يوسف با همان پيراهن دريده از چنگ او رها شد. آنگاه در چنين حالى هر دو به شوهر او برخورد نمودند، عزيزه مصر به همسرش گفت سزاى كسى كه به ناموس تو تجاوز كند جز زندان و يا شكنجه اى دردناك چه چيز مى تواند باشد.
او در پاسخش گفت: پناه بر خدا، ما از اهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند. همسر پادشاه، همه درها را به روى او و خودش بست و گفت: اينك ديگر ترس به خود راه مده، و خود را به روى او انداخت. يوسف برخاست و به سوى در فرار كرد و آن را باز نمود، و عزيزه مصر هم، از دنبال تعقيبش نمود و از عقب پيراهنش را كشيد و آن را پاره كرد، و يوسف با همان پيراهن دريده، از چنگ او رها شد. آنگاه در چنين حالى، هر دو به شوهر او برخورد نمودند. عزيزۀ مصر به همسرش گفت: سزاى كسى كه به ناموس تو تجاوز كند، جز زندان و يا شكنجه اى دردناك، چه چيز مى تواند باشد.


پادشاه مصر (چون اين صحنه را بديد و گفتار زليخا را بشنيد) تصميم گرفت يوسف را شكنجه دهد. يوسف گفت : من قصد سوئى به همسر تو نكرده ام ، او نسبت به من قصد سوء داشت ، اينك از اين طفل بپرس تا حقيقت حال را برايت بگويد، در همان لحظه خداوند كودكى را كه يكى از بستگان زليخا بود به منظور شهادت و فصل قضاء به زبان آورد و چنين گفت:  
پادشاه مصر (چون اين صحنه را بديد و گفتار زليخا را بشنيد)، تصميم گرفت يوسف را شكنجه دهد. يوسف گفت: من قصد سوئى به همسر تو نكرده ام، او نسبت به من قصد سوء داشت. اينك از اين طفل بپرس، تا حقيقت حال را برايت بگويد. در همان لحظه، خداوند كودكى را كه يكى از بستگان زليخا بود، به منظور شهادت و فصل قضاء به زبان آورد و چنين گفت:  


اى ملك پيراهن يوسف را وارسى كن ، اگر چنانچه از جلو پاره شده او گنهكار است و به ناموس تو طمع كرده ، و در صدد تجاوز به او برآمده است ، و اگر از پشت سر پاره شده همسرت گنهكار است و او مى خواسته يوسف را به سوى خود بكشاند.
اى ملك! پيراهن يوسف را وارسى كن، اگر چنانچه از جلو پاره شده، او گنهكار است و به ناموس تو طمع كرده، و در صدد تجاوز به او برآمده است، و اگر از پشت سر پاره شده، همسرت گنهكار است و او مى خواسته يوسف را به سوى خود بكشاند.


شاه چون اين كلام را از طفل شنيد، بسيار ناراحت شد و دستور داد پيراهن يوسف را بياوردند، وقتى ديد از پشت سر دريده شده به همسرش گفت : اين از كيد شما زنان است كه كيد شما زنان بسيار بزرگ است . و به يوسف گفت : از نقل اين قضيه خوددارى كن و زنهار كه كسى آن را از تو نشنود و در كتمانش بكوش.
شاه چون اين كلام را از طفل شنيد، بسيار ناراحت شد و دستور داد پيراهن يوسف را بياوردند. وقتى ديد از پشت سر دريده شدهف به همسرش گفت: اين، از كيد شما زنان است كه كيد شما زنان، بسيار بزرگ است. و به يوسف گفت: از نقل اين قضيه خوددارى كن و زنهار كه كسى آن را از تو نشنود و در كتمانش بكوش.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۵ </center>
آنگاه امام فرمود: ولى يوسف كتمانش نكرد و در شهر انتشار داد، و قضيه دهن به دهن گشت تا آنكه زنانى (اشرافى ) درباره زليخا گفتند: همسر عزيز با غلام خود مراوده داشته.  
آنگاه امام فرمود: ولى يوسف كتمانش نكرد و در شهر انتشار داد، و قضيه دهن به دهن گشت، تا آن كه زنانى (اشرافى) درباره زليخا گفتند: همسر عزيز با غلام خود مراوده داشته.  


