الأعراف ٧٨
کپی متن آیه |
---|
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ |
ترجمه
الأعراف ٧٧ | آیه ٧٨ | الأعراف ٧٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الرَّجْفَةُ»: زلزله. «جَاثِمِینَ»: بر زانوها افتادگان. پیکرهای خشکیده و بیجان. «فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ»: صبحگاهان در خانههای خود اجسام بیجانی شدند و نقش بر زمین گشتند. با توجّه بدین معنی، (أَصْبَحُوا) تامّه است و (جَاثِمِینَ) حال است.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ «78»
ناگاه زمينلرزه شديد آنان را فراگرفت، پس شب را به صبح آوردند، در حالى كه در خانههايشان به رو افتادند (و مردند).
«1». نهجالبلاغه، خطبه 201.
جلد 3 - صفحه 105
نکته ها
اين آيه، هلاكت قوم ثمود را توسط رجفه و زمينلرزه بيان كرده؛ امّا سورهى فصّلت آيه 17 و سورهى ذاريات آيهى 44، آن را توسط صاعقه دانسته است. «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ» بنابراين شايد دو كيفر صاعقه و زلزله در يك لحظه و توأم بوده است. و شايد مراد از رجفه، لرزش بر اندام باشد كه برخاسته از ترس و وحشت است، نه زمين لرزه.
«جاثم» از «جَثم» بر وزن خَشم، به معناى نشستن روى زانو و يا فروافتادن بر سينه است.
گويا در شب و هنگام استراحتشان كه عذاب آمد، بيدار شدند ولى فرصتى و قدرتى براى فرار نيافتند و در همان حالت نيمخيز هلاك شدند. «1»
پیام ها
1- قهر خدا ناگهانى است، به هوش باشيم. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»
2- چه بسا زمين لرزهها و حوادث طبيعى كه عذاب الهى است. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»
3- وعدههاى انبيا، عملى مىشود، پس هشدارهايشان را جدّى بگيريم. (در آيات قبل تهديد بود: «لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» و اين رجفه، همان تحقّق وعيد و عذاب اليم است). «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (78)
خلاصه قوم ثمود به محض طلب عذاب:
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ: پس فرا گرفت ايشان را صيحه و صاعقه آسمانى.
فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ: پس همه صبح كردند به مرگ و موت در حالى كه تماما به زانو به روى زمين افتاده بودند، سوخته خاكستر شده بودند.
اهل سير گويند: احدى از آنها باقى نماند الّا زنى و مردى. آن زن معاينه نمود اهلاك قوم و نزول عذاب را به قوم ديگرى نقل مىنمود كه به غضب الهى هلاك شدند. بعد آب خواسته، به محض خوردن، به همان عذاب هلاك گرديد. و آن مرد در ايام ثلاثه كه سرخ و زرد و سياه مىشد، به مكه معظمه رسيد. چون خارج شد، سنگى با صوت شديد نازل بسرش آمد هلاك شد و در چاه عميقى با شاخ طلائى كه به دست داشت افتاده به مرور ايام در خاك مستور گرديد. و حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در راه تبوك گذر به ارض ثمود و سنگى را كه ناقه بيرون آمده نشان داد و قبر آن مرد را فرمود تا آن شاخه طلا را بيرون آورده به اصحاب قسمت نمودند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 78 تا 79
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ (78) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79)
جلد 2 صفحه 445
ترجمه
پس گرفت آنها را زلزله پس صبح كردند در خانه خودشان بر جاى فرو ماندگان
پس روى گرداند از ايشان و گفت اى قوم من بتحقيق ابلاغ نمودم بشما پيام پروردگارم را و نصيحت نمودم براى شما ولى شما دوست نداريد نصيحت كنندگانرا
تفسير
خلاصه مستفاد از دو روايت يكى از امام باقر و ديگرى از امام صادق عليهما السلام راجع بقصه حضرت صالح آنستكه آنحضرت در سن شانزده سالگى مبعوث به نبوّت شد و يكصد و بيست سال در ميان قوم خود بود هر چه آنها را دعوت فرمود اجابت نكردند تا آنكه روزى آنحضرت بآنها فرمود اين مدّت من شما را دعوت بتوحيد نمودم قبول نكرديد پس يا شما بتهاى خودتان را حاضر نمائيد من از آنها چيزى بخواهم اگر اجابت نمودند من از ميان شما خارج ميشوم چون ملول شدهام يا آنكه شما از من چيزى بخواهيد و من از خدا مسئلت مينمايم اگر اجابت شد شما دعوت مرا قبول نمائيد آنها راضى شدند و روزى را معيّن نمودند كه با يكديگر از بلد خارج شوند و بتها را همراه ببرند و هفتاد بت داشتند در آنروز بدوش كشيده بيرون بردند و حضرت صالح از يك يك