گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۵: خط ۸۵:
==اشاره به نكته مفرد آوردن «نور» و جمع آوردن «ظلمات»==
==اشاره به نكته مفرد آوردن «نور» و جمع آوردن «ظلمات»==


منظور از «ظلمات» در آيه شريفه، ضلالت و گمراهى، و منظور از «نور»، هدايت است و اين تعبير در قرآن كريم مكرر آمده و در موارد بسيارى هدايت را نور، و ضلالت را ظلمت خوانده است.  
منظور از «ظلمات» در آيه شريفه، ضلالت و گمراهى، و منظور از «نور»، هدايت است و اين تعبير، در قرآن كريم مكرر آمده و در موارد بسيارى «هدايت» را نور، و «ضلالت» را، ظلمت خوانده است.  


و اگر هدايت را نور، و ضلالت را ظلمات ناميده (يكى را مفرد و يكى را جمع آورده)، براى اشاره به اين جهت است كه هدايت از مصاديق حق است و حق يكى است و هيچ فرق و تغايرى ميان مصاديق آن نيست.
و اگر هدايت را نور، و ضلالت را ظلمات ناميده (يكى را مفرد و يكى را جمع آورده)، براى اشاره به اين جهت است كه «هدايت» از مصاديق حق است و حق يكى است و هيچ فرق و تغايرى ميان مصاديق آن نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷ </center>
به خلاف ضلالت كه مصاديق مختلفى دارد، چون ضلالت ناشى از پيروى هواهاى نفسانى است كه با هم اختلاف دارند، و افراد و مصاديق هوى يك جور نيستند. و لذا در آيه «و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله»، راه خدا و حق را يك راه (سبيل) و راه ضلالت را چند راه (سبل) خوانده است.
به خلاف «ضلالت»، كه مصاديق مختلفى دارد. چون ضلالت ناشى از پيروى هواهاى نفسانى است كه با هم اختلاف دارند، و افراد و مصاديق هوا يك جور نيستند. و لذا در آيه: «وَ أنَّ هَذَا صِرَاطِى مُستَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم عَن سَبِيلِه»، راه خدا و حق را يك راه (سبيل) و راه ضلالت را چند راه (سبل) خوانده است.


«لام» در جمله «لتخرج الناس...»، لام «غرض» است - بنابر آنچه گفتيم كه مقصود از ناس عموم مردم است - و اين معنا را افاده مى كند كه منظور از فرستادن قرآن، بيرون كردن مردم از ظلمات به سوى نور است، نه اي نكه «لام عاقبت» باشد. چون اگر لام عاقبت مى بود، لازم بود كه تمامى مردم عالم به قرآن ايمان آورده باشند و حال آن كه ايمان نياورده اند.
«لام» در جملۀ «لِتُخرِجَ النَّاس...»، لام «غرض» است - بنابر آنچه گفتيم كه مقصود از «ناس»، عموم مردم است - و اين معنا را افاده مى كند كه منظور از فرستادن قرآن، بيرون كردن مردم از ظلمات به سوى نور است، نه این كه «لام عاقبت» باشد. چون اگر «لام» عاقبت مى بود، لازم بود كه تمامى مردم عالَم به قرآن ايمان آورده باشند و حال آن كه ايمان نياورده اند.