اين حرف به گوش زليخا رسيد، همه را دعوت نموده ، براى آنان سفره اى مهيا نمود، (و پس از غذا) دستور داد ترنج آورده تقسيم نمودند و به دست هر يك كاردى داد تا آن را پوست بكنند، آنگاه در چنين حالى دستور داد تا يوسف در ميان آنان درآيد، وقتى چشم زنان مصر به يوسف افتاد آنقدر در نظرشان بزرگ و زيبا جلوه كرد كه به جاى ترنج دستهاى خود را پاره كرده و گفتند، آنچه را كه گفتند: زليخا گفت اين همان كسى است كه مرا بر عشق او ملامت مى كرديد.  
اين حرف به گوش زليخا رسيد، همه را دعوت نموده، براى آنان سفره اى مهيا نمود، (و پس از غذا) دستور داد ترنج آورده، تقسيم نمودند و به دست هر يك كاردى داد تا آن را پوست بكنند. آنگاه در چنين حالى دستور داد تا يوسف در ميان آنان درآيد. وقتى چشم زنان مصر به يوسف افتاد، آن قدر در نظرشان بزرگ و زيبا جلوه كرد، كه به جاى ترنج، دست هاى خود را پاره كرده و گفتند، آنچه را كه گفتند. زليخا گفت: اين همان كسى است كه مرا بر عشق او ملامت مى كرديد.  


زنان مصر از دربار بيرون آمده ، بيدرنگ هر كدام بطور سرى كسى نزد يوسف فرستاده، اظهار عشق و تقاضاى ملاقات نمودند، يوسف هم دست رد به سينه همه آنان بزد و به درگاه خدا شكايت برد كه اگر مرا از كيد اينان نجات ندهى و كيدشان را از من نگردانى (بيم آن دارم ) كه من نيز به آنان تمايل پيدا كنم ، و از جاهلان شوم . خداوند هم دعايش را مستجاب نمود و كيد زنان مصر را از او بگردانيد.
زنان مصر از دربار بيرون آمده، بيدرنگ هر كدام به طور سرّى، كسى نزد يوسف فرستاده، اظهار عشق و تقاضاى ملاقات نمودند. يوسف هم دست رد به سينه همه آنان بزد و به درگاه خدا شكايت برد كه اگر مرا از كيد اينان نجات ندهى و كيدشان را از من نگردانى، بيم آن دارم كه من نيز به آنان تمايل پيدا كنم، و از جاهلان شوم. خداوند هم دعايش را مستجاب نمود و كيد زنان مصر را از او بگردانيد.


وقتى داستان يوسف و همسر عزيز و زنان مصر شايع شد (و رسوائى عالم گير گشت ) عزيز با اينكه شهادت طفل را بر پاكى يوسف شنيده بود مع ذلك تصميم گرفت يوسف را به زندان بيفكند، و همين كار را كرد.  
وقتى داستان يوسف و همسر عزيز و زنان مصر شايع شد (و رسوایى عالَم گير گشت)، عزيز با اين كه شهادت طفل را بر پاكى يوسف شنيده بود، مع ذلك تصميم گرفت يوسف را به زندان بيفكند، و همين كار را كرد.  


روزى كه يوسف به زندان وارد شد، دو نفر ديگر هم با او وارد زندان شدند، و خداوند در قرآن كريم قصه آن دو و يوسف را بيان داشته است . ابو حمزه مى گويد: در اينجا حديث امام سجاد (عليه السّلام ) به پايان مى رسد.
روزى كه يوسف به زندان وارد شد، دو نفر ديگر هم با او وارد زندان شدند، و خداوند در قرآن كريم، قصه آن دو و يوسف را بيان داشته است.  


مؤلف : در اين معنا روايتى در تفسير عياشى از ابى حمزه آمده كه با روايت قبلى مختصر اختلافى دارد. و اينكه امام (عليه السّلام ) در تفسير كلمه «'''معاذ اللّه '''» فرموده : «'''ما از اهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند'''» تفسير به قرينه مقابله است ، چون كلمه «'''معاذ اللّه '''» در مقابل جمله «'''انه ربى احسن مثواى '''» قرار گرفته و اين خود مؤ يّد گفته ما است كه در بيان معناى آيه گفتيم : ضمير «'''ها'''» در كلمه «'''انه '''» به خداى سبحان برمى گردد نه به عزيز مصر، كه بيشتر مفسرين گفته اند - دقّت فرماييد.
ابوحمزه مى گويد: در اين جا، حديث امام سجاد «عليه السّلام»، به پايان مى رسد.
 
