النمل ٤٠
کپی متن آیه |
---|
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا يَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَ رَبِّي غَنِيٌ کَرِيمٌ |
ترجمه
النمل ٣٩ | آیه ٤٠ | النمل ٤١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ»: مراد کسی است که مرد خدا بوده و دانش فراوان و عمیقی از کتاب فراچنگ آورده است. بعضی نام این شخص محترم را آصف ابن برخیا ذکر کردهاند. برخی از مفسّران چنین شخص مقتدر و فرزانهای را خود سلیمان میدانند که خطاب به عفریت مذکور میگوید: من آن را در آن واحد حاضر میآورم (نگا: تفسیرهای المراغی و عبدالکریم خطیب). «الْکِتَابِ»: روشن نیست چه کتابی است. برخی آن را لوح محفوظ میدانند. «یَرْتَدَّ»: برگردد. مراد چشم برهم نهادن است. «طَرْف»: چشم. مراد پلک بالا است. کنایه از سرعت است. «یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»: مراد این است که نفع شکرگزاری عائد خود سپاسگزار میگردد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل
- نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند
- مقصود از ((منطق الطير)) در سخن سليمان عليه السّلام ((علمنا منطق الطير...))
- بيان اينكه مراد از منطق طير در قرآن معناى ظاهرى آن نيست
- طوايف مخصوص از جن و انس و طير لشكريان سليمان عليه السّلام بوده اند
- عبور سليمان و لشكر او بر فراز وادى مورچه گان
- عدم منافات علم سليمان عليه السّلام به منطق الطير با فهميدن كلام مورچه
- سليمان عليه السّلام در دعاى خود، الهام شكر نعمت ، انجام عمل صالح و نيز صلاح ذاتى و نفسانى را مى طلبد
- ذكاتى كه در دعاى سليمان عليه السّلام مورد توجه است
- بيان آيات مربوط به داستان سليمان عليه السّلام و هدهد و ملكه سباء و...
- حكايت ملكه سبا و قوم او از زبان هدهد
- معناى ((خب ء)) و مفاد آيه : ((الا يسجدوا لله الذى يخرج الخب ء فى السموات و الارض...))
- و حجتى كه عليه پرستش آفتاب متضمن است
- واكنش سليمان عليه السّلام درباره اخبار هدهد
- توضيح سخن ملكه بعد از ديدن نامه سليمان عليه السّلام : ((قالت يا ايها الملوا انىالقى الى كتاب ...))
- اشكالات توجيه مفسرين كريم بودن نامه سليمان را
- تفسير مضمون نامه سليمان عليه السّلام به ملكه سبا
- مشاوره ملكه با قوم خود درباره جنگ يا تسليم
- راءى ملكه سبا پس از مشورت با قوم خود
- سبائيان براى سليمان هديه مى فرستند و او هديه آنان را رد مى كند
- تهديد سليمان عليه السّلام خطاب به رئيس هيت اعزامى سبا
- درخواست احضار تخت ملكه توسط سليمان عليه السّلام
- آورده شدن تخت بلقيس به وسيله كسى كه ((عنده علم من الكتاب ))
- اختلاف مفسرين در علم الكتاب و اسم اعظم احضار كننده عرش
- معناى ((ارتداد طرف )) و نقل سخن ديگران درباره آن و مخاطب به آن
- احضار تخت بلقيس اظهار معجزه اى با هر از آيات نبوت سليمان عليه السّلام است
- ورود ملكه به دربار سليمان عليه السّلام و ايمان آوردنش به رب العالمين
- گفتارى پيرامون داستان سليمان (عليه السّلام )
- ۲ - آياتى كه آن جناب را مى ستايد
- ۳ - سليمان (عليه السّلام ) در عهد عتيق
- ۴ رواياتى كه در اين داستان وارد شده
- احتجاج حضرت زهرا سلام الله عليها به آيه ((وورث سليمان داود)) عليه ابوبكر درمسئله غصب فدك
- اشاره به وجوهى درباره آوردن تخت بلقيس ((قبل ان يرتد اليك طرفك ))
- آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ «40»
«1». «طىّ الارض»، نوعى معجزه وكرامت است، كه به جاى پيمودن و طى كردن مسافتى طولانى، زمين در زير پاى وى پيچيده گردد و در مدّتى دك به مقصد رسد. (فرهنگ معين)
جلد 6 - صفحه 423
كسى (به نام آصِفبن بَرخيا) كه به بخشى از كتاب (الهى) آگاهى داشت (به سليمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن كه پلكِ چشمت بهم بخورد نزد تو مىآورم. (سليمان پذيرفت و او تخت را آورد.) همين كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود مستقرّ ديد، (به جاى غرور وتكبّر) گفت: اين (توانايى وزير من كه مقدارى از علم كتاب و اسم اعظم را مىداند،) از لطف پروردگار من است، تا مرا (با اين نعمتها) بيازمايد كه آيا شكرگزارم يا كفران مىكنم؟ و هر كس شكر كند، قطعاً به سود خويش شكر ورزيده و هر كس كفران نمايد (به ضرر خويش گام نهاده، زيرا) پروردگار من (از شكر مردم) بىنياز و كريم است. (بىنيازى و كرامت، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شكر يا كفران كسى نيست).
