گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۱: خط ۵۱:
<span id='link346'><span>
<span id='link346'><span>


==هدايت به دست خدا است و معجزه، سبب ايمان آوردن نيست ==
==هدايت به دست خداست و معجزه، سبب ايمان آوردن نيست ==
خداوند پاسخ مى دهد به اين كه هدايت و ضلالت اثر آيت و مستند به آن نيستند، بلكه مستند به خود خدايند. خداست كه هر كه را بخواهد، هدايت و هر كه را بخواهد، گمراه مى كند.
خداوند پاسخ مى دهد به اين كه هدايت و ضلالت اثر آيت و مستند به آن نيستند، بلكه مستند به خود خدايند. خداست كه هر كه را بخواهد، هدايت و هر كه را بخواهد، گمراه مى كند.


و سنت او بر اين جريان يافته كه كسانى را هدايت نمايد كه به سوى او بازگشت كنند، و داراى قلبى باشند كه به ياد او آرامش و اطمينان داشته باشد. اين دسته اند كه داراى سرانجام نيك و عاقبت خيرند، و كسانى را گمراه كند كه به آيات واضحه و روشن او كفر بورزند، كه ايشان راست عذاب در دنيا در حالى كه عذاب آخرتشان دشوارتر است، و به غير از خدا هم كسى نگهدار ندارند.
و سنت او بر اين جريان يافته كه كسانى را هدايت نمايد كه به سوى او بازگشت كنند، و داراى قلبى باشند كه به ياد او آرامش و اطمينان داشته باشد. اين دسته اند كه داراى سرانجام نيك و عاقبت خيرند، و كسانى را گمراه كند كه به آيات واضحه و روشن او كفر بورزند، كه ايشان راست عذاب در دنيا در حالى كه عذاب آخرتشان دشوارتر است، و به غير از خدا هم، كسى نگهدار ندارند.


اگر بدون مشيت او هدايت امكان داشت، ديگر چه وسيله اى بهتر از معجزه اى مانند قرآن؟ و اين كه مى بينيد با بودن اين معجزه روشن هم، عده اى هدايت نيافته اند، خود بهترين شاهد است بر اين كه امر هدايت به دست خداست، و او نخواسته است كسانى هدايت شوند كه ضلالت بر ايشان نوشته شده، و خود فرموده: «و من يضلل اللّه فما له من هاد». كسانى را كه از اهل كفر و مكر، خداوند گمراهشان كرده باشد، ديگر هدايت شدنى نيستند.
اگر بدون مشيت او هدايت امكان داشت، ديگر چه وسيله اى بهتر از معجزه اى مانند قرآن؟ و اين كه مى بينيد با بودن اين معجزه روشن هم، عده اى هدايت نيافته اند، خود بهترين شاهد است بر اين كه امر هدايت به دست خداست، و او نخواسته است كسانى هدايت شوند كه ضلالت بر ايشان نوشته شده، و خود فرموده: «وَ مَن يُضلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِن هَادٍ». كسانى را كه از اهل كفر و مكر، خداوند گمراهشان كرده باشد، ديگر هدايت شدنى نيستند.


«'''وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَاب'''»:
«'''وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَاب'''»:


در اين جا به كلام كفار بازگشته و به جواب مى پردازد. و مقصود كفار از اين كه گفتند: «چرا آيتى بر او نازل نشد...»، اين بوده كه ما قرآن را آيت نمى دانيم، چرا آيتى نيامد كه ما به وسيله آن هدايت شويم؟
در اين جا به كلام كفار بازگشته و به جواب مى پردازد. و مقصود كفار از اين كه گفتند: «چرا آيتى بر او نازل نشد...»، اين بوده كه ما قرآن را آيت نمى دانيم، چرا آيتى نيامد كه ما به وسيله آن هدايت شويم؟
دليل بر اين كه مقصود ايشان اين بوده، جملات بعدى آيه است. يعنى جمله «قل ان اللّه يضل من يشاء»، و جمله «و لو ان قرآنا سيرت به الجبال... بل للّه الامر جميعا»، و جمله «و صدوا عن السبيل...».


زيرا مى بينيم خداوند در پاسخشان، به پيغمبر خود دستور مى دهد كه به ايشان بگويد: «ان الله يضل من يشاء و يهدى اليه من اناب»، و مى فهماند كه مسأله هدايت مربوط و مستند به آيه نيست، تا اگر نازل شود هدايت شوند، و اگر نازل نشود گمراه گردند، بلكه مسأله هدايت و ضلالت، مستند به خداى سبحان است. اوست كه هر كه را بخواهد، هدايت و هر كه را بخواهد، گمراه مى كند.
دليل بر اين كه مقصود ايشان اين بوده، جملات بعدى آيه است. يعنى جمله «قُل إنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ»، و جملۀ «وَ لَو أنَّ قُرآناً سُيِّرَت بِهِ الجِبَالُ... بَل لِلّهِ الأمرُ جَمِيعاً»، و جملۀ «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيل...».
 