مؤلف: در اين معنا، روايتى در تفسير عياشى، از ابوحمزه آمده كه با روايت قبلى مختصر اختلافى دارد. و اين كه امام «عليه السّلام»، در تفسير كلمه «مَعَاذَ اللّه» فرموده: «ما از اهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند»، تفسير به قرينه مقابله است. چون كلمه «مَعَاذَ اللّه»، در مقابل جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاىَ» قرار گرفته و اين، خود مؤيّد گفته ما است كه در بيان معناى آيه گفتيم: ضمير «ها» در كلمه «إنَّهُ»، به خداى سبحان بر مى گردد، نه به عزيز مصر، كه بيشتر مفسران گفته اند - دقّت فرماييد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۶ </center>
و اينكه فرمود: «'''يوسف دست رد به سينه همه آنان زد و به درگاه خدا شكايت برد كه اگر مرا از كيد اينان نجات ندهى ...'''» ظهور در اين دارد كه امام (عليه السّلام ) جمله «'''رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه '''» را جزء دعاى يوسف ندانسته ، و اين نيز موافق با گفتار گذشته ما است كه اين جمله جزء دعاى يوسف نيست.
و اين كه فرمود: «يوسف دست رد به سينه همه آنان زد و به درگاه خدا شكايت برد كه اگر مرا از كيد اينان نجات ندهى...»، ظهور در اين دارد كه امام «عليه السّلام»، جملۀ «رَبِّ السِّجنُ أحَبُّ إلَىَّ مِمَّا يَدعُونَنِى إلَيهِ» را، جزء دعاى يوسف ندانسته، و اين نيز موافق با گفتار گذشته ما است كه اين جمله، جزء دعاى يوسف نيست.


چند روايت در توضيح جمله : «'''و لقد همّت به و همّ بها لولا...'''»
چند روايت در توضيح جمله : «'''و لقد همّت به و همّ بها لولا...'''»
خط ۵۰: خط ۵۱:
حضرت فرمود: اما اين كلام خدا معنايش ‍ اين است كه زليخا قصد يوسف را كرد (تا با او درآميزد) و يوسف قصد وى را كرد تا در صورتى كه مجبورش نمايد به قتلش برساند، زيرا از پيشنهاد زليخا بسيار ناراحت شده بود، خداوند هم گرفتارى كشتن زليخا را از او بگردانيد، و هم زناى با وى را، و به همين جهت است كه در قرآن مى فرمايد: «'''كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء'''» چون مقصود از «'''سوء'''» كشتن زليخا و مقصود از «'''فحشاء'''» زناى با او است .
حضرت فرمود: اما اين كلام خدا معنايش ‍ اين است كه زليخا قصد يوسف را كرد (تا با او درآميزد) و يوسف قصد وى را كرد تا در صورتى كه مجبورش نمايد به قتلش برساند، زيرا از پيشنهاد زليخا بسيار ناراحت شده بود، خداوند هم گرفتارى كشتن زليخا را از او بگردانيد، و هم زناى با وى را، و به همين جهت است كه در قرآن مى فرمايد: «'''كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء'''» چون مقصود از «'''سوء'''» كشتن زليخا و مقصود از «'''فحشاء'''» زناى با او است .
<span id='link161'><span>
<span id='link161'><span>
==روايتى جعلى از اميرالمؤمنين (ع) در اين باره==
==روايتى جعلى از اميرالمؤمنين (ع) در اين باره==
و در الدّرالمنثور است كه ابونعيم در كتاب حليه از على بن ابى طالب (عليه السّلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «'''و لقد همت به و هم بها'''» فرموده : زليخا به يوسف طمع كرد، و يوسف هم به وى طمع كرد. و از طمع او يكى اين بود كه تصميم گرفت بند زير جامه را باز كند، در همين موقع زليخا برخاست و بتى را كه در گوشه منزلش بود و با در و ياقوت آرايش شده بود با پارچه سفيدى پوشاند تا بين بت و خودش حائلى باشد.  
و در الدّرالمنثور است كه ابونعيم در كتاب حليه از على بن ابى طالب (عليه السّلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «'''و لقد همت به و هم بها'''» فرموده : زليخا به يوسف طمع كرد، و يوسف هم به وى طمع كرد. و از طمع او يكى اين بود كه تصميم گرفت بند زير جامه را باز كند، در همين موقع زليخا برخاست و بتى را كه در گوشه منزلش بود و با در و ياقوت آرايش شده بود با پارچه سفيدى پوشاند تا بين بت و خودش حائلى باشد.  
۱۷٬۰۸۷

ویرایش