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
جلد 10 - صفحه 47
قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ: گفت آن كسى كه نزد او بود علمى از كتب منزله يعنى كتب آسمانى خوانده و اسم اعظم را دانسته. نزد مفسرين نام اين شخص مختلف است: 1- مليخا. 2- ذا النون. 3- خضر عليه السّلام.
4- اسطوم. 5- ملكى كه مؤيد سليمان بود. 6- جبرئيل. 7- قول اشهر و اصح آصف بن برخيا بود كه وزير سليمان و خليفه و ولى عهد و پسر خاله او بود و از اخيار و صديقان، و اسم اعظم را مىدانست كه به آن دعا نمود اجابت شد.
و در آن اسم هم اقوالى است: 1- يا ذا الجلال و الاكرام. 2- آهيا شراهيا (عبرانى) كه به زبان عربى يا حىّ يا قيوم است. 3- يا اللّه يا رحمن. 4- يا الهنا و اله كلّ شىء الها واحدا لا اله الّا انت.
خلاصه آصف گفت: أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ: من بيارم تخت بلقيس را پيش از آنكه برگردانى بسوى خود چشم خود را، يعنى به يك چشم به هم زدن تخت را حاضر سازم؛ و اين نهايت سرعت است. يا چون چشم به چيزى اندازى، هنوز از آن برندارى كه آن را بياورم. آصف به سجده رفته دعا نمود به يك چشم بهم زدن تخت، حضور سليمان پديد آمد.
تبشير: ثعلبى كه يكى از مفسرين و محدثين عامه است نقل نموده كه عبد اللّه بن سلام از حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: يا رسول اللّه چه كس بود كه تخت بلقيس را نزد سليمان عليه السّلام برد؟ فرمود: آن كس نبود مگر على بن ابى طالب عليه السّلام كه به اسمى از اسماء الهى تخت بلقيس را نزد سليمان عليه السّلام حاضر ساخت. و اينكه حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله به امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: يا على تو با پيغمبران بودى به پنهانى و با من به آشكارا؛ مؤيد باشد.
جلد 10 - صفحه 48
اقوال ديگر: 1- آنكه ملائكه به امر الهى حمل كردند. 2- باد آن را حمل نمود. 3- خداى تعالى خلق فرمود در آن حركات متواليه. 4- اعدام نمود در آنجا و ايجاد كرد نزد سليمان. 5- طى الارض شد. 6- خرق مكان شد و نزد سليمان حاضر گرديد.
تتمه: به سند معتبر مروى است كه يحيى بن اكثم قاضى از حضرت امام على النقى عليه السّلام سؤال نمود كه آيا سليمان محتاج بود به علم آصف بن برخيا؟ حضرت فرمود: آن كس كه علمى از كتاب نزد او بود آصف بود، و سليمان عاجز نبود از دانستن آن، لكن خواست كه فضيلت آصف را بر آدميان و جنيان ظاهر نمايد كه بدانند آصف بعد از او حجت خدا و خليفه او خواهد بود؛ و علم آصف آن علمى بود كه سليمان به او سپرده بود به امر خدا و لكن خدا خواست كه علم او ظاهر شود تا در امامت او اختلاف نكنند، چنانچه در حيات داود عليه السّلام، سليمان را حكم خود آموخت تا امامت و پيغمبرى او را بعد از داود بدانند براى تأكيد حجت بر خلق «1».
و به سند حسن از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه فرمود: چگونه انكار كنند گفته امير المؤمنين عليه السّلام را كه فرمود: اگر خواهم، مىتوانم پاى خود را بردارم و به سينه معاويه بزنم در شام كه او را از تختش سرنگون كنم؛ و انكار نمىكنند اين را كه آصف وصىّ سليمان در يك چشم بهم زدن تخت بلقيس را نزد سليمان حاضر ساخت! آيا پيغمبر ما بهترين پيغمبران نيست و وصى او بهترين وصى پيغمبران، آيا وصى پيغمبر ما را كمتر از وصى سليمان مىدانند؟ خدا حكم كند ميان ما و آنها كه انكار حق ما مىكنند و فضيلت ما را منكر مىشوند.
فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ: پس آن هنگام كه ديد سليمان تخت را در حالتى كه قرار يافته بود نزد او، قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي: گفت بر وجه شكرگزارى چنانچه دأب بندگان مخلصين است: اين از فضل پروردگار من است، يعنى
«1» تحف العقول، چاپ مكتبة الصّدوق، ص 476 و 478- مجمع البيان، چ 1403 هجرى ج 4 ص 225 به نقل از عياشى.
جلد 10 - صفحه 49
اين تمكن من بر تخت بلقيس و احضار آن در زمان چشم بهم زدن از مسير دو ماه، محض فضل خدا باشد بر من، لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ: تا بيازمايد مرا كه در مثل اين امور آيا شكر مىگزارم و به حقوق سپاسدارى او قيام مىنمايم به اين وجه كه آن را از فضل الهى دانم بدون حول و قوت خود، أَمْ أَكْفُرُ: يا ناسپاسى كنم بر آن به اينكه نفس خود را در آن دخالت دهم، يا در اداء مواجب آن تقصير كنم.
وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ: و هر كه سپاسدارى كند نعمت خداى را، پس جز اين نيست كه سپاسدارى مىنمايد براى نفس خود، يعنى جزاى شكرگزارى براى خود شخص باشد، زيرا شكر موجب دوام نعمت و سبب مزيد آن است چنانچه فرمايد (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ). وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ: و هر كه كفران ورزد و ناسپاسى كند پس بدرستى كه پروردگار من بىنياز است از شكرگزارى و سپاس مردمان، كرم نماينده به انعام و افضال بر بندگان كافر نعمت، يعنى با وجود كفران باز هم نعمت خود را محض كرم و فضل خود انزال فرمايد و كفر كافران و فرط عصيان بندگان مانع از افضال و احسان نامتناهى ذات اقدس سبحانى نشود.
تبصره: آيه شريفه تذكرى است در مواقع وصول به نعمتى كه آن را شخص از خدا و موجب آزمايش خود دانسته و در مقابل چنين نعمتى آيا به شكرانه آن قيام و اقدام و به لوازمات آن رفتار مىنمايد يا آنكه كفران و ناسپاسى را منظور دارد.
و البته مسلم است نتيجه هر عملى بازگشت به صاحبش نمايد، شكران و حق شناسى موجب بقا و زيادتى نعم و به جزاى خير و ثواب فائز، و كفران و ناسپاسى سبب فنا و زوال نعم و به سزاى بدى و عقاب نائل گردد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42) وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)
ترجمه
پس چون آمد سليمان را گفت آيا مدد ميكنيد مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما بهديه خود شاد ميشويد
باز گرد بسوى آنها پس هر آينه ميآورم آنها را بلشكرهائى كه طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آينه بيرون خواهم كرد آنها را از سبا ذليلان با آنكه آنها خوار باشند
گفت اى جماعت كدام يك از شما مىآورد نزد من تخت او را پيش از آنكه بيايند نزد من با آنكه منقادان باشند
گفت پليد سركشى از جن من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برخيزى از جايت و همانا من بر آن تواناى امينم
گفت آنكس كه بود نزدش دانشى از كتاب من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برگردد بسوى تو نظرت پس چون ديد آنرا برقرار نزدش گفت اين از فضل پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا ناشكرى مينمايم و كسيكه شكر كند پس جز اين نيست كه شكر ميكند بر نفع خود و كسيكه ناشكرى كند پس همانا پروردگار من بىنياز و داراى كرم است
گفت ناشناس كنيد براى او تختش را به بينيم آيا مىشناسد يا ميباشد از آنانكه نميشناسند
پس چون آمد گفته شد آيا اينچنين است تخت تو گفت گوئيا آن آنست و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم مسلمانان
و بازداشته بود او را آنچه بود كه ميپرستيد غير از خدا همانا او بود از گروه كافران
گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون ديد آنرا پنداشتش گودال آبى و بالا زد دو ساقش را گفت همانا آن قصرى است صاف و درخشان شده از آبگينهها گفت پروردگارا بدرستيكه من ستم كردم بر خودم و تسليم شدم با سليمان براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است.
تفسير
پس از وصول هديه بلقيس و حامل آن به پيشگاه حضرت سليمان
جلد 4 صفحه 151
بحامل فرمود آيا شما ميخواهيد با من كمك مالى كنيد با آنكه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حكمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس من حاجتى بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودى من نميشود شما بهديه خودتان كه مال دنيا است خوشحال ميشويد و اعتنا داريد من شما را بدين حق و توحيد دعوت ميكنم شما براى من هديه ميفرستيد بر گرد با هديه خود بسوى بلقيس و قومش پس قسم بخدا بياورم براى سركوبى آنها لشگرهائيكه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقيق بيرون كنم آنها را از اراضى سبا در حالتى كه خوار و ذليل باشند بزوال ملك و عزّت و گرفتارى بفقر و اسارت و بعضى أ تمدّونّي بنون واحده مشدّده قرائت نمودهاند و قمى ره فرموده پس بر گشت بسوى بلقيس فرستاده او و قضايا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سليمان نمود و او دانست كه چارهئى ندارد و بجانب آنحضرت كوچ نمود و گفتهاند از مجموع قضايا يقين به نبوت حضرت پيدا كرد و عازم بزيارت و انقياد و اطاعت گرديد و اشراف قوم هم قبول نمودند كه متابعت كنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزيد معرفت و اذعان كامل او بمقام نبوت گردد و بأعيان مجلس فرمود كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من حاضر ميكند پيش از آنكه آنها بيايند نزد من در حاليكه مسلمان باشند و گفتهاند چون اوصاف تخت بلقيس را شنيده بود و تمايل او را باسلام احراز فرموده بود ميخواست قبلا تخت او را تصرّف نمايد چون بعد از رسميّت اسلام او تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقير اينمعنى از اخلاق انبياء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقياد و تسليم است و مقصود همان ارائه قدرت و عظمت بوده كه بدوا ذكر شد در هر حال يكى از بنى جان كه بسيار پليد و متمرّد از امر حضرت بود و اخيرا تسليم شده بود و سريع السير و با جربزه بود عرضه داشت كه من پيش از آنكه از مجلس حكومتت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر ميكنم و گفتهاند تا نيمه روز معمولا براى حكومت جلوس ميفرمود و اظهار توانائى در انجام امر و امانت در حفظ و ايصال آن نمود و مقصودش اين بود كه مطمئن باشيد در جواهراتش تعدّى و تفريطى روى نخواهد داد و قمى ره فرموده حضرت سليمان بعد از آنكه عفريت اين اظهار را
