الأعراف ٧٩

از الکتاب
کپی متن آیه
فَتَوَلَّى‌ عَنْهُمْ‌ وَ قَالَ‌ يَا قَوْمِ‌ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ‌ رِسَالَةَ رَبِّي‌ وَ نَصَحْتُ‌ لَکُمْ‌ وَ لٰکِنْ‌ لاَ تُحِبُّونَ‌ النَّاصِحِينَ‌

ترجمه

(صالح) از آنها روی برتافت؛ و گفت: «ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!»

پس [صالح‌] از ايشان روى برتافت و گفت: اى قوم من! به راستى من پيام پروردگارم را به شما رساندم و شما را نصيحت كردم، و ليكن شما خيرخواهان را دوست نمى‌داريد
پس [صالح‌] از ايشان روى برتافت و گفت: «اى قوم من، به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما [خيرخواهان و نصيحتگران‌] را دوست نمى‌داريد.»
پس (چون علایم عذاب رسید) صالح از آنان روی گردانید (و از ایمان آنها ناامید شد) و گفت: ای قوم، من ابلاغ رسالت از خدای خود نمودم و شما را نصیحت کردم لیکن شما (از جهل و غرور) ناصحان را دوست نمی‌دارید.
پس صالح از آنان روی گرداند و گفت: ای قوم من! قطعاً من پیام پروردگارم را به شما رساندم، و برایتان خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست ندارید.
صالح از آنان روى برگردانيد و گفت: اى قوم من، رسالت پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم ولى شما نيكخواهان را دوست نداريد.
[صالح‌] از آنان رویگردان شد و گفت ای قوم من، به راستی که پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم، ولی شما خیرخواهان [و اندرزگویان‌] را دوست ندارید
پس [صالح‌] از آنان روى گردانيد و گفت: اى قوم من، هر آينه پيام پروردگارم را به شما رساندم و براى شما نيكخواهى كردم و ليكن شما نيكخواهان را دوست نداريد.
پس (صالح با دلی پر اندوه) از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! من پیام پروردگارم را به شما رساندم و شما را پند دادم، ولی شما اندرزگویان را دوست نمی‌دارید.
پس (صالح) از ایشان رویگردان شد و گفت: «ای قوم من! به‌راستی، من پیام پروردگارم را به شما به شایستگی و رسایی رساندم و برایتان نصیحت کردم، ولی شما نصیحتگران را دوست نمی‌دارید.»
پس پشت کرد بدیشان و گفت ای قوم همانا ابلاغ کردم به شما پیام پروردگار خود را و اندرزتان گفتم لیکن نیستید دوستدار اندرزگویان‌

Then he turned away from them, and said, “O my people, I have delivered to you the message of my Lord, and I have advised you, but you do not like those who give advice.”
ترتیل:
ترجمه:
الأعراف ٧٨ آیه ٧٩ الأعراف ٨٠
سوره : سوره الأعراف
نزول : ٩ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«تَوَلَّی»: روی برتافت. ایشان را ترک کرد و رفت. ترک‌کردن آنان و سخن‌گفتن با ایشان، می‌تواند پیش از نزول بلا باشد، و یا این که بعد از نزول بلا بوده و خطاب برای عبرت بازماندگان و اظهار تأسّف از وضع رقّت‌بار مردگان باشد. «رِسالَةَ»: پیام. آنچه پیغمبران برای تبلیغ آن فرستاده می‌شوند.


تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ «79»

پس (صالح) از آنان روى برگرداند و گفت: اى قوم من! همانا پيام پروردگارم را به شما رساندم و براى شما خيرخواهى كردم، ولى شما دلسوزان و خيرخواهان را دوست نداريد.

نکته ها

احتمال دارد، سخن حضرت صالح، قبل از نزول عذاب و به عنوان اتمام حجّت باشد، و


«1». تفسيرنمونه.

