ابْن
ریشه کلمه
- بنو (۱۶۴ بار)
قاموس قرآن
پسر. اصل آن بنواست، به پسر از جهت ابن گويند كه بناى پدر است، خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است ،خدا پدر را در ايجاد فرزند بنّا قرار داده است و با عنايت نيز به كار مىرود مثلا به مسافر گويند: ابن السبيل. ابن العلم وابن الليل و ابن البطن نيز گفتهاند (از مفردات). [بقره:87]، به عيسى پسر مريم آيات روشن داديم. 1- [بقره:177]، ابن سبيل چنان كه اهل تفسير گويند مسافرى است كه خانواده و مال خود دستش كوتاه شده باشد. از ابن عباس و قتاده و ابن جبير نقل شده كه آن را ميهمان گفتهاند. چون در قرآن همه جا جز آيه 36 نساء در رديف اهل زكوة و اهل انفاق شمرده شده است مىدانيم كه ابن سبيل فقير و اهل اسحقاق و در مانده است. علت اين تسميه شايد آن باشد كه چنين كسى جز سبيل معرّفى ندارد و فقط پسر راه بودنش كه چون از اهلش منقطع است گوئى: سبيل، پدر و مادر اوست. 2- [توبه:30]. اين آيه از سه جهت قابل دقّت است. اوّل: عُزيز است كه يهودا و را عزرا خواند، اين كلمه به هنگام تعريب تغيير يافته چنانكه «يَسوع» به «عيسى» و يوحنّا به «يحيى» تغيير يافته است، و عزرا همان است كه دين يهود را تازه كرد و اسفار تورات را پس از آنكه در غائله بخت نصر از بين رفت، جمع كرد و نوشت و از كوروش پادشاه ايران اجازه خواست و بنى اسرائيل را به فلسطين باز گردانيد و آن در حدود 457 سال قبل از ميلاد بود على هذا در مقابل اين خدمت او را پسر خدا خواندند (الميزان). دوّم: ظاهر آن است كه يهود عزيز را پسر حقيقى خدا مىدانستند و به عنوان شرافت اين سخن را نمىگفتند زيرا اين مطلب در رديف ابن اللّه بودن عيسى آمده و عيسى را، نصارى پسر واقعى خدا مىدانند. بطور كلّى درباره عيسى گفتهاند كه او خدا و پسر خدا و يكى از سه خداست، قرآن مىگويد [مائده:17-72]، [توبه:30]، [مائده:73] معلوم مىشود كه نصارى درباره عقيده به عيسى سه فرقه شدهاند: فرقهاى او را خدا و فرقهاى پسر خدا و فرقهاى يكى از سه خدا (كه در عين حال يكى اند) دانستهاند. خلاصه آنكه چون ابن اللّه بودن عزير در رديف ابن اللّه بودن مسيح آمده است، مىفهميم كه يهود عزير را پسر واقعى خدا مىدانستند و گرنه در ريف عيسى پسر خدا نمىآمد و هر دو به يك چوب رانده نمىشد، زيرا ميان اينكه احتراماً بگوئيم فلانى پسر واقعى خداست و اينكه بگوئيم فرزند واقعى خداست فرق از زمين تا آسمان است. در الميزان ذيل آيه ما نحن فيه فرموده: اينكه يهود عزير را ابن اللّه گفتهاند نمىدانيم كه مانند ابن اللّه بودن مسيح است در نزد نصارى، و در او جوهر ربوبيّت هيت و يا او از آن مشتق و يا عين اوست؟ و يا اين تسميه تشريفى است مثل «نَحْنُ اَبْناءُاللّه وَ اَحِبّائُهُ» كه قول ديگر يهود است. ولى بنا بر تحقيق كه گذشت شقّ اوّل صحيحتر است و اينكه الميزان فرموده: سياق آيه ما بعد «اِتَّخَذوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْباباْ مِنْ دون اللّه» مؤيد شق دوّم است به نظر، چندان قوى نمىرسد و مخصوصاً با ملاحظه «يُضاهِئون...» سوّم: «يُضاهِئونَ قَوُلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ» نشان مىدهد كه عقيده ابن اللّه بودن به يهود و نصارى از كفّار ديگر راه يافته است، زيرا اين آيه مىگويد، يهود و نصارى در اين سخن نظير قول كفّار پيش از خود را مىگويند. به طوريكه اهل تحقيق بيان كردهاند: عقيده ابن اللّه و حلول و تثليث در ميان برهمائى و بودائىهاى هندوستان و نيز در چين و ژاپن و فرس قديم و مصريها و يونانيها و روميها معروف بوده و از آنها به عقايد يهود و نصارى راه يافته است (رجوع به المنار و الميزان ذيل آيه ما نحن فيه) در الميزان ذيل آيه [مريم:88] فرموده مراد از ولد فرزند حقيقى است ودليلش آنست كه «ولد» آمده و گرنه «ابن» گفته مىشد. (زيرا ابن از وَلَد عمّ است و وَلَد فقط به فرزند حقيقى اطلاق مىشود). 3- [هود:42] پسرم با ما سوار شو و با كافران مباش. «بنىّ مُصغّر» ابن و مضاف بياء متكلم است و از تصغير و اضافه مهربانى و دلسوزى اراده مىشود. ناگفته نماند: جمع ابن، اَبناء و بنون است مثل [مائده:18] و مثل [شعراء:88].