الكهف ٥٩

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ تِلْکَ‌ الْقُرَى‌ أَهْلَکْنَاهُمْ‌ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ‌ مَوْعِداً

ترجمه

این شهرها و آبادیهایی است که ما آنها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم؛ و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم! (آنها ویرانه‌هایش را با چشم می‌بینند، و عبرت نمی‌گیرند!)

|و مردم آن شهرها را چون بيدادگرى كردند هلاك كرديم و براى هلاكتشان موعدى نهاديم
و [مردم‌] آن شهرها چون بيدادگرى كردند، هلاكشان كرديم، و براى هلاكتشان موعدى مقرر داشتيم.
و این است شهر و دیارهایی که اهل آن را چون ظلم و ستم کردند هلاک ساختیم و بر وقت هلاکشان موعدی معلوم مقرر گردانیدیم.
و آن شهرها [یی که داستانشان را بر تو خواندیم] هنگامی که اهل آنها [با کفر و تکذیب آیات خدا] به خود ستم ورزیدند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان وقتی معلوم مقرّر نمودیم.
و آن قريه‌ها را چون كافر شدند به هلاكت رسانيديم و براى هلاكتشان وعده‌اى نهاديم.
و این شهرهایی است که چون [اهلش‌] ستم ورزیدند، نابودشان کردیم، و برای نابودیشان میعادی مقرر داشتیم‌
و [مردم‌] آن آباديها و شهرها را چون ستم كردند هلاك كرديم و براى هلاكتشان وعده‌گاهى نهاديم.
و اینها شهرها و آبادیهائی است (از عاد و ثمود و قوم لوط و امثال ایشان) که ما (در رساندن عذابشان شتاب ننموده‌ایم و بلکه) موعدی برای هلاکشان تعیین کرده‌ایم و زمانی آنها را نابود ساخته‌ایم که ایشان ظلم و ستم پیشه کرده‌اند.
و چون آن گروه‌ها بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم.
و اینک شهرها نابود کردیم آنها را گاهی که ستم کردند و نهادیم برای نابودیشان وعده‌گاهی را

And these towns—We destroyed them when they committed injustices, and We set for their destruction an appointed time.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٥٨ آیه ٥٩ الكهف ٦٠
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْقُرَی»: شهرها و آبادیها. مجازاً مراد مردمان آنجاها است. «مَهْلِک»: هلاک و نابودی. مصدر میمی است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ تِلْكَ الْقُرى‌ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً «59»

و (مردمِ) آن آبادى‌ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان كرديم و براى نابود كردنشان (از پيش) زمانى را قرار داديم.

پیام ها

1- از تاريخ و سرگذشت پيشينيان بايد درس گرفت. «تِلْكَ الْقُرى‌ أَهْلَكْناهُمْ»

2- رمز بدبختى و هلاكت مردم، عملكرد ظالمانه‌ى خودشان است. «لَمَّا ظَلَمُوا»

3- زوال تمدّن‌ها و جوامع، تحت اراده الهى است. «أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا»

4- قهر الهى از روى حكمت بوده و داراى زمانى خاص است. «مَوْعِداً»

5- اگر ستمگران را در رفاه و آسايش ديديد، مأيوس نشويد، آنان هم مهلتى دارند. «جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 194

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ تِلْكَ الْقُرى‌ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً (59)


«1» سوره نحل آيه 61- شبيه آن: سوره فاطر آيه 45.

«2» نهج البلاغه، خطبه 155.

جلد 8 - صفحه 81

وَ تِلْكَ الْقُرى‌ أَهْلَكْناهُمْ‌: و آن واديها كه شرح داديم از حجر و احقاف و مؤتفكات و امثال آنها، هلاك كرديم اهالى آن را، لَمَّا ظَلَمُوا: آن هنگام كه ستم كردند بر خود به كفر و تكذيب و مجادله و معاصى. وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً: و قرار داديم براى هلاك ايشان وقتى معلوم، كه چون در رسيد، پيش و پس نرفتند و در همان وقت مستأصل گشتند؛ پس چرا ديگران عبرت نيابند و از نافرمانى برنگردند.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمايد: ما اكثر العبر و اقلّ الاعتبار «1» چه بسيار است اسباب عبرت. و چه اندك است عبرت گرفتن و تنبّه يافتن.

قضيه حضرت موسى و خضر عليهما السلام‌

على بن ابراهيم در تفسير خود گويد: چون حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله قصه اصحاب كهف را براى قريش بيان فرمود، ايشان گفتند: خبر ده ما را از عالمى كه حق تعالى موسى عليه السلام را امر فرمود كه تابع او شود در آنچه فرمايد. جبرئيل نازل، و واقعه موسى و خضر را به طريقى كه در اين سوره است بر آن حضرت نازل ساخت‌ «2».