جلد 3 - صفحه 106

ممكن است پس از هلاكتشان باشد، آنگونه كه رسول‌خدا صلى الله عليه و آله نيز بر سر چاه بدر با اجساد كفّار سخن گفت. از آن حضرت پرسيدند: مگر آنان مى‌شنوند، فرمودند: «آرى، شما از آنها شنواتر نيستيد». «1»

پیام ها

1- گاهى قهر و ترك رابطه، در تربيت و تبليغ لازم است. «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ»

2- كيفرهاى الهى، پس از اتمام حجّت است. «لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ»

3- برنامه‌ى پيامبران، ابلاغ پيام همراه با دلسوزى و خيرخواهى است، نه ابلاغ خشك و بى‌روح مقرّرات و بخشنامه‌هاى ادارى. لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ‌ ... وَ نَصَحْتُ لَكُمْ‌

4- ناصحان را دوست بداريم كه بى‌اعتنايى به سخن دلسوزان جامعه، زمينه‌ى قهر خدا را فراهم مى‌كند. «وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»

5- دوست داشتن، كليد پيروى كردن است. «وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79)


«1» بحار الانوار، جلد 42، باب 128، صفحه 307، حديث 7- احقاق الحقّ، جلد هشتم، صفحه 759 تا 761.


جلد 4 صفحه 126

فَتَوَلَّى عَنْهُمْ‌: پس در وقت ظهور آثار عذاب الهى، اعراض نموده صالح از ايشان، وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ‌: و فرمود اى قوم من، هر آينه بتحقيق ابلاغ نمودم شما را، رِسالَةَ رَبِّي‌: رسالت و امر پروردگار خودم را از اتباع توحيد و احتراز از شرك، وَ نَصَحْتُ لَكُمْ‌: و نصيحت و موعظه نمودم شما را به كمال شفقت و مرحمت به ترغيب به عبادت الهى و ترهيب سبحانى، وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ‌: و لكن دوست نمى‌داريد نصيحت كنندگان را و پيروى ننمائيد ايشان را.

هلاك قوم ثمود: علامه مجلسى رحمه اللّه در ذيل حديثى از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه: حضرت صالح عليه السّلام به قوم فرمود: من رسول پروردگار شمايم، اگر توبه نموديد و برگشتيد گناهان شما آمرزيده و توبه شما قبول شود. [و اگر باز نگرديد، سه روز بعد از اين گرفتار عذاب خواهيد شد].

طغيان و كفر آنها زياده شده گفتند: بياور ما را آنچه وعده كنى. فرمود: فردا صبح رويهاى شما زرد، روز دوم سرخ، روز سوم سياه شود. روز اول صورتها تمام زرد شد. بعضى به هم گفتند: آمد به شما آنچه صالح گفت. جواب دادند:

ما سخن او را قبول نكنيم، هر چند عظيم است. روز دوم صورتها سرخ شد، باز به هم تذكر دادند، گفتند: اگر همه هلاك شويم ترك عبادت خدايان پدران نكنيم. روز سوم صورتها سياه، چون نصف شب شد، جبرئيل صيحه زد كه پرده گوشهاى آنها دريد و دلها را شكافت و جگرهاى آنها را پاره پاره كرد. پس همگى در يك چشم بهم زدن مردند، و هيچ صاحب صدائى در ميان ايشان نماند. «1» تنبيه: راضى بودن يا نبودن در عملى، شريك گرداند شخص را در آن عمل.

نهج‌البلاغه- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: ايّها النّاس انّما يجمع النّاس‌


«1» بحار الانوار، جلد 11، صفحه 386، بخشى از حديث 11.


جلد 4 صفحه 127

الرّضا و السّخط و انّما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضا، فقال سبحانه فعقروها فاصبحوا نادمين. «1» اى گروه مردمان، جز اين نيست كه جمع نمايند مردم را به جزاى اعمال، رضا داشتن و غضب نمودن؛ و بدرستى كه پى كرد ناقه ثمود را يك نفر، پس فرا گرفت آنها را خدا به عذاب به جهت راضى بودن آنان پى كردن ناقه را.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


سوره الأعراف «7»: آيات 78 تا 79

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (78) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79)


جلد 2 صفحه 445

ترجمه

پس گرفت آنها را زلزله پس صبح كردند در خانه خودشان بر جاى فرو ماندگان‌

پس روى گرداند از ايشان و گفت اى قوم من بتحقيق ابلاغ نمودم بشما پيام پروردگارم را و نصيحت نمودم براى شما ولى شما دوست نداريد نصيحت كنندگانرا

