گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۱: خط ۸۱:
«'''الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب'''»:
«'''الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب'''»:


اطمينان به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان به چيزى، به اين است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.
«اطمينان»، به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان به چيزى، به اين است كه آدمى با آن دلگرم و خاطر جمع شود.


و از ظاهر سياق بر مى آيد كه صدر آيه، بيان ذيل آيه قبل است. يعنى بيان جملۀ «مَن أنَابَ»، و مى فهماند انابه، همان ايمان و اطمينان قلب است با ذكر خدا. البته اين از ناحيه عبد است كه او را آماده و مستعد مى سازد براى اين كه مشمول عنايت و عطيّه الهى گردد همچنان كه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت، خود زمينه را آماده براى اضلال خدايى مى كند. و لذا فرموده: «وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِينَ». و نيز فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللّهُ قُلُوبَهُم وَ اللّهُ لَا يَهدِى القَومَ الفَاسِقِينَ».
و از ظاهر سياق بر مى آيد كه صدر آيه، بيان ذيل آيه قبل است. يعنى بيان جملۀ «مَن أنَابَ»، و مى فهماند انابه، همان ايمان و اطمينان قلب است با ذكر خدا. البته اين از ناحيه عبد است كه او را آماده و مستعد مى سازد براى اين كه مشمول عنايت و عطيّه الهى گردد همچنان كه فسق و اعراض از حق در طرف ضلالت، خود زمينه را آماده براى اضلال خدايى مى كند. و لذا فرموده: «وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إلّا الفَاسِقِينَ». و نيز فرمود: «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللّهُ قُلُوبَهُم وَ اللّهُ لَا يَهدِى القَومَ الفَاسِقِينَ».
خط ۸۷: خط ۸۷:
<span id='link347'><span>
<span id='link347'><span>


و ايمان به خدا، به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است، زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست، بلكه با استكبار و انكار هم مى سازد. همچنان كه خودش فرموده: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم». و چون مى دانيم ايمان با انكار نمى سازد، پس نتيجه مى گيريم كه ايمان، صرف ادراك نيست، بلكه عبارت است از پذيرایى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس، نسبت به آنچه كه درك كرده. قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد، تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولى، اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.
و ايمان به خدا، به صرف اين نيست كه انسان بداند و درك كند كه خدا حق است، زيرا مجرد دانستن و درك كردن ملازم با ايمان نيست، بلكه با استكبار و انكار هم مى سازد. همچنان كه خودش فرموده: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم». و چون مى دانيم ايمان با انكار نمى سازد، پس نتيجه مى گيريم كه:
 
«ايمان»، صرف ادراك نيست، بلكه عبارت است از پذيرایى و قبول مخصوصى از ناحيه نفس، نسبت به آنچه كه درك كرده. قبولى كه باعث شود نفس در برابر آن ادراك و آثارى را كه اقتضاء دارد، تسليم شود، و علامت داشتن چنين قبولى، اين است كه ساير قوا و جوارح آدمى نيز آن را قبول نموده، مانند خود نفس در برابرش تسليم شود.


اين جاست كه مى بينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى، معذلك به آن عمل اعتياد دارند و نمى توانند خود را از آن باز دارند. براى همين است كه فقط قبح آن را درك كرده اند، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى شوند.  
اين جاست كه مى بينيم بسيارى از اشخاص با علم و درك زشتى و پليدى عملى، معذلك به آن عمل اعتياد دارند و نمى توانند خود را از آن باز دارند. براى همين است كه فقط قبح آن را درك كرده اند، ولى ايمان به آن ندارند، و در نتيجه تسليم درك خود نمى شوند.  
۱۶٬۹۰۷

ویرایش