جلد 4 صفحه 152
نمود فرمود من ميخواهم زودتر از اين حاضر شود پس آصف بن برخيا عرض كرد من حاضر ميكنم آنرا پيش از آنكه بر گردد بسوى تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد كه الآن بهر چه نظر افكندهئى تا چشم از آن بر دارى و متوجه چيز ديگر شوى من آنرا برايت حاضر ميكنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقيس از زير كرسى حضرت سليمان بيرون آمد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از او كه بود آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود فرمود وصى برادرم سليمان بن داود بود و در بصائر و كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و نزد آصف از آن يك حرف بود پس تكلم نمود بآن و خسف شد زمين ميان او و ميان تخت بلقيس تا تخت را بدست خود گرفت بعد زمين بحال اول برگشت زودتر از طرفة العين و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن مخصوص بخدا است كه براى علم غيب خود اختيار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلى العظيم و در روايت ديگرى از بصائر است كه تكلم نمود بآن پس خسف شد زمينى كه ميان او و ميان تخت بود و آن دو قطعه زمين تلاقى نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه باين قطعه و در روايت ديگرى از كافى است كه تكلم نمود بآن پس پاره شد براى او زمينى كه در ميان او و سبا بود پس گرفت تخت بلقيس را و گذارد نزد سليمان عليه السّلام پس منبسط شد زمين در كمتر از طرفة العين و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيچيده شد زمين از براى او و عياشى ره از امام هادى عليه السّلام نقل نموده كه آنكسيكه داراى علم كتاب بود آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پيدا كرد بآن آصف ولى ميخواست وصى خود را بجن و انس بشناساند تا بدانند كه او حجّت است بعد از سليمان عليه السّلام لذا از علمى كه خداوند نزد او وديعه گذارده بود آموخت بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همين معامله را داود با سليمان فرمود بامر خدا براى اثبات امامت و نبوت آنحضرت و تأكيد حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اين روايات حاجت بذكر اقوال ديگر در تفسير الّذى عنده علم من الكتاب و كيفيت نقل و انتقال تخت نيست و گفتهاند آصف وزير و خواهر زاده حضرت سليمان بود كه عالم بكتب سماوى بود و مراد از كتاب جنس كتب منزله بر انبيا است كه معرّف بالف و لام شده و بعضى آنرا لوح محفوظ دانستهاند و حضرت
جلد 4 صفحه 153
سليمان بعد از آنكه تخت را در مقابل خود ديد براى اداء شكر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اين از تفضّل پروردگار است بر من با آنكه من استحقاق چنين موهبتى را ندارم براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر گذارى مينمايم و مىفهمم كه من از خود قوّهئى ندارم يا ناشكرى ميكنم بتصور آنكه من بقوه و قدرت خودم كار ميكنم و كردهام و كسيكه شكر كند بر نفع خود كار ميكند چون شكر موجب دوام نعمت و مزيد آنست و ناشكرى موجب نقص و زوال آن و براى خدا ضررى ندارد چون او بىنياز از شكر است و انعامش بمقتضاى بزرگى است كه در احسان خود غرضى ندارد و عوضى نميخواهد و گفتهاند چون ميخواست عقل بلقيس را آزمايش فرمايد دستور داد كه هيئت و شكل تخت او را تغيير دادند تا به بيند آنرا مىشناسد يا خير و اين شناختن موجب هدايت او بدين حق ميشود يا خير و بعد از آمدن او و ديدن تختش پرسيدند آيا تخت تو اينچنين تختى است براى آنكه امر بر او مشتبه شود و موجب مزيد آزمايش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گويا اين همان است كه دلالت بر كمال عقل و هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولى نخواست جزما بگويد همان است باحتمال آنكه شايد مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت كه ما قبل از ديدن اين معجزه علم به نبوت حضرت سليمان پيدا كرديم و اسلام آورديم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش بود كه حامل هدايا بودند ولى آفتابپرستى بازداشته بود او را از آنكه رسما داخل در دين حق شود چون در بين كفار نشو و نما پيدا كرده بود و سابقه كفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پيغمبر وقت ننموده بود و بعضى انّها بفتح همزه قرائت نمودهاند و بعضى گفتهاند مراد آنستكه حضرت سليمان بازداشت او را از آنكه عبادت غير خدا را بنمايد ولى معناى اول اظهر است و روايت شده كه حضرت سليمان پيش از ورود بلقيس امر فرموده بود براى او قصرى ساخته بودند كه صحن آن از بلور سفيد بود و از زير آن آب جريان داشت و قمى ره فرموده كه در آن آب حيوانات دريائى سير مينمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقيس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمين قصر افتاد گمان كرد آب ايستاده است پس لباس خود را از دو ساق پا بالا كشيد و ديده شد موى زيادى كه در پاى او بود و حضرت