در تفسير عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه: وقتى، موسى در ميان طايفه بنى اسرائيل نشسته بود، كسى به او عرض كرد: من كسى را اعلم باللّه از تو نمى‌دانم. موسى تصديقش نمود و گفت: آرى، پس خداوند به او وحى فرمود: بلكه اعلم از تو، بنده من «خضر» عليه السلام باشد «3».

به روايت ديگر فرمود: در ملتقى البحرين، مردى است عابد، كه اعلم از تو باشد، برو به سوى او، و از او تعليم كن. موسى عليه السلام تهيه اسباب سفر نموده با يوشع بن نون روانه راه شدند «4».


«1» نهج البلاغه، حكمت 297.

«2» تفسير قمى، ج 2، ص 37.

«3» تفسير عياشى، ج 2، ص 334، روايت 48.

«4» تفسير قمى، ج 2، ص 37.

جلد 8 - صفحه 82


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‌ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57) وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58) وَ تِلْكَ الْقُرى‌ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً (59)

ترجمه‌

و كيست ستمكارتر از كسيكه پند داده شود بآيتهاى پروردگارش پس رو گرداند از آنها و فراموش كند آنچه را كه پيش فرستاده است بدو دست خود همانا ما قرار داديم بر دلهاشان پوششهائى كه نفهمند آنرا و در گوشهاشان سنگينى و اگر بخوانى آنها را بسوى هدايت پس هدايت نيابند در آنحال هرگز

و پروردگار تو آمرزنده صاحب رحمت است اگر مؤاخذه كند از ايشان بآنچه بجا آوردند هر آينه تعجيل كند براى آنها در عذاب ولى مر ايشانرا است وقت مقدّرى كه نيابند غير از او در آنوقت پناهى‌

و اين است آباديهائى كه هلاك كرديم آنها را چون ستم نمودند و قرار داديم براى هلاكشان وقت معيّنى.

تفسير

ظلم بنفس مانند ظلم بغير عقلا و شرعا قبيح و حرام است و هيچ كس‌


جلد 3 صفحه 434

از كسانيكه ظلم بنفس ميكنند ظالم‌تر نيست از كسيكه ادلّه توحيد و نبوّت و امامت و معاد را براى او بعبارات متعدّده و بيانات مختلفه ذكر نمايند و او رو گردان شود و اعراض نمايد و ادامه بسر كشى و طغيان خود دهد و توبه نكند بلكه تمام معاصى و گناهانى را كه بأعضاء و جوارح خود مرتكب شده و از پيش فرستاده براى ثبت در نامه اعمالش فراموش كند مانند كسيكه مرتكب نشده و بفكر اصلاح كارش نباشد و اين براى آنستكه چون شخص بكلّى از ياد خداى خود غافل و سر گرم بهوى و هوس و شهوت رانى و متوغل در معاصى گرديد كم كم در اثر گناهان روزنه‌هاى قلبش بعالم نور و معرفت مسدود ميشود و چشم و گوش دلش از كار ميافتد مانند آنكه روپوشهائى بر قلبش كشيده شده كه مطالب حقّه را نميفهمد و گوشش سنگين است كه مواعظ حسنه را نميشنود و اعتنائى بآنها ندارد و اين حال اگر چه در اثر اعمال خودشان پيدا شده ولى چون مؤثرى در وجود جز خدا نيست و بنده از خود چيزى ندارد و تمام موجودات و آثار آنها از آن حقّ است و اين يكى از مجازاتهاى الهى آنها است در دنيا كه مقدّر شده خداوند نسبت جعل را بخود داده تا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بكلّى از هدايت آنها مأيوس شود و نفس مقدّس را براى ارشادشان بزحمت نيفكند و از اين قبيل شمّه‌اى در آيات سابقه بمناسبت مقام ذكر شد و تذكير و افراد ضمير در يفقهوه بمناسبت معنى است و خداوند غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت بندگان نميكند و اگر بخواهد آنها را بعد از اعراض فورا عقوبت نمايد تعجيل فرموده با آنكه استحقاق دارند چون در علم الهى وقت معيّنى در دنيا و آخرت براى عذاب آنها تعيين شده كه در آن وقت جز خداوند و تضرّع بدرگاه او براى آنها ملجأ و پناهى نيست و براى آنكه تصوّر نكنند عذاب الهى منحصر بآخرت است اخيرا فرموده اين آباديهاى قوم عاد و ثمود و امثال آنها است كه در مرئى و معبر شما بوده و هست و تمام اهالى آنها را هلاك نموديم چون پيغمبران را تكذيب كردند و بخودشان ستم نمودند مانند شما و هلاكشان در وقت معيّنى بود كه براى عذابشان قرار داده بوديم و تقديم و تأخيرى بهيچ وجه در آن روى نداد لذا شما بايد از حال آنها عبرت بگيريد نه آنكه مغرور بتأخير عذاب شويد و بر اصرار خودتان بعصيان بيفزائيد.