زيرا مى بينيم خداوند در پاسخشان، به پيغمبر خود دستور مى دهد كه به ايشان بگويد: «إنَّ اللهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهدِى إلَيهِ مَن أنَاب»، و مى فهماند كه مسأله هدايت مربوط و مستند به آيه نيست، تا اگر نازل شود هدايت شوند، و اگر نازل نشود گمراه گردند، بلكه مسأله هدايت و ضلالت، مستند به خداى سبحان است. اوست كه هر كه را بخواهد، هدايت و هر كه را بخواهد، گمراه مى كند.


و چون زمينه طورى بود كه ممكن بود از اين جواب توهم كنند كه هدايت و ضلالت دائر مدار مشيتى گزاف و نامنظم است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۳ </center>
لذا براى اين كه چنين توهمى پيش نيايد، نفرمود: «يهدى اليه من يشاء - هدايت مى كند به سوى خود كسى را كه بخواهد»، بلكه فرمود: «يهدى اليه من اناب - هدايت مى كند به سوى خود هر كه را كه به سوى او بازگشت نمايد».  
و چون زمينه طورى بود كه ممكن بود از اين جواب توهم كنند كه هدايت و ضلالت دائر مدار مشيتى گزاف و نامنظم است، لذا براى اين كه چنين توهمى پيش نيايد، نفرمود: «يَهدِى إلَيهِ مَن يَشَاءُ: هدايت مى كند به سوى خود كسى را كه بخواهد»، بلكه فرمود: «يَهدِى إلَيهِ مَن أنَابَ: هدايت مى كند به سوى خود هر كه را كه به سوى او بازگشت نمايد».  


و روشن ساخت كه استناد قضيه به مشيت پروردگار خود، بر اساس سنتى است كه دائما جريان داشته، و بر طبق نظام متقنى است كه هرگز خلل نمى پذيرد.  
و روشن ساخت كه استناد قضيه به مشيت پروردگار خود، بر اساس سنتى است كه دائما جريان داشته، و بر طبق نظام متقنى است كه هرگز خلل نمى پذيرد.  
خط ۷۳: خط ۷۳:
آرى، خداى تعالى، هدايت كسى را مى خواهد كه خود او به سوى خدا بازگشت بكند، و مشيتش بر ضلالت كسى تعلق مى گيرد كه از خداى روى گردان باشد و به سوى او بازگشت نكند.
آرى، خداى تعالى، هدايت كسى را مى خواهد كه خود او به سوى خدا بازگشت بكند، و مشيتش بر ضلالت كسى تعلق مى گيرد كه از خداى روى گردان باشد و به سوى او بازگشت نكند.


پس كسى كه متصف به صفت انابه و رجوع به حق باشد و افكار و عقايدش مغلول به غل هاى اهواء نباشد، خداوند او را با اين دعوت حقه (قرآن) هدايت مى فرمايد، و كسى كه افكار و عقايدش آزاد از قيد اهواء نباشد، گمراه مى شود، هر چند آيات مستقيم و روشن باشد، و از آيات منتفع نمى گردد، هر چند كه معجزه هم باشد. آرى: «و ما تغن الايات و النذر عن قوم لا يؤمنون».
پس كسى كه متصف به صفت انابه و رجوع به حق باشد و افكار و عقايدش مغلول به غل هاى اهواء نباشد، خداوند او را با اين دعوت حقه (قرآن) هدايت مى فرمايد، و كسى كه افكار و عقايدش آزاد از قيد اهواء نباشد، گمراه مى شود، هر چند آيات مستقيم و روشن باشد، و از آيات منتفع نمى گردد، هر چند كه معجزه هم باشد. آرى: «وَ مَا تُغنِ الآيَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَومٍ لَا يُؤمِنُونَ».


از همين جا به دست مى آيد كه جمله «ان اللّه يضل من يشاء...»، در تقدير: «ان اللّه يضل بمشيته من لم ينب اليه و يهدى اليه بمشيته من اناب اليه» است. يعنى خداوند به مشيتش گمراه مى كند كسى را كه به سوى او رجوع نكند، و به مشيتش هدايت مى كند كسى را كه به سوى او بازگشت نمايد.
از همين جا به دست مى آيد كه جملۀ «إنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ...»، در تقدير: «إنَّ اللّهَ يُضِلُّ بِمَشِيَّتِهِ مَن لَم يُنِب إلَيهِ وَ يَهدِى إلَيهِ بِمَشِيَّتِهِ مَن أنَابَ إلَيه» است. يعنى خداوند به مشيتش گمراه مى كند كسى را كه به سوى او رجوع نكند، و به مشيتش هدايت مى كند كسى را كه به سوى او بازگشت نمايد.


و نيز اين معنا روشن مى گردد كه ضمير در «اليه» در جمله «يهدى اليه»، به خداى تعالى بر مى گردد. و اين كه بعضى گفته اند «به قرآن بر مى گردد»، صحيح نيست. و همچنين اين كه عده اى ديگر گفته اند به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بر مى گردد، بى وجه است.
و نيز اين معنا روشن مى گردد كه: ضمير در «إلَيهِ» در جملۀ «يَهدِى إلَيهِ»، به خداى تعالى بر مى گردد. و اين كه بعضى گفته اند «به قرآن بر مى گردد»، صحيح نيست. و همچنين اين كه عده اى ديگر گفته اند به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد، بى وجه است.