جلد 4 صفحه 154
فرمود نترس آنچه مىبينى آب نيست آن عرصه قصرى است كه از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقيس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از عبادت آفتاب يا از گمان بدى كه بحضرت برده بود كه آن اين بود كه ميخواهد او را غرق كند و اقرار باسلام و توحيد پروردگار جهانيان نمود ببركت معيّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سليمانى و حضرت بشياطين امر فرمود كه دوائى بسازند براى بردن مو از بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهيه و تقديم داشتند و بلقيس استعمال نمود و حضرت او را براى خود تزويج فرمود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ الَّذِي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبلَ أَن يَرتَدَّ إِلَيكَ طَرفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقِرًّا عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضلِ رَبِّي لِيَبلُوَنِي أَ أَشكُرُ أَم أَكفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
گفت آن كسي که نزد او بود علمي از كتاب من ميآورم پيش از اينكه رو برگرداني پس چون که ديد تخت بلقيس بر قرار شد نزد سليمان فرمود اينکه از تفضلات پروردگار من است تا آزمايش كند مرا که آيا شكر ميكنم يا كفران نعمت ميكنم و كسي که شكر گذار باشد نفعي بر خدا ندارد، نفعش بخودش ميرسد و كسي که كفران نعمت كند ضرري بر خداوند ندارد پس پروردگار من بي نياز است نه احتياجي به شكر بندگان دارد و نه ضرري از كفران آنها ميبرد و كريم است از راه لطف و عنايت ببنده توفيق شكر ميدهد.
اينکه آيه شريفه سنگيست بر دهان كساني که منكر قدرت انبياء و ائمه (ع) هستند که ابي عبد اللّه از مدينه قبضه خاكي از گودال قتلگاه بردارد و بام السلمه دهد يا زين العابدين از اسيري بيايد بدن پدر بزرگوار خود را دفن كند يا حضرت رضا از مدينه بيايد زندان بغداد يا حضرت جواد از مدينه بيايد خراسان و امثال اينها با اينكه در اخبار زيادي در كافي و بصائر الدرجات و ساير كتب اخبار دارد که اسم اعظم الهي هفتاد و سه حرف است و نزد آصف يك حرف بود و در بعضي اخبار دارد نزد عيسي دو حرف بود و نزد موسي چهار حرف و نزد ابراهيم هشت حرف نوح پانزده حرف نزد آدم بيست و پنج حرف و نزد پيغمبر و ائمه هفتاد و دو حرف و
جلد 14 - صفحه 144
يك حرفش محجوب است و مختص بذات اقدس ربوبي است.
(قالَ الَّذِي) آصف بن برخياء وصي و خليفه و نخست وزير سليمان.
(عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتابِ) كلمه من دلالت دارد که يك جزئي از كتاب که اسم اعظم الهي باشد دارا بود.
(أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبلَ أَن يَرتَدَّ إِلَيكَ طَرفُكَ) اشاره كرد زمين پيچيده شد بقدرت الهي تخت را برداشت مقابل سليمان گذاشت.
(فَلَمّا رَآهُ مُستَقِرًّا عِندَهُ) سليمان ديد مقابلش تخت برقرار است فرمود:
(قالَ هذا مِن فَضلِ رَبِّي) که يك همچه خليفه و وصي و وزيري بمن عنايت فرموده.
(لِيَبلُوَنِي) آزمايش كند مرا.
(أَ أَشكُرُ أَم أَكفُرُ) که خداوند مدح ميفرمايد ال داود را اعمَلُوا آلَ داوُدَ شُكراً وَ قَلِيلٌ مِن عِبادِيَ الشَّكُورُ (سبا آيه 13) و شكر وجوب عقلي دارد و آيات و اخبار در او بسيار داريم بس است همين آيه که ميفرمايد: وَ إِذ تَأَذَّنَ رَبُّكُم لَئِن شَكَرتُم لَأَزِيدَنَّكُم وَ لَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ (ابراهيم آيه 7) که خداوند اعلام و آگهي ميدهد و معناي شكر اينست که اولا بزبان شكرگزار باشد و ثانيا قلبا بداند که از جانب پروردگار است مستند باسباب و وسائط نيست ثالثا بداند از راه تفضل است نه استحقاق و رابعا عملي که مناسب آن نعمت باشد بجا آورد، لذا ميفرمايد:
(وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ) نفعش عائد خودش ميشود و باعث مزيد نعمت ميشود.
(وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ) ضررش دنيوي و اخروي بخودش متوجه ميشود و خداوند بينياز و كريم است.
گر جمله كائنات كافر گردندبرگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 40)- دومین نفر مرد صالحی بود که آگاهی قابل ملاحظهای از «کتاب الهی» داشت، چنانکه قرآن در حق او میگوید: «کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد»! (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).