آنها منفردا و جمعا مسئلت نمود و اجابت نشد خودشان هم با تمام مراسم و آداب دعا كه داشتند تأكيد نمودند و بجائى نرسيد و نوبت بحضرت صالح و مسئلت از خدا رسيد ناچار هفتاد نفر از بزرگان خود را انتخاب نموده با آنحضرت نزديك بكوهى شدند كه در آن حوالى بود و از او خواستند كه از خدا بخواهد ناقه با اوصاف معيّنه مخصوصه از آن كوه براى آنها بيرون آيد و شرط كردند كه در صورت اجابت همگى موحّد شوند و حضرت صالح مسئلت نمود و آن كوه شكافته شد با صوت و وضع مهيب محيّر العقولى و مضطرب شد مانند زنى كه بدرد مخاض گرفتار است و اوّل سر ناقه از آن شكاف بيرون آمد بعد گردنش را بيرون كشيد بعد تمام بدنش بيرون آمد و راست ايستاد با تمام آن اوصاف و خصوصيّات و آنها چون مشاهده نمودند اين آيت بزرگ را از آنحضرت خواستند كه از خدا بخواهد كه بچه هم بزايد و خواست و اجابت شد فورا و دور ناقه گردش كرد و حضرت فرمود ديگر چيزى باقيست گفتند خير بيا برويم بساير قوم خبر بدهيم تا همه ايمان بياورند و چون برگشتند بسوى بلد شصت و چهار نفر مرتدّ شدند و گفتند اين واقعه سحر بوده و شش نفر بايمان خودشان باقى ماندند و از آن شش نفر هم يك نفر بعدا مردد شد كه شركت نمود با سايرين در كشتن ناقه و خداوند بحضرت صالح وحى فرمود كه بگو آب رودخانه را قسمت كنند يك روز نوبت ناقه
جلد 2 صفحه 446
باشد يك روز نوبت آنها آن روز كه ناقه آب ميخورد تمام اهل بلد از بزرگ و كوچك شير او را ميدوشيدند و ميخوردند روز ديگر آنها از آب استفاده ميكردند و ناقه نزديك آب نميرفت تا مدّتها بر اين منوال گذشت و اخيرا اين تقسيم بر آنها گران آمد و با يكديگر مشورت نمودند و در نتيجه تصميم بعقر ناقه گرفتند و از ميان خودشان داوطلب خواستند براى قتل ناقه با اجر معيّنى و مرد احمر اشقر ازرق مشئوم حرامزاده كه پدرش معلوم نبود و قدّار نام داشت اجابت نمود و در كمين ناقه نشست تا وقتى از آب خوردن مراجعت نمود با شمشير ضربتى باو زد كارگر نشد ضربت ديگر زد و كشت او را و بپهلو بر زمين افتاد و بچهاش فرار كرد و از كوه بالا رفت و سه مرتبه ناله كشيد بسوى آسمان و قوم هجوم آوردند بجانب ناقه هر كس ضربتى بآن زد و گوشتش را قسمت كردند و تمام اهل آبادى در اين امر فجيع شركت نمودند و كبير و صغير از گوشت آن خوردند و چون حضرت صالح اين امر را مشاهده نمود آنها را ملامت فرمود و خطاب از مصدر جلال صادر شد كه بآنها بگو كه در ظرف سه روز عذاب بر شما نازل ميشود و علامت آن آنستكه روز اوّل روىهاى آنها زرد و روز دوم سرخ و روز سوم سياه ميشود اگر در اين مدت توبه نمودند عذاب مرفوع و الّا محتوم خواهد شد و حضرت صالح پيام الهى را بآنها ابلاغ فرمود و ايشان بر طغيان و سركشى و خباثت افزودند و گفتند اگر راست ميگوئى بوعده خود عمل نما و در هر يك از سه روز تغيير رنگ صورت خودشان را بهمان ترتيب مذكور مشاهده نمودند و مرتدع نشدند و گفتند ما دست از دين پدرانمان بر نميداريم و چون روز سوم گذشت نيمه شب جبرئيل نازل شد و فريادى كشيد كه پاره گشت گوشهاشان و شكافت دلهاشان و متفرّق شد كبدهاشان و تمامى مردند در يك چشم بهم زدن بزرگ و كوچك و باقى نماند از براى آنها هيچ چيز از شتر و گوسفند و غيره مگر آنكه هلاك شدند پس از آن خداوند آتشى فرستاد كه تمامى سوختند و در آن ديار چيزى باقى نماند پس مراد از رجفه در آيه شريفه يا صيحه است چنانچه در سوره هود و حجر تصريح شده يا زلزله است كه از اثر صيحه در زمين حادث شده يا زلزله است كه در ابدان آنها مؤثر شده و اجزاء جوفيّه آنها را متلاشى نموده چنانچه قمّى ره فرموده كه خداوند صيحه و زلزله فرستاد بر آنها پس هلاك شدند در هر حال ديگر از جاى خودشان حركت نكردند و حضرت صالح بحال آنها متحسّر و محزون شد كه چرا ايمان نياوردند و نتوانست آنها را
جلد 2 صفحه 447
بآن حال به بيند لذا روى گرداند و خطاب اخير را با حزن و اندوه باجساد ايشان فرمود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَأَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَأَصبَحُوا فِي دارِهِم جاثِمِينَ (78)
پس آنها را فروگرفت لرزه شديدي پس صبح كردند در منزل خود خاكستر شده فَأَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ بعضي تفسير كردند بزلزله زمين، بعضي بصاعقه آتش، بعضي بصيحه و ميتوان گفت صيحه موجب تزلزل آنها شد و بصاعقه گرفتار شدند که هر سه عذاب بآنها نازل شد.
