۱۷٬۰۴۳
ویرایش
خط ۲۳۸: | خط ۲۳۸: | ||
==بيان وجه علت بودن (لا الاسماء الحسنى ) براى (لا اله الا الله ) == | ==بيان وجه علت بودن (لا الاسماء الحسنى ) براى (لا اله الا الله ) == | ||
و اما دومى ممكن است | و اما دومى ممكن است. براى اين كه عبادت براى خاطر يكى از سه جهت است: يا از باب اميد به خيرى است كه نزد معبود است، كه به طمع آن او را عبادت مى كند. و يا از باب ترس از شرورى است كه در اعراض از او و بى اعتنايى به امر او احتمال مى دهد. و يا از باب اين است كه او را شايسته و اهل آن مى بيند كه در برابرش عبادت و خضوع كند. | ||
و خداى | و خداى سبحان، يگانه مالكى است كه مالك تمامى خيرات است، و هيچ كس مالك هيچ چيز نيست، مگر آنچه را كه خدا تمليكش كرده باشد. تازه در عين اين كه تمليك كرده، باز مالكيتش از آن سلب نشده، و نيز خداى سبحان، يگانه قادرى است كه هيچ كس هيچ قدرتى ندارد، مگر آن مقدار كه او تمليكش كرده باشد. و به همين معنا، او يگانه منعم، مفضل، حيات ده، شفابخش، رازق، غفور، رحيم، غنى، و عزيز است، و تمامى اسم هايى كه در آن معنايى از خير باشد، براى او است. پس خداى سبحان، تنها كسى است كه مستحق عبادت است، و بايد به اميد خيراتى كه نزد او است، پرستش شود، نه غير خدا. | ||
و نيز خداى | و نيز خداى سبحان، يگانه مقتدر قاهرى است كه احدى تاب قهر او را نمى آورد، و تنها منتقم نيرومندى است شديد العقاب، كه هيچ شرّى نزد هيچ كس و هيچ چيز نيست، مگر آن كه به اذن او به ما مى رسد. پس باز تنها او سزاوار بندگى است، تا از ترس غضبش پرستش شود. آن غضبى كه ممكن است خضوع نكردن در برابر عظمت و كبريايش مستلزم آن باشد. | ||
و نيز خداى | و نيز خداى سبحان، يگانه كسى است كه اهليت پرستش را دارد. چون اهليت اين كه ديگران براى كسى خاضع شوند، جز به خاطر كمالى كه در آن كس هست، نمى باشد. پس تنها و تنها كمال است كه نقص در برابرش خاضع مى شود و نمى تواند نشود و آن كمال، يا عبارت است از جمالى كه نفس به سوى آن مجذوب مى شود، و يا جلالى است كه عقل در برابرش زمين ادب مى بوسد، و قلب از خود بيخود مى گردد. هر كدام را كه در نظر بگيريم، حد اعلايش در خدا است، بلكه تمامى جمال ها از او است. چون هيچ جمالى در هيچ موجودى نيست، مگر آن كه آيتى از جمال او است، و نيز هيچ جلالى نيست مگر آن كه قطره اى از درياى بيكران جلال او است. پس خداى سبحان، معبودى است كه «لا إله إلّا هو و لا معبود سواه». چون همه اسماء حُسنى، مال او است. | ||
تفصيلى درباره ((اسماى حسنى (( و اختصاص آنها به خداى تعالى ((له الاسماءالحسنى (( | تفصيلى درباره ((اسماى حسنى (( و اختصاص آنها به خداى تعالى ((له الاسماءالحسنى (( | ||
يعنى هر اسمى كه فرض شود كه نسبت به نظائر خود بهترين اسم بوده | يعنى هر اسمى كه فرض شود كه نسبت به نظائر خود بهترين اسم بوده باشد، آن اسم از خداى تعالى است. | ||
توضيح اين كه: اگر خود اسم را به وصف حسن توصيف فرموده، خود دليل بر اين است كه مراد از آن، همان چيزى است كه در اصطلاح علم صرف، به آن «صفت» گويند، | |||
ویرایش