این شخص یکی از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است، و غالبا در تواریخ نام او را «آصف بن برخیا» نوشتهاند، و میگویند وزیر سلیمان و خواهر زاده او بوده است.
و اما در باره «علم کتاب» بسیاری از مفسران و غیر آنها گفتهاند این مرد با ایمان از «اسم اعظم الهی» با خبر بود. یعنی آن نام الهی را در درون جان خود پیاده کرده بود و آن چنان از نظر آگاهی و اخلاق و تقوا و ایمان تکامل یافته بود که خود مظهری از آن اسم گشته بود، این تکامل معنوی و روحانی که پرتوی از آن اسم اعظم الهی است قدرت بر چنین خارق عاداتی را در انسان ایجاد میکند.
ج3، ص422
و هنگامی که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروی معنوی خود تخت ملکه سبأ را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد: «پس هنگامی که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید (زبان به شکر پروردگار گشود و) گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا میآورم یا کفران میکنم»؟! (فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ).
سپس افزود: «و هر کس شکر کند به سود خویش شکر کرده، و هر کسی کفران کند پروردگار من غنی و کریم است» (وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ).
تفاوت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» و «عِلْمُ الْکِتابِ»:
در حدیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چنین آمده است که «ابو سعید خدری» میگوید: من از معنی «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» از محضرش سؤال کردم فرمود: «او وصیّ برادرم سلیمان بن داود بود.»
عرض کردم: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» (رعد/ 43) از چه کسی سخن میگوید.
فرمود: «ذاک اخی علیّ بن ابی طالب او برادرم علیّ بن ابی طالب است»! توجه به تفاوت «علم من الکتاب» که علم جزئی را میگوید، و «علم الکتاب» که «علم کلی» را بیان میکند روشن میسازد که میان «آصف» و «علی» علیه السّلام چه اندازه تفاوت بوده است؟!
نکات آیه
۱ - اعلام آمادگى فردى از درباریان سلیمان براى آوردن تخت بلقیس در کمتر از یک طرفة العین (قال الذى ... أنا ءاتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک)
۲ - آصف بن برخیا (آورنده تخت بلقیس) داراى بخشى از علم به کتاب (لوح محفوظ) (قال الذى عنده علم من الکتب أنا ءاتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک) عبارت «علم من الکتاب» - با توجه به نکره بودن «علم»- به معناى آگاهى داشتن به گوشه اى از دانش کتاب مى باشد. گفتنى است که بر طبق روایات، آورنده تخت بلقیس آصف بن برخیا، وصى و وزیر سلیمان(ع) بوده است و مراد از «کتاب» - بنابر گفته برخى از مفسران - لوح محفوظ است.
۳ - امکان سلطه بر قوانین طبیعت با در اختیار داشتن گوشه اى از دانش کتاب الهى (لوح محفوظ) (قال الذى عنده علم من الکتب أنا ءاتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک)
۴ - علم، منشأ قدرت (قال الذى عنده علم من الکتب أنا ءاتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک) وصف «عنده علم...» اشعار به علیت دارد; یعنى، چون به دانش آن کتاب آگاهى داشت، توانست به خواسته سلیمان جامه عمل بپوشاند.
۵ - دانش آصف بن برخیا، فراتر از علوم متعارف و معمولى بشر بود. (قال الذى عنده علم من الکتب أنا ءاتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک)
۶ - حضور افرادى آگاه به علوم و دانش هاى لوح محفوظ در دربار سلیمان(ع) (قال الذى عنده علم من الکتب) مفهوم عبارت «قال الذى عنده علم من الکتب» مى تواند این باشد که در بارگاه سلیمان، اشخاص دیگرى بوده اند که دانش هاى گسترده اى به آن کتاب داشته اند.
۷ - امکان آگاهى به دانش هاى لوح محفوظ (قال الذى عنده علم من الکتب) در این که مراد از «کتاب» در آیه فوق چیست، میان مفسران دو نظر هست: برخى آن را کتاب هاى آسمانى و عده اى لوح محفوظ دانسته اند. برداشت یاد شده براساس احتمال دوم است.
۸ - اقدام آصف بن برخیا به حاضر ساختن تخت بلقیس در برابر سلیمان(ع) (فلمّا رءاه مستقرًّا عنده) از تعبیر «فلمّا رآه...» استفاده مى شود که سلیمان(ع) به آصف بن برخیا اجازه اعمال قدرت داد و او تخت را همان گونه که ادعا کرده بود، حاضر ساخت.
۹ - سپاس سلیمان(ع) به درگاه خدا، پس از مشاهده تخت بلقیس در برابر خود (فلمّا رءاه مستقرًّا عنده قال هذا من فضل ربّى) کلمه «هذا» مى تواند اشاره به حضور تخت داشته باشد. بر این مبنا عبارت «هذا من فضل ربّى»; یعنى، این حضور تخت در کمتر از طرفة العین در نزد من، فضلى از جانب پروردگار است. هم چنین مى تواند اشاره به قدرتى باشد که توانست آن را در کمتر از طرفة العینى حاضر سازد. برداشت یاد شده مبتنى بر احتمال اول است.