فَأَصبَحُوا فِي دارِهِم يعني في منزلهم يعني هر كدام در بيت خود لذا بلفظ مفرد بيان فرموده، و در سوره هود بجمع فرموده فَأَصبَحُوا فِي دِيارِهِم آيه 70 جاثِمِينَ تفسير شده بخاكستر.
تنبيه- در خاندان عصمت و طهارت عليهم السّلام سه مورد داريم که ياد از ناقه صالح و فصيل او كردند يكي صديقه طاهره (ع) موقعي که آمد در مسجد و علي عليه السّلام را پاي منبر ديد، سيد بحر العلوم (رض) از لسان فاطمه ميفرمايد
(ما کان
جلد 7 - صفحه 372
ناقة صالح و فصيلها بالفضل عند اللّه الّا دوني)
ديگر حضرت ابا عبد اللّه عليه السّلام در مورد شهادت طفل رضيعش عرض ميكند
( يا ربّ لا يکون اهون اليك من فصيل)
سوم حضرت هادي عليه السّلام روزي که متوكل (لع) آن حضرت را در ركاب خود پياده ميبرد فرمود شصت پاي من نزد خدا افضل از ناقه صالح است و سه روز بيشتر متوكل زنده نبود پسرش او را كشت و بدرك واصل شد.
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 78)- هنگامی که آنها ستیزهجویی و طغیانگری را به آخر رساندند و آخرین بارقه آمادگی ایمان را در وجود خود خاموش ساختند، مجازات الهی که طبق قانون انتخاب اصلح و از میان بردن موجودات فاسد و مفسد صورت میگیرد به سراغ آنها آمد و «آن چنان زمین لرزهای قصرها و خانههای مستحکمشان را تکان داد و فرو ریخت (و زندگی پرزرق و برق آنها را در هم کوبید) که صبحگاهان تنها جسم بیجان آنها در خانههایشان باقی مانده بود» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).
قوم ثمود به چه وسیله نابود شدند؟
از آیه فوق استفاده میشود که
ج2، ص65
وسیله نابودی این قوم سرکش، زلزله بود، اما از آیه 13 سوره فصلت بر میآید که صاعقه آنها را نابود کرد، و در آیه 5 سوره حاقه میخوانیم به وسیله یک عامل ویرانگر (طاغیه) از میان رفتند. باید بگوییم این هر سه عامل به یک چیز بازگشت میکنند، یعنی نخست صاعقه تولید میشود و به دنبال آن زمین لرزه به وجود میآید، و اما «طاغیه» به معنی موجودی است که از حد خود تجاوز کند و این هم، با زلزله سازگار است و هم با صاعقه، بنابراین تضادی در میان آیات نیست.
نکات آیه
۱- کفرپیشگان قوم ثمود با گرفتار شدن به لرزشى شدید به هلاکت رسیدند. (فأخذتهم الرجفة فأصبحوا فى دارهم جثمین) «رجفة» به معناى اضطراب و لرزش است و به قرینه «فأصبحوا ... » معلوم مى شود آن لرزش بسیار شدید بوده است. قابل ذکر است که «فأخذتهم الرجفة» (لرزش آنان را فراگرفت) مى تواند به این معنى باشد که لرزشى شدید بر اندام آنان مستولى شد و نیز مى تواند به این معنى باشد که زمین لرزه و زلزله اى شدید آنان را فراگرفت.
۲- لرزش شدید و عذاب نازل شده بر قوم ثمود توان حرکت و بیرون آمدن از خانه ها را از ایشان سلب کرد. (فأصبحوا فى دارهم جثمین) «فى دارهم» مى تواند اشاره به این نکته داشته باشد که نزول عذاب هنگامى بوده که همه و یا اکثر ثمودیان در خانه هایشان استراحت مى کردند و مى تواند علاوه بر این، اشاره داشته باشد که با احساس لرزش زمین که طبعاً آدمى از خانه مى گریزد کافران قوم صالح نیز خواستند از خانه ها بدر شوند ولى عذاب مهلت شان نداد و در همانجا به هلاکت رسیدند با توجه به اینکه «فى دارهم» متعلق به «جثمین» است این معنا وضوح بیشترى پیدا مى کند.