تفسير

خلاصه مستفاد از دو روايت يكى از امام باقر و ديگرى از امام صادق عليهما السلام راجع بقصه حضرت صالح آنستكه آنحضرت در سن شانزده سالگى مبعوث به نبوّت شد و يكصد و بيست سال در ميان قوم خود بود هر چه آنها را دعوت فرمود اجابت نكردند تا آنكه روزى آنحضرت بآنها فرمود اين مدّت من شما را دعوت بتوحيد نمودم قبول نكرديد پس يا شما بت‌هاى خودتان را حاضر نمائيد من از آنها چيزى بخواهم اگر اجابت نمودند من از ميان شما خارج ميشوم چون ملول شده‌ام يا آنكه شما از من چيزى بخواهيد و من از خدا مسئلت مينمايم اگر اجابت شد شما دعوت مرا قبول نمائيد آنها راضى شدند و روزى را معيّن نمودند كه با يكديگر از بلد خارج شوند و بتها را همراه ببرند و هفتاد بت داشتند در آنروز بدوش كشيده بيرون بردند و حضرت صالح از يك يك آنها منفردا و جمعا مسئلت نمود و اجابت نشد خودشان هم با تمام مراسم و آداب دعا كه داشتند تأكيد نمودند و بجائى نرسيد و نوبت بحضرت صالح و مسئلت از خدا رسيد ناچار هفتاد نفر از بزرگان خود را انتخاب نموده با آنحضرت نزديك بكوهى شدند كه در آن حوالى بود و از او خواستند كه از خدا بخواهد ناقه با اوصاف معيّنه مخصوصه از آن كوه براى آنها بيرون آيد و شرط كردند كه در صورت اجابت همگى موحّد شوند و حضرت صالح مسئلت نمود و آن كوه شكافته شد با صوت و وضع مهيب محيّر العقولى و مضطرب شد مانند زنى كه بدرد مخاض گرفتار است و اوّل سر ناقه از آن شكاف بيرون آمد بعد گردنش را بيرون كشيد بعد تمام بدنش بيرون آمد و راست ايستاد با تمام آن اوصاف و خصوصيّات و آنها چون مشاهده نمودند اين آيت بزرگ را از آنحضرت خواستند كه از خدا بخواهد كه بچه هم بزايد و خواست و اجابت شد فورا و دور ناقه گردش كرد و حضرت فرمود ديگر چيزى باقيست گفتند خير بيا برويم بساير قوم خبر بدهيم تا همه ايمان بياورند و چون برگشتند بسوى بلد شصت و چهار نفر مرتدّ شدند و گفتند اين واقعه سحر بوده و شش نفر بايمان خودشان باقى ماندند و از آن شش نفر هم يك نفر بعدا مردد شد كه شركت نمود با سايرين در كشتن ناقه و خداوند بحضرت صالح وحى فرمود كه بگو آب رودخانه را قسمت كنند يك روز نوبت ناقه‌


جلد 2 صفحه 446

باشد يك روز نوبت آنها آن روز كه ناقه آب ميخورد تمام اهل بلد از بزرگ و كوچك شير او را ميدوشيدند و ميخوردند روز ديگر آنها از آب استفاده ميكردند و ناقه نزديك آب نميرفت تا مدّتها بر اين منوال گذشت و اخيرا اين تقسيم بر آنها گران آمد و با يكديگر مشورت نمودند و در نتيجه تصميم بعقر ناقه گرفتند و از ميان خودشان داوطلب خواستند براى قتل ناقه با اجر معيّنى و مرد احمر اشقر ازرق مشئوم حرامزاده كه پدرش معلوم نبود و قدّار نام داشت اجابت نمود و در كمين ناقه نشست تا وقتى از آب خوردن مراجعت نمود با شمشير ضربتى باو زد كارگر نشد ضربت ديگر زد و كشت او را و بپهلو بر زمين افتاد و بچه‌اش فرار كرد و از كوه بالا رفت و سه مرتبه ناله كشيد بسوى آسمان و قوم هجوم آوردند بجانب ناقه هر كس ضربتى بآن زد و گوشتش را قسمت كردند و تمام اهل آبادى در اين امر فجيع شركت نمودند و كبير و صغير از گوشت آن خوردند و چون حضرت صالح اين امر را مشاهده نمود آنها را ملامت فرمود و خطاب از مصدر جلال صادر شد كه بآنها بگو كه در ظرف سه روز عذاب بر شما نازل ميشود و علامت آن آنستكه روز اوّل روى‌هاى آنها زرد و روز دوم سرخ و روز سوم سياه ميشود اگر در اين مدت توبه نمودند عذاب مرفوع و الّا محتوم خواهد شد و حضرت صالح پيام الهى را بآنها ابلاغ فرمود و ايشان بر طغيان و سركشى و خباثت افزودند و گفتند اگر راست ميگوئى بوعده خود عمل نما و در هر يك از سه روز تغيير رنگ صورت خودشان را بهمان ترتيب مذكور مشاهده نمودند و مرتدع نشدند و گفتند ما دست از دين پدران‌مان بر نميداريم و چون روز سوم گذشت نيمه شب جبرئيل نازل شد و فريادى كشيد كه پاره گشت گوشهاشان و شكافت دلهاشان و متفرّق شد كبدهاشان و تمامى مردند در يك چشم بهم زدن بزرگ و كوچك و باقى نماند از براى آنها هيچ چيز از شتر و گوسفند و غيره مگر آنكه هلاك شدند پس از آن خداوند آتشى فرستاد كه تمامى سوختند و در آن ديار چيزى باقى نماند پس مراد از رجفه در آيه شريفه يا صيحه است چنانچه در سوره هود و حجر تصريح شده يا زلزله است كه از اثر صيحه در زمين حادث شده يا زلزله است كه در ابدان آنها مؤثر شده و اجزاء جوفيّه آنها را متلاشى نموده چنانچه قمّى ره فرموده كه خداوند صيحه و زلزله فرستاد بر آنها پس هلاك شدند در هر حال ديگر از جاى خودشان حركت نكردند و حضرت صالح بحال آنها متحسّر و محزون شد كه چرا ايمان نياوردند و نتوانست آنها را


جلد 2 صفحه 447

بآن حال به بيند لذا روى گرداند و خطاب اخير را با حزن و اندوه باجساد ايشان فرمود.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَتَوَلّي‌ عَنهُم‌ وَ قال‌َ يا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُكُم‌ رِسالَةَ رَبِّي‌ وَ نَصَحت‌ُ لَكُم‌ وَ لكِن‌ لا تُحِبُّون‌َ النّاصِحِين‌َ (79)

‌پس‌ رو برگردانيد حضرت‌ صالح‌ ‌از‌ قوم‌ و اعراض‌ نمود و فرمود اي‌ قوم‌ ‌من‌ هراينه‌ بتحقيق‌ ابلاغ‌ كردم‌ بشما رسالت‌ پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ و ‌شما‌ ‌را‌ نصيحت‌ كردم‌ و لكن‌ ‌شما‌ دوست‌ نميداريد نصيحت‌ كنندگان‌ ‌را‌.

اشكال‌‌-‌ فاء فَتَوَلّي‌ عَنهُم‌ فاء تفريع‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌پس‌ ‌از‌ هلاكت‌ قوم‌ و اعراض‌ و تخاطب‌ ‌با‌ قوم‌ معني‌ ندارد ‌پس‌ ‌از‌ هلاكت‌.