جلد 3 صفحه 435

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ تِلك‌َ القُري‌ أَهلَكناهُم‌ لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِكِهِم‌ مَوعِداً (59)

و ‌اينکه‌ شهرستانها ‌ما ‌آنها‌ ‌را‌ هلاك‌ كرديم‌ چون‌ ظلم‌ كردند و قرار داديم‌ ‌براي‌ موقع‌ هلاكت‌ ‌آنها‌ زمان‌ و وقت‌ معيني‌ وَ تِلك‌َ القُري‌ اشاره‌ بمحل‌ عاد و ثمود و قوم‌ نوح‌ و لوط و شعيب‌ و فرعونيان‌ ‌است‌ و ‌غير‌ اينها اهلكناهم‌ ضمير راجع‌ باهل‌ قري‌ ‌است‌ بعض‌ مفسرين‌ گفتند ‌که‌ نفس‌ قريه‌ قابل‌ هلاكت‌ نيست‌ و مراد اهل‌ قريه‌ ‌است‌ و لذا ضمير مذكر ذكر ‌شده‌ كلمه‌ ‌هم‌ و لكن‌ هلاكت‌ ‌هر‌ چيزي‌ بحسب‌ ‌خود‌ ‌او‌ ‌است‌ و مناسب‌ ‌او‌ هلاكت‌ قريه‌ بخرابي‌ اوست‌ چنانچه‌ ميفرمايد:

فَكَأَيِّن‌ مِن‌ قَريَةٍ أَهلَكناها وَ هِي‌َ ظالِمَةٌ فَهِي‌َ خاوِيَةٌ عَلي‌ عُرُوشِها وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشِيدٍ حج‌ ‌آيه‌ 45 و نيز ميفرمايد:

فَتِلك‌َ بُيُوتُهُم‌ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا نمل‌ ‌آيه‌ 53 ‌هم‌ نسبت‌ ظلم‌ بقريه‌ داده‌ ‌در‌ ‌آيه‌ اولي‌ و باهل‌ قريه‌ ‌در‌ ثانيه‌ غاية الامر هلاكت‌ قريه‌ و خرابي‌ ‌آن‌ بهلاكت‌ اهل‌ قريه‌ ‌است‌ چون‌ اهل‌ قريه‌ هلاك‌ شدند و منازل‌ ‌آنها‌ بي‌صاحب‌ شد ‌آنها‌ ‌هم‌ خراب‌ مي‌شود و ‌از‌ ‌بين‌ ميرود و نظر ‌به‌ اينكه‌ اهل‌ قري‌ و نفس‌ قري‌ تمام‌ هلاك‌ شدند ضمير جمع‌ مذكر آورده‌ لَمّا ظَلَمُوا علة هلاكت‌ قريه‌ و اهل‌ ‌آن‌ بسبب‌ ظلم‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ ‌که‌ بدين‌ و بانبياء و بمؤمنين‌ و بخود كردند و ‌در‌ شرك‌ و كفر و فسق‌ و فجور فرو رفتند.

جلد 12 - صفحه 377

وَ جَعَلنا لِمَهلِكِهِم‌ مَوعِداً صبر الهي‌ بسيار ‌است‌ ‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ اينها بكلّي‌ ‌از‌ قابليّت‌ هدايت‌ افتادند و بودن‌ ‌آنها‌ مفسده‌ دارد ‌آنها‌ ‌را‌ هلاك‌ ميفرمايد قوم‌ نوح‌ ‌را‌ هفتصد سال‌ ‌خدا‌ مهلت‌ داد و همچنين‌ عاد و ثمود ‌را‌ مدتي‌ مهلت‌ داد فرعون‌ سيصد سال‌ مهلت‌ داشت‌ ولي‌ موقعي‌ ‌که‌ اجل‌ ‌آنها‌ رسيد ديگر مهلت‌ ندارند فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم‌ لا يَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُون‌َ اعراف‌ ‌آيه‌ 34.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 59)- و سر انجام برای آخرین تذکر و هشدار در این سلسله آیات، سر نوشت تلخ و دردناک ستمکاران پیشین را یاد آوری کرده، می‌گوید: «و اینها شهرها و آبادیهایی است که (ویرانه‌های آنها در برابر چشم شما قرار دارد، و) ما آنها را به هنگامی که مرتکب ظلم و ستم شدند هلاک کردیم، و (در عین حال در عذابشان تعجیل ننمودیم، بلکه) موعدی برای هلاکشان قرار دادیم» (وَ تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً).