۱۰ - وجود قدرت هاى فوق العاده در دربار سلیمان، فضلى از جانب پروردگار براى او (فلمّا رءاه... قال هذا من فضل ربّى) برداشت یاد شده مبتنى بر این است که «هذا» اشاره به توان موجود در دستگاه حکومتى سلیمان باشد; یعنى، وجود چنین نیرویى در دستگاه من - که توانست تخت عظیم بلقیس را در کمتر از یک نگاه حاضر سازد - تفضل پروردگار به من است.
۱۱ - توجه دائمى سلیمان(ع) به خدایى بودن امکانات خویش (فلمّا رءاه مستقرًّا عنده قال هذا من فضل ربّى) از آیه یاد شده و نیز آیات پیشین استفاده مى شود که سلیمان در اوج قدرت و شوکت نیز، از یاد خدا غافل نبوده، او را یاد مى کند و بر نعمت هاى او سپاس مى گزارد.
۱۲ - علم و قدرت، دو نمود بارز فضل الهى براى سلیمان(ع) و در خدمت او (قال الذى عنده علم من الکتب... فلمّا رءاه مستقرًّا عنده قال هذا من فضل ربّى) گرچه علم و قدرت مطرح شده در آیه مربوط به آصف بن برخیا است; ولى وى از اعضاى دربار سلیمان بود و دانش ویژه و توان فوق العاده او در خدمت حکومت آن حضرت قرار داشت. بر این اساس است که سلیمان(ع) خدا را بر این علم و قدرت سپاس مى گزارد. بعلاوه برخى از مفسران مراد از «الذى عنده...» را خود سلیمان(ع) دانسته اند.
۱۳ - قدرت و توان عفریت دربار سلیمان، مقهور دانش و علم آصف بن برخیا (قال عفریت من الجنّ ... قال الذى عنده علم من الکتب) در پاسخ پرسش سلیمان(ع)، نخست عفریت بود که قدرت خویش را مطرح ساخت; ولى دانش برتر دانشمند دربار سلیمان مجالى براى اعمال قدرت به وى نداد.
۱۴ - قدرت ها و امکانات خدادادى در جهت رشد و تکامل انسان (قال هذا من فضل ربّى) استفاده از صفت «ربّ» به جاى هر وصف و یا نام دیگر خداوند، اشاره به این نکته دارد که تفضلات الهى در جهت رشد و تکامل انسان ها است.
۱۵ - برخوردارى از علم و قدرت، زمینه توجه مردان الهى به مسؤولیت و وظایف برتر خود (فلمّا رءاه مستقرًّا عنده قال هذا من فضل ربّى لیبلونى) برداشت یاد شده از آن جا است که سلیمان(ع) با مشاهده قدرت دربار خویش، متذکر گشت که هدف از این تفضلات و امکانات، امتحان و آزمون او است و باید به هوش باشد.
۱۶ - نعمت ها و امکانات خدادادى وسیله آزمون انسان (قال هذا من فضل ربّى لیبلونى)
۱۷ - تفضلات و نعمت هاى الهى به انسان، هدفدار از روى حساب (قال هذا من فضل ربّى لیبلونى) «لیبلونى» تعلیل براى تفضل است; یعنى، خداوند مرا بدون جهت مورد فضل خود قرار نداده است; بلکه خواسته است مرا بیازماید.
۱۸ - شکرگزارى و یا کفران انسان، نمود پیروزى و یا شکست او در آزمون الهى (لیبلونى ءأشکر أم أکفر) برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که سلیمان فرجام و نتیجه آزمون الهى را در دو بعد کلى «شکرگزارى یا کفران» مطرح ساخته است.
۱۹ - همه انسان ها حتى پیامبران، در معرض آزمون الهى (قال هذا من فضل ربّى لیبلونى) برداشت یاد شده از آن جا است که سلیمان(ع) به عنوان یک پیامبر الهى اعلام مى دارد که در معرض امتحان الهى است.
۲۰ - بازتاب سپاسگزارى و کفران انسان در برابر نعمت هاى خدا، تنها متوجه خود او است. (و من شکر فإنّما یشکر لنفسه و من کفر فإنّ ربّى غنىّ کریم)
۲۱ - خداوند، بى نیاز از شکرگزارى خلق به درگاه او (و من کفر فإنّ ربّى غنىّ کریم)
۲۲ - خدا، پروردگارى غنى (بى نیاز) و کریم (بخشنده) (فإنّ ربّى غنىّ کریم)
۲۳ - تفضلات و نعمت هاى خدا به خلق، ناشى از کرم او است، نه براى دریافت شکر از آنان. (و من کفر فإنّ ربّى غنىّ کریم)
۲۴ - غنا (بى نیازى) و کرم (بخشندگى) لازمه پروردگارى خداوند (فإنّ ربّى غنىّ کریم)
۲۵ - ربوبیت آمیخته به غنا و کرم خداوند، مقتضى نعمت بخشى به خلق حتى با وجود ناسپاسى آنان (و من کفر فإنّ ربّى غنىّ کریم) ارتباط «فإنّ ربّى» با «من کفر» بیانگر این نکته است که گرچه ناسپاسان، مستحق دورى از رحمت و نعمت اند; اما چون خداوند در مقام ربوبیت است و غنى و کریم نیز مى باشد، باز بر آنان نعمت هایش را ارزانى مى دارد.