جواب‌‌-‌ اولا حضرت‌ صالح‌ ‌با‌ مؤمنين‌ قبل‌ ‌از‌ نزول‌ صيحه‌ ‌از‌ ميان‌ قوم‌ خارج‌ شدند چنانچه‌ ‌در‌ سوره‌ هود ميفرمايد فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّينا صالِحاً وَ الَّذِين‌َ آمَنُوا مَعَه‌ُ بِرَحمَةٍ مِنّا وَ مِن‌ خِزي‌ِ يَومِئِذٍ إِن‌َّ رَبَّك‌َ هُوَ القَوِي‌ُّ العَزِيزُ وَ أَخَذَ الَّذِين‌َ ظَلَمُوا الصَّيحَةُ فَأَصبَحُوا فِي‌ دِيارِهِم‌ جاثِمِين‌َ ‌آيه‌ 69 و 70، و ‌از‌ ‌اينکه‌ دو ‌آيه‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ نجات‌ حضرت‌ صالح‌ و مؤمنين‌ ‌بعد‌ ‌از‌ مجيئي‌ امر الهي‌ بوده‌ ‌که‌ نزول‌ بلاء ‌باشد‌ و صيحه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نجات‌ بوده‌ و ‌اينکه‌ باين‌ نحو ميشود ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ قبل‌ بيان‌ شد ‌که‌ حضرت‌ صالح‌ خبر داد و فرمود تَمَتَّعُوا فِي‌ دارِكُم‌ ثَلاثَةَ أَيّام‌ٍ ‌به‌ اينكه‌ روز اول‌ صورتها زرد شد و روز دوم‌ قرمز شد و روز سوم‌ سياه‌ و ‌در‌ شب‌ چهارم‌ صيحه‌ آمد، همان‌ روز اول‌ ‌که‌ رنگها زرد شد آثار بلاء ظاهر شد و ‌آن‌ موقع‌ صالح‌ و مؤمنين‌ خارج‌ شدند

جلد 7 - صفحه 373

و ‌در‌ موقع‌ بيرون‌ رفتن‌ ‌که‌ مفاد فَتَوَلّي‌ عَنهُم‌ ‌است‌ و ‌قال‌ ‌اينکه‌ فرمايش‌ ‌را‌ بقوم‌ فرمود يا قَوم‌ِ لَقَد أَبلَغتُكُم‌ رِسالَةَ رَبِّي‌ و حجت‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌هر‌ جهت‌ ‌براي‌ ‌شما‌ تمام‌ كردم‌ و يك‌ همچه‌ معجزه‌ ناقه‌ ‌را‌ مشاهده‌ كرديد وَ نَصَحت‌ُ لَكُم‌ ‌که‌ گفتم‌ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأخُذَكُم‌ عَذاب‌ٌ أَلِيم‌ٌ ولي‌ پند نگرفتيد و ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ معرض‌ عذاب‌ الهي‌ ‌در‌ آورديد و ناقه‌ ‌را‌ پي‌ كرديد وَ لكِن‌ لا تُحِبُّون‌َ النّاصِحِين‌َ و دشمني‌ كرديد و اعتناء نكرديد و ثانيا ‌بر‌ فرض‌ ‌اينکه‌ خطاب‌ ‌بعد‌ ‌از‌ هلاكت‌ قوم‌ ‌باشد‌ چه‌ مانعي‌ دارد مگر ‌در‌ قبرستان‌ خطاب‌ بمردگان‌ نميكنيد (‌السلام‌ عليكم‌ ‌ يا ‌ اهل‌ الديار ‌من‌ المؤمنين‌) (‌السلام‌ عليكم‌ ‌ يا ‌ اهل‌ ‌لا‌ اله‌ الّا اللّه‌) زيارات‌ ائمه‌ (ع‌) و امام‌زاده‌گان‌ و اصحاب‌ ائمه‌ و غيرها بلكه‌ اخبار بسيار داريم‌ ‌در‌ موارد مختلفه‌ ‌که‌ تكلم‌ ‌با‌ اموات‌ ‌شده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 79)- در این آیه می‌گوید: «بعد از این جریان صالح از آنها روی برتافت و به آنها گفت: من حق رسالت پروردگارم را ادا کردم و آنچه گفتنی بود به شما گفتم و از نصیحت و خیرخواهی کوتاهی نکردم، لکن شما خیرخواهان را دوست ندارید» (فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ).

نکات آیه

۱- صالح (ع) پس از حتمى شدن نزول عذاب الهى بر اثر پى کردن ناقه، از قوم خویش فاصله گرفت و به دیارى دیگر شتافت. (فتولى عنهم) جمله «تولى عنهم» عطف بر «فعقروا الناقة» در آیه ۷۷ است.