«'''الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب'''»:
«'''الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب'''»:


اطمينان به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان به چيزى، به اين است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.
اطمينان به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان به چيزى، به اين است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.


و از ظاهر سياق بر مى آيد كه صدر آيه، بيان ذيل آيه قبل است. يعنى بيان جمله «من اناب»، و مى فهماند انابه، همان ايمان و اطمينان قلب است با ذكر خدا. البته اين از ناحيه عبد است كه او را آماده و مستعد مى سازد براى اين كه مشمول عنايت و عطيّه الهى گردد همچنان كه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت، خود زمينه را آماده براى اضلال خدايى مى كند. و لذا فرموده: «و ما يضل به الا الفاسقين». و نيز فرمود: «فلما زاغوا ازاغ اللّه قلوبهم و اللّه لا يهدى القوم الفاسقين».
و از ظاهر سياق بر مى آيد كه صدر آيه، بيان ذيل آيه قبل است. يعنى بيان جملۀ «مَن أنَابَ»، و مى فهماند انابه، همان ايمان و اطمينان قلب است با ذكر خدا. البته اين از ناحيه عبد است كه او را آماده و مستعد مى سازد براى اين كه مشمول عنايت و عطيّه الهى گردد همچنان كه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت، خود زمينه را آماده براى اضلال خدايى مى كند. و لذا فرموده: «وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِينَ». و نيز فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللّهُ قُلُوبَهُم وَ اللّهُ لَا يَهدِى القَومَ الفَاسِقِينَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۴ </center>
<span id='link347'><span>
<span id='link347'><span>


و ايمان به خدا، به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است، زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست، بلكه با استكبار و انكار هم مى سازد. همچنان كه خودش فرموده: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم». و چون مى دانيم ايمان با انكار نمى سازد، پس نتيجه مى گيريم كه ايمان، صرف ادراك نيست، بلكه عبارت است از پذيرایى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس، نسبت به آنچه كه درك كرده. قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد، تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولى، اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.
و ايمان به خدا، به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است، زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست، بلكه با استكبار و انكار هم مى سازد. همچنان كه خودش فرموده: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم». و چون مى دانيم ايمان با انكار نمى سازد، پس نتيجه مى گيريم كه ايمان، صرف ادراك نيست، بلكه عبارت است از پذيرایى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس، نسبت به آنچه كه درك كرده. قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد، تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولى، اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.


اين جاست كه مى بينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى، معذلك به آن عمل اعتياد دارند و نمى توانند خود را از آن باز دارند. براى همين است كه فقط قبح آن را درك كرده اند، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى شوند.  
اين جاست كه مى بينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى، معذلك به آن عمل اعتياد دارند و نمى توانند خود را از آن باز دارند. براى همين است كه فقط قبح آن را درك كرده اند، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى شوند.  


و بعضى ديگر را مى بينيم كه علاوه بر درك، تسليم هم شده اند و بعد از تسليم، توانسته اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و اين، همان ايمان است.
و بعضى ديگر را مى بينيم كه علاوه بر درك، تسليم هم شده اند و بعد از تسليم، توانسته اند بدون درنگ دست از آن كار بردارند و اين، همان «ايمان» است.
 
و اين، همان معنایى است كه از آيه شريفه «فَمَن يُرِدِ اللّهُ أن يَهدِيَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلإسلَامِ وَ مَن يُرِد أن يُضِلَّهُ يَجعَل صَدرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأنَّمَا يَصَّعَدُ فِى السَّمَاء» استفاده مى شود.


و اين، همان معنایى است كه از آيه شريفه «فمن يرد اللّه ان يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء» استفاده مى شود.
پس هدايت از ناحيه خداى سبحان، اقتضاى امرى را از قلب و يا صدر و يا نفس آدمى دارد كه نسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است. به امر مورد قبول، كه در آيه ۱۲۵ سوره «انعام»، از آن به شرح صدر و توسعه سينه تعبير كرده، و در آيه مورد بحث آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده، و آن عبارت از اين است كه:


پس هدايت از ناحيه خداى سبحان، اقتضاى امرى را از قلب و يا صدر و يا نفس آدمى دارد كه نسبت آن امر با آن هدايت نسبت قبول و انفعال است. به امر مورد قبول، كه در آيه ۱۲۵ سوره انعام، از آن به شرح صدر و توسعه سينه تعبير كرده، و در آيه مورد بحث آن را ايمان و اطمينان قلب ناميده، و آن عبارت از اين است كه: آدمى خود را در قبول امر، مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد، و آن امر در قلبش راه پيدا كند و در آن جایگزين شود، بدون اين كه قلب مضطرب و يا رویگردان شود.
آدمى خود را در قبول امر، مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسكين و آرامش يابد، و آن امر در قلبش راه پيدا كند و در آن جایگزين شود، بدون اين كه قلب مضطرب و يا رویگردان شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۴۸۵ </center>
<span id='link348'><span>
<span id='link348'><span>
۱۶٬۹۰۷

ویرایش