نکات آیه

۱- خداوند، آبادى هاى فراوانى را از امت هاى پیشین، ویران ساخت و مردم آن ها را هلاک کرد. (و تلک القرى أهلکنهم)

۲- ستم گرى و کفر برخى از جوامع پیشین، مایه هلاکت آنان با عذاب ویران کننده الهى است. (أهلکنهم لمّا ظلموا) مراد از ظلم در «ظلموا» - به قرینه آیات قبل - اِعراض از آیات خدا است.

۳- کفر و ستم، باعث سقوط و هلاک ملتّ ها است. (و تلک القرى أهلکنهم لمّا ظلموا)

۴- نابود ساختن جوامع، در نتیجه گناه و ستم شان، سنّت دیرینه الهى در کیفر ظالمان است. (و تلک القرى أهلکنهم لمّا ظلموا)

۵- اِعراض از آیات الهى و نشنیده انگاشتن آن و غفلت از گناهان گذشته خویش، ستم، و موجب سقوط و نابودى امّت ها است. (و من أظلم ... و تلک القرى أهلکنهم لمّا ظلموا) مراد از ظلم در «لم ا ظلموا» - به دلیل ارتباط این آیه با آیات قبل - همان امورى است که در آیه پنجاه و هفت بیان شد.

۶- گرفتارى به عذاب هلاکت بار، هشدار خداوند به گنه کاران و کافران و ستم پیشگان عصر بعثت بود. (و تلک القرى أهلکنهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدًا)

۷- خرابه ها و آثار برخى جوامع هلاک شده، براى مردم عصر بعثت، قابل دسترسى و مشاهده بوده است. (و تلک القرى أهلکنهم) واژه «تلک» براى اشاره است و نشان مى دهد که مخاطب، مشارٌإلیه را مى شناسد و یا براى او، قابل شناخت و دستیابى است.

۸- نظام کیفرى خدا براى مجازات دنیوى امّت هاى ستم پیشه، نظامى زمان بندى شده و داراى موعدى تخلّف ناپذیر است. (و جعلنا لمهلکهم موعدًا) «مهلک» مصدر میمى و «موعد» اسم زمان است; یعنى، براى هلاکت ظالمان، زمانى معیَّن در نظر گرفته شده بود.

۹- هلاکت جوامع، نتیجه تداوم یافتن ستم پیشگى آنان و سود نبردن از مُهلت ها است. (تلک القرى أهلکنهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدًا)

۱۰- تاریخ و سرنوشت هلاکت بار جوامع ظالم، درس و عبرت براى آیندگان است. (و تلک القرى أهلکنهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدًا)

۱۱- تحوّلات تاریخ و زوال تمدّن ها و جوامع، مقهور اراده الهى است. (القرى أهلکنهم ... و جعلنا لمهلکهم)

موضوعات مرتبط

  • آیات خدا: آثار اعراض از آیات خدا ۵
  • امتها: آثار امتهاى هلاک شده ۷; آثار ظلم امتها ۹; تاریخ امتها ۱; عبرت از امتهاى هلاک شده ۱۰; عوامل انحطاط امتها ۵; عوامل هلاکت امتها ۳، ۵، ۹; هلاکت امتها ۴
  • امتهاى پیشین: آثار ظلم امتهاى پیشین ۲; آثار کفر امتهاى پیشین ۲; آثار باستانى امتهاى پیشین در صدراسلام ۷; عوامل هلاکت امتهاى پیشین ۲; ویرانى شهرهاى امتهاى پیشین ۱، ۲; هلاکت امتهاى پیشین ۱
  • انذار: انذار از عذاب ۶
  • تاریخ: عبرت از تاریخ ۱۰; منشأ تحولات تاریخ ۱۱
  • تمدنها: منشأ انقراض تمدنها ۱۱
  • جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۵
  • خدا: انذارهاى خدا ۶; حاکمیت اراده خدا ۱۱; سنتهاى خدا ۴; عذابهاى خدا ۱; قانونمندى کیفرهاى خدا ۸
  • سنتهاى خدا: سنت عذاب ۴
  • ظالمان: انذار ظالمان صدراسلام ۶; بى تأثیرى مهلت به ظالمان ۹; حتمیت کیفر ظالمان ۸
  • ظلم: آثار تدوام ظلم ۹; آثار ظلم ۲، ۳، ۴; موارد ظلم ۵
  • عبرت: عوامل عبرت ۱۰
  • عذاب: موجبات عذاب هاى دنیوى ۲، ۳، ۴
  • غفلت: آثار غفلت از گناهان گذشته ۵
  • کافران: انذار کافران صدراسلام ۶
  • کفر: آثار کفر ۲، ۳
  • گناه: آثار گناه ۴
  • گناهکاران: انذار گناهکاران صدراسلام ۶

منابع