روایات و احادیث
۲۶ - «عن على بن محمد (فى قول اللّه تعالى) «...الذى عنده علم من الکتاب» فهو آصف بن برخیا...;[۱] از امام هادى(ع) [درباره سخن خداى متعال ]«...الذى عنده علم من الکتاب» روایت شده است که او آصف بن برخیا بود...».
۲۷ - «عن أبى جعفر(ع) قال: إنّ اسم اللّه الأعظم على ثلاثة و سبعین حرفاً و إنّما کان عند آصف منها حرف واحد فتکلّم به فخسف بالأرض ما بینه و بین سریر بلقیس حتّى تناول السریر بیده ثمّ عادت الأرض کما کانت أسرع من طرفة عین;[۲] از امام باقر(ع) روایت شده است که اسم اعظم الهى داراى ۷۳ حرف است و آنچه آصف بن برخیا داشت تنها یک حرف از آن بود که با به زبان آوردن آن حرف، زمین در فاصله بین او و تخت بلقیس فرو رفت تا آن که آصف دست برد و تخت بلقیس را گرفت. سپس زمین به حالت اولیه اش که داشت برگشت و این کار سریع تر از یک چشم برهم زدن انجام گرفت».
۲۸ - «عن أبى عبداللّه(ع) قال:...الوجه الثالث من الکفر النعم و ذلک قوله تعالى یحکى قول سلیمان «هذا من فضل ربّى لیبلونى ءأشکر أم أکفر...»;[۳] از امام صادق(ع) روایت شده است:...قسم سوم از اقسام کفر، کفران نعمت ها است و این سخن خداوند متعال است که از زبان سلیمان(ع) حکایت مى کند: «...لیبلونى ءأشکر أم أکفر»».
موضوعات مرتبط
- آصف بن برخیا: آصف بن برخیا و تخت ملکه سبأ ۱; اعلام آمادگى آصف بن برخیا ۱; علم آصف بن برخیا ۲، ۲۶، ۲۷; فضایل آصف بن برخیا ۵، ۱۳، ۲۶، ۲۷; نقش آصف بن برخیا ۸; ویژگیهاى علم آصف بن برخیا ۵، ۱۳
- اسماء و صفات: علم به اسم اعظم ۲۷; غنى ۲۲; کریم ۲۲
- امتحان: ابزار امتحان ۱۶; امتحان با نعمت ۱۶; نشانه هاى شکست در امتحان ۱۸; نشانه هاى موفقیت در امتحان ۱۸
- امکانات مادى: آثار امکانات مادى ۱۴
- انبیا: امتحان انبیا ۱۹
- اولیاءالله: زمینه مسؤولیت پذیرى اولیاءالله ۱۵
- تکامل: زمینه تکامل ۱۴
- جن: قدرت عفریت جن ۱۳
- خدا: آثار بخشندگى خدا ۲۳; آثار ربوبیت خدا ۲۴، ۲۵; بى نیازى خدا ۲۱; زمینه بى نیازى خدا ۲۴، ۲۵; عمومیت امتحانهاى خدا ۱۹; قانونمندى نعمتهاى خدا ۱۷; نشانه هاى فضل خدا ۱۲
- ذکر: ذکر منشأ نعمت ۱۱
- سلیمان(ع): اخلاص سلیمان(ع) ۱۱; درباریان سلیمان(ع) و لوح محفوظ ۶; شکرگزارى سلیمان(ع) ۹; علماى دربار سلیمان(ع) ۶; قصه سلیمان(ع) ۱، ۸، ۹، ۱۰، ۱۳; منشأ علم سلیمان(ع) ۱۲; منشأ قدرت حکومت سلیمان(ع) ۱۰; منشأ قدرت سلیمان(ع) ۱۲; نعمتهاى سلیمان(ع) ۱۱
- شکر: آثار شکر ۱۸; آثار شکر نعمت ۲۰; شکر نعمت ۲۱
- علم: آثار علم ۴، ۱۵
- عمل: آثار عمل ۲۰
- عوامل طبیعى: زمینه سلطه بر عوامل طبیعى ۳
- فضل خدا: مشمولان فضل خدا ۱۰، ۱۲
- قدرت: آثار قدرت ۱۴، ۱۵; منشأ قدرت ۴
- کفر: آثار کفر ۱۸; اقسام کفر ۲۸
- کفران: آثار کفران نعمت ۲۰; کفران نعمت ۲۸
- لوح محفوظ: آثار علم به لوح محفوظ ۲، ۳; امکان علم به لوح محفوظ ۷
- ملکه سبأ: آورنده تخت ملکه سبأ ۸; احضار تخت ملکه سبأ ۱، ۲، ۹، ۲۷
- نعمت: زمینه نعمت ۲۵; منشأ نعمت ۲۳
منابع