بعضى گفته اند كه: ممكن است لام را براى عاقبت بگيريم و بگوييم تربيت الهى و بيرون كردن از ظلمات به سوى نور و رساندن خلق به سعادت و كمال واقعيشان شرايطى دارد، كه يكى آمادگى و استعداد خلق است، و اگر افرادى استعداد نداشته باشند هرچند كه فيض خدا عام بوده و عاقبت و هدف نهايى انزال قرآن هم تربيت عموم مردم است ولى تربيت نخواهند شد. پس هر چند كه عاقبت، عموميت دارد، ليكن مقدارى از آن امكان تحقق دارد، نه همه آن.
بعضى گفته اند كه: ممكن است «لام» را براى عاقبت بگيريم و بگوييم تربيت الهى و بيرون كردن از ظلمات به سوى نور و رساندن خلق به سعادت و كمال واقعی شان شرايطى دارد، كه يكى آمادگى و استعداد خلق است، و اگر افرادى استعداد نداشته باشند، هرچند كه فيض خدا عام بوده و عاقبت و هدف نهايى انزال قرآن هم تربيت عموم مردم است، ولى تربيت نخواهند شد. پس هرچند كه عاقبت، عموميت دارد، ليكن مقدارى از آن امكان تحقق دارد، نه همه آن.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۸ </center>
ولى اين آقايان غفلت ورزيده اند از اين كه برگشت كلامشان به اين است كه مفيد عاقبت بودن لام خلاف ظاهر است، و ظاهر آيه اين است كه لام براى غرض باشد، چون حاصل كلامشان اين مى شود كه منظور از «ناس»، تنها صاحبان استعداد و قابليت است، و حال آن كه ارسال كتاب، مقيد به طبقه معينى نيست.  
ولى اين آقايان غفلت ورزيده اند از اين كه برگشت كلامشان به اين است كه مفيد عاقبت بودن «لام»، خلاف ظاهر است، و ظاهر آيه، اين است كه «لام» براى غرض باشد. چون حاصل كلامشان اين مى شود كه منظور از «ناس»، تنها صاحبان استعداد و قابليت است، و حال آن كه ارسال كتاب، مقيد به طبقه معينى نيست.  


پس مى فهميم كه لام در آيه، لام عاقبت نيست، بلكه لام غرض است و مقصود از غرض هم، غرض تشريع است. به اين معنا كه احكام خدا به خاطر وجود اغراض و مصالحى جعل شده اند. يعنى اگر خداى سبحان مردم را به سوى خود دعوت مى كند براى اين است كه ايشان را بيامرزد.  
پس مى فهميم كه «لام» در آيه، «لام» عاقبت نيست، بلكه «لام» غرض است و مقصود از غرض هم، غرض تشريع است. به اين معنا كه احكام خدا به خاطر وجود اغراض و مصالحى جعل شده اند. يعنى اگر خداى سبحان مردم را به سوى خود دعوت مى كند، براى اين است كه ايشان را بيامرزد.  


و اگر به سوى ايمان و عمل صالح راهنمائی شان مى كند، براى اين است كه ايشان را به سعادت خود نايل ساخته و به بهشت واردشان كند.  
و اگر به سوى ايمان و عمل صالح راهنمایی شان مى كند، براى اين است كه ايشان را به سعادت خود نايل ساخته و به بهشت واردشان كند.  


و اگر رسولانى ارسال و كتبى انزال كرده براى اين است كه آن ها را از ظلمات به سوى نور درآورد، و اگر امر و نهى كرده باز براى اين است كه آن ها را پاك كند و از آلودگى هاى شيطان دورشان سازد، و در قرآن آياتى كه اين معنا را بفهماند بسيار است، و همچنين رواياتى هم كه اين معنى را افاده كند شايد از هزارها هم متجاوز باشد، و به همين جهت نمى توانيم به نقل آن ها بپردازيم.
و اگر رسولانى ارسال و كتبى انزال كرده، براى اين است كه آن ها را از ظلمات به سوى نور درآورد، و اگر امر و نهى كرده، باز براى اين است كه آن ها را پاك كند و از آلودگى هاى شيطان دورشان سازد، و در قرآن، آياتى كه اين معنا را بفهماند، بسيار است، و همچنين رواياتى هم كه اين معنا را افاده كند، شايد از هزارها هم متجاوز باشد، و به همين جهت نمى توانيم به نقل آن ها بپردازيم.