۳- کافران قوم ثمود بر اثر عذاب الهى به رو بر زمین افتادند و هلاک شدند. (فأصبحوا فى دارهم جثمین) «جثوم» به معناى به زمین چسبیدن و حرکت نکردن است و برخى گفته اند به معناى فروافتادن شخص به سینه خود است.
۴- کفرپیشگان قوم ثمود شب هنگام به عذاب گرفتار شدند و در صبحگاهش به هلاکت رسیدند.* (فأصبحوا فى دارهم جثمین) برداشت فوق مبتنى بر این است که «اصبحوا» به معناى «دخلوا فى الصباح» (داخل در صبح شدند) باشد نه به معناى «صاروا» بر این مبنا «فأصبحوا ... » مى رساند که هلاکت در اولین لحظه صبح اتفاق افتاده و در نتیجه عذاب لرزش پیش از صبح یعنى در شب، بر کافران قوم ثمود عارض شده است.
۵- کافران قوم ثمود پس از تمام شدن حجت بر آنان و اصرارشان بر کفرورزى و از میان بردن ناقه صالح به هلاکت رسیدند. (قال الملأ الذین استکبروا ... فأخذتهم الرجفة) کلمه «فاء» در «فأخذتهم» نزول عذاب را بر حقایق بیان شده در آیات قبل مرتبط مى سازد که از آنهاست کفرورزى قوم صالح، پى کردن ناقه و ... .
۶- عذاب نازل شده بر قوم ثمود، پاسخى بود به ناباورى آنان نسبت به تحقق تهدیدهاى صالح(ع) (ائتنا بما تعدنا ... فأخذتهم الرجفة) از حقایقى که در آیه قبل مطرح شده و مى تواند «أخذتهم الرجفة» بر آن مترتب باشد، ناباورى قوم ثمود به تهدیدهاى حضرت صالح(ع) است، که از جمله «ائتنا بما تعدنا» به دست مى آید.
روایات و احادیث
۷- ابوبصیر عن ابى عبداللّه(ع) قال: قلت له: «کذّبت ثمود بالنذر ... » قال: ... فبعث اللّه الیهم صالحاً ... ثم إنهم عتوا على اللّه ... فاوحى اللّه تبارک و تعالى إلى صالح ... فقل لهم: إنى مرسل علیکم عذابى إلى ثلاثة أیام ... فلما کان نصف اللیل أتاهم جبرئیل (ع) فصرخ بهم صرخة خرقت تلک الصرخة اسماعهم و فلقت قلوبهم (و صدعت اکبادهم ... فاصبحوا فى دیارهم و مضاجعهم موتى أجمعین ثم ارسل اللّه علیهم مع الصیحة النار من السماء فاحرقتهم أجمعین.[۱]) از امام صادق (ع) (درباره قوم ثمود) روایت شده است: ... پس خداوند حضرت صالح را به سوى ایشان برانگیخت ... سپس آنان در برابر خداوند گردنکشى کردند ... پس خداوند تبارک و تعالى به حضرت صالح وحى نمود ... به آنان بگو من تا سه روز دیگر عذاب خود را بر شما مى فرستم ... چون نیمه شب فرارسید، جبرئیل آمد و آنچنان بانگ بلندى بر آنان زد که گوشهایشان را درید و دلهایشان را شکافت و جگرهایشان را پاره کرد ... پس همگى در خانه و خوابگاهشان مردند، سپس خداوند به همراه آن صیحه، آتشى از آسمان بر آنان فرستاد که همه آنان را سوزاند ... .
موضوعات مرتبط
- خدا: عذابهاى خدا ۳
- صالح(ع): تهدیدهاى صالح(ع) ۶ ; عقر شتر صالح(ع) ۵
- عذاب: با رعشه ۲ ; عذاب شبانه ۴
- قوم ثمود: اتمام حجت بر قوم ثمود ۵ ; تاریخ قوم ثمود ۱، ۲، ۳، ۴، ۶ ; عذاب دنیوى قوم ثمود ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ ; عذاب کافران قوم ثمود ۳، ۴ ; هلاکت کافران قوم ثمود ۱، ۳، ۴، ۵
- کفر: کیفر اصرار بر کفر ۵ ; کیفر کفر به صالح ۶
- هلاکت: با رعشه ۱
منابع
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۱۸۹، ح ۲۱۴ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۹، ح ۱۸۹.