۲- صالح (ع) با دریغ و دلسوزى بر ثمودیان مشرف به هلاکت از میان آنان رفت. (فتولى عنهم و قال یقوم) لحن آیه و نیز اضافه کلمه «قوم» به یاء متکلم، بیانگر تحسر و دلسوزى صالح نسبت به مردم خویش است.

۳- خداوند پیش از نزول عذاب بر قوم ثمود، با ابلاغ پیامهاى خویش به آنان اتمام حجت کرد. (لقد أبلغتکم رسالة ربى و نصحت لکم)

۴- صالح(ع) پیام الهى را به مردمش ابلاغ کرد و در هدایت و ارشاد آنان بسیار کوشید. (لقد أبلغتکم رسالة ربى و نصحت لکم) لام تأکید در «لقد»، که دلالت بر قسم مقدر دارد، و نیز کلمه «قد»، که گویاى تأکید است، مى رساند که صالح (ع) در ابلاغ رسالت الهى کوتاهى نکرد و در این راه تلاش بسیار نمود.

۵- صالح (ع) هنگام خروجش از میان قوم ثمود، اتمام حجت الهى بر آنان را به ایشان گوشزد کرد. (فتولى عنهم و قال یقوم لقد أبلغتکم رسالة ربى)

۶- صالح، پیامبرى دلسوز و خیرخواه مردم (و نصحت لکم)

۷- اشراف کفرپیشه قوم ثمود، بیزار از خیرخواهان و نصیحت گران (نصحت لکم و لکن لاتحبون النصحین)

۸- جوامع بى اعتنا به پیامهاى الهى و بیزار از خیرخواهى نصیحت گران، در خطر هلاکت و نابودى (فأخذتهم الرجفة ... نصحت لکم و لکن لاتحبون النصحین)

۹- ضرورت محبت به خیرخواهان جامعه و پذیرش پندها و نصایح آنان (و لکن لاتحبون النصحین)

۱۰- محبت آدمى به نصیحت کنندگان در پى دارنده پذیرش سخنان ایشان است. (نصحت لکم و لکن لاتحبون النصحین) اقتضاى کلام این بود که پس از «نصحت لکم» گفته شود: «و لکن لا تطیعون» و یا «لا تسمعون»، ولى به جاى آن «لا تحبون ... » آورده شد تا اشاره باشد به علت عدم پذیرش، یعنى: لا تحبون النصحین لکى تسمعوا لهم، یا: «لکى تطیعوهم».

موضوعات مرتبط

  • اصلاح اجتماعى: عوامل اصلاح اجتماعى ۹
  • جامعه: عوامل انحطاط جامعه ۸
  • خدا: اتمام حجت خدا ۳، ۵ ; اعراض از اوامر خدا ۸ ; عذابهاى خدا ۱
  • خیرخواهان: قبول مواعظ خیرخواهان ۹ ; محبت به خیرخواهان ۹
  • خیرخواهى: آثار اعراض از خیرخواهى ۸
  • دین: آثار اعراض از دین ۸ صالح(ع) اتمام حجت صالح(ع) ۵ ; تبلیغ صالح(ع) ۴ ; خیرخواهى صالح(ع) ۶ ; دلسوزى صالح(ع) ۲، ۶ ; صالح(ع) و قوم ثمود ۲ ; عقر شتر صالح(ع) ۱ ; فضایل صالح(ع) ۶ ; قصه صالح(ع) ۱، ۲، ۴، ۵ ; هجرت صالح(ع) ۱، ۲، ۵ ; هدایتگرى صالح(ع) ۴
  • قوم ثمود: اتمام حجت بر قوم ثمود ۳، ۵ ; اشراف قوم ثمود ۷ ; تاریخ قوم ثمود ۳، ۵ ; عذاب دنیوى قوم ثمود ۱ ; عذاب قوم ثمود ۳ ; قوم ثمود و خیرخواهان ۷ ; کافران قوم ثمود ۷ ; هلاکت قوم ثمود ۲
  • مردم: خیرخواهى براى مردم ۶
  • واعظان: قبول مواعظ واعظان ۱۰ ; محبت به واعظان ۱۰

منابع