پس به صرف اين كه مى بينيم اكثر مردم جهان از نعمت اين نور محروم مانده اند نمى توانيم از ظاهر آيه دست برداشته، كلمه «ناس» را مقيد به مستعدين كنيم. آرى ظاهر قرآن براى ما حجت است، به دليل اين كه فرموده: «انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون».  
پس به صرف اين كه مى بينيم اكثر مردم جهان از نعمت اين نور محروم مانده اند، نمى توانيم از ظاهر آيه دست برداشته، كلمۀ «ناس» را مقيد به مستعدين كنيم. آرى، ظاهر قرآن براى ما حجت است. به دليل اين كه فرموده: «إنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ».  


و نيز فرموده است: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء». و دلالت اين دو آيه بر حجيت ظاهر قرآن جاى حرف نيست، زيرا در آيه اول صريحا مى فرمايد «آنچه از كتاب خدا»، و در آيه دوم مى فرمايد «آنچه از كلام رسول خدا» مى فهميد، برايتان حجت است، و بر طبق همان مواخذه مى شويد.
و نيز فرموده است: «وَ مَا أرسَلنَا مِن رَسُولٍ إلّا بِلِسَانِ قَومِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم فَيُضِلُّ اللهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهدِى مَن يَشَاءُ». و دلالت اين دو آيه بر حجيت ظاهر قرآن، جاى حرف نيست. زيرا در آيه اول صريحا مى فرمايد: «آنچه از كتاب خدا»، و در آيه دوم مى فرمايد: «آنچه از كلام رسول خدا» مى فهميد، برايتان حجت است، و بر طبق همان مواخذه مى شويد.


و ما از آيه «يدعوكم ليغفر لكم»، جز اين نمى فهميم كه آمرزش، غرض دعوت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۹ </center>
همچنان كه از كلام يك مولاى عرفى كه به غلامش مى گويد: «برايم آب بياور تا بياشامم». يا «غذا بياور تا بخورم». يا «فلانى را بپوشان تا عورتش بيرون نيفتد»، جز اين نمى فهميم كه آشاميدن و خوردن و ستر عورت كردن، غرض هايى هستند كه در دستورات وى منظور شده اند، خداى تعالى هم، هر امر و نهيى كه بكند و هر حكم و شريعتى كه بياورد از آن غرض و منظورى دارد.
و ما از آيه: «يَدعُوكُم لِيَغفِرَ لَكُم»، جز اين نمى فهميم كه آمرزش، غرض دعوت است. همچنان كه از كلام يك مولاى عرفى كه به غلامش مى گويد: «برايم آب بياور تا بياشامم»، يا «غذا بياور تا بخورم»، يا «فلانى را بپوشان، تا عورتش بيرون نيفتد»، جز اين نمى فهميم كه آشاميدن و خوردن و ستر عورت كردن، غرض هايى هستند كه در دستورات وى منظور شده اند. خداى تعالى هم، هر امر و نهيى كه بكند و هر حكم و شريعتى كه بياورد، از آن غرض و منظورى دارد.


البته معناى اين كلام اين نيست كه خداوند محتاج به آن غرض است، زيرا خداوند منزه از احتياج بوده و ساحتش مبراى از هر نقص است. همچنان كه فرموده است: «ان الله لغنى عن العالمين». و نيز فرموده: «و ربك الغنى ذو الرحمه». و نيز فرموده: «يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى».
البته معناى اين كلام اين نيست كه خداوند محتاج به آن غرض است، زيرا خداوند منزه از احتياج بوده و ساحتش مبراى از هر نقص است. همچنان كه فرموده است: «إنَّ اللهَ لَغَنِىٌّ عَنِ العَالَمِين». و نيز فرموده: «وَ رَبُّكَ الغَنِىُّ ذُو الرَّحمَة». و نيز فرموده: «يَا أيُّهَا النَّاسُ أنتُمُ الفُقَرَاءُ إلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِىُّ».
<span id='link7'><span>
<span id='link7'><span>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش